هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
#وداع_با_ماه_مبارک_رمضان
#امام_حسین_ع_و_حضرت_زینب_س_وداع
آخر ماه آمده، شرمنده و زارم هنوز
آه... بر این نفس وامانده گرفتارم هنوز
بارِ بد جز صاحبش خواهان ندارد ای خدا
مانده روی دست من سرمایه و بارم هنوز
@hosenih
سائلان شهر هم خوابند این ساعات شب
آنقدر درمانده ام، اینگونه بیدارم هنوز
شرمسارم از اباصالح امام عصر خود
چون نکرده ذره ای تغییر، رفتارم هنوز
بندگانت توبه کردند و همه برگشته اند
سر به زیر انداختم از بس گنهکارم هنوز
هرچه می خواهی بخوان اما نخوان بی صاحبم
هرچه هم باشم پدر دارم، علی دارم هنوز
سیدی دلتنگ ایوانِ طلای حیدرم
در نجف مانده دل مجنون و بیمارم هنوز
خورده بر کارم گره، از کربلا جا مانده ام
هرچه کردم وا نشد این عقده از کارم هنوز
از شروع ماه، گریان وداعش بوده ام
شد تمام این ماه رحمت، سخت می بارم هنوز
**
یاد زینب بوده ام هر وقت شد وقت وداع
داغدارش در وداعی سخت و دشوارم هنوز
وقت رفتن آمده، آرام تر قدری حسین
دل نکندم، صبر کن، مشتاق دیدارم هنوز
مثل این پنجاه و شش سالی که بودم خواهرت
هرچه غم در سینه ات داری خریدارم هنوز
@hosenih
مادرم کرده وصیت تا ببوسم حنجرت
از گلویت بوسه ای را من طلبکارم هنوز
دیگر از ذبحت نزن حرفی، نمی دانی مگر
می دهد یک خوار در پای تو آزارم هنوز
شاعر: #محمدجواد_شیرازی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از کتیبه و پرچم باب الحرم
#وداع و حسرت ماه مبارک و انتظار مُحرم
گذشت ماه خدا و دلم گرفته شراره
زِ رفتنش دل عُشاق به غم نشسته دوباره
چه جوشنی چه مُجیری چه لحظه های خدایی
سحرگه و شب قدرش ، چه سوز و اشک و دعایی
خوشا بحال دلی که همیشه غرق صفا بود
به روزه و به نماز و به بندگیِ خدا بود
سحر چه حال خوشی داشت دعا و ذکر و نمازش
کنارِ سُفره ی افطار صفا و راز و نیازش
فضای رحمت این ماه چه دلربا و جَلی بود
میان محفل عُشاق لبم به ذکر علی بود
گذشت ماه خدا و چرا نیامده آقا ؟
بگو چه چاره کنم من کجاست یوسف زهرا ؟
اگر چه وقت وداع و رسیده فصل جدایی
دلم خوش است به مُحَرم برای اشک و گدایی
اگر که ماه دعا رفت اگرچه دل به عزا شد
دلم دوباره به یادِ حسین و کرب و بلا شد
#کربلایی_مرتضی_شاهمندی
#وداع و حسرت ماه مبارک و انتظار مُحرم
گذشت ماه خدا و دلم گرفته شراره
زِ رفتنش دل عُشاق به غم نشسته دوباره
چه جوشنی چه مُجیری چه لحظه های خدایی
سحرگه و شب قدرش ، چه سوز و اشک و دعایی
خوشا بحال دلی که همیشه غرق صفا بود
به روزه و به نماز و به بندگیِ خدا بود
سحر چه حال خوشی داشت دعا و ذکر و نمازش
کنارِ سُفره ی افطار صفا و راز و نیازش
فضای رحمت این ماه چه دلربا و جَلی بود
میان محفل عُشاق لبم به ذکر علی بود
گذشت ماه خدا و چرا نیامده آقا ؟
بگو چه چاره کنم من کجاست یوسف زهرا ؟
اگر چه وقت وداع و رسیده فصل جدایی
دلم خوش است به مُحَرم برای اشک و گدایی
اگر که ماه دعا رفت اگرچه دل به عزا شد
دلم دوباره به یادِ حسین و کرب و بلا شد
🖋مرتضی شاهمندی
#عید_فطر
دردا كه ماه رحمت حق باز هم گذشت
با آن كه لحظه لحظه او مغتنم گذشت
درهای مغفرت به روی ما گشوده بود
مهمانی خدا به وسعت جود و كرم گذشت
شب های قدر او چه قدر با شكوه بود
ساعات غرق عفو گنه دم به دم گذشت
بر خرمن گناه من آتش كشید دوست
با آن كه دید معصیتم از رقم گذشت
دست مرا گرفت خدا و نجات داد
وقتی ز پا فتادم و آب از سرم گذشت
ای دل به هوش باش پس از ماه مغفرت
ماهی كه می زدند گنه را قلم گذشت
هر كس نبُرد بهره از این چشمه زلال
باور كنید زندگیش در عدم گذشت
در عید فطر خوان كرم چیده می شود
گر ماه رحمت و كرم ذوالكرم گذشت
یا رب به وصل دوست سروری به ما ببخش
این روزهای هجر كه با درد و غم گذشت
#عید_فطر
سحر بود و مناجات و دعایش
دعاهای لطیف و دلربایش
خوش آنکو داشت خلوت با خداوند
دریغ از لحظه های با صفایش
کجا رفتند شب های منیرش
چه شد بوحمزه و جوشن کبیرش
#عید_فطر
همه رفتند، گدا باز گدا مانده هنوز
شب عید است و خدا عیدی ما مانده هنوز
دهه آخر ماه اول راه سحر است
بعد از این زود نخوابیم، دعا مانده هنوز
عیب چشم است اگر اشک ندارد، ور نه
سر این سفره تو حال و هوا مانده هنوز
کار ما نیست به معراج تقرّب برسیم
یا علیّ دگری تا به خدا مانده هنوز
گوئیا سفره او دست نخورده مانده است
او عطا کرد، ولی باز عطا مانده هنوز
گریه ام صرف تهی بودن این اشکم نیست
دستم از دامن محبوب جدا مانده هنوز
وای بر من که ببینم همه فرصتها رفت
باز در نامه من جرم و خطا مانده هنوز
🖋علی اکبر لطیفیان
#عید_فطر
می خواست بهانه ای که پر نور شویم
از هرچه بدی و غیر او دور شویم
یک ماه پر از فرصت برگشتن داد
یک عید فرستاد که مغفور شویم
یک ماه صدا کرد که زیبا باشیم
در هر سحر و شبی چو مولا باشیم
ماه رمضان ماه مهارت ورزی ست
باشد که همیشه مثل حالا باشیم
یک ماه بهشت بر زمین حاکم شد
یک ماه ز عصیان دلمان نادم شد
یا رب نکند دوباره مهجور شویم
یک مژده بده که وصلمان دائم شد
#عید_فطر
افسوس که ایام شریف رمضان رفت
سی عید به یک مرتبه از دست جهان رفت
افسوس که سی پاره این ماه مبارک
از دست به یکبار چو اوراق خزان رفت
ماه رمضان حافظ این گله بد از گرگ
فریاد که زود از سر این گله شبان رفت
شد زیر و زبر، چون صف مژگان، صف طاعت
شیرازه جمعیت بیداردلان رفت
بیقدری ما، چون نشود فاش به عالم؟
ماهی که شب قدر در او بود نهان، رفت
برخاست تمیز از بشر و سایر حیوان
آن روز که این ماه مبارک ز میان رفت
تا آتش جوع رمضان چهره برافروخت
از نامه اعمال، سیاهی چو دخان رفت
با قامت، چون تیر درین معرکه آمد
از بار گنه با قد مانند کمان رفت
برداشت ز دوش همه کس بار گنه را.
چون باد، سبک آمد و، چون کوه، گران رفت.
چون اشک غیوران به سراپرده مژگان
دیر آمد و زود از نظر آن جان جهان رفت
🖋صائب تبریزی
تا که چشمم باز شد دیدم که یارم رفته است
میهمانی شد به پایان و نگارم رفته است
با گل این باغ تازه انس پیدا کرده ام
گرم گل بودم که دیدم گل گزارم رفته است
بذر قرآن رابه دل گرچه به دستم کاشتند
وقت محصولش که شد دیدم بهارم رفته است
در سحر تیر دعا سیل اجابت مینمود
با که گویم درد خود وقت شکارم رفته است
سفره پر رزق مهمانی رحمت جمع شد
درد در سینه نشسته سفره دارم رفته است
دلبر من هر سحر بر دیدنم مشتاق بود
آن که بوده هر سحر چشم انتظارم رفته است
شرح حال خویش را با یک کلام افشا کنم
ورشکسته هستم و دار و ندارم رفته است
ا ﷽ ا
سلام علیکم
شب آخر ماه مبارک
حرم رضوی
نائب الزیاره هستیم والحمدلله
تکثیر عشق 👈
@shoormahshar
@shoormahshari
#امام_زمان_عج
#حضرت_زهرا
یک عمر، عار ماندن، اصلا روا نباشد
سربارِ یار ماندن، اصلا روا نباشد
با کفر و ناسپاسی، با این همه معاصی
چشم انتظار ماندن اصلا روا نباشد
وقتی نگار تنهاست، مظلوم مثل مولاست...
دور از نگار ماندن، اصلا روا نباشد
هرجا ولی وسط بود، حرف علی وسط بود
از حق کنار ماندن، اصلا روا نباشد
می سوخت قلب مولا، فرمود علی به زهرا
چون لاله زار ماندن، اصلا روا نباشد
ای ذوالفقار حیدر، بر شیر مرد خیبر
بی ذوالفقار ماندن اصلا روا نباشد
خیره به خون دیوار، خیره به سوی مسمار
با چشم تار ماندن، اصلا روا نباشد
بانوی زخمی من، در آرزوی رفتن
روزی سه بار ماندن اصلا روا نباشد
بعد از حسین و عباس، وقتی عقیله تنهاست
با نیزه دار ماندن، اصلا روا نباشد
محمدجواد شیرازی
@rozeh_1
#امام_زمان_عج
#حضرت_زهرا
تحمل غم هجران برایمان سخت است
بیا عزیز دلم روزگارمان سخت است
شبِ فراق و غمِ انتظار طولانیست
به دوستان ندهی گر رُخی نشان سخت است
شروع روضه به شعر فراق خورده گره
عجیب نیست اگر کار روضه خوان سخت است
جلوی صاحب عزا روضه خواندن از پهلو
خودِ تو حق بده یا صاحب الزمان سخت است
یکی غم علی اکبر یکی غم زهرا
عجیب بود ، اصولاً غم جوان سخت است
برای فاتح خیبر همین که فاطمه اش
فقط ، زمین بخورد پیش این و آن سخت است
به دست ، گردشِ دستاس و آرد کردنِ جو
شکسته باشد اگر چند استخوان سخت است
کبودیِ تن خود را نهان کنی شاید
ولی نهان شدنِ قامت کمان سخت است
به موی دخترکانش برای شانه زدن
مگر که فضه بیاید ، نفس زنان سخت است
..... سفر برای کسی که برادرش هم نیست
کنار حرمله و خولی و سنان سخت است
مگر که نثر نویسند در بحار و لهوف
که نظم گفتن از انگشت و ساربان سخت است
مهدی مقیمی
@rozeh_1