eitaa logo
💚عزیزم حسین💚
3هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
5.2هزار ویدیو
123 فایل
ا ﷽ ا تکثیرکانال تکثیرعشق ناب 💚 تمام ذرات وجودم عشق ناب فاطمی است والحمدلله فاطمه ای که هستی اش هست به ماسوا دهد رزق اگرکه میدهد به یمن اوخدا دهد ای عشق سربلندکه برنیزه میروی از حلقه کمندتو راه گریز نیست کانال دیگر: @yaraliagham @qalalsadegh135
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️زمزمه زبانحال زینب (س)_فاطمیه▪️ مادرم تو بستر افتاده خدایا به خودش میپیچه از درد نیمه شبها شبیه پیرزنها قدش خمیده ولی باسختی می ایسته پیش بابا امروز کنارش اومدم بکشه دستی به سرم شونه یهو افتاد زمین از توی دست مادرم سوخت جیگرم ۲ نگاش چقدر پُر شرره انگار شبای آخره که توی خونه مادره وای مادرم ۶ ناله های مادرم چه دلخراشه الهی روزهای آخرش نباشه روی سجادش پُر از گُلای سُرخِ وقتی سُرفه میکنه لاله باهاشه از درد پهلو شب و روز مادر من خواب نداره از غریبی تو خونمون طبیبی پا نمیگذاره همش مصیبت میباره دستش که بالا نمیاد حالش دیگه جا نمیاد خوشی به ماها نمیاد وای مادرم۶ دورهء بی کَسی ما سر نمیشه شبای غمزدگی سحر نمیشه فهمیدم اون روزیکه سرش به در خورد دیگه مادر واسه من مادر نمیشه دستمال میبنده به سرش کاشکی بمیرم من براش هم واسه درد هم واسهء اینه که سوخته گیسوهاش الهی من بشم فداش لاغر شده خیلی زیاد چهرش به سنّش نمیاد رفت عمر مادرم به باد مجتبی صمدی شهاب
"می خوانم از سوز جگر اقا ببخشید از غصه شد خاکم به سر اقا ببخشید با هیزم و اتش به قصد کشت ابلیس شد سوی جنت حمله ور اقا ببخشید راه نجاتی پشت در پیدا نمی کرد هر قدر می زد بال و پر اقا ببخشید سینه سپر امد به یاری علی اه از ان لگد تا شد سپر اقا ببخشید در کنده شد از جا و بار شیشه اش ریخت در زیر پای چل نفر اقا ببخشید هم ریشه های رو سری هم پیروهن سوخت از شعله های روی در اقا ببخشید در خانه اش بر اولین مظلوم عالم بی حرمتی شد اینقدر اقا ببخشید پای برهنه بی عبا با دست بسته در کوچه ها با چشم تر اقا ببخشید هر قدر میزد هر کسی با هر سلاحی میزد مغیره بیشتر اقا ببخشید با هم تبانی کرده اند انگار از پیش میخ در و تیر سپر اقا ببخشید امروز مادر سینه اش شد خورد از در از نعل ها فردا پسر اقا ببخشید"
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 اشکای دونه دونه میریزه هی رو گونه به یاد مادری که این روزا نیمه جونه ...... ای وای من ،چن وقته افتاده تو بستر ای وای من ،دستمالی رو بسته روی سر ای وای من ، چقد شده نحیف و لاغر ای وای من ، خوابیدنش شده نشسته ای وای من ،بازو و پهلوشم شکسته ای وای من ، ازین زمونه شده خسته ...... جوان ننه جوان ننه ای یار قد کمان ننه •┈┈••✾❀❀✾••┈┈• بند2⃣ ارام جونه حیدر ای هم زبونه حیدر زهرا ببین بریده غصه امونه حیدر ..... زار میزنم عزیرم بالای سره تو زار میزنم به حاله زارو مضطره تو زار میزنم می بینم چشمای تره تو زار میزنم. می بینم خونه پهلوی تو زار میزنم. می بینم زخمه ابروی تو زار میزنم. می بینم درده بازوی تو ..... جوان نن ،جوان ننه ای یار قد کمان ننه شعرای آیینی سیدناصر اسماعیل نسب رضا نصابی حضرت زهرا (س) زمینه
(_س) یا فاطمة الزهرا مولاتی اغیثینی آب و گِل ما را چون، با عشق تو بِسرشتند آن مهر ولایت را ، اندر دل ما کشتند بر بارگَهِ قدسی ، القاب تو بنوشتند محتاج تو در محشر از خوب هم از زشتند " یا فاطمه الزهرا مولاتی اغیثینی " صد آسیه و حوا ، خدمتگر درگاهت عقل بشری عاجز ، از منزلت و جاهت در قهر خدا سوزد ، کُنِین به یک آهت روشن دو جهان گشته ، از چهره چون ماهت " یا فاطمه الزهرا مولاتی اغیثینی " تو عصمت کُبرایی ‌، صدّیقه و زهرایی هم باعث ایجادِ ، آن عرش مُعلایی تو همسر مولایی ، در مرتبه والایی " یا فاطمه الزهرا مولاتی اغیثینی " یا دخت رسول الله ، ما بار گنه داریم مستأصل و گریانیم ، پرونده سیه داریم کن مرحمتی زیرا ، ما دیده به ره داریم از جمله گدایان ، امید به شَه داریم " یا فاطمه الزهرا مولاتی اغیثینی "
آن زمانی که خدا خلقت دنیا می کرد فاطمه بود در آنجا و تماشا می کرد با وجود اینکه نبی بود و علی بود و خدا خلقت کوی و مکان، خاطر زهرا می کرد ماجرای فدک و غصب خلافت آن روز حق رقم کرد و بخون فاطمه امضا می کرد توبه آدم اگر گشت قبول، از او بود چون تقاضای ورا ذات حق اجرا می کرد کشتی از ورطه طوفان برهانید که نوح نام او ورد زبان در دل دریا می کرد به خلیل آتش اگر گشت گلستان آتش شرم از روی گل عصمت کبرا می کرد بهر موسی بخدا گشت شکافنده نیل آنکه با منطق خود معجز عیسی می کرد دختری را که پدر، ام ابیها نامید زیر لب شکوه ز بی رحمی دنیا می کرد من ندانم چه بسر آمدش از ظلم عدو کز خدا گاه دعا مرگ تمنا می کرد از فشار در و دیوار ندانم چه کشید رازها سینه اش از پرده هویدا می کرد پهلویش را بشکستند بناحق که چرا در بر ظلم طرفداری مولا می کرد داغ محسن جگرش سوخت که از ماتم او ناله از سوز جگر لاله صحرا می کرد من ندانم که چه رخ داد در آن کوچه که او رخ نهان از علی عالی اعلی می کرد از غم فاطمه افتاده گره درکارش آنکه صدها گره از مشکل ما وا می کرد ..............................................
. امشب مدینه خوابِ راحت کرد مادر اما تو را خیلی اذیت کرد مادر همسایه هایت را دعا کردی و این شهر هرشب فقط پشتِ تو غیبت کرد مادر چشم و سر و پهلویَم امشب درد دارند دردِ تو بر ما هم سرایت کرد مادر بابا تو را می شست دیدم رفت از حال وقتی به بازویِ تو دقت کرد مادر این زخمِ سینه عاقبت کارِ خودش کرد ما را اسیرِ این مصیبت کرد مادر هم اشک هم بابا عرق می ریخت اما حالِ مرا خیلی رعایت کرد مادر از چادری که سهمِ من شد از تو،پیداست آتش فقط از تو عیادت کرد مادر با آنهمه زخمی که خوردی ، قاتلِ تو از ماندنت در کوچه حیرت کرد مادر آنروز دیدم هفت جایت را شکستند دیدم مغیره هِی جسارت کرد مادر دست از قلافِ خویش قُنفذ بر نمی داشت هِی زد ، تو را غرقِ جراحت کرد مادر از بس برایم روضه خواندی از حسینم چشمم به این خون گریه عادت کرد مادر می آید آنروزی که می گویم : کجایی پیراهنش را شمر غارت کرد مادر بر نیزه بود و ناگهان دیدم که سنگی پیشانیِ او را دو قسمت کرد مادر بازارِ شام و حال و روزِ ما به بازار عباس را غرقِ خجالت کرد مادر عمداً سنان با چند نامردِ یهودی ما را معطل چند ساعت کرد مادر ✅حسن لطفی ✍ ....................................................................
. سر سجاده ات که می آیی راه معراج عاشقان باز است هر نخ از ریشه های چادرتو آسمانی برای پرواز است مهر و امضای حاجت عالم در دعای دل شکسته ی توست مادرانه ترین نوازش ها توی دستان پینه بسته ی توست از سر معجر تو ای بانو آیه های حجاب میریزد از همان چادرت که وصله زدی در محل آفتاب میریزد مثل خورشید.... نه فراتر از آن چشم هستی است روشن از نورت دائما رشد میکنم چون گل پای این اشکها من از نورت این یتیم فقیر مسکین را سرپناهی نبوده غیر از تو تا به بن بست خورده ام مادر هیچ راهی نبوده غیر از تو مادران درد هم اگر دارند با همان حال غرق لبخندند هرکه شد غصه دار قصه ی خویش مادران غصه دار فرزندند ای که اشک عزای تو بوده است مایه ی سربلندی و شرفم من که نالایقم برایم باز مادری کن اگرچه ناخلفم با همان خاک هم ملوکانه است چادر تو اگر چه غرق رفو است روز محشر که روز بی کسی است رشته ی چادر تو واعتصمو است شک ندارم حجاب بی بدلت قبله ی پاکی است بی بی جان خاکها بر سر زمین از چه چادرت خاکی است بی بی جان؟ چادرت خاکی است بی زحمت اول روضه چادری بتکان با تکان دادن همین چادر گرد غم را به پلکها بنشان من بمیرم برایت آن دم که کند وکم رنگ شد نفسهایت غرق غم آه میکشم گویا پشت در تنگ شد نفسهایت در نمیخواست سر به تو بزند لگدی ناگهان نثارش شد روی لولا عقب عقب چرخید دلش از غصه غرق آتش شد در نمیخواست شعله ور باشد بلکه میخواست مهربان باشد میخ میخواست غنچه ات ای گل پای دیوار در امان باشد در لگد خوردو میخ را آورد تا بهشت تو لاله گون باشد از همان لحظه تا ابد باید دل تاریخ غرق خون باشد حیرتم کشت بین کوچه چرا آسمان بر زمین نمیافتاد تو اگر بر زمین نمیخوردی شاهی از صدر زین نمیافتاد ✍ ...................................................................
. تو بی کرانه تر از آسمان و دریایی تو عطر باغ بهشتی امید گلهایی به احترام تو پیغمبر است پیغمبر که در تمام شئون در کنار بابایی برای خلقت عالم دلیل دیروزی برای (ما خلق الله) امید فردایی تو آن یگانه ی دردانه ای که پیشانی به جز برای خدا بر زمین نمیسایی تو رو گرفته ای از آن فقیر نابینا که خلق را برسانی به اوج بینایی نخواستیم جهانی که نیستی در آن که نیست بی تو بهشت خدا تماشایی تویی جمال خداوند از تمام جهات تویی تصور حق در کمال زیبایی فقط مرید در خانه ی شما شده است به طعم ناب طعام جنان پذیرایی تو کوثری به همه خیر میرسد از تو که مایه برکت در تمام دنیایی نه قدر و کوثر و تطهیر و هل اتی، تنها که در سراسر آیات وحی پیدایی کبیره ای است به شکل زنا و رنگ ریا نماز بی تو مگر چیست غیر رسوایی؟؟؟ در این قصیده که اوصاف توست ای مادر چه کار میرسد از ما به غیر شیدایی؟؟؟ دمیده میشود آن دم که صور اسرافیل ملائکه همه هستند در صف آرایی شفاعتی برسان محضر خدا و بگو که غیر حب تو مارا نبوده دارایی سری که حب تو دارد قیامت است بلند به نام نامی تو میشود شناسایی قسم به خنده ی شیرین مرتضی که بهشت نداشت بی گل لبخندی ازتو ، گیرایی اگر نبود علی صادق مُصدَّق گفت برای فاطمه هرگز نبود همتایی به غیر از این که در عالم برای همسری ات فقط علی است برازنده،چیست یکتایی؟؟؟ صدای کوبه درب بهشت نام علی است نبوده در نظرت دلنشین تر آوایی برای خیر رساندن به ما که پایینیم هبوط کرده ای ، اصلا تو اهل بالایی مگر نه اینکه بهشت است خانه ی تو چرا؟ مقیم خانه ی غمها میان صحرایی؟ میان این همه ظلمت به نور زهرایی طلوع میکنی از خاک سرد تنهایی حریف عزم تو این زخمها نخواهد شد شهیده میشوی اما کنار مولایی خِمار روی سرت بوده یا نه روز هجوم؟ برای ما شده این ماجرا معمایی کدام دست سیاهی به عرش لطمه زده؟ چگونه پا زده بر بال چادرت پایی؟ چرا هنوز نگاهت کبود و تب دار است؟ تویی که مادر دو بهتر از مسیحایی شکسته دست تو گهواره را نداده تکان چقدر بغض گلویت نخوانده لالایی؟؟؟ دلیل داشت که در کوچه ها زمین خوردی نداشت زانوی از پا فتاده ات نایی چه حکمت است که بعد از خسوف،ماه علی در آسمان غریبانه اش نمی آیی؟ اگرچه صورت تو زخمی است وسرخ کبود هنوز فاطمه هستی هنوز زهرایی ✍ ...................................................................
دَرمدح امام حسین علیه السلام آمَدَم بَردَرگه تو. ا‌زتوبال وپَربگیر‌َم فُطرُسَم حاجَت زتوای. ماه خوش مَنظَربگیرَم زائری دلخسته حالم. غَرق درشورونَوایَم دَرحَریمَت پا نهادَم. اِذن اَز مادَر بگیرَم عطرخوشبوی حَرَم تا. بَرمَشام جانم آمَد مُرده بودَم زنده گَشتَم. زندگی اَزسَربگیرَم گردشش گوشه دویدَم. باسرشک دیدگانَم اَزیکی خادم سُراغ. شیرخواراَصغَربگیرَم باسرشک دیده گفتَا. سینهٔ باباست جایَش باچراغ گریه اَشک اَز. دیدگان تَر بگیرَم هرکُجا رَفتم غَمی شد. هَمنَوای قَلب زارَم پای مَقتَل من سُراغ اَز. آن شَه بیسَر بگیرَم دامن وَصلَش گرفتَم. پای تاسَرناله گشتَم لب گشایَم. اشک ریزَم. دَست خودبَرسَربگیرَم دَرهَمین جا اِرباً اِربا. پیکَر شبه نَبی شُد میرَوَم تا بوسه ای اَز. مَرقَد اَکبَر بگیرَم نالهٔ اَدرک اَخا اَز. عَلقَمه بَرپاست گویا گوش جان واکَردَم وسویَش چومُرغی پَر بگیرَم درکنارساحل غَم. کشتی أش پهلو گرفته یا اَبوالفَضل گفتَم وحاجَت اَزآن سَروربگیرَم آمَدَم بادَست خالی. پیشَت ای مُولَی المَوالی تا اَمان نامه زدَست ساقی لَشگَر بگیرَم تاخدائی خدا هست. پَرچَم عشق توبالاست گَربمیرَم پَرچَمَت را. من بروی سَربگیرَم خسروی فَر
درمدح امام حسین علیه السلام این حسین کیست که اَزاوبه هَمه جاسخن اَست این چه شمعی است که روشَنگَر هَراَنجُمَن است این هَمان کُشتهٔ عشق اَست که افتاده بخاک این هَمان شاه غریبی است که دوراَزوَطَن است این هَمان فُلک نجات است ومصباح هُداست که چُنین غَرق غَم ودرد وعَزا ومَحَن اَست زینَت دوش نَبی اَزچه بخاک افتاده است این گل حَضرَت زهراست که عُریان بَدَن اَست می خَرَد اَشک غَمَش را بقیامَت زهرا آنکه گریان غَم اوهَمهٔ مَردوزَن اَست «کَفَنی داشت زخاک وکَفَنی داشت زخون» «تانگویَند تَن سبط نَبی بیکَفَن اَست» «اُستخوانی اَگَر ا‌زسینهٔ پُرخون باقی است» آنهَم اَزسُمّ سُتوران شکَن اَندَر شکَن اَست» یکتَن ولَشکری اَزدشمن خونخواروکَثیف غُربَتَش تلخ تَر اَزغُربَت وداغ حَسَن اَست این شهیدی که لَب تشنه سَرَش گَشته جُدا بین گلخانهٔ خلقَت گُل سُرخ چَمَن اَست خسروی فر
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ به نام خدا السلام علیک یا صاحب الزمان(عج) ─┅═𑁍✿𑁍═┅─ گفتم در انتظارم ، کی فصلِ غم  سرآید گفتا نمانده  چیـزی ، از پرده، مَه در آید گفتم که از شـبِ تـار یارب دلـم گـرفتـه گفتـا بخـواه از  من ،  شمس منـوّر  آیـد گفتم که در غم او از دیده خون فشـانم گفتـا خوشـا که عاشـق بـا دیـدهٔ تـر آید گفتم که تکیـه گاهم تنـها محبت اوست گفتـا تو عاشقی کن او عشـق پـرور آید گفتم که جانِ تشنـه می سوزد ازفراقش گفتـا که شـاه عالَــم بـا جـام کوثـر آید گفتـم  بگــو خـدایــا ! او را کجـا ببـینم گفتـا تـو نـوکری کـن او نـزد نـوکـر  آید گفتم که آبـرویی من پیـش او نـدارم گفتـا کـه از دلِ  او بخشـندگی بـر آید گفتم که چارده قرن،زهرادرانتظار است گفتـا رسیده وقتـش ، فـرزند حیدر آید گفتم هوای جمعه مـا را به جمکران برد گفتا خوشـا هوایی کـز سـوی دلبـر آید گفتم عزیـز زهـرا ! صبـری به دل نمانده گفتـا غـمـت  نـباشـد ،ایـام بـهـتـــر آیـد گفتـم بـه زیر پایـت بـر"کیمیا" نظـر کن گفتا اگر بخواهیـم هـر ذره چون زَر آید رقیه سعیدی(کیمیا) ─┅═𑁍✿𑁍═┅─
دشتی زهرا سلام الله علیها مصیبت هایم امشب جان گدازه که مانده روی دستم یک جنازه نبیند کاش زینب روی دوشم ز تابوت بریزد خون تازه به یاد لرزه های پیکر تو گرفته لرزه پای شوهر تو به قبرت خاک می ریزم ولیکن بریزد خاک بر سر دختر تو خدا داند دلم خون گریه می کرد به عالم دشت و هامون گریه می کرد ندیدم زخم پهلو را در آن شب ولی دیدم کفن خون گریه می کرد الهی دخترت زینب بمیرد ببین تنهایی ام را ای عزیزم الهی از کنارت برنخیزم خودم با دست خود خاکت نمودم چه خاکی بعد تو بر سر بریزم الا ای چاه یارم را گرفتند گلم،باغم بهارم را گرفتند میان کوچه ها با ضرب سیلی همه دار و ندارم را گرفتند کمی از غسل زیر پیرهن ماند کمی از خون خشک بر بدن ماند کفن را در بغل بگرفت و بو کرد همان طفلی که آخر بی کفن ماند