#پیامبر_اکرم
ز هجران تو اشک من روان شد
زبان درد من آه و فغان شد
تو رفتی و پس از تو ای پدرجان
علی تنهاترین مرد جهان شد
الا ای قبلهگاه آرزویم
نشسته بغض داغت در گلویم
اگرچه چشم خود را بستهای باز
تبسّم میکنی بابا به رویم
پری بشکسته چون پروانه دارم
چو شمعم گریهی مستانه دارم
برای گریه از هجران رویت
میان بیتالاحزان خانه دارم
سیدهاشم وفایی
@deabel
#پیامبر_اکرم
اسلام، تا پیمبر اعظم رسیدن است
بعد از رسول بار ولایت کشیدن است
بعد از نبی، هنوز تنش مانده بر زمین ...
نوبت به آه و نالهی زهرا شنیدن است
بِاللَّه قسم که باورمان شد پس از نبی
لب بستن و نشستن و غربت چشیدن است
اینها کلام آخرِ آقاست با علی
تنها ره امام به خلوت خزیدن است
اهل نفاق بر حَرَمت حمله میبرند
وز دربِ خانه شعله به هر سو کشیدن است
وقتی که دست قدرتِ تو بسته میشود
تکلیف فاطمه پیِ مولا دویدن است
آری سکوتِ تو __ وَ فریاد فاطمه
تنها رهِ به دادِ ولایت رسیدن است
سیلی اگر زدند به زهرا، صبور باش
روی کبودِ او سندِ ظلم، دیدن است
مردم دوباره جاهلیت را رقم زنند
یعنی مسیرشان ز علی دلبریدن است
حقِّ تو را سقیفهگَران، غصب میکنند
باطل هماره در پی مَسنَد گزیدن است
شورائیان به محضِ رسیدن به قصدِ خود
انکار میکنند ،که این حق ندیدن است
اول فداییِ رهتان محسنِ شماست
رسمِ ستم، ز شاخهی گُل، غنچهچیدن است
خانهنشینیِ تو، به محرابِ خون کِشد
سهمِ حسن ز زهرِ جفا، سرکشیدن است
بعد از حسن، که پارهجگر، کشته میشود
سهمِ حسینِ من بهخدا، سر بریدن است
جز راه قتلگاه دگر راه چاره نیست
یعنی نصیب زینب من قد خمیدن است
محمود ژولیده
@deabel
#پیامبر_اکرم
به ذکر یاعلی،جان میدهم عالیِ اعلا را
بخوان خود یاعلی،بالا سرم این نام زیبا را
علیاً یاعلی،ذکر عروج و ذکر معراجم
صدای دلنشین تو مصفا میکند ما را
بمان پیشم، مرو یک لحظه حتی از کنار من
تویی روح و روان من، تویی معنا مسیحا را
به عمرم بهترین روزم همان روزیکه در کعبه
به إذنِ الله بنهادی به روی شانه ام پا را
سرم بر دامنت بگذار و دستت را روی قلبم
که جان آسان دهم، دستان پر مِهرِ تولا را
حسن را با حسین آرام روی سینه ام بگذار
که از سختیِ جان دادن رها سازند طاها را
بگو زهرا کنار بسترم یک لحظه بنشیند
و زینب وا کند بهر دعا، با اشک،لبها را
به غیر از پنج تن اینجا نماند هیچکس دیگر
ز حُجره دور سازید آن منافقهای بطحا را
مرا تهمت به هذیان میزند این فردِ نالایق
پس از این برحذر باشید این اصحاب شورا را
دگر می پاشد از هم جمعِ گرمِ اهلبیت من
به آتش میکشند این قوم، بیتِ وحیِ مولا را
اگر دست تو را بستند یاحیدر،صبوری کن
صبوری کن،خدا میبیند این ظلم و بدیها را
دگر صرف نظر کن از طلوعِ زهرۀ اَزهَر
علی؛دیگر نمیبینی پس از این،روی زهرا را
مبادا جای سیلی را ببینی بر رخ ماهش
مخواه از روی نیلی بعد از این،فیضِ تماشا را
اگر دیدی که مخفی میکند رخسارِخود از تو
نداری طاقت دیدار آن آزرده سیما را
به زودی همسر تو دست بر دیوار میگیرد
برای راه رفتن از حسن گیرد مدد پا را
تمام دنده های او تَرَک بردارد از ضربه
و اینجا پشتِ در،میخواند آن مظلومه، ماها را
اگر چه فاتح خیبر،شود خانه نشین اما
به زودی غرق خون بینند محرابِ مصلا را
حسن زهر جفا نوشد، حسینم رخت خون پوشد
اسیری میرود زینب،ببیند داغ عظما را
حدیث زینب و معجر، حدیث کشتۀ بی سر
حدیث ساقی لشگر، کند بیدار دنیا را
محمود ژولیده
@deabel
#پیامبر_اکرم
مثل یک سایه چه زود از سرِ این خانه گذشت
چه غریبانه ، غریبانه ، غریبانه گذشت
چشم را بست ولی صبر نکردند این قوم
پیشِ او بود علی صبر نکردند این قوم
ای دل از غربتِ این لحظه ی تشییع بگو
از غریبانه ترین لحظه ی تشییع بگو
او غریبانه ترین لحظه ی رفتن دارد
روضه ی رفتن او گفتن و گفتن دارد
اندک اندک اثرِ زهر به جانش اُفتاد
رویِ دامانِ علی بود توانش اُفتاد
شهر در مکر و سکوت است علی تنها شد
یک تنه گرم حنوط است علی تنها شد
یک طرف داشت علی آب به پیکر می ریخت
یک طرف داشت جماعت سرِ مادر می ریخت
آب غسلش به تنش بود که هیزم پُر شد
شعله پیچید به در نوبتِ یک چادر شد
بدنش روی زمین بود به زحمت اُفتاد
وای ناموس علی بینِ جماعت اُفتاد
در عزای پدرش بود که سیلی را خورد
سوگوار پسرش بود که سیلی را خورد
تا که مولا کفنش کرد زنش را کُشتند
تا کفن روی تنش کرد زنش را کُشتند
دست بر پهلوی خود داشت پرش خورد به در
درد پهلو که خَم اش کرد سرش خورد به در
حسن لطفی
@deabel
#پیامبر_اکرم
دیگر طبیب بر سر بالین نیاورید
بالینِ من حسین و حسن را بیاورید
این شرحِ صدر، مرهمِ جان کَندَنِ من است
از سینه ام حسینِ مرا از چه می برید؟
ای نور دیدگانِ من این گونه بی قرار
امروز بر رسول گریبان چه می درید؟
روزی رسد که هر دو جگر پاره می شوید
با این که در بهشت شما هر دو سرورید
بوسه اگر به روی لبان شما زنم
روزی ز تشتِ خون، جگر، سر بر آورید
زهرای من! تو اِذنِ دخولِ اَجَل بده
زیرا خدا به غیر تو کوثر نیافرید
او که دری به غیرِ درِ خانه اَت نزد
داند خدا مرا به ولای تو پَروَرید
تا می شود، حبیبۀ من پشت در نرو!
زود است، استغاثه کنان پشت این درید
ای دشمنان فاطمه از من حیا کنید!
بعد از پدر چه بر سر این دختر آورید
دور مرا کسا، بگیرید دخترم!
آخر شما تمامِ امید پیمبرید
بنشین علی! که خوب به رویت نظر کنم
آری خدا جمال تو از خویش آفرید
نعش مرا شبانه چو غسل و کفن کنی
مخفی ز بی کفن کَفَنم را بیاورید
حالا که من وصیّت یک عمر می کنم
کاغذ قَلم برای نوشتن بیاورید
محمود ژولیده
@deabel
#پیامبر_اکرم
کار و بار دو جهان ریخت بهم غوغا شد
چشم زهرا و علی بعدِ شما دریا شد
رفتی و خنده به کاشانه ی تو گشت حرام
رختِ مشکیِ یتیمی به تن زهرا شد
عهد و پیمان غدیرت به فراموشی رفت
حُکم بر خانه نشینیِ علی امضا شد
بعدِ تو حرمت کاشانه ی حق حفظ نشد
پای اولاد حرامی به حریمت وا شد
دخترت پشتِ در و... آتش و دود و مسمار...
خوب فرمانِ مودت به خدا اجرا شد
خبرِ پر زدن فاطمه، حیدر را کشت
چند باری به زمین خورد علی تا پا شد
روضه ها هست، بمانند... ولی عاشورا
تشنه لب شاه غریبی که تک و تنها شد
از بلندی فرس تا به زمین خورد شنید
صحبت از غارت معجر ز سر زن ها شد
زینتِ دوش شما بود ولی کرب و بلا
منزلش خار و خس بادیه و صحرا شد
داد زد زینب کبری: به روی سینه نرو...
گوش نحسش نشنید و قد مادر تا شد
سر او تا که جدا شد زره اش را بردند
زره اش هیچ... سرِ پیرهنش دعوا شد
خاتمش را ته گودال به دشمن بخشید
بار دیگر به خدا جود و سخا معنا شد
کاش انگشتری اش تنگ نبود... اما بود...
عاقبت نیمه ی سبابه ی او پیدا شد؟!
اجرِ پیغمبری ات بود که مردم دادند
ظلم هایی که پس از تو به ذَوِی القُربی شد
محمدجواد شیرازی
@deabel
#پیامبر_اکرم
کم گریه کن که گریه امانت بریده است
گویا که وقت رفتن بابا رسیده است
حق داری از غمش به سرو سینه می زنی
چون مثل او کسی به دو عالم ندیده است
در روز آخرش چه شده این چنین نبی
جز اهل بیت تو زهمه دل بریده است
بر روی سینه اش حسنین ناله می زنند
اشکش بر ای هر دو زغم ها چکیده است
برگو که مرتضی چه شنیده کنار او
رنگش چنین زطرح مسائل پریده است
اینجا همه برای شما گریه می کنند
چون از سقیفه بوی جسارت وزیده است
این روزها به پشت در خانه ات مرو
گویا عدو که نقشه ی قتلت کشیده است
جان حسین و جان حسن جان مرتضی
کم گریه کن که گریه امانت بریده است
کمال مومنی
@deabel
#پیامبر_اکرم
ای در هوای ماتم تو عرش، سوگوار
ای در غم تو چشم سماوات، اشکبار
اسلام در مصیبت تو می شود یتیم
دین در فراق روی تو بی تاب، بیقرار
ما را در اوج گنبد خضرای خود ببر
تا روی گنبدت بنشینیم چون غبار
هرگز ز یاد حضرت زهرا نمی رود
چشمی که شد ز ماتم تو ابر نوبهار
رفتی و از مدینه ی تو رفت دلخوشی
کوچید مرغ عشق و محبت از آن دیار
سر زد پس از تو ای به همه خلق مهربان
از امت تو آنچه نمی رفت انتظار
هرچند از تو غیر محبت ندیده بود
اما به اهل بیت تو بد کرد روزگار
گلچین رسید و بعد تو خشکید پشت در
یاسی که مانده بود ز باغ تو یادگار
گر می گرفت آتش کینه به خانه و
می رفت سمت پهلوی گل دست های خار
آن دست که به بازوی زهرا قلاف زد
انداخت دور گردن مولا طناب دار
در بین کوچه باز همان دست آمد و
دیوار کوچه خون شد و افتاد گوشوار
محمدعلي بياباني
@deabel
#روضه_ورود_به_مدینه
یارسول الله برخیز ارمغان آوردهام
از یتیمانِ حرم یک کاروان آوردهام
دستباف مادرم شد، پاره پاره پیرهن
زین سفر بنگر چه سوغاتی گران آوردهام
رفتم از پیشَت اگر با لشگری از محرمان
کاروان را همره نامحرمان آوردهام
آستین ها شد بجای چادرِ زنها حجاب
با چه وضعی دختران را نزدتان آوردهام
از کنیزک خواندن ناموس، نشنیده بگیر
من اماناتِ ترا با نیمه جان آوردهام
این عبا امّامه، این شمشیر، این هم خاتمت
من دلی پُر نزد تو از ساربان آوردهام
داغ هفتادو دوتن، یک صبح دیدم تا غروب
خود مپرس از من چرا قدّی کمان آوردهام
از جوانان بنی هاشم فقط سجاد ماند
جمع را همراهِ مولای جوان آورده ام
یارسول الله، یاجدّا حسینت کشته شد
خویش را از قتلگه بر سرزنان آوردهام
کوفیان میخواستند از دین نماند، هیچ چیز
پرچم اسلام، با نطق و بیان آوردهام
خوب میدانی که در شام آبرویم ریختند
با دلی خون، آبرویی جاودان آورده ام
همچو صدها خطبه، فریاد رقیه کار کرد
گر چه از آن نیمه شب دردی نهان آورده
#روضه_ورود_به_مدینه
@deabel
#پیامبر_اکرم
( زبانحال حضرت زهرا س )
دیدی دلم از هرچه میترسید دیدم
افتاده ای در بسترت سرو رشیدم
هرروز دیدم دیده ی بارانی ات را
دیدم شکاف کهنه ی پیشانی ات را
از راه رفتن کل پایت پینه بسته
ناگفته ها را گفت دندان شکسته
در مکه درگیر بلای کوچه بودی
زخمی سنگ بچه های کوچه بودی
"تبت یدا" خار بیابان بود و پایت
یک لحظه اما درنمی آمد صدایت
حالا من و تو خلوتی داریم باهم
دیگر نگاهت را نگیری از نگاهم
بابا بگو پیشم دوباره مینشینی
قدری بمان پیشم که محسن را ببینی!
تو هستی و اینجا شکوهم مستدام است
حیدر میان هرگذر با احترام است
با بودنت زهرا رخش چون قرص ماه است
آرامش این خانه ی ساده بهراه است
آتش ندیده دامنم الحمدلله
خونی نشد پیراهنم الحمدلله
هرگز ندیده روی زهرا را غریبه
آرام میکوبد در مارا غریبه
بی تو اگر حمله کنند اینها به خانه
زهرای تو میماند و صدتازیانه
آتش میوفتد روی در پشت درم من
با پهلویم سنگر برای حیدرم من
سیلی میاید سمت من ای وای بابا
بدخواب میگردد حسن ای وای بابا
پیشم بمان تا قتل زهرا را نبینی
بی تو صدایم میشود فضه خذینی..
سیدپوریا هاشمی
@deabel
#امام_حسن
خوشم که از ازل شدم به درگهت گدا حسن
همیشه می زنم صدا ز سوز دل تو را حسن
عنایتی دلم شود ز دام غم رها حسن
مرا مخواه بیش از این به غصه مبتلا حسن
خدا اجازه می دهد چنین دعا کنم حسن
که یا من اسمه دوا و ذکره شفا حسن
«کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن»
ز دست می روم اگر ز سر مرا تو واکنی
ز جمع عاشقانِ با صفای خود جدا کنی
خوشم اگر به یک نظر دلم پر از صفا کنی
مرا برای نوکریِ خانه ات صدا کنی
به پای سفره ی کریم لطف خویش جا کنی
به دست خویش لقمه ای دهی به این گدا حسن
«کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن»
دوباره نوبت عزا، دوباره زمزمه، نوا
دوباره غم، دوباره دم، دوباره ذکر مجتبی
دوباره بزم خواندن از یل رشید مرتضی
دوباره یاد فاطمه دوباره داغ کوچه ها
خدا کند که جان دهم به پای روضه ی شما
بخواه حاجت مرا ز درگه خدا حسن
«کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن»
تو آخر عنایتی، من اول گدایی ام
تو عشق بی نهایتی و دلبر خدایی ام
اسیر دار هیچ کس نشد سر هوایی ام
اگرچه دل شکسته ی حسین و کربلایی ام
نوشته روی قلب من که مُلک مجتبایی ام
تمام فکر و ذکر من تویی همیشه یا حسن
«کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن»
و فهم بی کسی تو ز فهم من فراتر است
کمی ز غصه های تو به عالمی برابر است
به گرد قبر خاکی تو آه من کبوتر است
مرید مجتبی شدن عنایتی ز حیدر است
غلام مجتبی به روز حشر از همه سر است
زبان بده بخوانمت به زیر دست و پا حسن
«کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن»
صفا، وفا، عطا، سخا، ولیّ هر کرم حسن
دعای من، دوای من، نوا و شور و دم حسن
چه می شود که در بقیع تو زنم قدم حسن؟
مدد نما به لطف حق، امیر بی حرم... حسن!
کنیم پرچم تو را به عالمی علم حسن
بنا شود به مرقد تو گنبد طلا حسن
«کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن»
تو حافظ شریعت و تو ناجی امامتی
اگرچه خسته ای ولی امیر استقامتی
وجودِ جود از تو و تو جوهر کرامتی
چه رفعتی، چه رأفتی، چه هیبتی، چه قامتی
امید بی کسیِ من به عرصه ی قیامتی
ببین صدات می زنم چقدر بی ریا حسن
«کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن»
مگر تو قدرت و توان حیدری نداشتی؟
چرا به کوچه فرصت دلاوری نداشتی؟
ز کودکی به غیر دیده ی تری نداشتی
شنیده ام به معرکه... که یاوری نداشتی
بمیرم ای امیر خسته، لشگری نداشتی
شکسته شد دلت ز سنگ دست آشنا حسن
«کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن»
مجتبی روشن روان
@deabel
#پیامبر_اکرم
بوی غم می رسد انگار... دلم می ریزد
اشک از دیده ی غمبار حرم می ریزد
از نگاهِ نگران، برق اِلَم می ریزد
خوب پیداست که باران ستم می ریزد
آه آرامش زهراست به هم می ریزد
یا... قرار است که پیغمبر اکرم برود
سایه ی خنده از این گلکده کم کم برود
مهربانی که برای همه همچون خورشید
نور از خنده ی لب های ترش می بارید
از گرفتاری امّت به جزا می ترسید
روز و شب در پی ارشاد بشر می گردید
مثل او هیچ رسولی غم و اندوه ندید
در دلم شور عجیبی ست، نمی دانم چیست؟!
در گلو بغض غریبی ست، نمی دانم چیست؟!
دخترت زار به سر می زند ای وای دلم
بر دلم غصه شرر می زند ای وای دلم
پدرم حرف سپر می زند ای وای دلم
حرف از داغ پسر می زند ای وای دلم
دل بریدن ز تو بابا به خدا آسان نیست
بعد تو واسطه ی وحیِ خدا با ما... کیست؟
این جوان کیست...؟ که از دیدن رویش در دل
غصه وارد شده و خنده ز لب شد زائل
آه یا رب شده انگار صبوری مشکل
گفت با لحن غریبانه ولی چون سائل
با اجازه... بگذارید بیایم داخل
با ادب آمد و در پیش پدر زانو زد
پرده از صورت پوشیده ی خود یک سو زد
مژده ای رحمت رحمان! که سحر نزدیک است
ای رسول مدنی! صبح سفر نزدیک است
شب بیچارگی نسل بشر نزدیک است
به علی نیز بگو... روز خطر نزدیک است
وقت برپا شدن آتش در نزدیک است
پدر آماده ی رفتن به سماوات، ولی...
نگران است برای غم فردای علی...
تکیه بر دست علی زد گل باغ ایجاد
نظری کرد به زهرا و دوباره افتاد
آه از سینه ی افلاک برآمد... فریاد
به علی فاطمه را باز امانت می داد
داشت اما خبر از قصه ی زهرا، ای داد
این همه بی کسی ای وای سرم... درد گرفت
دل سرشارِ غم و شعله ورم... درد گرفت
او زِ فردای حسین و حسنش داشت خبر
از خزان گشتن باغ و چمنش داشت خبر
از به آتش زدن یاسمنش داشت خبر
از غم حیدرِ خیبر شکنش داشت خبر
از حسین و بدن بی کفنش داشت خبر
اشک از دیده فرو ریخت و روحش پر زد
پر زد و دختر مظلومه ی او بر سر زد
مجتبی روشن روان
@deabel