11.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امروز/ حال و هوای برفی حرم مطهر امام رضا(ع)❄️
ای صفای قلب زارم🕊
هر چه دارم از تو دارم🕊
حضرت امام #رضا علیه السلام
#برف
@azizamhosen
@yaraliagham
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#اخلاقی_و_اندرز #جهاد_تبیین
هر کس که با گناه و خطا ناسپاس شد
از نور حق جدا شد و سهمش هراس شد
وای از دلی که با همه مأنوس شد ولی
نزدش فقط امام زمان، ناشناس شد
دل را چه شد که با همه ی لطف های او
نسبت به ذکر و یاد ولی کم حواس شد
بنده چنین خراب و بدون بها نبود
دور از امام شد که چنین آس و پاس شد
گریه، کفایت از غم هجران نمی کند
کارم برای آمدنش التماس شد
تببین راه حق شده تکلیفِ این زمان
رحمت به هر کسی که وظیفه شناس شد
تابید نور عُلقه ی زهرا به سینه ها
صحن علی وسیله ی این انعکاس شد
گفتند با علی که کتاب خدا بس است
برهان مجرمان، سخنی بی اساس شد
**
وای از مصیبت تن زخمی فاطمه
با هر تکان، دومرتبه خونین لباس شد
آن قدر گُل به هر طرف آشیانه کاشت
تا هر کجای خانه پر از بوی یاس شد
گفتم که گریه کم کنم اما مگر که او
از درد استخوان شکسته خلاص شد؟!
شاعر: #محمدجواد_شیرازی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
4_5783064105606713229.ogg
2.71M
#زمینه #حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
رد خون تو بسترت می کشه منو
اشک چشم و درد سرت می کشه منو
اینکه تو خونه این روزا فاطمهی من
رو میگیری از حیدرت می کشه منو
میکشه منو غمت
اب شدن نم نمت
دق می کنم اخر از
غصهی قد خمت
بگو چیکار کردن که می سوزی تو تب
میپره هی از خواب چرا حسن هرشب
🏴🏴🏴🏴🏴
این سکوت روز و شبات می کشه منو
اشک چشمای بچه هات می کشه منو
مثل آتیشِ بسترت می سوزه دلم
غربت عجیب نگات می کشه منو
تار شده بازم چشات
جون نداری تو صدات
واسه دل من که نه
واسه دل بچه هات
فقط یه بار دیگه پاشو از این بستر
میگذره این روزا تو میشی باز بهتر
🏴🏴🏴🏴🏴
غصه و غم رفتنت می کشه منو
این کبودیای تنت می کشه منو
خون مونده رو میخ در می کشه منو
جای خالی محسنت می کشه منو
از زمونه دلخوری
خسته ای می خوای بری
کاش بشه نری ولی
انگاری مسافری
قرار بعدی مون غروب عاشورا
وقتی که تو گودال میره حسین ما
نغمهپرداز: #حامد_محمدی
شاعر: #وحید_محمدی و #حامد_محمدی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
زمینه؛ الصديقة الشهيدة .mp3
1.08M
#زمینه
#خطبه_فدکیه
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
ذو القربى فاطمة... حقها فدك
قَد نَجى كُلّٓ مَن... نَهجَها سَلَك
اللهم صل علی
الصديقة الشهيدة
ذات الأحزان الطويلة
فی المدة القليلة
المجهولة قدرها
المخفية قبرها
المغصوبة حقها
المكسورة ضلعها
«وا اُمّاه، وا اُمّاه»
🏴🏴🏴🏴🏴
حق زهرای من، این روزا نبود!
سهمش شد از فدک، چشمایی کبود
توی مسجد، زهرا بود و
دشمن بیمرامش
اما موند پای امامش
با خطبه و قیامش
تو مسجد شده همهمه
اصحاب هم شنیدن همه
تنها بود ولی مرتضی
تنها بود ولی فاطمه
«وا اُمّاه، وا اُمّاه»
🏴🏴🏴🏴🏴
ای قوم بیوفا، این رسمش نبود!
باغ جنت کجا، این آتیش و دود؟
توی کوچه، زهرا بود و
یک عده بیمروت
اما موند پای ولایت
تا لحظۀ شهادت
شد انگار قیامت بهپا
شد اجر رسالت ادا
پرپر شد گل مصطفی
یا الله توی کوچهها
«وا اُمّاه، وا اُمّاه»
نغمهپرداز: #سیداحمد_الموسوی
شاعر: #جمعی_از_شاعران
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زهرا_س_مدح
ما میهمان روضه ایم و میزبان زهراست
ما کارمان گریه ست صاحب کارمان زهراست
افلاک را از برکت نامش بنا کردند
در اصل دنیا سفره ای و آب و نان زهراست
آنجا که آیات از بحبل اللّه می گویند
منظور رب العالمین از ریسمان زهراست
فرمود مرد از دامن زن میرود معراج
آنکه نبی را برد تا هفت آسمان زهراست
هر چند نامش را موذنها نمیگویند
اما شهادت می دهم اصل اذان زهراست
عباس امان نامه ز نامحرم نمیگیرد
چون خوب می داند که در واقع امان زهراست
فرمود پیغمبر به او یا بضعة منی
یعنی به جان احمد محمود جان زهراست
ای کاش قدری شأن او را حفظ می کردند
این زن که تنها مانده با نامحرمان زهراست
شاعر: #محمود_یوسفی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زهرا_س_مدح
تا اَبد هر دو جهان بر سَرِ خوانِ زهراست
عَطرِ جَنَّت زِ دَمِ مُشک فِشانِ زهراست
سِرِّ مَستورِ خُدا کیست بِجُز کُفو عَلی؟
سَندِ مُعتبرم قَبرِ نَهانِ زهراست
خونِ او در رَگِ عُشّاقِ عَلی می جوشَد
جانِ ما فاطِمیّون بَسته به جانِ زهراست
روزِ مَحشَر که فَراری ست پِسَر از مادَر
روی پیشانیِ ما خَطِّ اَمانِ زهراست
کارِ این خَلق به اَغیار اَگر اُفتاده
کارِ ما نیز به دستِ پِسَرانِ زهراست
گُنبدِ مَسجد و مِحراب، هِلالی ست اگر
یادگاریِ هَمان قَدِّ کَمانِ زهراست
شاعر: #رضا_رسول_زاده
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
✅شعر کودکانه✅
من بچه شیعه هستم🌹
خدا را می پرستم🌻
خدای پاک و دانا💐
مهربان و توانا🌸
پیامبرم محّمد (ص)🍀
که با او قرآن آمد📖
دین را به ما رسانده🌾
او ما را شیعه خوانده🌷
دختر او زهرا (س) بود🌼
فاطمه کبرا بود☘
فدای دین شد جانش🕊
لعنت به دشمنانش (۲)⚡️
در روز عید غدیر❤️
بر ما علی (ع) شد امیر🧡
امیر مومنین است💚
امام اوّلین است💙
امام دوّم ما💜
بخشنده بود و تنها❤️
نام ایشان حسن (ع) بود🍀
صبور خوش سخن بود (۲)🌹
حسین که شاه دین است🌸
امام سوّمین است💐
شهید کربلا شد🥀
تربت او شفا شد🌱
وقتی که آب می خورم💧
بر او سلام می کنم (۳)🙏
چهارم امام سجّاد (ع)🍀
به ما دعاها یاد داد🌿
هر یک از آن دعاها🌷
پُر معنی است و زیبا (۲)🍃
پنجم امام باقر (ع)🌿
که علم از او شد ظاهر🌺
شاگردها تربیت کرد🌻
اسلام را تقویت کرد (۲)🌼
ششم امام جعفر(ع)🦋
برای شیعه رهبر🕊
صادق و راستگو بود🌹
خدا هم یار او بود (۲)🌼
هفتم امام کاظم(ع)🌾
صبور بود و عالم🌷
اگر چه در زندان بود🥀
معلّم جهان بود (۲)🌺
امام هشتم ما🍀
امام رضای والا🌿
امید شیعیان است🌲
چه قدر مهربان است🌹
نُهم امام جواد (ع)🌷
رحمت حق بر او باد🌿
کریم و بخشنده بود🌺
ماه درخشنده بود💐
دهم امام نقی (ع)☘
پاک دل و متّـقی🌺
هادی راه دین بود🌹
یاورِ مومنین بود💐
یازدهم عسگری (ع)🌺
ازهمه عیب ها بَری🌷
در خانه بود زندانی🥀
شهید شد در جوانی (۲)🍁
یازده امام معصوم🍀
شهید شدند چه مظلوم🥀
ولی به امر خدا☘
امام آخر ما🌺
از چشم مردم بد🍂
غایب شد و نیامد🌿
هزار و چندین ساله🌻
شیعه در انتظاره🌸
بالاخره یه روزی🌾
می شه وقت پیروزی🍃
مهدی (ع) ظهورمی کنه🌷🌷
دشمن رو دور می کنه (۲)🍃
جهان می شه پُر از گُـل🌺🌸🌼
نرگس و یاس و سُنبل🌹🌷💐
ما بچّه های شیعه🍀☘🌿
دعا کنیم همیشه (۳)🙏🙏🙏
با هم بگیم خدایا💐💐💐
بیار امام ما را☘🍀🌱
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
ا ﷽ ا
شعری زیبا
از مرحوم کمپانی
🌸السّلام علیک یا سیّدتا و مولاتنا یا فاطمةالزهراء🌸
دختر فکر بکر من، غنچۀ لب چو واکند
از نمکین کلام خود حقّ نمک ادا کند
طوطی طبع شوخ من گر که شکرشکن شود
کام زمانه را پر از شکّر جان فزا کند
بلبل نطق من ز یک نغمۀ عاشقانه ای
گلشن دهر را پر از زمزمه و نوا کند
مطرب اگر بدین نمط ساز طرب کند گهی
دایرۀ وجود را جنّت دلگشا کند
شمعِ فلک بسوزد از آتش غیرت و حسد
شاهد معنیِ من ار جلوۀ دلربا کند
نظم برَد بدین نَسَق از دم عیسوی سَبَق
خاصه دمی که از مسیحا نفسی ثنا کند
وهم به اوج قدسِ ناموس اله کی رسد؟
فهمِ که نعت بانوی خلوت کبریا کند؟
ناطقۀ مرا مگر روح قُدُس کند مدد
تا که ثنای حضرت سیّدة النسا کند
فیض نخست و خاتمه، نور جمال فاطمه
چشم دل ار نظاره در مبدأ و منتها کند
صورت شاهد ازل، معنی حسن لم یزل
وهم چگونه وصف آیینۀ حق نما کند؟
مطلع نور ایزدی، مبدأ فیض سرمدی
جلوۀ او حکایت از خاتم انبیا کند
بسملۀ صحیفه ی فضل و کمال معرفت
بلکه گهی تجلّی از نقطۀ تحت «با» کند
دایرۀ شهود را نقطه ی ملتقی بود
بلکه سزد که دعوی «لو کشف الغطا» کند
حامل سرّ مستسرّ، حافظ غیب مستتر
دانش او احاطه بر دانش ماسوی کند
لیلۀ قدر اولیا، نور نهار اصفیا
صبح جمال او طلوع از افق علا کند
بضعۀ سیّد بشر، ام ائمۀ غُرَر
کیست جز او که همسری با شه لافتی کند؟
وحی نبوتش نَسَب جود و فتوّتش حسَب
قصّه ای از مروّتش سورۀ «هل اتی» کند
دامن کبریای او دسترس خیال، نی
پایۀ قدر او بسی پایه به زیر پا کند
لوح قدر به دست او، کِلک قضا به شست او
تا که مشیّت الهیّه چه اقتضا کند
در جبروتْ حکمران، در ملکوت قهرمان
در نشئات «کن فکان» حکم «بما تشا» کند
عصمت او حجاب او عفّت او نقاب او
سرّ قِدَم حدیث از آن ستر و از آن حیا کند
نفخۀ قدسْ بوی او، جذبۀ انس خوی او
منطق او خبر ز «لاینطق عن هوی» کند
قبلۀ خلق روی او، کعبۀ عشق کوی او
چشم امید سوی او، تا به که اعتنا کند
بهر کنیزی اش بود زهره کمینه مشتری
چشمۀ خور شود اگر چشم سوی سها کند
«مفتقرا» متاب رو از در او به هیچ سو
زآنکه مس وجود را فضّۀ او طلا کند
📚 «دیوان مفتقر» از اشعار آیةالله محقّق اصفهانی قدّس سرّه
#حضرت_زهرا_س_مدح
دل را به دستانش گرفت و جنس زر کرد
سائل پذیرفت و گدا را معتبر کرد
خیلی ضرر کرد آنکه وقت عرض حاجت
این پا و آن پا کرد... امّا و اگر کرد
مادر شد و مِهرش به قلب عالم افتاد
در جانمان حبّ علی(ع) را بیشتر کرد
خود عاشقش بود و به دست خود در این دل
عشق أمیرالمؤمنین(ع) را مستقر کرد
هر کس به بغض فاطمه(س) رغبت نشان داد
با دست خود پرونده اش را شعله ور کرد
وارد نشد آتش به رستاخیزِ دوزخ
تا گوشه ای از چادر خود را سپر کرد
رحمت بر آنکه تا گره بر کارش افتاد
پیش از تمام خلق، مادر را خبر کرد
این نکته شد ثابت به من که در دو عالم؛
هر کس به غیر از فاطمه(س) رو زد ضرر کرد!
شاعر: #مرضیه_عاطفی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زهرا_س_کوچه_بنی_هاشم
#خطبه_فدکیه
دست در دست حسن بود که بیرون آمد
مهر با ماه از اشراق مدینه سر زد
سوی مسجدبه شکوه و عظمت گشت روان
گوییا حیدر کرار رود در میدان
نه به کف دشنه و نه خنجر و تیغ و علمی
قصد کرده است کند فتح فدک را به دمی
گام مردانه او لرزه به عالم انداخت
گرد و خاک ره او خیبر دیگر می ساخت
کوچه ها گرم تماشای خداوند جلال
عرش در زیر قدمهاش رسیده به کمال
خطبه آغاز شد و با سخنش شد محشر
ذوالفقار آخته انگار علی در خیبر
محضر هیبت او کوه احد زانو زد
آسمان سجده به خاک قدم بانو زد
بانگ زد دست از این خواب گران بردارید
هر چه دارید همه از من و حیدر دارید
سر این سفره اگر روزی خود را بستید
همگی ریزخور حیدر و زهرا هستید
گردش چرخ فلک نیز به دستان علی است
در رگ ریشه زهرا به خدا جان علی است
اگر از بند به بند تن من جان برود
نگذارم که علی بی کس تنها بشود
به رخ سرخ و پریشانی این گیسویم
تا زمانی که نفس هست علی میگویم
حرمت نان نمک حق علی بود علی
غرض از باغ فدک حق علی بود علی
آنچنان تیغ کلامش نفس از دشمن برد
عاقبت پرچم حیدر به سر مسجد خورد
تا شنیدند حقیقت به رهش افتادند
با خجالت فدک فاطمه را پس دادند
حسنش بود که تکبیر مکرر می گفت
ون یکاد از نفس حضرت مادر می گفت
آفرین بر تو و بر خطبه تو مادر من
همه دیدند چطور آمده قرآن به سخن
دست در دست حسن بود که بیرون آمد
بعد چندی همه دیدند که لبخندی زد
گرچه زن بود ولی نیست چو او مرد غیور
کوچه ها از قدمش پُرشد از احساس غرور
ناگهان سایه یک پست به دیوار افتاد
بند بند فلک از دست ستم شد فریاد
تیره شد کوچه و در شهر سکوتی پیچید
دست شب رنگ سیاهی به رخ دهر کشید
کوچه ی تنگ و دلی سنگ خدا رحم کند
حضرت حوریه و جنگ خدا رحم کند
می وزید از دل کوچه خبری سرخ کبود
دیده ای تنگ حرامی به فدک دوخته بود
دوربر را نظری کرد نباشد خبری
یا مبادا که ازاین ره گذرد رهگذری
هر چه مادر به عقب رفت عدو پیش آمد
عاقبت تکیه به ناچار به دیواری زد
ناگهان سایه دستی روی خورشید افتاد
پسرش سینه سپر کرد مقابل استاد
جگر شیر حسن داشت ولیکن افسرد
دستی از روی سرش رد شد بر مادر خورد
ضربه ای از دو طرف بود و خسوفی پر درد
رحم بر بی کسی فاطمه دیوار نکرد
آنچنان زد که فلک پر شده از ناله چنین
همه گفتند به هم عرش خدا خورد زمین
تلخ این بود حرامی به خودش می بالید
تلخ تراین که به اشک حسنش می خندید
با تمسخر نظرش سوی حسن تا افتاد
پاره ها ی فدک فاطمه را دستش داد
گفت این حق شما، خنده کنان رفت که رفت
با غرور از ستمش نعره زنان رفت که رفت
مانده باقی حسن و فاطمه و بقیه راه
دو قدم گریه و اشک و دو قدم ناله و آه
با پر بال وشکسته نفسش بند آمد
نفس همقدم و هم نفسش بند آمد
راه میرفت و به لب داشت به زحمت سخنی
حسنم حرفی از این قصه مبادا بزنی
راه کوتاه ولی کم نه از این فاصله شد
هرقدم روی زمین خوردن او مسئله شد
بذرظلمی که در آن کوچه غم دشمن کاشت
حاصلش عصر دهم لشگر کوفی برداشت
برگ گل از ستم و سیلی و غارت پژمرد
دست نامحرم کوفی به پر معجر خورد
شاعر: #موسی_علیمرادی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e