#امام_سجاد_ع_مصائب
چهل سال است مانوسم به گریه
طبیب درد افسوسم به گریه
همان پیراهنی را که ربودند
چهل سال است میبوسم به گریه
*
چهل سال از جگر آهم درآمد
که جوشن از تن شاهم درآمد
فراموشم نخواهد شد همان شب
که روی نیزه ها ماهم درآمد
*
قرار قلب زارم گریه بوده
همه دارو ندارم گریه بوده
نپرسید از چه پلکم زخم برداشت
چهل سال است کارم گریه بوده
*
همین که در دلم آشوب افتاد
به پای گریه ام یعقوب افتاد
چنان ضربه به لبهای پدر خورد
که رنگ خون لب بر چوب افتاد
*
گلوی دلبر دلخواه زخم است
میان سینه حتی آه زخم است
دلیل گریه ی چل ساله ی من
هزارو نهصدو پنجاه زخم است
*
به سر میریخت آتش از روی بام
امان از تشت زر ای وای از جام
تمام روضه ی های من همین است
نپرسید از دلم الشام الشام...
شاعر: #محمدعلی_بقایی
@dobeity_robaey
#امام_حسین_ع_مناجات
#زیارت_کربلا #زیارت_اربعین
بغض گلوم نای منو گرفته
قدرت املای منو گرفته
گناهای کبیره ی دیروزم
روزی فردای منو گرفته
دنیا و ناز و عشوه هاش به شدت
باز جلو چشمای منو گرفته
@hosenih
میخام بیام زیارتت نمیشه
انگار یکی پای منو گرفته
یا شایدم بد شدم و توچشمات
یکی دیگه جای منو گرفته
به خاطر دل شکسته ی من
توان بده به پای خسته ی من
وقتی دلم شوق سفر میگیره
دعای با چشمای تر میگیره
با امضای امام رضا یقیناً
این سفرم به زودی سر میگیره
حتی به مادرم سپردم آقا
دعای مادر به نظر میگیره
به دل میگم غصه نخور که آقام
همین روزا ازت خبر میگیره
بهش میگم کار سفر ان شاءالله
وَلو با اما و اگر میگیره
یه وقت جوابم نکنی حسین جان
خونه خرابم نکنی حسین جان
برات به کار اگه نیام میمیرم
اینجوری بار اگه نیام میمیرم
یه عاشقم میخام منو ببینی
به چشم یار اگه نیام میمیرم
فقیرم و زیارت کربلا
سالی یه بار اگه نیام میمیرم
@hosenih
همه بیان و من نیام چه سخته
بادل کنار اگه نیام میمیرم
وعده دارم باهات پای ضریحت
سر قرار اگه نیام میمیرم
حق رقیه یه نگاهی کنید
یه بار دیگه منو راهی کنید
شاعر: #محمدعلی_بقایی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_رقیه_س_شهادت
هرگز نمیروم پی دلدار دیگری
خار است در کنار تو هر یار دیگری
چون مصطفی که بر سر زانو تو را نشاند
بر زانویت مرا بنشان بار دیگری
خاری کشیدم از کف پا و دوباره رفت
در پای غرق آبله ام خار دیگری
@hosenih
از کوچه ها که میگذرم باز میرسم
با اضطراب و گریه به بازار دیگری
شلاق و ضرب سیلی و....از حال من مپرس
آزار دیده ام پس از آزار دیگری
تنها به زخم گوشه ی چشمم نظر نکن
دارم کنار زخم سر آثار دیگری
حاشا نمیشود اگر این چشمهای تار
مانده به زیر معجرم اسرار دیگری
از نیزه دیده ای چه گذشته است بر سرم
بی فایده است نزد تو انکار دیگری
بعد از کشیده ضربه ی بسیار میخورم
تا میخورم دوباره به دیوار دیگری
خوب است این که آمده ای کم نمیشود
از گیسوی رقیه ی تو تار دیگری
زخم سرم شمرده شد از زخمهای پا
رو میکنم برای تو طومار دیگری
زجر است مثل قنفذ و خولی مغیره است
هر خار خشک نائب مسمار دیگری
حالا که دیر آمده ای بیشتر بمان
یعنی زمان به من بده مقدار دیگری
همراه خود مرا ببر از این خرابه شهر
امشب حواله ام نده دیدار دیگری
@hosenih
جز آیه ی صلابت و توحید و صبر نیست
در چشم کوثر تو نوشتار دیگری
یک شهر یک طرف من غمدیده یک طرف
جز سیلیام نبود طرفدار دیگری
وقتی که مانده از تو دو زخم لب...ازلبم
جز بوسه بر لبت نرسد کار دیگری
شاعر: #محمدعلی_بقایی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زهرا_س_بعد_از_شهادت
برده ای از خانه ام با رفتنت لبخند را
خنده ها و گریه های آخرین فرزند را
@hosenih
ازسفرهای خطیر کوچه ها برگشته ای
ازکجا آورده ای این طرفه بازوبند را
داغ هجران تو بر من آنچنان سخت است که
برجگر باید بریزم بعدازاین اسپند را
تا توبودی یک نفر حرف دلم رامیشنید
بی توبایدبشنوم هرآنچه می گویند را
@hosenih
بند بند پیکرت لرزید وپهلویت شکست
در عوض از دست حیدر باز کردی بند را
شاعر: #محمدعلی_بقایی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_زمان_عج_مناجات_سال_جدید
همچنان میروند ساعت و سال
از نگاهت محول الاحوال
بی تو نوروز نو نخواهد شد
سالها کهنه میشود هرسال
بی تو سرسبزی بهار سیاه
میوه های رسیده حتی کال
@hosenih
آسمان است چون قفس بی تو
بال پرواز نیز بی تو وبال
بر نگشتیم از هوای شما
هر چه از ما شکسته شد پرو بال
در مسیر وصال هم وصلیم
وصل ما نیست در زمان وصال
طالع ما مشخص است : فراغ
هجر تو در بیاید از هر فال
درد هجری کشیده ایم مپرس
که زبان است از بیانش لال
موی بسیار شد سپید از هجر
الف قامت عزیزان دال
بی تو ناموس مسلمین در بند
سرزمین های مسلمین اشغال
گرگ خونخوار کفر از کینه
تیز کرده برای دین چنگال
غصه ای نیست در مسیرشما
خون ما میشود اگر پامال
گاهی اوقات در مسیر ظهور
مانع عده ای است اهل و عیال
گاهی اوقات در مسیر ظهور
مانع عده ای است مال و منال
آرزوی بلند درد سر است
سد راه است گاهی این آمال
دست ما تا ابد نمی افتد
دمی از دامن محمد و آل
اشک ما باز هم سرازیر است
ذهن ما را ببر سوی گودال
@hosenih
روضه ای را بخوان که از مقتل
ذوالجناح آمده است خونین یال
ای به قربان آن شهید که شد
بر سر قتل و غارتش جنجال
بعد از آن خیمه گاه غارت شد
برده شد گوشواره و خلخال
شاعر: #محمدعلی_بقایی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
#امام_حسین_ع_مناجات
#حضرت_زینب_س_کوفه_و_شام
تشنه ام مشک آب را بردار
از کویرم سراب را بردار
جز به گریه تو را نمیبینم
از نگاهم حجاب را بردار
تا برای تو سیر گریه کنم
هر شب از چشم خواب را بردار
@hosenih
تا به بازار آمدی از لطف
باز جنس خراب را بردار
از سر سفره گدایی من
جگرم ، این کباب را بردار
نیت اشک من خودت هستی
امتحان کن ثواب را بردار
بین پرونده ، یا گناهم را
یا حساب و کتاب را بردار
روز محشر به سایه کرمت
از سرم آفتاب را بردار
بی تو میترسم از قیامت و قبر
هول روز عذاب را بردار
خاک پایت اگر رسید به من
از مزارم گلاب را بردار
**
روضه خوان در حضور مادر آب
ناله ی آب آب را بردار
هر که پرسید از علی اصغر
از سر نی جواب را بردار
بین آن ازدحام...از روی خاک
آه زینب ، رباب را بردار
دور زینب شلوغ شد ، ز دلش
غصه ی بی حساب را بردار
چشم ها خیره اند میبینند
اضطراب نقاب را بردار
از گلوی بنات آل رسول
به نگاهی طناب را بردار
حرف بی ربط میزند دشمن
از حرم این خطاب را بردار
@hosenih
سرش از روی نی زمین افتاد
زینب عالی جناب را بردار
از روی خاک و زیر پای عموم
موی از خون خضاب را بردار
ای یزید از کنار رأس شریف
لااقل این شراب را بردار
شاعر: #محمدعلی_بقایی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
#حضرت_معصومه_س_مدح_و_ولادت
ما از ازل فقط در این خانه را زدیم
جایی نرفته ایم و به این سمت آمدیم
دلداده ی کریمه ی آل محمدیم
یعنی گدای خواهر سلطان مشهدیم
حاجت به آستانه ی دیگر نمیبریم
ما ریزه خوار سفره ی موسی بن جعفریم
ماه آمده است خواهر خورشید را ببین
این نور فاطمی که درخشید را ببین
عید است روز آمدنش،عید را ببین
در سیره اش تجلی توحید را ببین
دست گره گشای دوعالم رسیده است
پایان شام تیره ی ماتم رسیده است
@hosenih
باید که ماه سر بگذارد به پای او
خورشید جابه جا شود از هر ندای او
آنکس که گفته حضرت کاظم برای او
این جمله عجیب که بابا فدای او
وقت شفاعت است که پرچم به دست اوست
روز حساب چشم دو عالم به دست اوست
نور از زمین به کل سماوات میدهد
بی بی کریمه ای ست که حاجات میدهد
با قُم به ما مجال مباهات میدهد
از بس که بوی مادر سادات میدهد
از عطر فاطمه حرم اومعطر است
صحن و سرای او حرم امن مادر است
عفت به اوج میرسد از بال چادرش
حجب و حیاست طرحی از اشکال چادرش
آیات نور میشود احوال چادرش
بوده است مثل فاطمه منوال چادرش
از نسل سیدالشهدابنت مجتبی ست
آرامش و قرار دل حضرت رضاست
از لطف اوست سفره ی نان باز میشود
قفل هزار مشکلمان باز میشود
از شهر اوست بخت جهان باز میشود
از قم سه در به سمت جنان باز میشود
مهرش درون سینه ی مردم نشسته است
باغ بهشت گوشه ای از قم نشسته است
@hosenih
در لحظه ی کرامت اوعالمی فقیر
بر حسن خلق فاطمی اش عرشیان اسیر
راه بهشت میگذرد از همین مسیر
ازخانه اش رسیده بهاران به زمهریر
حوا و هاجرند در این خانه خادمه
بانوی خانه کیست تجلای فاطمه
معصومه فاطمه است دلیلم کمال اوست
آیینه ی پیمبروزهرا جمال اوست
مریم هرآنچه هست به واقع مثال اوست
ایمان آسیه جلوات جلال اوست
خیر کثیر و اوج کرامت رسیده است
این عالمه به علم امامت رسیده است....
شاعر: #محمدعلی_بقایی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#امام_حسین_ع_شهادت
ای سر ، سر بریده ی بر نیزه ها سوار
خورشید گونه برده سران را به یک مدار
از خون تو به سر زده تا عرش هر چه هست
حتی خدا به داغ تو گردیده سوگوار
قاسم نیابتی است حسن را به روی نی
با این حساب عرش گرفته دو گوشوار
جای خلیل در دل آتش تو سوختی
رفتی به جای عیسی مریم به روی دار
داوود نوحه ای است پر از شور ماتمت
بر مجمر عزای تو یحیی سپند وار
@hosenih
حزقیل و نوح و آدم و ادریس در غمت
زنجیر از یمین زده و لطمه از یسار
گاهی کشیده در دل گودال و گه به نی
یک لحظه کم نمیشود از هیئتت وقار
بالا تر از سپاه عدو میروی که باز
عزم ظفر نموده رکاب تو ای سوار
ای سر که فائق آمده بر مجلس شراب
ای نفس مطمئنه ی پیروز بر قمار
ای سر تویی حقیقت دریا و میشوند
سر های قدسیان همه دورت حباب وار
ای لب ، لب تکیده ی در عین حال تر
دریا اسیر حسرتت ای لعل آبدار
قد میکشند و باز به اوجت نمیرسند
آخر توجهی به تموج در این بحار
بشکسته از ترک ترکت پهنه ی کویر
هفت آسمان به پای تو افتاده شرمسار
رنگی نداشته است برایت حنای دهر
رویش سفید میشود از سرخی ات انار
سنگ است و بوسه گاه نبی وای با چه دل؟؟؟
پیچیده دور لاله ات ای لب چگونه خار؟؟؟
ای زلف ، زلف خاکی آشفته از هجوم
روشن ترین سیاهی افتاده در غبار
قابل نبوده دست خبیثش ولی ز تو
در چنگ شمر رفته به غارت یکی دو تار
دشمن تلاش کرده بیفتد علم ولی
این زلف بی قرار مگر میشود مهار؟؟؟
سر میبرند از بدن کفر و ظلم و شرک
در وحدتند پیچ تو با تیغ ذوالفقار
با اینکه نازل است چنان برگ در خزان
صاعد شد از شکوفه ی سرخ تو صد بهار
گفتم به رنگ سرخ و سیاه و سپید تو
سبحانه کما خلق اللیل و النهار
با اینکه کم شده است به گودال قتلگاه
اما سپاه مقتدرت هست بی شمار
ای چشم ، چشم خون شده از گریه های داغ
خون گریه میکنم به نگاه تو زار زار
ای چشم ، چشم ما همه جا رفته است باز
هرگز ندیده است چنان نقش تو نگار
ما را نگاه کن ز بلندای نیزه ات
ما را به جز نگاه تو با دیگران چه کار؟؟؟
@hosenih
عمری گذشته بر من و یک عمر بوده ام
بی تاب روی ماه تو هر سال آزگار
مژگان تو کشیده به ما تیر بی درنگ
از ابروی کمان زده بیرون پی شکار
قابل بدان و صید کن از دشت مرحمت
سودی اگرچه نیست در این وحشی نزار
آیات کهف خواندن تو بی دلیل نیست
القصه من سگم بده جایم همین کنار
آرام میشود دل ما بعد دفن نیز
با یک نگاه منت تو بر سر مزار
یک شب بیا به دیدن ما ، در عزای تو
شبهای بی قراری ما بوده بر قرار
ما را چه طاقتی است که دنبال نظره ایم
خورشید در مقابل تو میشود بخار
عزت ببین که بی خبرند از هم آن دو چشم
در صورت تو گر چه که هستند همجوار
با اینکه بین ارض و سما دود دیده ای
از دودمان ظلم درآورده ای دمار
عالم سیاه باد که از شدت عطش
دیده است دشت ماریه را مردم تو تار
وقتی نداشت ساغری از آب در کفش
ابر است در تمامی عمر از غمت خمار
اشک کسی به اشک تو هرگز نمیرسد
ای چشم خون گرفته به داغ خودت ببار
پیشانی شکسته ات از سنگهای سخت
آیینه ای است آینه ی ذات کردگار
بختت بلند بود و حسودان بد نظر
همراه سنگ چشم زدندت به کارزار
تعداد زخم های تو از دست رفته است
خون گریه میکنند به داغ تو هر هزار
ای سر سر بریده کجا مانده پیکرت
افتاده در میانه ی گودال آشکار
گل بود حنجر تو گلابش گرفته شد
از ضربه های خنجر و از آفتاب حار
در کربلا گرفته تن تو هزار زخم
ای کاش در غم تو بمیرم هزار بار
گودال قتلگاه تو از جبر سر برید
بی چاره در مقابل خون تو اختیار
مشمول رحمت است به بزم عزای تو
وقتی به آب میزند این چشم بی گدار
اجداد ما همیشه به دنبال ماتمت
بودند و بوده ایم از اول از این تبار
امروز کوچه های عزای تو میشویم
فردا ترحمی به رفیقان هم قطار
در روز حشر اگر کرم تو اجازه داد
بگذار تا مرا بکشندم به سوی نار
دستی بزن به شانه ما روز واپسین
زیرا کشیده زیر علم بار افتخار
گردن به تیغه ی علم تو نهاده ایم
جانم فدای این علم و اینچنین شعار
جایی نبوده بهتر از آن گوشه ی شریف
تا چشم تو ز دست همه میکنم فرار
احوالی از گدای سر کوچه هم بپرس
هر شب که آمدی به تفقد در این دیار
بگذار چشمم از قدمت محترم شود
این فخر را به من بده بر خود بگیر عار
پرسند اگر زمن که چه داری در عالمین
سر تا قدم دهن شده گویم که یار یار
@hosenih
خونی است در جگر همه دارایی ام حسین
نا قابل است و پای تواش میکنم نثار
بگذار بی قرار تو باشم الی الابد
بگذار تا بمانمت ای مهربان دچار
جان را بگیر و روی مگردان ز ما حسین
در حق عاشقان خود این را روا مدار
از روزگار سفله نداریم حسرتی
هر کس رسیده کرببلا هست کامکار
پرچم که نیست خون تو بالای گنبد است
بی طاقت است راه کسی را به انتظار ...
شاعر: #محمدعلی_بقایی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
دست اگر از پوست آویزان شود
خوش تر است از این که بار جان شود
جان اگر در مقتلت قربان شود
مرگ در آغوش تو آسان شود
با تو در این بحر هم رنگم عمو
با گلو و دست میجنگم عمو
@hosenih
نیزه ها رفتند بین پهلویت
سنگ جا خوش کرده روی ابرویت
چنگی افتاده به موج گیسویت
دست من قربان دست و بازویت
با خودم آوردم آنچه هست را
پس پذیرا باش از من دست را
مادرت هم دست داده پای یار
من چرا بی بهره باشم یک کنار
تیر ها و تیغ های آبدار
ساقی جسمت شدند ای شهسوار
داری ای شه خانه خانه میشوی
چون اناری دانه دانه میشوی
ای به قربان قد و بالای تو
کاش در گودال باشم جای تو
میکشم این نیزه را از نای تو
تا ته این قصه هستم پای تو
با تو تا اعماق این غم میروم
زیر سُمّ اسبها هم میروم
لحظه ای این قوم کور شب پرست
برنمیدارند از جان تو دست
استخوان هایت شبیه نی شکست
نیزه ای راه گلو را بسته است
آمدم آغوش وا کن جان من
آمده گودال بابایم حسن
@hosenih
دشمنم با هر که با تو بد کند
کاش دستم از تو دردی رد کند
کار سرو امروز کوته قد کند
کاش تیری حنجرم را سد کند
کیف کن از غیرتم دور از وطن
حرمله زانو زده در نزد من
شاعر: #محمدعلی_بقایی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e