#شب_هفتم_حضرت_علی_اصغر_ع
بر درِ خیمه نشسته است و خبر میگیرد
خبرت را زِ منِ سوخته پَر میگیرد
چه کنم خیمه روم یا نروم آه ، رباب
بیشتر صبر کند درد کمر میگیرد
دستِ من نیست اگر دست به پهلو دارم
دستِ او نیست اگر دست به سر میگیرد
کاش میشد نَفَسی... یا که تکانی بخوری
دارد از شرمِ حرم قلبِ پدر میگیرد
چار پایان همه خوردند بجای تو از آب
چقدر آب لبِ طفل مگر میگیرد؟
مادرت گفت برو لیک بپوشان او را
این سفیدیِ گلو زود نظر میگیرد
مادرت گفت برو رو مزن اما آقا
تو اگر رو بزنی هلهله سر میگیرد
هرطرف مینگرم تیرِ سهشعبه آنجاست
آه این تیر مگر جا چقدر میگیرد
تیرش آنقدر مهیب است به هرکس بخورد
میشود رد زِ گلو و به جگر میگیرد
بعدِ پیراهن من نوبتِ قنداقهی توست
حرمله دارد از آن دور خبر میگیرد
سرِ قبرِ تو زِ من پیرزنی میپرسد
سرِ نوزاد به سرنیزه مگر میگیرد؟
حسن لطفی
#شب_هفتم_حضرت_علی_اصغر_ع
پسری که پدرش بُرد به میدان اورا
کرد بر دست چو مه پاره نمایان اورا
مانده بودند که این نور هدایتگر چیست
چونکه دیدند دَمی پارهء قرآن اورا
کیست این طفل که خود آیتِ کُبریِ خداست
کرده سجده به دَرَش خیل بزرگان اورا
سرش امّا ز عطش بر سر شانه خَم بود
کاش آبی بدهد یک تن از آنان اورا
هر دری زد پدرش تا که به آبی برسد
بُرد زین رو وسط معرکه سُلطان اورا
کار شَه وای به منّت کِشی از قوم رسید
کاش لاقل برسد آب ز باران اورا
تا که گفت آب همه لشکریان خندیدند
گویی اصلا نشمردند مسلمان او را
وسط خُطبهء شه بود که یک تیر پرید
تیرِ وحشیِ سه سر بُرد به پایان اورا
تیرِ چرخیده شده بین گلو جا خوش کرد
خِیرش این بود فقط داد سه دندان اورا
با سه شعبه عَصبِ گردنش از کار اُفتاد
کُند شد دم به دم آن حالت لرزان اورا
مادرش در بر خیمه چِقَدَر دلخوش بود
که به طفلش پدرش هست نگهبان اورا
دو قدم سمت حرم رفت دوباره برگشت
همه دیدند گرفتار و پریشان اورا
بُرد در پشت حرم تا که نهانش سازد
تا که شاید کند از معرکه پنهان اورا
ولی انگار قرار است به نیزه برود
نیزه پیداش کند شام غریبان اورا
مجتبی صمدی شهاب
#شب_هفتم_حضرت_علی_اصغر_ع
آن قدر توان در بدن مختصرت نیست
آن قدر که حال زدن بال و پرت نیست
بر شانه بینداز خودت را که نیفتی
حالا که توانایی از این بیشترت نیست
فرمود: حسینم، به خدا مسخره کردند
گفتند: مگر صاحب کوثر پدرت نیست
گفتی که مکش منت این حرمله ها را
حیف از تو و دریای غرور پسرت نیست
حالا که مرا می بری از شیر بگیری
یک لحظه ببین مادر من پشت سرت نیست؟
تو مثل علی اکبری و جذب خدایی
آن قدر که از دور و برت هم خبری نیست
آن قدر در آن لحظه سرت گرم خدا بود
که هیچ خبر دار نگشتی که سرت نیست
این بار نگه دار سرت را که نیفتد
حالا که توانایی از این بیشترت نیست
علی اکبر لطیفیان
#شب_هفتم_حضرت_علی_اصغر_ع
عاقبت دادِ مرا تیر در آورد ای وای
حجمِ حلقومِ تو را حرمله پُر کرد ای وای
نَفَسِ بی رمقت کار به دستم داده
حرمله نیزه ای انگار به دستم داده
درد داری که پُر از چین شده ای بابا جان؟
با سه شعبه تو چه سنگین شده ای بابا جان
تیر چرخی زَد و با خویش پَرت را چرخاند
خواستم بوسه بگیرم که سَرَت را چرخاند
به لبت حالتِ لبخند بده حِس دارد
می روم خیمه ولی زخمِ تو خِس خِس دارد
روضه هایِ تو مهیب است زبان بسته چه شد
استخوانِ تو ظریف است زبان بسته چه شد
یِک سَرِ تیر گلویِ پسرم را سوزاند
دو سرِ دیگر آن هم جگرم را سوزاند
ضَربَش آنقَدر شدید است که پاشید علی
تارِ صوتیِ تو را تیر تراشید علی
مادرت دید به رویِ تو عبا اُفتاده
استخوان های گلویَت به صدا اُفتاده
نفس از حنجره یِ پاره کشیدن سخت است
پا برهنه عقبِ بچه دویدن سخت است
حسن لطفی
#شب_هفتم_حضرت_علی_اصغر_ع
به روی نی، بزند شانه باد موی تو را
و آفتاب عوض کرده رنگ و روی تو را
چقدر جای تو و گاهواره ات خالی ست
هنوز می دهد این خیمه گاه بوی تو را
رباب بعد تو هر شب به خواب می بیند
گرفته است هدف حرمله گلوی تو را
همان سه شعبه که بر حنجر تو زد بوسه
شکافت مشک و سر و دیده ی عموی تو را
قرار بود عصای حسین باشی تو
به باد داد ولی شمر آرزوی تو را
تو کیستی؟ که ملائک همه به قصد شفا
به چشم خویش بمالند خاک کوی تو را
احسان نرگسی رضاپور
#شب_هفتم_حضرت_علی_اصغر_ع
روی دستان پدر بیتابیِ ما را ببین
لااقل از آن بلندی رنگِ دریا را ببین
رازقِ دنیا به مشتی بی سر و پا رو زده
آب شد آب از خجالت؛ کار دنیا را ببین
این طرف خشکیده لبهای تمام بچهها
اسبهاشان نیز سیرابند، آنجا را ببین
تیر خوردی جای شیر و مادرت شرمنده شد
بدتر از حال دل من، حال بابا را ببین
خون حلقت جوهر و تیر سه شعبه شد قلم
ثبت شد داغت؛ بساطِ مُهر و امضا را ببین
میروی پیش کسی که هیچ کس او را ندید
جای ما هم محسنِ امّابیها را ببین
تا که دیدم روی نی رفتی به خود گفتم رباب
اصغرت شد مثل اکبر؛ قد و بالا را ببین
نیزهات را برد تا پیش عمویت نیزهدار
خواست سیرابت کند؛ چشمان سقا را ببین !
بر سرت دارند قیمت میگذارند آن طرف
پای خود ای رونق بازار !، دعوا را ببین
چشم خود را باز کن ای شیرخوار غیرتی
آه، ای مَردَم !؛ کنارم بی حیاها را ببین
رضا قاسمی
#شب_هفتم_حضرت_علی_اصغر_ع
در زیرِ آفتاب ببین سوختی رُباب
خیره مَشو به آب ببین سوختی رُباب
شرمندهام کنارِ تو از رویِ مادرم
شرمندهات شدیم عروسِ برادرم
خود را کمر خمیده بر این راه میکِشی
مویت سفید شد چقدر آه میکِشی
دیدی به رویِ نیزه علی تاب میخورَد
گفتی که نیزهدار چه بَد آب میخورَد
هنگام استراحتِ این نیزه دارها
آرام میروی سویِ آن نیزه بارها
در زیر آفتاب ببین سوختی رُباب
یک لحظه هم بخواب ببین سوختی رُباب
تاول زده است رویِ تو ای خاک بر سرم
شرمندهات شُدیم عروسِ برادرم
خار است خارِ غربت صحرا به دامنت
هِی تا مَکُن لباسِ علی را به دامنت
پلکت که ریخت گریه به پیراهنش مَکُن
در خاطرت لباس علی را تنش مکن
در خواب نالهات : گل دامان من کجاست
از خواب میپَری که علی جان من کجاست
یک جرعه آب تکهی نانی عروس ما
پیرم مکن هنوز جوانی عروسِ ما
نجوا مکن خزانزدهام غنچهام کجاست
من تازه مادرم چه کنم بچهام کجاست
بر رویِ نیزه رویِ علی را نشان نده
در بین شانه مویِ علی را نشان نده
شد خانهام خراب بُرو سوختی رُباب
از زیر آفتاب برو سوختی رُباب
حسن لطفی
#شب_هفتم_حضرت_علی_اصغر_ع
ذبیح من که زخمت به خون بخشیده زیبایی
دهان خشک و چشم نیم بازت گشته دریایی
منم خورشید و تو همچون ستاره بر سر دوشم
رخت گردیده چون ماه بنی هاشم تماشایی
تبسم های تو دل برده از عباس و از اکبر
تلظی های تو داده حرم را شغل سقایی
به قد کوچک و سن کمت نازم که تا محشر
دهد زخم گلویت آب بر گل های زهرایی
تو دیشب تا سحر بیدار بودی و در اطرافت
صدای العطش گردیده بود آوای لالایی
تبسم کن که می بینم سر ببریده ات با من
چهل منزل کند بالای نیزه راه پیمایی
تمام تشنگان را بود بر لب حرفِ آب اما
تو بهر آب گفتن هم نبودت هیچ یارایی
زبس زیبا شدی برروی دستم دم به دم ازمن
گلویت دل ربایی می کند، رویت دل آرایی
به روی دست من ذبح تو بر من سخت اما
تو با لبخند خونینت به من دادی شکیبایی
اگر چه دم به دم رفتم زمیدان کشته آوردم
تو تا بودی مرا در دل نبود احساس تنهایی
استاد حاج غلامرضا سازگار
#شب_هفتم_حضرت_علی_اصغر_ع
به تبسّم لب خشکیده ی خود وا میکرد
هر زمانی که نظر بر رخ بابا میکرد
قطره ای اشک چو بر صورت او می افتاد
یادی از تشنه لبان لب دریا میکرد
مثل ماهی که جدا از لب دریا باشد
روی دستان پدر بود و تلظّی میکرد
وَ پدر نیز برای لب عطشان پسر
طلب آب غریبانه ز اعدا میکرد
سند غربتش این بس که ازآن کوردلان
چشمه ی آب بقا ، آب تمنّا میکرد
روی دستان پدر ، حرمله سیرابش کرد
مادرش غمزده از خیمه تماشا میکرد
خنده بر تیرِ سه شعبه نزد اصغر ، هرگز
او برای دل ما طرح معمّا میکرد
فاطمه آمد و آغوش گشودش ، که بیا
او هم از رویِ ادب خنده به زهرا میکرد
در جهانی که بُود عشقِ علی ، نیست عجب
معجزاتی که نفسهای مسیحا میکرد
اسماعیل پورجهانی
#شب_هفتم_حضرت_علی_اصغر_ع
هرم لبهای تو آتش زده جانم پسرم
قصه ی آب برای تو بخوانم پسرم
پسر ساقی کوثر به چه کاری افتاد
کشته ی طعنه ی این زخم زبانم پسرم
داغ تو چون علی اکبر کمرم را تا کرد
نعره خواهم زنم از دل نتوانم پسرم
مادرت دیده به راه است که سیراب آیی
با چه رویی تن تو خیمه رسانم چه کنم
بی هوا تیر رسید و نفسم بند آمد
با نگاه تو گرفته ست زبانم پسرم
خون من گردن آنکس که گلوی تو برید
حسرت بوسه نهاده به لبانم پسرم
صبر کن تا پر قنداقه ی تو پاره کنم
سخت جان می دهی ای راحت جانم پسرم
ز ترک های لبت بوسه گرفتن سخت است
خندهی آخر تو برده توانم پسرم
می کَنم قبر تورا دور ز چشم مادر
پدرم داده ره چاره نشانم پسرم
با وجودی که کنم قبر تو یکسان با خاک
باز هم جان تو بابا نگرانم پسرم
قاسم نعمتی
#شب_هفتم_حضرت_علی_اصغر_ع
يارب اين خورشید سوزان از کدامین خاور است؟
کز شرارش شعله ور هم روح و جان و پیکر است
از چه نیلی آسمان گردیده و گریان شده؟
کاینچنین در قعر ظلمت بزم چرخ اخضر است
هر طرف بانگ غم انگیز عزا آید به گوش
کز نفیرش تا همیشه قلب شیعه مضطر است
از چه بر زانو نشسته شاه مظلومان حسین؟
کز غمش آه و فغان بر پا به کوی و معبر است
اینکه تیر حرمله بنشسته بر حلقوم کیست
این رضیعِ نینوا یعنی (علیِ اصغر) است؟!
این گل نشکفتهٔ باغ حسین بن علی است؟
کاینچنین بر خاک افتادهست و خونین حنجر است
بشکند تیری که بر آل عبا گردد روان...
بشکند دستی که بر ضد ولای حیدر است
گرچه این شش ماهه (اصغر) بود در كرببلا
بیگمان از بعدِ سلطان شهیدان، اکبر است
از دو دست کوچکش حاجات ما گردد روا
آری او باب الحوائج نزد حیّ داور است
آنچه میماند به جا از دشمنان ددسرشت
کفر مطلق بوده و پاداش شان در محشر است
لعن و نفرین تا ابد بر شمر دون و حرمله...
هم بر ابنِ سعد و هم سفیانیان کافر است
(ساقیا) از داغ جانسوز رضیع نینوا...
جای اشک و جای باده، خون به چشم و ساغر است
سیدمحمدرضاشمس
#شب_هفتم_حضرت_علی_اصغر_ع
عجب حال خوشی در روضه ها هست
به قدر وسعت عالم صفا هست
در این شهر سیه رو بین روضه
نفس تنگی نمیگیری هوا هست
به دور هم جمعند عاشقان و
به قدر وُسع عشق است و وفا هست
حرم را در حسینیه ببینید
به هر جا روضه باشد کربلا هست
سگ کهف حریم کربلا شو
فنای جای دگر اینجا بقا هست
اگر داری مریض لا علاجی
بیا روضه بیا دارالشّفا هست
به این خانه بیا تا که ببینی
سر این سُفره شاه است و گدا هست
خضاب دیگران رنگی ندارد
در این وادی زخون آری حنا هست
اگر با گوش دل، دل داده باشی
صدای گریهء یک آشنا هست
هزار و چار صد سال است مهدی(عج)
عزادار غمِ خون خدا هست
روایت از امام صادق(ع) آمد
که گریه بهر جدّم کیمیا هست
خدا این اشک را از ما نگیرد
که هر چه خیر از حال بُکا هست
بخوان ای روضه خوان تا که بگرییم
برای تشنه ای که سر جدا هست
به لطف مادرش زهرا همیشه
میان روضه ها آب و غذا هست
اگر چه آب مهر مادرش بود
ولی شرح غمش پُر ماجرا هست
به منّت بهر طفلش آب خواهد
ز قومی که تماما اشقیا هست
پدر فریاد زد رحمی به طفلم
اگر یک مرد در بین شما هست ...
بگیرد طفل من سیراب سازد
اگر یک ذرّه ای لطف و عطا هست
به جای آب تیر آمد چه تیری
که بهر صید زخمش بی دوا هست
چه تیری اُستخوان حلق بشکست
چنین ذبح عظیمی در کجا هست؟
علی را تا نبیند مادر او
چه جایی بهتر از زیر عبا هست
به حیرانی بابا خنده کردند
بگو آیا که یک ذره حیا هست
الهی مادرش اصلا نبیند
سرِ ششماهه در طشت طلا هست
مجتبی صمدی شهاب
#شب_هفتم_حضرت_علی_اصغر_ع
ای از تلظّیهای تو در چشم من دریا خجل
مادر خجل، خواهر خجل، دریا خجل، سقا خجل
در خون، خدا را دیدهای جان دادی و خندیدهای
تا دامن محشر بود از خندهات بابا خجل
از حنجر خشکیدهات خون خورده تیر حرمله
پیکان ز اشک چشم من، من گشتم از زهرا خجل
در آتش تاب و تبت دیدم به دست زینبت
هم از تو هم از عمه شد خورشید عاشورا خجل
خشکیدهلب بردم تو را لبتشنه آوردم تو را
هم از تو هم از مادرت گشتم در این صحرا خجل
از خون زخم حنجرت آمد شهادت سرفراز
از اشک چشم مادرت شد زینب کبری خجل
دعویِّ دین و کشتن ششماهه آن هم تشنهلب
اینجا مسلمان میشود از گبر و از ترسا خجل
با این عذار لالهگون، با این جمال غرقه خون
جا دارد ار یوسف شود، زین صورت زیبا، خجل
ای غنچۀ پرپر شده، ای هدیه بر داور شده!
پیش گل لبخند تو، از باغبان، گلها خجل
بابالنّجات عالمی، خون خدا را همدمی
شرمنده عالم از تو شد، «میثم» نشد تنها خجل
استاد حاج غلامرضا سازگار
#شب_هفتم_حضرت_علی_اصغر_ع
ازحرم طفل رباب ِتازه ای برخاسته
شال بسته، با نقابِ تازه ای برخاسته
گرچه افتادند رویِ خاک ها خورشیدها
تازه مغرب، آفتابِ تازه ای برخاسته
باد دارد از مسیر ِ چشمهایش می وَزَد
لاجرم بویِ شرابِ تازه ای برخاسته
بیشتر شد تشنگی ها، او خودش آب، آب بود
پشتِ پایش آب…آبِ تازه ای برخاسته
با همه پیغمبران، پیغمبری ام فرق کرد
رویِ دستم یک کتابِ تازه ای برخاسته
آن همه لبیک گفتن یکطرف، این یکطرف
پرسش ِ ما راجوابِ تازه ای برخاسته
ریخت برهم لشگری را تاکه بر دستم رسید
با حضورش بوترابِ تازه ای برخاسته
زود یا خوابش کنید و یا مُراعاتش کنید
تازه این کودک زخوابِ تازه ای برخاسته
این بلاتکلیفی ام ازناتوانی نیست نیست
تیر با یک پیچ و تابِ تازه ای برخاسته
گردنی که خشک باشد آخرش این میشود
تیر هم که باشتابِ تازه ای برخاسته
روی این دستم تنش؛ برروی این دستم سرش
آه بفرستم کدامش را برای مادرش
علی اکبر لطیفیان
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#شب_هفتم_حضرت_علی_اصغر_ع
پسرم از نفس افتاد به دادم برسید
داد از اینهمه بیداد، به دادم برسید
تشنه ام ،شیر ندارم، چکنم؟ حیرانم
باید آخر چه به او داد؟ به دادم برسید
دیگر از شدت گرما و عطش همچو کویر
چاک خورده لب نوزاد ، به دادم برسید
بوی آب و،دل بی تاب و،سپاهی بی رحم
طفلی و اینهمه جلاد،به دادم برسید
آب،دامی ست،که دلبند مرا صید کند
وای از حیله ی صیاد،به دادم برسید
باپدر رفت وندانم چه شده کز میدان
شاه پیغام فرستاد،به دادم برسید
بارالها چه بلائی سرش آمده؟که حسین
میزند اینهمه فریاد،به دادم برسید
آن کماندار،که تیرش کمی از نیزه نداشت
گشته اینقدر چرا شاد؟به دادم برسید
حاج حیدر توکلی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
بسم الله الرحمن الرحیم
#شور
#شب_هفتم_حضرت_علی_اصغر_ع
#محرم_۱۴۰۱
🖊 #به_قلم_امیر_قربانی_فر
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
مثل تو بین همه دنیا نیست
کسی اینقد نفسِ بابا نیست
تو به اهل دنیا ثابت کردی
مرد بودن به قد و بالا نیست
مرد بودن یعنی حامی مولا شدن
مرد بودن یعنی فدای بابا شدن
مرد بودن یعنی عزیزِ دنیا شدن
به تنم جان بده لطفی کن و فرمان بده تا سر به قدوم تو بیندازم
تویی دنیای من ای حضرت والای من ای نام قشنگت پرِ پروازم
"یا علی اصغر"
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
فوق ادراکِ همه دنیایی
از تصور ما خارج هستی
چه مقامی داری ای شهزاده
که تو هم باب حوائج هستی
علیِ اصغر نورِ نور خدایی آقا
علیِ اصغر عزیز قلب زهرا
علیِ اصغر نور خدای اعلی
جان و جانان علی و قدیم الاحسان علی ای نام تو درمانم
صاحب دم علی و عشق مجسم علی ای عشق تو میزانم
"یا علی اصغر"
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
اشعار امیر قربانی فر
بسم الله الرحمن الرحیم
#واحد_چکشی_یا_تند
#شب_هفتم_حضرت_علی_اصغر_ع
#محرم_۱۴۰۱
🎤 #کربلایی_یاسر_یزدانی
🖊 #به_قلم_امیر_قربانی_فر
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
سردمداری ، حیدر کراری
بر این عالم سرور و سالاری
خیبر چیزی نبود برات آقا
تو میتونی عالمو برداری
وقتی که قدم میزاری تو میدون
کار و بارِ جنگیدن تعطیله
پهلوونا رو دو تا نیمه کرده
ذوالفقارت انگاری عزرائیلِ
مولا ، اسداللهی ، تو یداللهی ، غیرت اللهی حیدر حیدر
مولا ولی اللهی اذن اللهی عین اللهی حیدر حیدر
یا علی مولا جانم حیدر
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
هم آقایی ، هم شهِ مردایی
جانم مولا ، قاتل الاعدایی
هم زهرا شد ، جانِ ولی الله
هم تو جانِ ، ام ابیهایی
فاتح بدر و حنین و خندق حیدر
پهلوونِ پیروز مطلق حیدر
قسیم النار و الجنت مولا
دین ما داره با تو رونق حیدر
مولا ، مرد مردایی ، عشق دنیایی ، جان طاهایی ، حیدر حیدر
مولا ، صاحب منبر ، اول و آخر ، فتاح خیبر ، حیدر حیدر
یا علی جانم مولا حیدر
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
اشعار امیر قربانی فر
هدیه به حضرت علی اصغر صلوات
سبک زنجیر زنی یا واحد حضرت علی اصغر
دلهره های مادرت
جواب نداره پسرم
گریه نکن مادرتو
که اب نداره پسرم
بی تابی و بی تابم و
بی خوابی و بی خوابم و
ترک های لبت علی
داره می ده عذابم و
می خواستم که بزرگ بشی
علیه اکبری بشی
شاید عصای پیریه
خمیده مادری بشی
می خواستم که بزرگ بشی
مقابلم تو راه بری
خیلی زوده که پسرم
به سمت قتلگاه بری
سپیدیه گلوتو تا
به حرمله نشون دادی
به روی دست های بابات
غریبونه تو جون دادی
رها شد تا تیر سه پر
به سمت حنجرت رسید
گلوی نازک تورو
شبیه حنجری برید
گریه های مادرتو
عزیز جونم ندیدن
تن تورو از دل خاک
با نیزه بیرون کشیدن
اللهی بعد غم تو
نمونه زنده مادرت
رونیزه ها دیدم دارن
می بندن با طناب سرت
رضا نصابی
هدیه به حضرت رباب صلوات
شور زمینه واحد و زمزمه حضرت علی اصغر
ای تیر
چرا تو بی خبر رسیدی
شبیه میخ در رسیدی
سمته علی اصغر رسیدی
کاشکی
کم کنی لا اقل شتاب و
رحمی کنی به طفله خواب و
ببینی تو حاله رباب و
اصغر
مادره تو بدونه ابه
قلبه رباب پر التهابه
گریه های تو بی جوابه
اصغر
گریه ی تو نداره تاثیر
اینا به جای دادنه شیر
زدن به حلقه خشکه تو تیر
لای لای. لای لای
علی علی علی علی. جان
بس کن
حرمله مادرش می لرزه
تو خیمه خواهرش می لرزه
از عطش حنجرش می لرزه
نامرد
نده عذاب پرسه نزن تو
دنبال اب پرسه نزن تو
پیشه رباب پرسه نزن تو
ای وای
اسیر صیادی عزیزم
هنوز تو نوزادی عزیزم
از نفس افتادی عزیزم
ای وای
شده بریده حنجره تو
به پوست اویزونه سره تو
چشم انتظاره مادره تو
لای لای. لای. لای
علی علی علی علی جان
ای تیر
تو چرخ زدی و پرو بردی
دلخوشیه مادر و بردی
اومدی از راه سرو بردی
ای تیر
هدف گرفتی تا پسررو
زدی در اصل قلبه پدررو
جدا کردی از تن تو سررو
حیف شد
نشکفته گل شدی تو پر پر
نشد بزرگ شی علی اصغر
بشی عصای دسته مادر
حیف شد
نشد ببینم قد کشیدی
به سنه اکبر تو رسیدی
لباسه دومادی پوشیدی
رضا نصابی
هدیه به حضرت رباب صلوات
شور یا زمینه و زمزمه سبک مسیر روضه حضرت علی اصغر
صحبت اب می شه گریم می گیره من
حرف رباب می شه گریم می گیره من
شیر خواره می بینم تو بغله مادر
اروم تاخواب می شه گریم می گیره من
شدم از غصه ی تو پیر اصغر
با گلوی تو چه کرد تیر اصغر
یه جوری گلوتو پاره کرده
انگاری که خرده شمشیر اصغر
لالایی اصغر من لالایی
مگه یه شیر خواره چقد می خواد اب که
وقته جواب می شه گریم می گیره من
دست خودم نیست که هر جایی حرفی از
جام شراب می شه گریم می گیره من
نیزه داره لاابالیه مست
سرتو دیدم گرفت توی دست
کنار سر عمو عباست
سر تو به نوک نیزه می بست
لالایی اصغر من لالایی
مادری از بچش که بی خبر باشه
پر اضطراب می شه گریم می گیره من
ببینم مردی رو غمگین و مضطر هست
حالم خراب می شه گریم می گیره من
حرمله به حال من می خنده
شدم از مادرتو شرمنده
دست و پا می زنی و می بینم
سرتو تنها به پوستی بنده
لالایی اصغر من لالایی
#شب_هفتم_محرم
#واحدیازمزمه_شب_هفتم_محرم_الحرام
#سبک_امون_ازغریبی
#تلظی_نکن_ای
✅بنداول
تلظی نکن ای
علی اصغرمن
نظرکن به حال و
دل مضطرمن
🌷
ببین اهل خیمه
با دیده ی گریون
میگن ای خدایا
علی مون نده جون
🌷
محاله تواین دشت
بارونی بباره
عموی تو رفته
تا آبی بیاره
میاداز فرات اون
بامشک پر ابش
ابالفضل براتو
دلش بیقراره
🌷
علی اصغرمن گل پرپرمن
___________
✅بنددوم
دیگه لحظه های
وداعت رسیده
بمیرم سه شعبه
گلوتو بریده
🌷
دلم رو به اتیش
کشیدی بابایی
تاتشنه رو دستام
خوابیدی بابایی
🌷
نگات میکنم من بااین چشمای تر
زدی روی دستام علی جان توپرپر
تیر تیز دشمن گلوتو دریده
بزن دست وپایی توای پاره حنجر
🌷
علی اصغرمن گل پرپرمن
___________________________
✅بندسوم
رسید نیزه داری
جلو مادر تو
کشید بیرون از خاک
تنه بی سر تو
🌷
می ریخت خاک غربت
روی سر رباب و
سرت و رو نیزه
می بست با طناب و
🌷
دلش غرق غم مادر تو علی بود
بریده رگ حنجر تو علی بود
تازیرسه شعبه زدی دست و پایی
قد یه کف دست سر تو علی بود
🌷
علی اصغرمن گل پرپرمن
💠💠💠⭕️ 357 ❌💠💠💠
___________________
#کاری_مشترک_ازشعرای_اهل_بیت_ع
#کربلایی_رضانصابی
#کربلایی_مجیدمرادزاده
هدیه به حضرت علی اصغر صلوات
شور یا زمینه روضه ای حضرت علی اصغر
ای وای
ای وای
نرسید به حنجر خشکت اب
ای وای
ای وای
شدی با تیر سه شعبه سیراب
ای وای
ای وای
نیمه بازه چشمای گریونت
ای وای ای وای
سره تو افتاده روی شونت
با چه رویی
ببرم من
تورو پیشه مادرت ای اصغر
کاش به جای
تو میومد
تیر به سمته پدرت ای اصغر
استخونه
گلوی تو
شده با تیر سه شعبه پاره
ضربه ش از بس
که شدید بود
چیزی از گلوت نموند شیر خواره
علی لای لای علی لای لای
علی لای لای علی لای لایی
ای وای ای وای
نفست دیگه نمیاد بالا
ای وای ای وای
روی دستم میزنی دست و پا
ای وای ای وای
نمی شه تورو تکون داد اصغر
ای وای ای وای
به رباب تورو نشون داد اصغر
با قده خم
با چشه نم
تورو پشت خیمه ها خاک می کنم
تا نفهمه
مادره تو
تورو بی سرو صدا خاک می کنم
نیزه دارا
روسره تو
دارن انگاری که قیمت می زارن
می دونم که
واسه درهم
تنه تو با نیزه بیرون میارن
رضا نصابی
#زمینه_شب_هفتم_محرم_الحرام
#شب_علی_اصغر_ع
🎼#سبک_بعد_تو_بابا
#گل_بستانم_ماه_تابانم
🔘🔘🔘🔘
✅بنداول
گل بستانم ماه تابانم
ای علی اصغرم
خشکیده لبهات ای عزیزمن
ای گلم ای مادرم
ماه گهواره ای جگر پاره
خیلی شرمنده م برات
ندارم آب و ندارم شیر ی
برسونم به لبات
🔘
آه ای تشنه لب بی شیر رباب(س)
عموت زودمیاد بامشک پر آب
🔘
آه ای اصغرم آه ای اصغرم
🔘➖➖➖➖➖🔘
✅بنددوم
عزیز جونم ای مهربونم
غنچه ی پر پر علی (ع)
حنجرت پاره مادرت داره
می زنه به سر علی(ع)
مادرت گریون شده اویزون
به پوستی نازک سرت
رو نی می بندن سر تو اصغر
پیش چشم مادرت
🔘
می بندن سرت رو روی طناب
پیشِ چشمای گریونه رباب
🔘
آه ای اصغرم آه ای اصغرم
🔘➖➖➖➖🔘
✅بندسوم
ای همه هستم به روی دستم
زدی بال و پر علی(ع)
تیر مثل خنجر خورد به اون حنجر
تورو کرد بی سر علی (ع)
زدی دست و پا بغلم بابا
به کدوم جرم و گناه
با چه رویی من ببرم اصغر(ع)
تورو سمت خیمه گاه
🔘
ای سوزم علی ای سازم علی(ع)
بودی آخرین سربازم علی (ع)
🔘
آه ای اصغرم آه ای اصغرم
💠💠4⃣6⃣7⃣💠💠
🔘➖➖➖➖➖🔘
#کاری_مشترک_ازشعرای_آیینی
#کربلایی_رضا_نصابی
#کربلایی_مجیدمرادزاده
هدیه به حضرت رباب صلوات
واحد. زمزمه. شور و زمینه
شب 7 حضرت علی اصغر
لالایی
اروم بخواب عزیزم
شرمنده ام ندارم
یه قطره اب عزیزم
از صبح گریه کردی و
از صبح تو نمی خوابی
بمیرم برات اصغر
عزیزم تو بی تابی
پسرم
بعد تو خاک غم به سرم
ببین تیر می کشه جگرم
علی پسرم
پسرم
دل مادرت و نکن خون
زبون دور دهن نچرخون
علی پسرم
لالایی. لالایی لالایی. لالایی.
می میرم
به خاطر لب تو
پایین نمیاد اصغر
انگاری که تب تو
ارزومه که اصغر.
ببینم شدی محشر
ببینم چند سال بعد.
شدی تو علی اکبر
اما حیف
خواب دیدم پیشم نمی مونی
خواب دیدم که غرق به خونی
علی پسرم
اما حیف
خواب دیدم سرت از تن جداس
سرتو بسته رونیزه هاس
علی پسرم
لالا یی. لالایی. لالایی
می ایستم
در روبه روی نیزه
می بندن با طنابی
سرتو روی نیزه
ببین از غمت داره
مادر تو جون میده
نیزه دار کمی اروم
. گلم تازه خوابیده
کاشکی که
لبای تو کمی تر بود ش
تشنه نبودی بهتر بودش
علی پسرم
کاشکی که
مادرت قبل تو می مردش
تیر به گلوی من می خردش
لالایی. لالایی. لالایی.
رضا نصابی
#زمینه_شب_هفتم_محرم
#سبک_نوشته_مقتل
#بخواب_ای_مادر
🔘🔘۹۰۷🔘🔘
☑️بنداول
بخواب ای اصغر عمو رفت آب بیاره
بخواب ای اصغر مادرت شیرنداره
بخواب ای اصغر بلکه بارون بباره
بخواب ای اصغر هی نده من و عذاب
بخواب ای اصغر بمیره برات رباب
بخواب ای اصغر لااقل یکم بخواب
بخواب ای اصغر«۲»
....
بخواب دیگه در نمیاد صدات
قربونه خشکی های رو لبات
شرمندتم شیر ندارم علی
الهی مادرت بشه فدات
آه و واویلا یاعلی اصغر«ع»
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
☑️بنددوم
به روی دستام با سه شعبه زدنت
به روی دستام پره خون شد دهنت
به روی دستام لب تشنه کشتنت
.....
سه شعبه زد تا حرمله ی بی حیا
منم افتادم ازنفس دیگه بابا
چه جوری آخه من برم خیمه ها
....
بگو چه خاکی بریزم به سر
چه جور بدم به خیمه ها خبر
با چه رویی برا رباب بگم
به روی دستم زدی بال و پر
.....
آه و واویلا یاعلی اصغر«ع»
💠💠9⃣0⃣7⃣💠💠
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
#شعرای_آیینی
#کربلایی_رضا_نصابی
#کربلایی_مجیدمرادزاده