#حضرت_زینب_س_کوفه_و_شام
ببین گلفروشان چه ها میفروشند
گل لاله را سر جدا میفروشند
خداناشناسان عزیز خدا را
برای رضای خدا میفروشند
@hosenih
لباس تو هم صاحب معجزاتیست
که کفار اینجا عبا میفروشند
ببین سنگ گودال هم قیمتی شد
ببین پیرها هم عصا میفروشند
غلامان شمر لعین خنجری را
که سر میبرد از قفا میفروشند
دو روز است ما گوشواره نداریم
چه فخری کنیزان به ما میفروشند
@hosenih
تو که از سر نیزه بازار دیدی
بگو معجرم را کجا میفروشند
تو از بچه های رسول خدایی
مگر بچه های تو را میفروشند
شاعر: #وحید_عظیم_پور
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#مجلس_یزید_ملعون
#هنده_همسر_یزید
در زدند و علی دم در رفت
یک یهودیست سائل این در
کار او چیست ؟ دخترش کور است
یا علی لطف کن بر این دختر
گفت داخل شو که شفا اینجاست
تا ببینید نور عینم را
نور اگر خواستید صبر کنید
تا صدایش کنم حسینم را
@hosenih
دستهای حسین بر چشم
دخترک خورد و چشم ها وا شد
کور آنجا به پلک هم زدنی
با نگاه حسین بینا شد
گفت مرد یهود بعد از این
ای مسیحا ستارهی شب تو
من مسلمانم و غلام حسین
دخترم هم کنیز زینب تو
خواهشا پیش زینبت باشد
تا از او بندگی بیاموزد
تا ببینم شبیه پروانه
پای شمع حسین میسوزد
دخترک چند وقت در آن بیت
بود شاگرد زینب کبری
گرچه بسیار سخت بود اما
رفت از آن حرم به حکم قضا
چند سالی گذشت و زینب را
در اسارت به شام آوردند
اسرا را خرابهی کاخِ
مرد لقمه حرام آوردند
به کنیزان خویش گفت یزید
چون لباس قشنگ میپوشید
با زنم هنده تا خرابه روید
خودتان نیز فخر بفروشید
وارد صحنهی خرابه شدند
هنده و دور او کنیزانش
روی یک صندلی نشست و سپس
خورد سنگ محک به ایمانش
رو به سردستهی اسیران گفت
تو چرا سربهزیر هستی پس؟
ظاهرا که رشیده میآیی
چه شده اینچنین شکستی پس؟
زینب اول به او جواب نداد
هنده پرسید از کجا هستید *
گفت ما از مدینه آمده ایم
هنده اسم مدینه را که شنید
پاشد از صندلی نشست زمین
گفت بر مردم مدینه سلام
خبر از خانهی علی بدهید
گر بگویید کرده اید اکرام
من شفا دیده ام به دست حسین
ورنه یک عمر کور سو بودم
خواهری هم به نام زینب داشت
سالها من کنیز او بودم
_هنده جان از حسین پرسیدی
بین دستان شوهرت سر اوست
این که نشناختیش اینجاهم
معجرش گشته پاره خواهر اوست *
آن سر تکه تکه عباس است
آن سر تیغ خورده هم اکبر
آن سر کوچکی که خورده به تیر
سر طفل حسین علی اصغر
من همانم که خارج از خانه
دور خود هفت تا برادر داشت
این که دنبال معجرم باشم
بین بازار را که باور داشت
عزتم خوار شد به قدری که
دشمنم گوش بر صدایم داد
خرجت زینبٌ من الفسطاط
دخلت زینبٌ علیبن زیاد
غم به جان زن یزید نشست
مو پریشان نمود ، جامه درید
رفت از حال و تا به هوش آمد
با همان وضع رفت سمت یزید
_جای هنده درون کاخ اما
روی خاک خرابه سرورمن
معجر پاره پارهی زینب
خاک خوردهست خاک بر سر من ****
@hosenih
پسر آن زن جگرخواره
پاشد و دست بر عبایش شد
تا کسی رو به همسرش نکند
زود انداخت بر سر زن خود
عجبا این یزید ملعون است
بی حجابی هنده سرخش کرد
روضه ای باز تر نگویم از این
بین بازار دختری غش کرد
* مِن اَیِّ البِلادِ انتم؟
وَ اِن سَئَلتِ عَنِ الحٌسَینِ فَهذا رأسهُ بَینَ یَدَی یزیدٍ
* و اِن سَئَلت عَنِ زَینَبٍ، فَاَنَا زَیَنَبُ بنت عَلّیٍ وَ هذِی اُمُّ کُلثُومٍ وَ هؤُلاءِ بَقیةُ مُخَدّرات فاطِمَة الزّهراءِ
**** وا اِماماهُ، وا سیّداه، وا حُسیناه! لَیتَنی کُنتُ قَبلَ هذا الیوم عَمیاء وَلا اَنظُرُ بناتَ فاطمة الزّهراء سلام الله علیه علی هذِهِ الحالَةِ
شاعر: #وحید_عظیم_پور
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زینب_س_اربعین
#محاوره
از الان بگم که چن تا دخترت
دیگه نیستن توی جمعمون داداش
دوتاشون تو بیابونا جون دادن
یکی تو خرابه با سر باباش
دیگه ماموریتم تموم شده
حالا بعد از این باید گریه کنم
یاد حرفایی که تو بزم شراب
به تو و بابام میزد گریه کنم
@hosenih
کی میدونه چی کشیدم این روزا
من عزیزه بودم و خوار شدم
قبل تو صدامم هیچ کس نشنید
بعد تو راهی بازار شدم
تازه داغت تو دلم تازه شده
بشینم باید برات گریه کنم
بعد تو یاد بلایی که اومد
به سر مخدرات گریه کنم
یه سری دردامونو که بدجوری
داغ اون به دل میشینه نمیگم
دیگه اون یهودی تو بزم شراب
چیا گفتش به سکینه نمیگم
سپر بلای بچه هات شدم
هیشکیو به قدر زینب نزدن
تو که از تنور خولی اومدی
دیگه بچه هات به نون لب نزدن
منی که تو کوچه های مدینه
میگرفتن دورمو برادرام
روزگار کشید منو تو ازدحام
توی کوچه های تنگ شهر شام
برا کندن یه قبر کوچولو
تو خرابه خیلی زحمت کشیدم
راستی تو خرابه هنده رم دیدم
خلاصه خیلی خجالت کشیدم
میبینی من که سر مزار تو
شبیه برگای پاییز شدم
روز عاشورا تو قتلگاه تو
حتی با شمر گلاویز شدم
زخمایی که من دیدم روی تنت
به خدا هیچ جوره مرهم نمیشد
کل فرشای دهاتم میومد
تن تو روو همهشون جمع نمیشد
آخه نیزه ها چجوری در اومد
کجا جمع شد تن نامرتبت
دیگه دیدن جا روی تن تو نیست
دوسه تا به جاش زدن به زینبت
@hosenih
کاشکی نامحرمی اینجاها نبود
تا میگفتم کی واست شهید شده
روسریمو برمیداشتم ببینی
که چقد موی سرم سفید شده
بعد از این روزا برات زار میزنم
شبا هم براتو هق هق میکنم
من تو رو نبینم آروم ندارم
میدونم آخر سر دق میکنم
شاعر: #وحید_عظیم_پور
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
فتنهی #هشتگ های #فضای_مجازی
#بصیرت #اجتماعی_سیاسی
من هشتگ رهای فضای مجازی ام
با حرف و خط «فاصله» درگیر بازی ام
حاشیه را هر آینه دنبال میکنم
شک را ترند میکنم و حال میکنم
مسئول بولد کردن هر شک و شبهه ام
این روزها اینیستاگرام است جبهه ام
هر پیج ، لشکریست و پستش تفنگ آن
هر کپشن است ماشه و هشتگ فشنگ آن
@hosenih
هشتگ شدم که شایعه را خوب پر کنم
میآیم از مجاز که حق را ترور کنم
من هشتگ رهای فضای مجازی ام
از من خدا نه، من ولی از خویش راضی ام
من تیغ را نبرده به حلقوم میکُشم
در دست ظالمانم و مظلوم میکشم
روزی من ز سفرهی آشوب میرسد
از خاور میانه به من خوب میرسد
از پیش حرفهای خدا میکنم عبور
از روی مرزهای حیا میکنم عبور
من مثل گیسوان زنان سرکشیده ام
پا از گلیم خویش فراتر کشیده ام
نام حسین را به همه میدهم نشان
اما به سبک کوفه میارم به راهشان
من هشتگ رهای فضای مجازی ام
سرگرم از گلیم خودم پا درازی ام
اشرار برده اند به ارثیه ام هنوز
آری سلاح دست معاویه ام هنوز
دیدم علی زرنگ تر از هر تلاطم است
تنها حریف تیغ علی جهل مردم است
گفتم علی به درد حکومت نمیخورد
آزادی شما به ولایت نمیخورد
من در سقیفه رفتم و زنگ خطر زدم
من بوده ام که فاطمه را پشت در زدم
درکوفه شایعات «زیادم» ضریب خورد
طوری که کل کوفه ز دستم فریب خورد
من هشتگ رهای فضای مجازی ام
من را ببین چه اسلحهی کارسازی ام
من تیغ بودم و تن اکبر دریده ام
یعنی تن شریف پیمبر دریده ام
با طعنه ها به جنگ بنی هاشم آمدم
با سنگکوفیان به سر قاسم آمدم
اما یکی فریب ضریب مرا نخورد
عباس نامدار فریب مرا نخورد
درد حسین را فقط عباس چاره کرد
در دست های شمر امان نامه پاره کرد
من از حسد عمود به فرق سرش زدم
با تیرهای عقده به چشم ترش زدم
وقتی به خاک خورد علمدار قافله
رفتم شبیه تیر به دستان حرمله
طفل حسین ذبح شد از تیر حرمله
گفتم به لشکر عمر سعد ! هلهله!
من هشتگ رهای فضای مجازی ام
در قلب کوفیان سبب کینه سازی ام
با هر طریق بود قوی تر ز یک سپاه
بردم حسین را به هیاهوی قتلگاه
سرنیزهی سنان شدم و با سنان زدم
با بی سلاح رفتم و زخم زبان زدم
@hosenih
با هر سلاح بر بدنش طعنه ها زدم
با هر هزار و نهصد و پنجاه تا زدم
با طعنه ها زدم به تنش مثل دشنه ای
گفتم حسین آب حیاتی و تشنه ای
تنها حسین ماند ، و یک جسم زیر و رو
خورشید سر برهنه و یک خنجر و گلو
آه ای حسین قاتل تو تیغ جهل بود
با جهل سر ز عشق بریدن چه سهل بود
شاعر: #وحید_عظیم_پور
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e