#حضرت_رقیه
سخت است وقتی روضه وصف دختری باشد
حالا تصور کن به دستش هم، سری باشد
حالا تصور کن که آن سر، ماهِ خون رنگی
در هالهای از گیسویی خاکستری باشد
دختر دلش پر میکشد، بابا که میآید
موهای شانه کردهاش در معجری باشد
ای کاش میشد بر تنش پیراهنی زیبا ...
یا لااقل پیراهن سالمتری باشد
سخت است هم شیرین زبان باشی و هم فکرت
پیش عموی تشنهی آب آوری باشد
با آن همه چشم انتظاری باورش سخت است
سهمت از آغوش پدر تنها سری باشد
شلاق را گاهی تحمل میکند شانه
اما نه وقتی شانههای لاغری باشد
اما نه وقتی تازیانه دست ده نامرد
دور و برِ گم گشتهی بییاوری باشد
خواهرتر از او کیست؟ او که، هر که آب آورد
چشمش به دنبال علیِ اصغری باشد
وای از دل زینب که باید روز و شب انگار
در پیش چشمش روضههای مادری باشد
وای از دل زینب که باید روضهاش امشب
«بابا ! مرا این بار با خود میبری؟» باشد
بابا ! مرا با خود ببر ، میترسم آن بد مست
در فکر مهمانی و تشت دیگری باشد
باید بیایم با تو، در برگشت میترسم
در راه خار و سنگهای بدتری باشد
باید بیایم با تو، آخر خسته شد عمه
شاید برای او شب راحت تری باشد؟
قاسم صرافان
@rozeh_1
#حضرت_رقیه
لالا لالا بخواب بابا ، که معلومه چشات خستهس
چشِ من تار میبینه ، یا نه چشمای تو بستهس ؟!
بشین مثل قدیما تا ، یه کم بازی کنیم با هم
بابا تو بچهی من شو ، منم که مادرت میشم
چشاتو روی من وا کن ، به من که دخترت هستم
دیگه این بازی نیس بابا ، شبیه مادرت هستم
به جون تو همین دیشب ، نگاتو آرزو کردم
نسیمی رد شد از موهات ، تو رو از دور بو کردم
لالا لالا نخواب بابا ، بشین یه ذره نازم کن
به این دنیای بی بابا ، گره خوردم تو بازم کن
تموم عمرمو میدم ، یه لحظه دستاتو میخوام
یکیش رو صورتم باشه ، یکیشم باشه رو موهام
ببین موهام پریشونه ، لباسای تنم پارهس
رو دَس ردّ طنابه و ، رو گوشام جای گوشوارهس
تا اینجاشو خبر دارم ، که روی نیزهها بودی
چرا موهای تو سوخته ، مگه بابا کجا بودی ؟
خبر دارم تو رو کشتن ، خبر داری که تب کردم ؟!
خبر داری کتک خوردم ، کبوده صورت زردم ؟!
روشون به روی ما وا شد ، همونا که تو رو کشتن
از اونجا صورتم زخمه ، همونجا که تو رو کشتن
نمک نشناس ، بد میزد ، برای دخترت بد شد
همینکه رفت از دستت ، چقدر انگشترت بد شد
یه دختر اومد اینجا گفت ، ببین موهام چقد لَخته
میخندید به سر و وضعم ، یتیم بودن چقد سخته
یکی هم دست باباشو ، گرفت و نیشخندی زد
بابا گوشواره مو دیدم ، تا یه ذره جلو اومد
ببین که مرگمو میخوام ، شبیه مادرت زهرا
بیا با هم بریم اصلا ، از این دنیای بی بابا
رضا قاسمی
@rozeh_1
#حضرت_رقیه
آخر از راه می آید پدرم صبر کنید...
می رسد نور دو چشمان ترم صبر کنید...
خواب دیدم که به من گفت می آید پیشم
من که از آمدنش با خبرم صبر کنید...
عمه جان از تو خجالت زده هستم اما
به خدا کم بشود درد سرم صبر کنید...
ناقه آهسته برانید دگر خسته شدم
به خدا درد گرفته کمرم صبر کنید...
با طنابی که به دستم زده اید ای لشگر
نَکِشیدم که شکسته است پرم صبر کنید...
پیش چشمان عمو نیزه به کتفم زده اید
من شکایت به عمویم ببرم صبر کنید...
آنقدر ناله زنم یا ابتا می گویم
تا خودِ حشر بماند اثرم صبر کنید...
شب شد و ناقه زمینم زد و عمه هم رفت
بی امان داد زدم در خطرم صبر کنید...
کاش پاهای مرا هم به شتر می بستند
تا نیفتد به بیابان گذرم صبر کنید...
زجر نگذاشت بگویم که چرا جا ماندم
گفتم اینقدر نکش موی سرم صبر کنید...
گفتم ای زجر مزن من که خودم می آیم
همه جا تار شده در نظرم صبر کنید
ضربهء زجر مرا یاد مدینه انداخت
یاد زخم فدک و پهلو و سینه انداخت
مجتبی شکریان
@rozeh_1
#حضرت_رقیه
من که بعد از تو به کوه دردها برخورده ام
از یتیمی خسته ام از زندگی سرخورده ام
دخترت وقت وداعت از عطش بیهوش بود
زهر دوری تو را با دیده تر خورده ام
دست سنگین یک طرف انگشترش هم یک طرف
از تمام خواهرانم مشت بدتر خورده ام
صحبت از مسمار اینجا نیست اما چکمه هست
با همین پهلو چنان زهرای بر در خورده ام!
زیر چشمم را ببین خیلی ورم کرده پدر
بی هوا سیلی محکم مثل مادر خورده ام
حرفهای عمه خیلی سخت بر من میرسد
گوش من سنگین شده از بس مکرر خورده ام
هرطرف خم شد سرم سیلی سراغم را گرفت
گاه ازینور خورده ام گاهی ازآنور خورده ام
ساربان لج کرد با من هی مرا میزد زمین
گردنم آسیب دیده بس که با سر خورده ام
بیشتر که گریه کردم بیشتر سنگم زدند
ایستادم هرکجا تا سنگ آخر خورده ام
آه بابا دخترت را هیچکس بازی نداد
زخم ها از خنده ی این چند دختر خورده ام
دخترت با درد پا طی مسافت میکند
پای من زخم است پای زخم اذیت میکند
سید پوریا هاشمی
@rozeh_1
#حضرت_رقیه
آخر از راه می آید پدرم صبر کنید...
می رسد نور دو چشمان ترم صبر کنید...
خواب دیدم که به من گفت می آید پیشم
من که از آمدنش با خبرم صبر کنید...
عمه جان از تو خجالت زده هستم اما
به خدا کم بشود درد سرم صبر کنید...
ناقه آهسته برانید دگر خسته شدم
به خدا درد گرفته کمرم صبر کنید...
با طنابی که به دستم زده اید ای لشگر
نَکِشیدم که شکسته است پرم صبر کنید...
پیش چشمان عمو نیزه به کتفم زده اید
من شکایت به عمویم ببرم صبر کنید...
آنقدر ناله زنم یا ابتا می گویم
تا خودِ حشر بماند اثرم صبر کنید...
شب شد و ناقه زمینم زد و عمه هم رفت
بی امان داد زدم در خطرم صبر کنید...
کاش پاهای مرا هم به شتر می بستند
تا نیفتد به بیابان گذرم صبر کنید...
زجر نگذاشت بگویم که چرا جا ماندم
گفتم اینقدر نکش موی سرم صبر کنید...
گفتم ای زجر مزن من که خودم می آیم
همه جا تار شده در نظرم صبر کنید
ضربهء زجر مرا یاد مدینه انداخت
یاد زخم فدک و پهلو و سینه انداخت
مجتبی شکریان
@rozeh_1
🍂 (حضرت زهرا سلام الله علیها)🍂
🎶سبک_جاوید.....
🏴http://eitaa.com/torkiy🏴
صفای خانه ام زهرا،گل و ریحانه ام زهرا
کنار قبر پنهانت،چنان پروانه ام زهرا
گل حیدر گل حیدر۲
پس از داغ تو یا زهرا،شدم بی مونس و تنها
بریزد اشک از چشمم،بسان پهنه ی دریا
گل حیدر گل حیدر۲
علی با قلب بشکسته،ز عالم بی تو بگسسته
بسوزم از غم طفلان،شدم از زندگی خسته
گل حیدر گل حیدر۲
امید عالم هستی،پس از تو دلغمینم من
بدون تو در این خانه،دگر غربت نشینم من
گل حیدر گل حیدر۲
صفابخش دل حیدر،تو رفتی و دلم خون است
خدا آگه بود زهرا،مدینه بی تو محزون است
گل حیدر گل حیدر۲
تویی تنها حبیب من،تویی یار غریب من
برفته از تن و جانم،دگر صبر و شکیب من
گل حیدر گل حیدر۲
بسوزم زین غم عظمی،تو رفتی از برم زهرا
کنم بهرت عزاداری،به چشمان ترم زهرا
گل حیدر گل حیدر۲
پس از تو ای گل حیدر،رسیده جان من بر لب
امید من دلم خون است،ز اشک دیده ی زینب
گل حیدر گل حیدر۲
🥀حضرت زهرا سلام الله علیها🥀
«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ»؛
کانال باب الحوائج
اشعار ناب ( مداحی و مولودی ترکی و فارسی)
لینک کانال👇
http://eitaa.com/torkiy
---•••◇🔹️💢🔹️◇•••---
@torkiy
🕯🖤🕊🖤
🖤🕯🖤🕯
🕊🖤🕊
🖤🕯
(( بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ))
السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ فَاطِمَةَ وَ خَدِيجَةَ ،السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْن ِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ وَلِيِّ اللَّهِ ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا أُخْتَ وَلِيِّ اللَّهِ ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا عَمَّةَ وَلِيِّ اللَّهِ ،السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ..◾️🌹◾️
🖤جهان را ماتم عظماست امشب
🕯عزای دختر موساست امشب
🖤سر مهدی سلامت،
🕯نه تنها شهر قم ماتم گرفته
🖤زمین و آسمان را غم گرفته
🖤🕊🖤🕊🖤🕊🖤🕊🖤🕊
باعرض سلام به پیشگاه قطب عالم امکان، ولی عصر آقا امام زمان (( عج ))
#فرا_رسیدن، وفات شهادت گونه ، دختر امام ، خواهر امام ،عمه امام ، بی بی دوعالم ،
(( حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها ))
را محضر شریف حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا فداه، و شیعیان جهان اسلامی و شما اعضای محترم #گروه_و_زیر_مجموعه_کانالهای_بین_الحرمین
تسلیت و تعزیت عرض مینماییم..◼️🌹◼️
مرغ دلم راهی قم میشود
در حرم امن تو گم میشود
*🖤*
عمه سادات سلام علیک
روح عبادات سلام علیک
*🖤*
كوثر نوری به كویر قمی
آب حیات دل این مردمی
*🖤*
عمه سادات بگو كیستی؟
فاطمه یا زینب ثانیستی؟
*🖤*
از سفر كرب و بلا آمدی؟
یا كه به دنبال رضا آمدی؟
*🖤*
من چه كنم شعله داغ تو را
درد و غم شاهچراغ تو را
*🖤*
کاش شبی مست حضورم كنی
باخبر از وقت ظهورم كنی
#محمد_رضا_آقاسی
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_مناجات
دلم بیتاب شد! با کوهی از حاجت رسید از راه
نشست و تا که شد پشت درت خلوت؛ رسید از راه
نشد هر چند خلوت قدر یک ثانیه این خانه
شنید این را دلِ آشفته و راحت رسید از راه
@hosenih
همینکه سفره ام خالی شد از نان یاحسن(ع) گفتم
تو را در تنگدستی خواندم و برکت رسید از راه
شنیدم می پذیری سائلان را سرزده حتی
ببخش آقا اگر این خسته، بی رخصت رسید از راه
گرفته رزق و روزی سالها از تو، اگر این دل
شبانه روز مشتاقانه بی دعوت رسید از راه
نگاهی کن کریمانه به حال این گدایی که
برایت با خودش آورده صد زحمت رسید از راه
کسی با دست پر رفت و صدا زد: یاحسن(ع) شُکراً
کسی از آن طرف با اشک، بی نوبت رسید از راه
@hosenih
تماشای تو را دلتنگ شد گاهی فقط این دل-
-برای دیدنت! بی درد و بی علت رسید از راه
▫️
به پیش چشم های مادرت در صحنهٔ محشر
هر آنکس که گرفت از چشم تو قیمت رسید از راه!
شاعر: #مرضیه_عاطفی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#اخلاقی_و_اندرز
#امام_حسین_ع_مناجات
#امیرالمومنین_ع_مدح
#مناجات_اول_مجلس
دنبال كبريايى؟! بى كبر و بى ريا باش
وقت اداى دينت فارغ ز هر ادا باش
راه سلوک نوکر از جاده ی سکوت است
وقت نظر گرفتن یک گوشه بیصدا باش
وقتی که پشت این در پیغمبران نشستند
در کوی نیکنامان پیوسته خاک پا باش
@hosenih
هر منصبی که داری ، بیرون روضه داری
اینجا که پا نهادی ، تا میشود گدا باش
یک روز مثل مجنون ، یک روز چون زلیخا
هر روز دل ببند و هر روز ماجرا باش
گفتیم رو سیاهیم گفتند پیش ما نه
گفتيم بى پناهيم، گفتند پيش ما باش
آسايش دو گيتى تفسير اين دو حرف است
ديوانه ی حسين و مجنون مجتبى باش
سینه به سینه یادم دادند که بگویم
بابای من فدای یک تار موی باباش
آب زلال را در سرچشمه جستجو کن
خواهان خیر هستی خواهان مرتضی باش
حق با علی مگر نیست؟! حق هم مگر خدا نیست؟!
پس در نجف بمان و هر لحظه باخدا باش
@hosenih
فرمود امام صادق: از پشت بام خانه
با یک سلام ساده الساعه کربلا باش
او غرق خون خود شد ، من غرقِ در گناهم
سر داد ، دل ندادم ، ای بی وفا مرا باش
کار بنی اسد در تدفین او گره خورد
وقتی تنی نمانده دنبال بوریا باش
شعر از گروه #یا_مظلوم
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زهرا
اجل گم کرده بعد از قتل محسن خانه ما را
بیا ای مرگ یاری کن من افتاده از پا را
نه دستی مانده تا گیسوی زینب را زنم شانه
نه پایی تا برای گریه گیرم راه صحرا را
ببر ای دست سالم دست مجروح مرا بالا
که از صورت بگیرم قطره قطره اشک مولا را
ز تو ای دست، ممنونم که بر یاری دست حق
گرفتی از غلاف تیغ قنفذ اجر زهرا را
علی تنها، همه دشمن، تو بشکسته، من افتاده
خدا را، پس که یاری میکند آن یار تنها را؟
اجل را دور سر گردانده ام تا بر علی گریم
و گرنه پشت آن در گفته بودم ترک دنیا را
من از بهر علی گریان، علی از بهر من گریان
به نوبت زینب غمدیده دلداری دهد ما را
سراپا دردم و لب بستم و خاموشم از گفتن
مگر گاهی که دور از چشم زینب بینم اسما را
استاد حاج غلامرضا سازگار
@deabel
#حضرت_زهرا
این سینه اگر تاب خورَد میسوزد
این چشم به مهتاب خورَد میسوزد
از طرزِ تَیمُمَت همه فهمیدند
این زخم اگر آب خورَد میسوزد
حسن لطفی
@deabel
#حضرت_زهرا
امشب که ناله از لبت اُفتاده رو مَگیر
بعد از سه ماه که تبت اُفتاده رو مَگیر
دیدار تو اگرچه غم انگیز میشود
بعد از سه ماه قسمتِ من نیز میشود
دردِ عیال دارم و پیرم نمودهاند
سی و سه سال دارم و پیرم نمودهاند
این آشیانه داغِ پرستو ندیده بود
من را مدینه دست به زانو ندیده بود
امروز فضه گفت که خانم وضو گرفت
بعد از سه ماه خانهی ما رنگ و بو گرفت
گفتم که کار کم بکن اینجا عزیزِ من
ممنونِ نان تازه ام اما عزیزِ من
نان را بدونِ قوَت بازو نمیپزند
نان را که با جراحت پهلو نمیپزند
این خانه مدتیست که جارو ندیده بود
من را مدینه دست به زانو ندیده بود
اصرار میکنیم که نانی -کمی- بخور
ای پلکِ نیمه باز تکانی -کمی-بخور
رد تو از تنور به بستر هنوز هست
زینب دوید گفت که مادر هنوز هست
او دختر است حسرتِ آغوش میخورد
این سینهی شکسته-بمان-جوش میخورد
دستت شکسته است که بالا نمیرود؟
این شانهات چه دیده چرا جا نمیرود
چشمِ تو نیز بستن بازو ندیده بود
من را مدینه دست به زانو ندیده بود
یادم نرفته تا در خانه تو را زدند
یادم نرفته با در خانه تو را زدند
چشمِ علی شکستنِ اَبرو ندیده بود
من را مدینه دست به زانو ندیده بود
امشب چقدر پیشِ حسن سوخت دخترت
امشب ببین که با سه کفن سوخت دخترت
گفتی وصیتت دو سه بوسه به حنجر است
گفتی لباسِ محسنِ تو قدِ اصغر است
بس کن رباب دستِ خودت را تکان نده
بر رویِ نیزه زخمِ گلو را نشان نده
بس کن رباب حرمله بیدار میشود
سهمت دوباره خندهی انظار میشود
حسن لطفی
@deabel