#حضرت_زینب
زینبم نائبة الزهرایم
مادرم گفته که بی همتایم
بشنوید ارض و سما! آوایم
این حسینی که بُوَد، آقایم ...
... تا که دیده به روی من وا کرد
مهر خود را به دل من جا کرد
کوثر حضرت کوثر هستم
زین اَب هستم و زیور هستم
زیور فاتح خیبر هستم
خطبه ام گفت: که حیدر هستم
همه دیدند هنر دارم من
مثل عباس، جگر دارم من
ذوالفقار سخنم برّان است
یکی از لشکر من طوفان است
دشمن از «مردی» من حیران است
بی سبب نیست که سرگردان است...
... دیده هر بار، حریف همه ام
پروش یافته ی فاطمه ام
ای برادر! به دلم غم دارم
دل سوزان و قدی خم دارم
دم آخر شده ماتم دارم
خاطراتی ز محرّم دارم
لرزش دستم اگر جلوه نماست
همه اش زیر سر عاشوراست
همه جا پای به پایت بودم
دائماً زیر لوایت بودم
مثل یک کوه برایت بودم
شاهد کرب و بلایت بودم
من که بازیچه ی تقدیر شدم
از غم تو به خدا پیر شدم
روضه ی باز شنیدن سخت است
بار بر دوش کشیدن سخت است
تلخی آه چشیدن سخت است
سوی گودال دویدن سخت است
دیدم آن جا که چه غوغا کرده
بی حیا، کار خودش را کرده
حنجری سوخته شد بعد از آن ...
جگری سوخته شد بعد از آن ...
مادری سوخته شد بعد از آن ...
معجری سوخته شد بعد از آن ...
زیر و رو شد بدنت با نیزه
تا که شد در تن تو تا نیزه
وای از آن سفر شام، حسین!
وای از آن ملأ عام، حسین !
وای از طعنه و دشنام، حسین !
وای از سنگ لب بام، حسین !
آن دیاری که پر از بیداد است
شام نه، کشور کُفر آباد است
ذرّه ای رحم در آن ناس نبود
بینشان عاطفه بشناس نبود
حرفی از غیرت و احساس نبود
کاش آن جا سر عبّاس نبود ...
... تا نبیند سر بی معجر را
پای پر آبله ی خواهر را
محمد فردوسی
@deabel
#حضرت_زینب
نخ روی نخ آمد که حیا داشته باشد
باتیرگی اش نورخدا داشته باشد
معجر شدو میخواست بها داشته باشد
تابرسر خورشید نما داشته باشد
آمد بشود سایه روی سر زینب
میخواست که نامش بشود معجر زینب
با نور نماز شب او نور گرفته
تا ستر شده رتبه مستور گرفته
درخلوت بی بی شرف طور گرفته
به به به چنین قرب که اینجور گرفته
از عطر نفس های علی تافته باشد
این تافته باید که جدا بافته باشد
هرچند حجاب است به سنگر زده کارش
تا حشر وقارست بدهکار وقارش
تقوا و حیا ریخته در تاربه تارش
از طایفه ی چادر زهراست تبارش
یک پارچه اما زره محکم پیکار
نه اینکه زره،معجره اعظم پیکار
الحق و الانصاف مهیای خطر شد
در بحبوحه ی فاجعه مردانه سپر شد
هرچند که خاکی شد و راهی سفر شد
در کوفه و درشام چو شمشیر دوسر شد
هرگز که به کوهی گذر کاه نیفتاد
یکبار به سویش نظر ماه نیفتاد
سوگند به این کوه گسستی نرسیده
به سوره توحید شکستی نرسیده
سوگند به او پنجه و دستی نرسیده
یا چشم بد مردم پستی نرسیده
باید که خلایق ز رخش دور بمانند
هرجاکه گذر کرد همه کور بمانند
هرچند که عمریست شده همدم زینب
دارد به دلش داغ ز قد خم زینب
گریان شده و سوخته پای غم زینب
انگار که او نیست دگر محرم زینب
امروز بنا کرده که آرام بماند
وقتش شده تا بی بی ما روضه بخواند
یکسال فراغت صد و ده سال گذشته
از زینب تو گفتن از حال گذشته
سخت است بگویم به چه منوال گذشته
با یاد تو و روضه ی گودال گذشته
من صابره ام باز ولی تاب ندارم
باور بکن از روز دهم خواب ندارم
رفتی و کسی خنده به این دیده ی تر کرد
امنیت این قافله احساس خطر کرد
کفر آمد و در شام به توحید نظر کرد
آیات حجاب از سر بازار گذرکرد
تا قرعه بی کس شدن افتاد به زینب
شهر پدری خوب محل داد به زینب
درشام چه داغی بروی قلب حیا خورد
اسلام معاویه به اسلام خدا خورد
سنگینی چشم همه بدجور به ما خورد
زینب وسط شهر کشیده دوسه جا خورد
من بت شکنی کردم و جایش دهنم سوخت
از ضربه ی شلاق تمام بدنم سوخت
حالا شده ام خیره به این در تو بیایی
خوبست که این لحظه ی آخر تو بیایی
خواهر شده ام تا که برادر تو بیایی
ای بی سر من کاش که با سر توبیایی
این پیرهن توست که برسینه فشردم
یک آب خنک بعد تو ولله نخوردم
سید پوریا هاشمی
@deabel
#حضرت_زینب
#امام_حسین
آمده موسم تنهایی و حیران شده ام
دادم از دست تو را، سخت پریشان شده ام
رفتی و بعد تو من پاره گریبان شده ام
نظری کن چقدر بی سر و سامان شده ام
چشم بد بعد تو دنبال من افتاد حسین
خواهرت را نکند بُرده ای از یاد حسین؟!
چند مرکب پیِ من پشت سرم تاخته اند
عده ای چشم به سوی حرم انداخته اند
این طرف روی تنت کوه سنان ساخته اند
سنگ دل ها سرفرصت به تو پرداخته اند
یک نفر هستم و از چند طرف درگیرم
به خود فاطمه سوگند که بی تقصیرم
رکن من بودی و از رکن و اساس افتادم
کعب نی خوردم و عشق تو نرفت از یادم
" زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم"
گم شده بین شلوغی سخن و فریادم
شاهدی داد زدم... گریه کنان می گفتم
با صدایی که گرفته سویشان می گفتم:
جوشن مانده به روی بدنش را نبرید
سخت جا رفته... عقیق یمنش را نبرید
با سر نیزه توان سخنش را نبرید
هرچه بردید ولی پیرهنش را نبرید
بگذارید نگاهی به سویش بندازم
لااقل چادر خود را به رویش بندازم
محمد جواد شیرازی
@deabel
#حضرت_زینب
#امام_حسین
رسيد روضه به جايي كه ديدنش سخت است
به حنجري كه يقيننا بريدنش سخت است
تني كه مثله شود پاكشيدنش سخت است
صداي واي بني شنيدنش سخت است
اگرچه سخت سرت را ولي جدا كردند
چنان كه فاطمه را از علي جدا كردند
همين كه تير رها كرد تيغ مي بُرد
رفيق مي زند و نارفيق مي برد
و بوسه گاهِ نبي را دقيق مي برد
عميق بوسه زده پس عميق مي برد
چنان پرنده كه هي بال را به هم زده است
صداي فاطمه گودال را به هم زده است
خدابخير كند لحظه هاي اخر را
خدا بخير كند رفتن برادر را
يكي بگيرد از ان دور چشم خواهر را
كه شمر بين دو دستش گرفته يك سر را
به نيزه زلف كمند است ساعتي ديگر
سري به نيزه بلند است ساعتي ديگر
بلند گفت یکی آن وسط، سرش با من
ولی مزاحممان است خواهرش، با من!
تو پا گذار به گودال، خنجرش با من
شروع کار قتال از تو، آخرش با من!
بریدن سر او مثل آب خوردن بود
جداشدن ز قفا، ظلم بر سر و تن بود
ز قتلگاه، اگر بوی سیب می آید
حبیبه ای به مزار حبیب می آید
صدای ناله ی زهرا عجیب می آید
که آخرین پسرم عنقریب می آید
در آن زمان سر خون حسین من جنگ است
به هر کجا بروید آسمان همین رنگ است
سعید پاشازاده
@deabel
#حضرت_زینب
#امام_حسین
بگذار ناله از جگرِ خود برآورم
جانم بگیر تا شبِ غم را سرآورم
وقتی برایِ گریه ندارم ، نگاه كن
باید كه كودكانِ تو را دربرآورم
جسمی نمانده تا كه سپر بیشتر شود
چشمی نمانده تا كه دو چشمی تر آورم
باید دو طفلِ بی نفسِ زخم خورده را
از زیرِ خارهای بلا پَرپَر آورم
باید كه چند كودك ترسیدهی تو را
از خیمههای مانده در آتش در آورم
تا ساربان نیامده انگشت را بلند كن
باید روم زِ دست تو انگشتر آورم
باید برای دختركانِ یتیم تو
قدری بگردم و دو سه تا معجر آورم
پیراهن امانتی مادرم كجاست
گشتم نبود تا كه بر این پیكر آورم
نامحرمی به ناقهی عریان اشاره كرد
باید روَم به علقمه آب آور آورم
گیسوی مادرت زِ گلوی تو سرخ شد
باید كه چادری به سرِ مادر آورم
تا بازهم نگاه كنم بر حسینِ خویش
باید باز هزار نیزه شكسته درآورم
حسن لطفی
@deabel
#حضرت_زینب
بود آخرین لحظه عمر من
الاشام غم با تو گویم سخن
چه خوش بود آیین غمخواریت
ز آل علی میهمان داریت
دگر جانم از غصه بر لب رسید
گذشت آنچه از تو به زینب رسید
خداحافظ ای شهر آزارها
خداحافظ ای کوی و بازارها
خداحافظ ای شاهد جنگ ها
خداحافظ ای بارش سنگ ها
خداحافظ ای شهر رنج و بلا
خداحافظ ای چوب و طشت طلا
خداحافظ ای قصه بزم می
خداحافظ ای رأس بالای نی
خداحافظ ای اشک جمّازه ها
خداحافظ ای زیب دروازه ها
خداحافظ ای شهر دشنام ها
خداحافظ ای کوچه ها، بام ها
خداحافظ ای سنگ خون و جبین
خداحافظ ای سیدالساجدین
خداحافظ ای رنج ها، دردها
خداحافظ ای خاک ها، گردها
خداحافظ ای ناقة بی جهاز
خداحافظ ای اختران حجاز
خداحافظ ای خاک ویران سرا
خداحافظ ای آل خیرالورا
خداحافظ ای خردسال اسیر
خداحافظ ای چار ساله صغیر
خداحافظ ای یاس نیلی شده
یتیم نوازش به سیلی شده
همین جا خودم دیدم از خون خضاب
سر نیزه ها هجده آفتاب
همین جا کنارم نی و دف زدند
به دیدار هیجده گلم صف زدند
همین جا دلم شد ز غم چاک چاک
که خورشیدم افتاده بر روی خاک
همین جا به زخمم نمک می زدند
عزیز دلم را کتک می زدند
همین جا به فرقم عدو خاک ریخت
به روی گلم خاک و خاشاک ریخت
همین جا ز غم جان من خسته بود
که ده تن به یک ریسمان بسته بود
همین جا ز غم بود جان بر لبم
که بنشسته طی شد نماز شبم
همین جا به ما خصم دشنام داد
حسین مرا خارجی نام داد
همین جا دو چشمم ز خون تر شده
که یاسم به ویرانه پرپر شده
همین جا به ویرانه بلبل گریست
غریبانه بر غربت گل گریست
همین جا ز غم جانم آمد به لب
که در گِل گُلم دفن شد نیمه شب
دریغا که آن گوهر پاک رفت
چو زهرا غریبانه در خاک رفت
الا ای همه نسل ها بعد من
بگویید از قول من این سخن
که زینب بدین کوه اندوه و درد
به موج بلا چون علی صبر کرد
خدا داند و غصه های دلش
که داغ حسینش بود قاتلش
مرا یک جهان درد و داغ و غم است
که توصیف آن بر لب میثم است
استاد غلامرضا سازگار
@deabel
#حضرت_زینب
#امام_حسین
نبریدم! پسر مادرم اینجا مانده
پنج تن یک تنه بر دامن زهرا مانده
هیچ کس نیست که بالای سرش گریه کند
مونس بی کسی من تک و تنها مانده
کاش میشد که لباسی برسانم به تنش
آبروی همه عریان روى صحرا مانده
بین یک گونی کهنه سر او را بردند
ته گودال ولی پیکر او جا مانده
ساربان داد مزن ما کس و کاری داریم
ساربان راه مرو همسفر ما مانده
چند باری شده گم کرده ام او را اصلاً
بس که از دور تنش مثل معما مانده
باز چشمش به که افتاد که غش کرد رباب؟
بازهم آمده این حرمله ى وا مانده
برسانید خبر را به علمدار حرم
چادر زینب تو زیر لگدها مانده
ناقه زانو زده تا اینکه سوارش بشوم
چشم من سمت علی اکبرم اما مانده
سید پوریا هاشمی
@deabel
50 _ نوحه حضرت زینب کبری سلام الله علیها
بین دیوار و در یک برادر دادم از دست
پهلوی مادرم فاطمه دیدم شکسته است
فرق شیر خدا دیدم دریده
دیده ام طشت خون، سر بریده
زینبم زینبم ام المصائب
ای خدا گشته پرپر تمام گلشن من
حوریان روضه خوان اسیری رفتن من
غم روی غم شرر زده به جانم
یک ستاره ندارد آسمانم
زینبم............
کوچه های مدینه حسن ، شد تیر باران
کربلا شد کفن ، بر حسینم سم اسبان
ای فلک ظلم تو اندازه اش نیست
گل من تاب نعل تازه اش نیست
زینبم........
ای گل سرخ من غرق خون دیدم تن تو
من کجا و سخن گفتن با دشمن تو
دست خود را به روی سر نهادم
مادرم فاطمه برس بدادم
زینبم........
یاد مسمار خونین کنم از تیغ قاتل
دشمنت روی سینه نشست من در مقابل
ای دریغا دگر مهلت ندارم
بهر یحیای خود طشتی بیارم
زینبم.....
خواهر کربلا مادر اشک و عزایم
ای خدا گشته پر پر تمام لاله هایم
کوهی از غم روی شانه کشیدم
مرگ شمع و گل و پروانه دیدم
زینبم.......
#شهادت_حضرت_زینب_س
#زینب_کبری_س
@deabel
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زینب_س_وفات
#حسن_لطفی
▶️
این لحظه بدونِ سایه ات جانکاه است
باز آ و بگو که فاصله کوتاه است
هر چند تمامِ تَنِ من هم زخم است
کمتر زِ هزار و نُهصد و پنجاه است
*
بر سینه یِ خود پیرهن ات را دارم
بد جور هوای دیدنت را دارم
وا کن گره یِ مُشتِ مرا تا بینی
با خویش عقیقِ یمنت را دارم
*
گفتم که زِ ساربان پس اش می گیرم
یک روز نفس زنان پس اش می گیرم
گفتم که تقاصِ خونِ لبهایت را
در شام زِ خیزران پس اش می گیرم
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_زینب_س_وفات
#سیدپوریا_هاشمی
▶️
امان ز هجر امان از نبودن تو حسین
گرفت جان مرا غصه ی تن تو حسین
ز سینه ام نفس بی قرار افتاده
حسین عشق تو در احتضار افتاده
چقدر اشک بریزم نیامدی پیشم
دلم گرفته عزیزم نیامدی پیشم
@hosenih
دلم هوای تو کرده بیا در آغوشم
هنوز بعد عزایت سیاه میپوشم
برای تو همه زندگیم سینه زدم
کنار دخترکان یتیم سینه زدم
نگاه کن چقدر چین به صورتم دارم
نشان ضربه ی سنگین به صورتم دارم
برات روضه ی هرروزه میگرفتم من
به یاد تشنگی ات روزه میگرفتم من
کسی مقابل من آب خورد غش کردم
و گاهواره کمی تاب خورد غش کردم
اگرچه از همه کس احترام میبینم
به خواب اگر بروم خواب شام میبینم
به احترام سرت چشم من نشد روشن
تنور خانه ی من مطلقا نشد روشن
پس از تو داغ کفن میکشد مرا آخر
شتر سوار شدن میکشد مرا آخر
زمان خواندن قرآن زدم بروی لبم
به یاد آن لب و دندان زدم بروی لبم
میان خانه غمِ آفتاب را چه کنم
به سایبان بروم من رباب را چه کنم
چقدر شام، سرت را عذاب میدادند
به قاتلت جلوی من شراب میدادند
لباس مادری ت را گرفتم از دستش
مرا زیاد زد اما گرفتم از دستش
@hosenih
در آفتاب نشانی غربتم برگشت
شبیه صورت تو رنگ صورتم برگشت
نگو دوباره چرا من به شام سر زده ام
پی زیارت قبر رقیه آمده ام
همینکه نیست سرم سایه ی سری سخت است
بدان برادر من بی برادری سخت است
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#تنور_خولی
شاعر: #سیدپوریا_هاشمی
▶️
تا که در روضه ی ما گشت چراغی روشن
شد مشام همه از عطر اقاقی روشن
@hosenih
هر جگر داغ ببیند بشود فرسوده
جگر ما شده هرروز ز داغی روشن
کاش مارا به حسینیهی تو خاک کنند
قبر ما را برسانند به باغی روشن
آخر این گریه چه خیریست که با یک قطره
ساخته از دل ویرانه اتاقی روشن
محضر پرچم تو خم شدم و خوب شدم
سر من خورد در این کوچه به طاقی روشن
تاج و تخت همه پادشهان آخر سوخت
ماند شمع حرم شاه عراقی روشن
بر دل سوختگان دیگ غذایت جوشید
پخت نذری تو بر روی اجاقی روشن
@hosenih
ای سر رفته به مطبخ! بغل زینب هست!
برو از خانه خولی به رواقی روشن
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_زینب_س_وفات
#حسن_لطفی
▶️
لحظهها لحظههای آخر بود
آخرین نالههای خواهر بود
خواهری که میان بستر بود
خنجری خشک و دیدهای تَر بود
چقدر سینهاش مکدر بود
چشم خود را چه سخت وا کرده
روی خود را به کربلا کرده
مجلس روضه را بِپا کرده
باز هم یادِ بوریا کرده
یادِ باغِ گلی که پرپر بود
@hosenih
پلکهایش کمی تکان دارد
رعشهای بین بازوان دارد
پوستی رویِ استخوان دارد
یادگاری زِ خیزران دارد
چشم از صبح خیره بر در بود
تا علی اکبرش اذان ندهد
تا که قاسم رُخی نشان ندهد
تا علمدار سایبان ندهد
تا حسینش ندیده جان ندهد
انتظارش چه گریه آور بود
زیرِ این آفتاب میسوزد
تنش از التهاب میسوزد
یاد عباس و آب میسوزد
مثلِ رویِ رباب میسوزد
یادِ لبهای خشک اصغر بود
میزند شعله مرثیه خوانیش
زنده ماندن شده پشیمانیش
مانده زخمی به رویِ پیشانیش
آه از روزِ کوچه گردانیش
چقدر در مدینه بهتر بود
سه برادر گرفته هر سو را
و علی هم گرفته بازو را
دور تا دورِ قدِ بانو را
تا نبینند چادر او را
آه از آن دَم که پیش اکبر بود
ناگهان یک سپاه خندیدند
بر زنی بی پناه خندیدند
او که شد تکیه گاه خندیدند
رو سوی قتلگاه خندیدند
بعد از آن نوبتِ برادر بود
آن همه ازدحام یادش هست
جمعِ کوفی و شام یادش هست
چشمهایِ حرام یادش هست
حال و روز امام یادش هست
چشمها روی چند دختر بود
یک طرف دختری که رفت از حال
یک طرف تلِ خاکی و گودال
زیرِ پایِ جماعتی خوشحال
یک تن اُفتاده تا شود پامال
باز دعوا میان لشکر بود
@hosenih
جانِ او تا زِ صدر زین اُفتاد
خیمهای شعله ور زمین اُفتاد
نقشِ یک ضربه بر جبین اُفتاد
گیسویی دست آن و این اُفتاد
حرمله از همه جلوتر بود
یک نفر گوئیا سر آورده
زیر یک شال خنجر آورده
ضربهای که به حنجر آورده
عرقِ شمر را در آورده
وای سر روی دست مادر بود
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#مناجات_با_خدا
#حضرت_زینب_س_مصائب
#حضرت_زینب_س_وفات
شاعر: #محمدجواد_شیرازی
▶️
رسیده نوکر عاصی و روسیاه عقیله
رسیده با طمع بخشش از اله عقیله
به هر دری زدم و عبد سر به راه نبودم
مرا بخر که شوم عبد سر به راه عقیله
@hosenih
گناه و معصیت از چشم پُر گناه می افتد
اگر به دل برسد لطف یک نگاه عقیله
مرا خلاص کن از جایگاه آتش دوزخ
قسم به حرمت والا و جایگاه عقیله
خوشا به حال شهیدان جان فدایی زینب
خوشا به غیرت شیرانِ در سپاه عقیله
به یاد قلب سلیم مدافعان شهیدش
سلام می کنم امشب به بارگاه عقیله
به روز حشر که مُهر سکوت بر لب خلق است
حسین، ذکر لب ماست در پناه عقیله
نگو به مقتل ارباب، قتلگاه حسینی
که قتلگاه حسین است و قتلگاه عقیله
@hosenih
چه شد که این همه کعبِ سنان به پیکر او خورد؟!
مگر نبود کفیلش، نبود ماه عقیله؟!
اگرچه سنگ به پیشانی اش زدند ولی باز
ندید چشم کسی عجز و اشک و آه عقیله
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زینب_س_وفات
#حضرت_زینب_س_مصائب
شاعر: #حسن_لطفی
▶️
نگاهم ماند و از درها نیامد
نشانی از کبوترها نیامد
زمانی گردِ من پُر بود حالا...
یکی از آن برادرها نیامد
*
دلم از تارِ غم شیرازه دارد
وجودم دردِ بی اندازه دارد
لباسِ کهنهات را میفشارم
لباست بویِ خونِ تازه دارد
*
لبم خشک است آبآور کجایی
رُبابم سوخت علیاصغر کجایی
سرم برخاک اُفتادهاست عمه
عصایِ پیریام اکبر کجایی
*
مگر در شامِ غم خواهر ندارید
مگر این گوشه یک دختر ندارید
بیایید و ببینم رویتان را...
ولی افسوس بر تَن سر ندارید
*
مرا در لحظهی خوشحالیاش زد
مرا در موقعِ بیحالیاش زد
کسی که تیغِ خود را بر تنت کرد
مرا هم با غلافِ خالیاش زد
*
امیدم رفت تا بازوی تو رفت
اباالفضلم چهشد اَبروی تو رفت
سرم را ضربِ یک نیزه شکسته
همان نیزه که بر پهلویِ تو رفت
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_زینب_س_مصائب
#اسماعیل_شبرنگ
▶️
در چشم هایش رنج محنت بار می دیدند
جای گلایه گریه ی بسیار می دیدند
زینب همان بانو که وقتی خطبه را می خواند
او را به شکل حیدر کرّار می دیدند
@hosenih
زینب همان دختر که بود آئینه ی مادر
بنت علی را فاطمی رفتار می دیدند
در اوج ماتم بر لبش الّا جمیلا داشت
هر لحظه او را فاتح پیکار می دیدند
از تلّ دوید و گوشه ی مقتل زمین افتاد
اغیار او را روضه خوان یار می دیدند
اما پس از گودال ، بعد از عصر عاشورا
درمان درد خلق را بیمار می دیدند
مردم به حالش گریه می کردند ، وقتی که
او را میان کوچه و بازار می دیدند
لعنت به شمر و حرمله ، لعنت به خولی
از طعنه هاشان اهل بیت آزار می دیدند
از کربلا تا به مدینه هر چه می رفتند
یک غصّه را گویی هزاران بار می دیدند
در حسرت دیدار با خورشید بی تکرار
شب تا سحر این ماه را بیدار می دیدند
با گریه طوری روضه می خواند از غم گودال
اهل مدینه صحنه را انگار می دیدند
@hosenih
جای تعجّب داشت یک تن زنده برگردد
غم های حضرت را اگر حضّار می دیدند
صبر از نفس افتاد ، مات صبر زینب بود
باران اسیر دیده ی پُر ابر زینب بود
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زینب_س_وفات
شاعر: #محمدجواد_شیرازی
▶️
آن بانویی که داشت نورش جلوه ی رب
آن بانویی که بود نامش زینتِ أب
آن بانویی که جلوه بخشیده به مکتب
در بستری بی سایه بان می سوخت در تب
ای روزگار پست، بد کردی به زینب
با صبرِ زهرایی حماسه آفریده
یک زن چگونه این همه غربت چشیده؟!
بی بی چه زجری بین نامحرم کشیده
در ازدحام دشمنانش شد معذب
ای روزگار پست، بد کردی به زینب
@hosenih
آن قدر بر دستش، نشانِ ریسمان دید
آن قدر داغ و روضه های بی کران دید
آن قدر در جسم عزیزانش، سنان دید
بر کعبه ی داغ و رزایا شد ملقب
ای روزگار پست، بد کردی به زینب
ای وای از داغِ چهل منزل اسیری
در شام، شرمنده شدن با سر به زیری
آیا شده با آستینت رو بگیری؟!
در شام و کوفه قامت او شد مورّب
ای روزگار پست، بد کردی به زینب
بزم شراب و زینب و چشمان پرخون
بودند آن جا کاش زیر چرخ گردون
یا زینبیون یا سپاه فاطمیون
بودند آن جا کاش یارانی مقرب
ای روزگار پست، بد کردی به زینب
دارد بساط گریه بر ارباب هر روز
یک سال و نیم آشفته و بی تاب هر روز
هم ناله می شد با رباب و آب هر روز
یاد حسینش، تشنه خوابیده است هر شب
ای روزگار پست، بد کردی به زینب
@hosenih
می دید در گودال غرق خون، تنش را
می دید با چشمان تر، جان کندنش را
می دید، دشمن می کِشد پیراهنش را
می دید جسمش می رود در زیر مرکب
ای روزگار پست، بد کردی به زینب
یاد حسین تشنه اش، وقت اجل کرد
یاد نظاره کردنش از روی تل کرد
پیراهن خونی دلبر را بغل کرد
جانش رسید از داغِ آن لب تشنه، بر لب
ای روزگار پست، بد کردی به زینب
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#مجلس_یزید_ملعون
#حضرت_زینب_س_اسارت
#حضرت_زینب_س_مصائب
شاعر: #سیدجعفر_حیدری
▶️
چه مغرور است، گویا کشته شیری در شکارستان
چه می بالد به خود، انگار کاری کرده کارستان
گمان دارد که اینک لایق تقدیر و تعظیم است
به ظاهر در خیالش فاتح هفتاد اقلیم است
برای جشن خود یک شهر را گرد هم آورده
اسیرانی عزادار از بنی هاشم به صف کرده
@hosenih
شگفتا جایگاهی را که تاریک است و تابنده ست
کنار دست خود خورشید را در طشتی افکنده ست
به لب می خواند اشعاری، نمی دانم چه می گوید
کمی مست است انگاری، نمی دانم چه می گوید
چه آشوبی ست در خاک و چه غوغایی ست در افلاک
ولی اینجا همه لال اند امان از لقمه ناپاک
صدایی ناگهان لرزاند کاخ ادعایش را
ورق را بازگرداند و به هم زد نقشه هایش را
صدا بغضی فروخورده ست و آهی کهنه در سینه
مدینه بس نبود...این بار شهر شام و صد کینه
جلالش جلوه پاکی و زخمش زخم هتاکی ست
صدایی آسمانی دارد اما چادرش خاکی ست
ز آه سردش آتش شعله ور شد در همه عالم
برایش گریه می کردند حتی نیزه داران هم
اسیری پای در زنجیر بود و بند بر گردن
چنان پیغمبری در کسوت روشنگری کردن
نماند از کاخ شاهانه، نشانی غیر ویرانه
تصور کن خلیل الله را در بین بت خانه
به یک آن بین جمعیت شکست آوازه نمرود
که زینب در جواب یاوه گویی های او، فرمود:
نباید شامیان از شادی تو شادمان باشند
که همراه تو باید در جهنم جاودان باشند
روا باشد که ناموس علی در بند زنجیر است
کنیزانت ولی پشت سِتاری در امان باشند؟
سزاوار است لب هایی که می بوسید پیغمبر
به پیش چشم دختر بوسه گاه خیزران باشند؟
مزن بر طبل پیروزی که گر مردان ما رفتند
حریفانت از این پس این زنان و کودکان باشند
عرب امروز اگر از داغ ما خاطر پریشان نیست
رسد روزی که در این غم عجم ها روضه خوان باشند
@hosenih
خبر داری که این خون تا ابد همواره می جوشد؟
زمینش ریختی، اما زمین آن را نمی نوشد
بدان این آتش عشق است و خاموشی نمی گیرد
تو خواهی مرد و هرگز نام و یاد ما نمی میرد
یزید از اعتبار افتاد و پایین آمد از منصب
ثمر داد انقلاب کربلا در شام با زینب
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#زبان_حال_امام_زمان_عج
#امام_زمان_عج_مناجات_وفات_حضرت_زینب_س
شاعر: #مرضیه_عاطفی
▶️
شد غرق در غم روزگارت عمه جانم
خیلی دلم شد بیقرارت عمه جانم
در پیش چشمت زیر خنجر دست و پا زد
در خاک و خون دار و ندارت عمه جانم
@hosenih
بر روی تل، در غربتِ شام غریبان
ایکاش بودم در کنارت عمه جانم
تنها و بی محرم شدی دیگر ندیدی
مرهم برای حال زارت عمه جانم
جانم فدایت! عصرِ عاشورا به سختی
دیدم گره خورده به کارت عمه جانم
مانند قلبت چند جای چادرت سوخت
در شعله هایِ پُر حرارت عمه جانم
چشم عمو عباسمان را دور دیدند
شد پیش چشمت خیمه غارت عمه جانم
@hosenih
لعنت بر آنکه بست دست خسته ات را
در بین آتش؛ با جسارت...عمه جانم
بین تمام داغ هایی را که دیدی
می سوزم از داغ اسارت عمه جانم!
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زینب_س_وفات
شاعر: #وحید_محمدی
▶️
هنوز رخت سیاه عزا به تن دارد
هنوز در دل خود غصه ی کفن دارد
هزار خاطره از کوچه ی بنی هاشم
هزار خاطره از مادر و حسن دارد
@hosenih
شکسته بال و پرش را فراق جانکاهی
دو چشم خیس و دو تا دست سینه زن دارد
هزار حرف نگفته است در دلش از شام
هزار غصه ز دوری اش از وطن دارد
هنوز هم که هنوز است پلک او زخمی است
هنوز در بر خود پاره پیرهن دارد
هنوز هم که هنوز است، چشم او تار است
و ردّ سلسله ها را به روی تن دارد
@hosenih
هنوز هم که هنوز است روضه می خواند
چه روضه های عجیبی از آن بدن دارد
همان بدن که میان حصیر پیچیدند
هزار بوسه از آن تیر و نیزه ها چیدند
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زینب_س_مدح_و_مصائب
شاعر: حجت الاسلام #محسن_حنیفی
▶️
بخشیده بر خورشید نور مأمنش را
نور عفیف آیه های روشنش را
با کاف و ها و یا و عین و صاد، مریم
قدری تجلی داده یاس گلشنش را
@hosenih
ارباب محتاج قنوت وتر او بود
یعنی گرفته عرش هر شب دامنش را
آری سلوکش عرش را آباد کرده
روضه سرا کرده ست کوی و برزنش را
این اشک های جاریِ در بین روضه
احرام بسته بارگاه شیونش را
از آستینش احتضارش را بپرسید
"شرمش" بخواند روضه جان دادنش را
با خط نامحرم نوشته تازیانه
شرح کبود مرثیه های تنش را
با حرمتِ آن گوشوار غرق خونش
وا کرد با ایثار مشت دشمنش را
او پیش تر با قتل صبری جان سپرده
یک بار دیده رفتن جان از تنش را
از پیکر خورشید هنگامی که بردند
پیراهن و کفش و عبا و جوشنش را
با خنجر کندی کسی از بین می برد
گل بوسه های "ان یکاد" گردنش را
کوبید وقتی که چهل تا نعل تازه
آن خوشه های سبز پوش خرمنش را
@hosenih
او بارگاهش تا ابد قلب حسین است
پس ساخته نیزه ضریح مدفنش را
بر روی سینه می فشارد وقت رفتن
آغوش گرم و زخمی پیراهنش را
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زینب_س_مدح
شاعر: #احسان_نرگسی
▶️
چه بگویم من از او، مثل علی بت شکن است
کیست زینب، به خدا آینه ی پنج تن است
در کمالات علی، در جلواتش حسن است
مجلس روضه ی او جنت الاعلی من است
بر غبار قدمش بوسه زده شمس و قمر
دختر حیدر کرار ، همین است دگر
@hosenih
عصمت فاطمه از وسعت نامش پیداست
سندِ روشنِ حقانیت کرب وبلاست
سایه ی چادر زهرایی او بر سر ماست
کیست زینب؟ همه ی زندگی خون خداست
هر چه از شوکت نامش بنویسیم کم است
خطبه ی حیدری اش مظهر تیغ دو دم است
@hosenih
غیر زینب چه کسی زینت حیدر بوده ست
در دل کوفه خود فاتح خیبر بوده ست
از همان روز ازل هستی مادر بوده ست
بهتر آن است بگوییم، پیمبر بوده ست
دلم از روز ازل خورده به نامش پیوند
ما گرفتار حسینیم، به زینب سوگند
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#مسجد_امام_سجاد_علیه_السلام.
داغ زینب به سینه ها مانده
خصم او رفت و کینه ها مانده
داغ زینب یکی دوتا هم نیست
داغ هفتادو دو بلا ، کم نیست
نیست روزی که از سرِ نِفرت
نفرستی به دشمنش لعنت
دشمنی که بر او هجوم نمود
تا به دندان همه مسلّح بود
در کدامین دیار باشد رسم
یک زن و اینهمه سپاهِ خصم
همه جا روبروی قاتل بود
دور تا دورِ او اَراذل بود
چشم ها چشم های شیطانی
چهره ها چهره های ظلمانی
دست ها دست های پُر سیلی
یاس ها زیر دست و پا نیلی
نه به کودک تبسمی کردند
نه به معجر ترحمی کردند
چادری بینِ شعله ها میسوخت
حجت حق به خیمه ها میسوخت
همه جا بود چون سپر زینب
همه را دید خون جگر زینب
نعش ها دید بر زمین بی سر
راس ها دید روی نِی مضطر
جسم های مُرَمِلُن بِدِماء
کشته های مُقطعُ الاعضاء
از حرم تا به قتلگاه ، جدا
کربلا، کوفه، شام، واویلا
ضربه ی تازیانه ها ای وای
بد دهن های بی حیا ای وای
دور از چشم حضرت عباس
وای از نانجیبیِ خنّاس
از جسارت که هیچ کم نگذاشت
این اسارت بجز ستم نگذاشت
ناقه ها بی جهاز ، غم جانکاه
دختران و زنان و طفلان، آه
دست ها بسته، ریسمان ها سخت
قلب ها خسته، ساربان ها سخت
چه گذشته به زینب این ایام
از غم و درد و غصه ی ایتام
هیچ دانی که در چه احوال است
این چهل منزلش چهل سال است
حال مانده از آن غریبِ وطن
زینب و داغ کهنه پیراهن
سختیِ احتضار و آثارش
مانده در انتظارِ سالارش
سوی دلبر چه با شتاب رود
تشنه لب زیر آفتاب رود
یادِ لب تشنه ی تهِ گودال
جان دهد در رهِ علی و آل
#وفات_حضرت_زینب س تسلیت🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
{🏴إِِلـهــِےبِأَمِیرِالمُؤمِنِـینِ🏴}
{🥀عَـجـِّلْلِوَلِیِّـکـَـالْفَـرَج🥀}
┏━⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓
❖ @imamsajjadmosque ❖
┗━━━─━━⊰✾✿✾⊱━┛
#حضرت_زینب
ما روضه دار روضه ی رضوان زینبیم
در بین شهر، شهره به عنوان زینبیم
ما داغ دیده ایم که بر سینه میزنیم
این است علتش که پریشان زینبیم
ما از نژاد قوم عرب زاده برتریم
از قوم و از قبیله سلمان زینبیم
از رشته های چادرش اسلام میچکد
ما از عشیره های مسلمان زینبیم
هفتاد و چند آیه از او وحی میشود
ما دسته دسته کشته ی قرآن زینبیم
از دست توست جیره ی ماهانه ی همه
ما مستحق تکه ای از نان زینبیم
هر چند مجتباست به بیت ولا کریم
بانو کریمه است و گدایان زینبیم
ما را برای گریه ی خود انتخاب کرد
مدیون چشم زینب و دستان زینبیم
ما را گدای پشت در او نوشته اند
مامور ملک عشق سلیمان زینبیم
مامور امر عمه ی صاحب زمان شدیم
گریه کنان حضرت سلطان زینبیم
محمد مهدی نسترن
@deabel
#حضرت_زینب
چه رنجها که به پیشانی تو دیده نشد
که غم برای کسی جز تو آفریده نشد
چه بغضها که گلوی تو را فشرد ولی
صدای گریۀ تو لحظهای شنیده نشد
دلی نبود که همرزم تیغها نشود
گلی نماند که با دست زخم چیده نشد...
به استواری لحن تو در حماسه قسم!
به قامتت که دمی زیر غم خمیده نشد،
قسم به صبر! به داغی که تازه است هنوز
دلی صبورتر از زینب آفریده نشد
مهدیه اکبری
@deabel
#امام_حسین
#حضرت_زینب
باصورت افتادی رخت رنگین کمان شد
گریان زخم صورت تو آسمان شد
وقتی زمین خوردی کنار جسم بی سر
خنده نصیب خولی و شمر و سنان شد
از سر گذشتی در پی انگشتری تو
خنده زنان گفتند سهم ساربان شد
حالا تو بودی و تن بی سر بمیرم
روی سرت پاهای قاتل سایه بان شد
وقتی تو را با تازیانه دور کردند
سنگ ستم روی سرت بوسه زنان شد
بزم شراب اشقیا رفتی و دیدی
سهم لب چاک حسینت خیزران شد
بر لب زدی تا پاره شد لبهای خشکت
هر شب زدی تا پاره شد لبهای خشکت...
محمد حبیب زاده
@deabel
#حضرت_زینب
خون دل خورد از غم تو خواهرت يک سال ونيم
سوختم با گريه های مادرت يک سال ونيم
جمله را سربسته ميگويم برادر برده است
خواب را از چشم زينب حنجرت يک سال ونيم
هر كجا روضه گرفتم با همه گفتم حسين
كار آن ده اسب را با پيكرت يک سال ونيم
ناله های ام ليلا بیقرارم كرده است
او گرفت از من سراغ اكبرت يک سال ونيم
روز عاشورا برايم يک طرف اين يک طرف
آتشم زد نبش قبر اصغرت يک سال ونيم
داده زجرم روضه هايت يک به يك، بين همه
بارها مُردم برای دخترت يک سال ونيم
هست در گوشم صدای ضربه های خيزران
خواب ديدم صحنه ی تشت و سرت يک سال ونيم
محسن صرامی
@deabel
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#وفات
لبهاش تشنه بود ولی رودِ نیل بود
بالش شکسته بود ولی جبرئیل بود
زینب فرشته آینه، حوریه عاطفه
از جنس خانواده ای از این قبیل بود
گودال هم که رفت فقط سر به زیر بود
شرمنده بود از اینکه قتیلش قَلیل بود
کوچه به کوچه لشگر کوفه شکست خورد
از دست خانمی که تماماً اصیل بود
ویرانه کرد کاخ بلند یزید را
زینب تبر نداشت ولیکن خلیل بود
/علی اکبر لطیفیان/
👇👇👇👇👇
@deabel
#حضرت_زینب
با زبانی پُر گلایه مقتلم تحریر شد
آیه های غربت من یک به یک تفسیر شد
تو غریب کربلا و من غریب شهر شام
ماجرای غربتم مثل تو عالم گیر شد
من نگفتم بی تو میمیرم بیا حالا ببین
تازه خواب کودکی هایم دگر تعبیر شد
پینه هایِ لایِ انگشتانِ من را دیده ای ؟
ای دل آرامم کجایی خواهر تو پیر شد
در میان این لباس کهنه روی سینه ام
ماجرای رفتن تو مثل یک تصویر شد
من خودم دیدم که زیر دست و پا افتاده ای
مثل آیینه تنت پاشیده و تکثیر شد
بین گودال آمدم هرچه صدا کردم حسین
دشمن کف زد صدای ناله بی تاثیر شد
پیکر تو زیر نعل تازه وا میشد زهم
پیکر من زخمی از جای غل و زنجیر شد
آنکه بُرد عمامه تو معجر از رویم کشید
هر دو گیسوها اسیرِ پنجة تقدیر شد
تا نیفتی از سرِ نیزه به زیر دست وپا
خواستم دامن بگیرم زیرِ نیزه دیر شد
گوبه سردارِ سپاهت رفتی وبارفتنت
خواهر گیسو سپیدت هرکجا تحقیر شد
قاسم نعمتی
@deabel
#حضرت_زینب
شد غرق در غم روزگارت عمه جانم
خیلی دلم شد بیقرارت عمه جانم
در پیش چشمت زیر خنجر دست و پا زد
در خاک و خون دار و ندارت عمه جانم
بر روی تل، در غربتِ شام غریبان
ایکاش بودم در کنارت عمه جانم
تنها و بی محرم شدی دیگر ندیدی
مرهم برای حال زارت عمه جانم
جانم فدایت! عصرِ عاشورا به سختی
دیدم گره خورده به کارت عمه جانم
مانند قلبت چند جای چادرت سوخت
در شعله هایِ پُر حرارت عمه جانم
چشم عمو عباسمان را دور دیدند
شد پیش چشمت خیمه غارت عمه جانم
لعنت بر آنکه بست دست خسته ات را
در بین آتش؛ با جسارت...عمه جانم
بین تمام داغ هایی را که دیدی
می سوزم از داغ اسارت عمه جانم!
مرضیه عاطفی
@deabel
#حضرت_زینب
نگاهم ماند و از درها نیامد
نشانی از کبوترها نیامد
زمانی گردِ من پُر بود حالا...
یکی از آن برادرها نیامد
دلم از تارِ غم شیرازه دارد
وجودم دردِ بی اندازه دارد
لباسِ کهنهات را میفشارم
لباست بویِ خونِ تازه دارد
لبم خشک است آبآور کجایی
رُبابم مُرد علیاصغر کجایی
سرم برخاک اُفتادهاست عمه
عصایِ پیریام اکبر کجایی
مگر در شامِ غم خواهر ندارید
مگر این گوشه یک دختر ندارید
بیایید و ببینم رویتان را...
ولی افسوس بر تَن سر ندارید
مرا در لحظهی خوشحالیاش زد
مرا در موقعِ بیحالیاش زد
کسی که تیغِ خود را بر تنت کرد
مرا هم با غلافِ خالیاش زد
امیدم رفت تا بازوی تو رفت
اباالفضلم چهشد اَبروی تو رفت
سرم را ضربِ یک نیزه شکسته
همان نیزه که بر پهلویِ تو رفت
غمِ دوری چه بی رحمِ برادر
غمِ ما رو کی میفهمه برادر
زِ بسکه تیغ از جسمت کشیدم
ببین دستم پُر از زخمِ برادر
حسن لطفی
@deabel