#حضرت_زهرا
من بحر نهفته در سبویم
فریاد شکسته در گلویم
بحری شده ام تمام گوهر
در مدح و ثنای کفو حیدر
آن شمسۀ عالم هدایت
پیوند رسالت و ولایت
او کوثر و نور و قدر و طاهاست
او مریم یازده مسیحاست
گلواژهء وحی بر لب اوست
صد لیلۀ قدر هر شب اوست
وقتی به نماز بست قامت
کردند فرشتگان قیامت
دیدند خدای بی نیازش
فخریّه نموده بر نمازش
چون پرتو حق که تابد از طور
تابید شبی ز چادرش نور
زآن نور که بود نور ایمان
هفتاد یهود شد مسلمان
از عصمت او حجاب جوشد
جز او که ز کور چهره پوشد؟
حیدر که امامت و ولایت
دارد به جهان بی نهایت
چون فاطمه اش دُر سخن سُفت
رازی ز کمال خویشتن گفت
حیرت زده رو به قهقرا رفت
یکباره به نزد مصطفی رفت
احمد که ز قصّه بود آگاه
لبخند زد و شکفت ناگاه
کای کّل علوم را تجسّم
بنشین به برم بزن تبّسم
کاین راز نگفته با تو گویم
زهراست محمّد و من اویم
با این همه داشت دستش آماس
گرداند ز بس به خانه دستاس
چون ذات خدای خود یگانه
با فضّه شریک کار خانه
فردوس گدای فضه اوست
خاک کف پای فضه اوست
ای منطق تو پیام قرآن
بر هر نفست سلام قرآن
قرآن به تو قلب خود گشوده
مشتاق تلاوت تو بوده
ای دختر نور و کفو یاسین
ای بضعهء خاتم النبیین
تو لیلهء قدر کبریایی
تو مادر کل انبیایی
قرآن به فضیلتت گواه است
هر لحظهء تو هزار ماه است
ای حامل وحی هم کلامت
خوانند پیمبران امامت
کوثر نمی از محبت تو
تطهیر گواه عصمت تو
تهلیل تو بهترین شهادت
تسبیح تو بهترین عبادت
ای ملک خدا مدینهء تو
جنت نفسی ز سینهء تو
یک خوشه ز خرمنت کرامت
یـک غنچه ز دامنـت امـامت
یک قطره ز اشک توست کوثر
یک سایه ز قامت تو محشر
یک حکم تو را هزار طاعت
یک اجر محبتت شفاعت
سرمایـۀ ما ولایت توست
آن هم همه از عنایت توست
بانوی همیشۀ جهانها
عمر تو فراتر از زمانها
هر نکته که حاجت بیان است
از تربـت مخفیات عیان است
با آنکه به خاک بی نشانی
خورشید هزار کهکشانی
هرچند که قبر تو نهان است
خاک تو فراتر از جهان است
بر عرشۀ فُلکِ تو فَلَک چیست
در وُسعتِ مُلکِ تو مَلَک چیست
ارکان وجود محکم از توست
ملک و ملکوت عالم از توست
مسکین تو ای ملیکۀ دین
صد باغ فدک دهد به مسکین
بالله به بهشت ناز داری
تو کی به فدک نیاز داری
تو بهر علی قیام کردی
خود را سپر امام کردی
احقاق فدک برای این بود
کآن در ید دشمنان دین بود
دشمن ز شما فدک ستاند
تا دست علی تهی بماند
تو یار امام راستینی
تو دست خدا در آستینی
جز دست خدا کسی نشاید
کز دست علی گره گشاید
از فتنهء شوم اهرمن ها
قرآن و علی شدند تنها
در شهر مقدس مدینه
شد باز دوباره باب کینه
از فتنه به دوششان حطب ها
بدذات تر از ابولهب ها
در بیت رسول پا نهادند
در را به غضب فشار دادند
دردا که تو را به خانه کشتند
با ضربت تازیانه کشتند
خاکم به دهن، به ضرب سیلی
خورشید مدینه گشت نیلی
تا چند کنایه و اشاره؟!
والله شکست گوشواره
فریاد که پاره شد گلویم
بگذار همان به پرده گویم
تاریکی محض نور را کشت
شیطان به بهشت حور را کشت
پاداش رسول، خوش ادا شد
یک آیه ز کوثرش جدا شد
آن آیه در نهفته ات بود
محسن گل ناشکفته ات بود
ای آه نهان درون سینه
ای تیرگی شب مدینه
تو گریۀ مخفیانه دیدی
تو دفن بدن شبانه دیدی
مولا ز فراق خونجگر بود
از هر شب خود غریب تر بود
می ریخت سرشک بر عذارش
می کرد نگه به قبر یارش
کای قبر، امید حیدر است این
پاکیزه گل پیمبر است این
جانان من است این تن پاک
آرام به بر بگیرش ای خاک....
استاد حاج غلامرضا سازگار
@deabel
#حضرت_زهرا
داغت مرا همین دوشبه پیر کرده است
دیدی عبا به پایِ علی گیر کرده است
دیدی چقدر رویِ زمین خورد مرتضی
دیدی چگونه جسمِ تو را بُرد مرتضی
دیدی چگونه جان خودش را به خاک کرد
دیشب علی توان خودش را به خاک کرد
خانه خراب خانه تکانی نمیکند
کاری به غیرِ فاتحه خوانی نمیکند
قبرت مرا دوباره زمینگیر کرده است
داغت مرا همین دوشبه پیر کرده است
نامحرمان که باز کنارِ تو آمدند
دیدم برای نبشِ مزارِ تو آمدند
با ذوالفقار همدم دردم علی رسید
با دستمال زرد نبردم علی رسید
گفتند او دوباره که برگشت دررَوید
شیرخدا به معرکه برگشت دررَوید
تا آمدم مقابلِ من هیچکس نبود
اینبار هم مقابلِ من هیچکس نبود
اما به جانِ فاطمه دیگر چه فایده
حیدر شدهاست حیدرِ خیبر چه فایده
رویم چقدر بعد تو تغییر کرده است
داغت مرا همین دوشبه پیر کرده است
جایِ طناب مانده بر این دست وایِ من
دستم چگونه چشم تورا بست وایِ من
دَرهَم شکسته آه عزیزم حلال کن
پشتم شکسته آه عزیزم حلال کن
دیدی که خانوادهی من را نظر زدند
این زندگیِ سادهی من را نظر زدند
توآمدی به خانه من حیف شد خراب
گرمیِ آشیانهی من حیف شد خراب
یک خانه داشتم که همان قتلگاه شد
شرمندهام که گوشهی چشمت سیاه شد
بینِ یتیمهات علی گیر کرده است
داغت مرا همین دوشبه پیر کرده است
من ماندم و سکوتِ حسن آهِ زینبت
بغض حسین اشکِ شبانگاهِ زینبت
چادر نماز و معجر آتش گرفتهای
دیوارِ خونی و در آتش گرفتهای
گفتی حسین و حرف گلو را به زینبت
من آمدم سپردهام او را به زینبت
راحت بخواب آب کنار حسین هست
زینب نرفته خواب کنار حسین هست
پیش حسین دخترت از حال میرود
با نیزه دار تا ته گودال میرود
صبح آمدهاست و علی دیر کرده است
داغت مرا همین دوشبه پیر کرده است
حسن لطفی
@deabel
#حضرت_زهرا
فقیر بانویی ام كه غنیّ بذّات است
همان زنى كه كرم از كرامتش مات است
فقط نه ما كه براى پیمبران ، محشر
مدال فاطمیون مایه مباهات است
ببین ولایت اورا به سیزده معصوم
بگو كه حضرت زهرا بزرگ سادات است
علیست حق و مع الحق همان مع الزهراست
براى فاطمه او لایق مواسات است
سه جمله خطبۀ او افتخار آل الله
سه آیه كوثر او آبروى آیات است
عیار خطبۀ زهرا فراتر از انجیل
دو خط فضیلت زهرا وراى تورات است
دخیل حرمت تسبیح فاطمه است، نماز
كه واجبات گهى گیر مستحبات است
نصیب دوست او بهترین تحیات و
نصیب دشمن او بدترین مجازات است
چه بانویى ، حسنین اش گرسنه خوابیدند
ولى براى فقیران به فكر خیرات است
نوشته اند كه بعد از وفات صد موقف
نگاه مادرى اش دستگیر اموات است
نوشته اند ائمه فقط دو قطره ى اشك
براى مادر ما افضل العبادات است
شنیده ایم مدینه به او سرى نزدند
امان ز حال مریضی كه بى ملاقات است
محمد جواد پرچمی
@deabel
#حضرت_زهرا
آتش گرفتی ناگهان آتش گرفتم
با ناله ات تا آسمان آتش گرفتم
در پیش چشم دشمنان آتش گرفتی
در پیش چشم دشمنان آتش گرفتم
همسایه دیدند پشت در فتادی
با خنده همسایگان آتش گرفتم
در بین آتش ذکر لبهایت علی بود
والله زهرا آن زمان آتش گرفتم
پشت در خانه لگد خوردی بمیرم
من با نگاه دیگران آتش گرفتم
از کوچه ها رد میشوم با دیده تر
با طعنه های این و آن آتش گرفتم
این خانه را آتش زدن آتش گرفتی
آتش گرفتم پیش من آتش گرفتی...
محمد حبیب زاده
@deabel
#حضرت_زهرا
زخمی شود وقتی بگیرد پر به دیوار
افتاده نقش لاله ای پرپر به دیوار
زبری آجرهایش اشکم را در آورد
زُل میزنم با چشم های تر به دیوار
مادر نباشد بچه ها خانه خراب اند
من که ندارم بعد از این باور به دیوار
وقتی به کوچه دست بابا بسته باشد
از غصه تکیه میکند مادر به دیوار
اندازه ی یک بار شیشه فاصله داشت
اما رسید از ضربه ی پا در به دیوار
همسایه ها دیدند که خونابه میریخت
از پهلوی صدیقه ی اطهر به دیوار
من قبل مسجد رفتن مان خواب دیدم
در کوچه مادر می خورد با سر به دیوار
گل بود با سیلی گلابش را گرفتند
مانده ست از عطر خوش کوثر به دیوار
وقتی رسد دستش به بازوی شکسته
سر می گذارد لاجرم حیدر به دیوار
فردای بعد از مادرم دیدم که بابا
دارد سیاهی میزند دیگر به دیوار
علیرضا خاکساری
@deabel
#حضرت_زهرا
از پر و بالِ شما خون می چکد رویِ زمین
وای بر احوالِ ما خون می چکد رویِ زمین
جسمِ تو برداشتم بانو! چرا لاغر شدی؟
از دو چشمِ مرتضا خون می چکد رویِ زمین
پای حیدر سوختی.. چیزی نمانده از تنت
از تنت خیرالنسا خون می چکد رویِ زمین
نیمه ی شب می دهم غسلت.. عزیزِ مصطفا
آب می ریزم چرا خون می چکد رویِ زمین
دستِ من حس کرد پهلویی پُر از خونابه بود
از همین پهلو خدا خون می چکد رویِ زمین
مُردم و زنده شدم در پایِ غسلت فاطمه
از نگاهِ مجتبا خون می چکد رویِ زمین
زیرِ سمّ مرکبان رفتن شده فکرِ حسین
بعدِ تو از کربلا خون می چکد رویِ زمین
محسن راحت حق
@deabel
#حضرت_زهرا
ای کاش آه عمرِ مرا سر بیاوَرَد
یا یار رفته را دمِ آخر بیاوَرَد
ای کاش باز پا شود اینبار فاطمه
آبی برای شستنِ حیدر بیاوَرَد
ای کاش ردِ خونِ تو میشُست فضهات
یا محرمی به خانهی من در بیاوَرَد
آتش گرفته لانهام و هیچکس که نیست
مرحم برای زخمِ کبوتر بیاوَرَد
دیدی چگونه جفتِ مرا بی هوا زدن
بالت شکست داد مرا در بیاوَرَد
من چند بار شستهام هم نیامده
ای وای اگر که زخمِ تو سر بر بیاوَرَد
در زیرِ نورِ ماه کبودیت دیدنی است
باید که فضه چادر و معجر بیاوَرَد
این یک کفن کم است جراحات خونی است
باید که چند تکهی دیگر بیاوَرَد
رفته حسن به گریه که سلمان خبر کند
تا او مرا به دوشِ ابوذر بیاوَرَد
غرق تَرَک تویی و به جبریل گفتهام
تابوت را چو ابر روی پَر بیاورد
آهسته میروی به رویِ بالِ جبرئیل
تاکه تو را کنارِ پیمبر بیاوَرَد
من که توان نداشتم ای کاش دستِ او
این میخ را زِ پهلوی تو در بیاوَرَد
حسن لطفی
@deabel
.... باید نوشت
ای تو ماه بی مزار و ای بهشت بی بدیل
بر ضریحی که نداری بسته چشمانم دخیل
تا که رویت ارغوانی گشت و چشمانت کبود
در خروش آمد فرات و در تلاطم رود نیل
پاره ی قلب پیمبر - فاطمه - بعد از پدر
دید از امت فراوان رنج با عمر قلیل
زیر بار حرف حق دشمن نرفت و فاطمه
هرچه آورد از برای غاصب حقش دلیل
گشته اند ابلیس تا بال ملک را بشکنند
در دل تاریخ داریم آدمی از این قبیل
ماجرای پشت در ، آتش ، لگد ، این است این
بیت زهرا قتلگاه و محسن اش اول قتیل
روی برگ لاله های سرخ می باید نوشت
در میان آتش افتاده ست فرزند خلیل
داستان هجمه بر بیت خدا را بشنوید
محو شد آنجا سپاه ابرهه با هرچه پیل
گشت «یاسر» عبرت آموز از برای دیگران
هر که شد خصم ولایت می شود آخر ذلیل
**
محمود تاری «یاسر»
@deabel
#حضرت_زهرا
بر غم پیدا و بر درد نهانم گریه کن
بر مصیبت های من آرام جانم گریه کن
حرف دارد بر من و بر گریه ام همسایه ام
بر من و بر غربت اشک روانم گریه کن
عمر با هم بودن ما کمتر از ده سال بود
در بهار زندگی مان بر خزانم گریه کن
با تو گرچه بسته ام لب از سخن گفتن علی
باش با زبان گریه هم زبانم گریه کن
کودکانم در نیامدن هنوز از آب و گل
آه بر بی مادری کودکانم گریه کن
میخ در پهلو شکست از من ولی گشتم کمان
زیر بار غصه، بر قد کمانم گریه کن
وقت غسل من که ناغافل تو دستت می خورد
بر کبودی های نقش بازوانم گریه کن
می شوی دلتنگ من، من می شوم دلتنگ تو
شب به شب بیا به قبر بی نشانم گریه کن
رسول رشیدی راد
@deabel
#حضرت_زهرا
میخ داغ و سینه زهرای من ای وای من
سیلی و انسیه الحورای من ای وای من
خانه و کاشانه و شمع و گل و پروانه نه
سوخت در آتش همه دنیای من ای وای من
آیه های کوثرم افتاده زیر دست و پا
لرزه افتاده به دست و پای من ای وای من
ابر سیلی هر دو روی روی یارم را گرفت
تار شد خورشید مهسیمای من ای وای من
در شکست و پشت در این غصه پشتم را شکست
خورد با صورت زمین طوبای(زهرای) من ای وای من
کشتن یک زن ، چهل نامرد میخواهد مگر؟!
داد از بی رحمی اعدای من ای وای من
کینه از من داشتند و همسرم را میزدند
فاطمه افتاد از پا ، پای من ای وای من
بشکند دست مغیره دست یارم را شکست
پیش چشم زینب کبرای من ای وای من
میکشد این غم مرا آخر که شد کاشانه ام
قتلگاه همسر تنهای من ای وای من
فاطمه با دیدن تابوت وقتی خنده زد
رفت دیگر خنده از لبهای من ای وای من
بعد زهرا این من و این میخ و این دیوار و در
وای من ای وای من ای وای من ای وای من
عبدالحسین میرزایی
@deabel
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
شاعر: #رضا_دین_پرور
▶️
ز بسکه چشم تو تصویر تار می گیرد
تمام آینه ها را غبار می گیرد
@hosenih
سرت چه آمده وقت کشیدن جارو
به گریه فضه ترا از کنار می گیرد
چه زحمتی شده این گندم آسیا کردن
چه زود پهلوی تو حین کار می گیرد
به روی گونه ی تو سیب قرمزی هر شب
ز چشمهای ترم اختیار می گیرد
لباس نو به تنت بود و گفت زینب باز؛
چقدر مادرم آب انار می گیرد
نه صبح مانده برایم، نه ظهر مانده، نه شب!
ز ناله ات کمرم هر سه بار می گیرد
@hosenih
بخند جان علی، جان به لب شدم زهرا
بخند خانه سکوت مزار می گیرد
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
زبان حال امیرالمؤمنین(ع) خطاب به سلمان
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
شاعر: #رضا_دین_پرور
▶️
تویی که یاور و منّای احمدی سلمان
چرا به گریه فتادی، مردّدی سلمان
بیا به داخل خانه، خوش آمدی سلمان
چه خوب شد که سری هم به ما زدی سلمان
درست آمده ای! خانه ی علی اینجاست
درست آمده ای! این گرفته رو زهراست
@hosenih
عزای صاحب عزا را کسی نمی خواهد
بیا که خاطر ما را کسی نمی خواهد
علی ولی خدا را کسی نمی خواهد
مریض هست و شفا را کسی نمی خواهد
درون سینه شان ارزنی ارادت نیست
خداوکیل، کسی نیتش عیادت نیست
مگو که چشمِ من ِزار، خون گرفته چرا
مگو که خانه ام این بار، خون گرفته چرا
مگو که این در و دیوار، خون گرفته چرا
مگو که بستر بیمار، خون گرفته چرا
سئوال کن که چه دیدند فضه و اسماء
سئوال کن ولی از من نه... از خود زهرا
به قدر غایت یک مرد، پای من جنگید
زمین نخورد و به پای ولای من جنگید
ز ذوالفقار، فراتر برای من جنگید
چو صبر دست مرا بست، جای من جنگید
نداشت دشمن حیدر، تصور زهرا
ببین پناه گرفتم به چادر زهرا
@hosenih
دعای فاطمه ام را گذاشتم مسکوت
گمان کنم که هوایی شده رود لاهوت
وصیتی شده دیشب، که مانده ام مبهوت
بیا بگو که بسازم چگونه یک تابوت
بیا که راز دلم را به چاه می گویم
ببین چگونه شده رو به قبله بانویم
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e