eitaa logo
💚عزیزم حسین💚
3هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
5.2هزار ویدیو
123 فایل
ا ﷽ ا تکثیرکانال تکثیرعشق ناب 💚 تمام ذرات وجودم عشق ناب فاطمی است والحمدلله فاطمه ای که هستی اش هست به ماسوا دهد رزق اگرکه میدهد به یمن اوخدا دهد ای عشق سربلندکه برنیزه میروی از حلقه کمندتو راه گریز نیست کانال دیگر: @yaraliagham @qalalsadegh135
مشاهده در ایتا
دانلود
━━═━═━━━═━═━═━═━━━ ┄┅✿﷽✿┅┄ کسی که بی تو سَرِ صحبتِ جهانش نیست تحمّل غم هجر تو، در توانش نیست کسی که سوخته از انتظار، می‌داند دل از فراق تو جسمی بود، که جانش نیست کسی که روی تو را دید یک نظر، چون خضر چگونه آرزوی عمر جاودانش نیست؟! کسی که درک کند دولت حضور تو را نیاز گوشۀ چشمی به دیگرانش نیست نه التفات به طوبی کند، نه میل بهشت که بی حضور تو، حاجت به این و آنش نیست به خاک پای تو سوگند، ای همیشه بهار! گلی که بوی تو دارد، غمِ خزانش نیست بهار زندگی‌ام در خزان نشست بیا «بهار نیست به باغی که باغبانش نیست» کنارِ تربتِ زهرا تو گریه کن! که کسی به جز تو با خبر از قبر بی‌نشانش نیست بیا و پرده ز راز شهادتش، بردار پسر که بی‌خبر از مادرِ جوانش نیست... : محمد_جواد_غفورزاده
━━═━═━━━═━═━═━═━━━ ┄┅✿﷽✿┅┄ بند اول: ای آرزوی عشق، تمنا کنم تو را در شاه بیت عاطفه انشا کنم تورا پرسند اگر تجلی حسن تو را ز من با آفتاب و آینه معنا کنم تورا تو راز سر به مهری و در سجده از خدا خواهم به آه و ندبه که افشا کنم تو را وقتی اسیر غربت دنیایی خودم در کنج دل بگردم و پیدا کنم تو را شرمنده ام که در اثر روسیاهی‌ام‌ خیمه نشین خلوت صحرا کنم تورا (این دیده نیست قابل دیدار روی تو چشمی دگر بده که تماشا کنم تورا) تا مست فیضتان شوم و مستفیض لطف دعوت به جشن (بزم) زینب کبری کنم تو را روشن ز نور عصمت او عالمین شد تفسیر شادی و غم زینب حسین شد حیدر که بوده زینت هستی عبادتش زینب ز عرش آمده گردیده زینتش زینب، چه زینبی؟ که شده در طفولیت آغوش پنج حجت حق مهد عصمتش زینب، چه زینبی؟ ز همان خردسالگی خواندند صابرین، جبل استقامتش جبریل خاکبوس اتاق جلالتش روح القدس ملازم روح قداستش جایی برای عالم دیگر نمانده است آنجا که هست زینب و علم و فقاهتش هرجا سخن به یاد حسین است لاجرم آید کلام زینب و عشق و محبتش چشمی به سمت سایه ی او هم نرفته است سوگند میخورم به حیا و نجابتش زیبا سروده شاعر دلداده ای که گفت: (زینب عفیفه ای است که در راه عفتش) (عباس می دهد نخ معجر نمی دهد) یک لحظه چادر شرف از سر نمی دهد جز مصطفی که نام علی بی وضو نگفت تفسیر نام او احدی مو به مو نگفت تفصیل شأن زینب کبری نگفتنی است چون عارفی که قصه رازِمگو نگفت از چهار سالگی غم زینب شروع شد دنیا به جز حدیث جدایی به او نگفت می خواست از حکایت محسن کند سوال آمد میان حنجره بغض گلو نگفت مادر! دلیل روی کبودت چه بوده است؟ هر قدر کرد دخترکش پرس و جو، نگفت مادر دلش گرفت و زبان باز کرد و گفت: (می زد مرا مغیره و یک تن به او نگفت) (زن را کسی مقابل شوهر نمی زند) (مادر کسی مقابل دختر نمی زند) وقتی سخن ز گرمی فردای محشر است زینب به فرق فاطمیون سایه گستر است او ابر رحمت است به دریای کربلا ماییم قطره ای که به دریا شناور است در ماجرای زندگی زینب و حسین یک روح عاشقانه ولی در دو پیکر است رحمت به روح شاعر دلخسته ای که گفت: ابیات ناب را که چنان درّ و گوهر است (احکام ارث در همه جا چون بیان شود سهمی ز خواهر است و دو سهم از برادر است این امتیاز در خور زینب بود که او میراث عشق را به برادر برابر است) جان ها فدای زینب و قلب صبور او از صبر و از غریبی او دیده ها تر است زینب چه دید روز دهم بین قتلگاه کز گفتن و شنیدن آن قلب، مضطر است آن حنجری که بوسه بر آن داد مصطفی حالا نشان بوسه شمشیر و خنجر است آن سینه ای که مخزن اسرار عشق بود دردا که زیر چکمه شمر ستمگر است ( "والشمرُ جالسُُ" نفس مادرش گرفت) (سر را برید و روبروی خواهرش گرفت) شاعر:
❣﷽❣ 🕊 🕊 ای داغدار ساقی عطشان... نیامدی سوز دعای خضر و سلیمان ... نیامدی یکسال هم گذشت امام غریب من دل بی قرار از غم هجران... نیامدی حافظ که گفت،یوسف گشته می رسد نگذشتی از حوالی کنعان...! نیامدی تنها بهانه ی دلِ تنگ و شکسته ی این جمعه های بی سر و سامان…نیامدی ما بی وفا شدیم و دلت را شکسته ایم بشکسته ایم عهد و پیمان ... نیامدی ! خنجر برید لاله به لاله سر از قفا سرها به روی نیزه پریشان ... نیامدی این روز ها کوچه پریشان شد از غمِ یاسی شکسته و درِ سوزان ... نیامدی شبگرد کوچه... شال عزا روی دوشتان ای روضه خوان کوثر قرآن ... نیامدی کشتی بساز نوحِ زمان و قیام کن ما دل سپرده ایم به طوفان ... نیامدی پیراهنت به دست کدامین نسیم ماند حسرت نشین شدند غریبان ... نیامدی این خشکسالی از غم و اندوه مهدی است ای لحظه تبسم باران نیامدی
❣﷽❣ 🌹 🍀 🌹 چقدر اشک بریزم ز جدایی آقا من دلم تنگ شده تنگ ، کجایی آقا؟ همه دارند به تنهایی من میخندند به همه گفته ام این جمعه می آیی آقا وقت و بی وقت هوایِ همه کردم جز تو کاش میخورد دلم با تو هوایی آقا بیشتر از همه دنبال من و کار منی من کی ام دربدِر بی سر و پایی آقا به خدا مُعترفم نوکر بد یعنی من آمدم بر درت ای شاه گدایی آقا تو فقط ناز بکش ، اخم کنی میمیرم یار و غمخوارِ من زار شمایی آقا امتحان کردی و شرمنده شدم پیشِ حسین من ندارم بخدا خرده حیایی آقا ... مادرت واسطه باشد همه را می بخشند قبل آنکه ببری کرببلایی آقا ... کاش میشد که در این شعر زبان میشد لال فاطمه باز دلش ریخت اذان گفت 🌹
🏴 🏴 :مصیبت حضرت زهرا از زبان حضرت علے علیه السلام ✍شاعر:حسین ایمانے ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ پایِ من ایستاده‌اے بانو نذرِ من کرده‌اے پَر و پهلو بی‌قرارم نکن قرارِ علی پیشِ حیدر نگیر دیگر رو ذوالفقارم به رویِ دیوار و... چادرِ خاکیِ تو سِرِّ مَگو قاتلِ جانِ من شده بستر قاتلِ دخترت عیادتِ او...؟! ... او که بعد از عیادتَت می‌گفت به همه رفتنی‌ست با اَبرو تو نگفتے ولے علے فهمید که ندارد دو دیده دیگر سوء نیمه‌شب می‌پرد حسن از خواب پیشِ من می‌زند بغل زانو می‌زند ناله... العجل مهدی پا به کوچه که می‌گذارد او
تا فکر و ذکر من همه دیدار دلبر است من در میان جمع و دلم جای دیگر است من در میان جمع و دلم سمت سامراست آنجا که اشک زائرش از آب کوثر است دیری است رفته است و دگر و برنگشته است دیری است آسمان دلم بی‌کبوتر است او پیش رو نشسته و من کورم از گناه او می‌زند صدایم و ما گوش‌مان کر است آواره‌ایم در هیئات و شنیده‌ایم در روضه احتمال حضورش قوی‌تر است شاید صدای گریه‌ی آقا بلند شد چون روضه‌های مادر او گریه‌آور است در فاطمیه پهلوی او تیر می‌کشد او نیز زخمی غم دیوار و آن در است آقا سری بزن به مدینه نگاه کن کوچه بدون تو صحرای محشر است آقا بگو چگونه تحمل بیاورم؟ یک زن که در مقابل یک فوج لشکر است انگار در گلوی شما بغض می‌شود آن ریسمان که بسته به دستان حیدر است اینجا برادران همه در فکر خنجرند شکر خدا که یوسف ما بی‌برادر است گرچه پر از گناه ولی در رکاب‌تان آخر شهید می‌شوم، این حرف آخر است شاعر:
گرچه عمری‌ست که زانوی غمت در بغل است همچنان منتظرش باش که خیرالعمل است مردن از چشم‌‌ به‌ راهیش گوارا عسل است ای که ذکر شب و ورد سحرت "العجل" است! بیش‌ از این در پی آن باش که دلداده شوی باید آماده‌ی آماده‌ی آماده شوی شب بی‌تابی ما را سحری در راه است باز هم بت‌شکنی با تبری در راه است در قد و قامت حیدر پسری در راه است بر یتیمان محمد پدری در راه است عاقبت منجی بین‌المللی می‌آید باز از کعبه یکی مثل علی می‌آید آن که گل‌ها همه وا می‌شود از لبخندش ابر و باد و مه و خورشید و فلک در بندش "یاحسین" است مزیّن شده بر سربندش یعنی ای مردم مشتاق! منم فرزندش آمدم جامعه را غرق در اعجاز کنم به نگاهی گره از کار جهان باز کنم هیبت حیدر و سیمای پیمبر دارد خاک زر می‌شود آن‌جا که قدم بردارد عالمی منتظر اوست علم بردارد کو جلودار اگر تیغ دودم بردارد؟ لشکری ساخته از نسل جمارانی‌ها و امیران سپاهند سلیمانی‌ها بی‌خود از خود شده خورشید خلاف آمده است آسمان هیبت او را به طواف آمده است آفتاب است که شب را به مصاف آمده است ذوالفقار است که بیرون ز غلاف آمده است همه جا پر شده از عدلِ گریبانگیرش خون بیدادگران می‌چکد از شمشیرش آی شیطان‌صفتان! هیبت‌تان پوشالی‌ست ژست آقای جهان بودن‌تان توخالی‌ست گرچه امروز رجزخوانی‌تان جنجالی‌ست حالتان لحظه‌ی موعود چه بد احوالی‌ست می‌رسد لحظه‌ی پایانی عیاشی‌تان شده نزدیک‌تر از پیش فروپاشی‌تان دست شب می‌شود از غائله کوتاه آخر می‌شود نوبت جولان سحرگاه آخر می‌دمد طلعت آن چهره‌ی دلخواه آخر چشم برهم بزنی می‌رسد از راه آخر آفتاب آن‌سوی این کهنه‌شب تاریک است شاعری گفت کمی صبر سحر نزدیک است شاعر: علی_سلیمیان
در میان خلق با او بوده هم‌سر فاطمه از ازل ساقی علی بوده ست، کوثر فاطمه نام زهرا می درخشد در میان اهل بیت سیزده معصوم ما دُرّند، گوهر فاطمه چون کلام حق که با "هُم فاطِمَه" آغاز شد در میان پنج تن هم بوده محور فاطمه در بهای آفرینش از نبی و از علی با حدیث قدسی "لولاک" شد سر فاطمه هردو یک روحند اما در دوتن، با این حساب فاطمه شد حیدر کرّار و حیدر فاطمه سیب در معراج با دست پیمبر شد دو نیم نیم آن شد ذوالفقار و نیم دیگر فاطمه مرتضی با ذوالفقار انگار جولان می دهد خطبه خوانی می‌کند تا روی منبر فاطمه هر خطیبی که دم از فضل و دم از ایثار زد انتهای منبر او ختم شد بر فاطمه هرکسی در روضه های بچه هایش کار کرد پاسخش را می دهد چندین برابر فاطمه بر قلوب شیعیان مهر شفاعت می زند می تکاند چادرش را روز محشر فاطمه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ حضرت امام صادق (علیه السلام ): 🌀«در روز جمعه هيچ عملى برتر از بر محمد و خاندان او نيست.» ‌ ‌ بر خاتَمِ انبیاء محمّــــد صلوات ‌ @velayat0135
گلی گم کرده ام می جویم او را به هر گل می رسم می بویم او را گل من نی بود این و نه آنست  گل من مهدی صاحب زمان است دلم اندر هوایش می زند پر شرر افکنده بر جانم چو آذر خوش آن روزی که با شم یاور او بمانند گدایان بر در او خوش آن روزی که من پروانه باشم  فدای آن گل یکدانه باشم خوش آن روزی که من بر عهد دیرین نثار او کنم این جان شیرین الا ای گل کجایی جان فدایت چه باشد گر که گردم خاک پایت ز درد انتظارت جان به لب شد تن فرسوده ام در تاب و تب شد بسی رفتند و مردند از فراقت ندیدند در جهان آن روی ماهت "نبوی گرگانی" اللّهم عجل لولیک الفرج والعافیة النصر
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ به نام خدا السلام علیک یا صاحب الزمان(عج) ─┅═𑁍✿𑁍═┅─ گفتم در انتظارم ، کی فصلِ غم  سرآید گفتا نمانده  چیـزی ، از پرده، مَه در آید گفتم که از شـبِ تـار یارب دلـم گـرفتـه گفتـا بخـواه از  من ،  شمس منـوّر  آیـد گفتم که در غم او از دیده خون فشـانم گفتـا خوشـا که عاشـق بـا دیـدهٔ تـر آید گفتم که تکیـه گاهم تنـها محبت اوست گفتـا تو عاشقی کن او عشـق پـرور آید گفتم که جانِ تشنـه می سوزد ازفراقش گفتـا که شـاه عالَــم بـا جـام کوثـر آید گفتـم  بگــو خـدایــا ! او را کجـا ببـینم گفتـا تـو نـوکری کـن او نـزد نـوکـر  آید گفتم که آبـرویی من پیـش او نـدارم گفتـا کـه از دلِ  او بخشـندگی بـر آید گفتم که چارده قرن،زهرادرانتظار است گفتـا رسیده وقتـش ، فـرزند حیدر آید گفتم هوای جمعه مـا را به جمکران برد گفتا خوشـا هوایی کـز سـوی دلبـر آید گفتم عزیـز زهـرا ! صبـری به دل نمانده گفتـا غـمـت  نـباشـد ،ایـام بـهـتـــر آیـد گفتـم بـه زیر پایـت بـر"کیمیا" نظـر کن گفتا اگر بخواهیـم هـر ذره چون زَر آید ─┅═𑁍✿𑁍═┅─ رقیه سعیدی(کیمیا) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ