eitaa logo
💚عزیزم حسین💚
3.1هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
5.1هزار ویدیو
123 فایل
ا ﷽ ا تکثیرکانال تکثیرعشق ناب 💚 تمام ذرات وجودم عشق ناب فاطمی است والحمدلله فاطمه ای که هستی اش هست به ماسوا دهد رزق اگرکه میدهد به یمن اوخدا دهد ای عشق سربلندکه برنیزه میروی از حلقه کمندتو راه گریز نیست کانال دیگر: @yaraliagham @qalalsadegh135
مشاهده در ایتا
دانلود
تا ذهن را با خاطره درگیر می کرد ناگاه رنگ صورتش تغییر می کرد خواب پریشان شبش را در خیالش خوب و بدون درد و غم تعبیر می کرد @hosenih شاءن نزول آیه های چشم خود را با روضه های مادرش تفسیر می کرد گل های روی بالش زیر سرش را با اشک های چشم هایش سیر می کرد او داغ دیده در میان کوچه ای تنگ داغی که یک تازه جوان را پیر می کرد هر روز با خود زمزمه می کرد ای کاش در کوچه دشمن چند لحظه دیر می کرد یا کاش بعد از کوچه وقتی خانه آمد میخِ کجِ در را خودش تعمیر می کرد جعده، خیانت، زهر و...این ها علتش نیست روی جگر داغی دگر تاثیر می کرد @hosenih می خواست مادر را برد از کوچه اما چادر به زیر پای دشمن گیر می کرد ▪️ ▪️ آئینه ای یک دست را در قاب تابوت مشت مهیب تیرها تکثیر می کرد... شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تا ذهن را با خاطره درگیر می کرد ناگاه رنگ صورتش تغییر می کرد خواب پریشان شبش را در خیالش خوب و بدون درد و غم تعبیر می کرد @hosenih شاءن نزول آیه های چشم خود را با روضه های مادرش تفسیر می کرد گل های روی بالش زیر سرش را با اشک های چشم هایش سیر می کرد او داغ دیده در میان کوچه ای تنگ داغی که یک تازه جوان را پیر می کرد هر روز با خود زمزمه می کرد ای کاش در کوچه دشمن چند لحظه دیر می کرد یا کاش بعد از کوچه وقتی خانه آمد میخِ کجِ در را خودش تعمیر می کرد جعده، خیانت، زهر و...این ها علتش نیست روی جگر داغی دگر تاثیر می کرد @hosenih می خواست مادر را برد از کوچه اما چادر به زیر پای دشمن گیر می کرد ▪️ ▪️ آئینه ای یک دست را در قاب تابوت مشت مهیب تیرها تکثیر می کرد... شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ماجرای کوچه چشمان ترم را زخم کرد آه از دردی که قلب مضطرم را زخم کرد آتش این زهر، آبی روی آتش بوده است آتشی دیگر دل شعله ورم را زخم کرد @hosenih روضه‌خوانی میکنم هرروز وشب درخلوتم روضه ی سنگین مادر حنجرم را زخم کرد این مصیبت‌نامه را جز من نمیداند کسی دست نامردی رسید و باورم را زخم کرد حوریه حتی نسیمی بر رخش دارد ضرر باد گلبرگ گل پیغمبرم‌ را زخم کرد سال‌ها گریان داغ ضربت یک سیلی ام ضربه ای محکم که روی‌مادرم را زخم کرد با شتاب و ناگهانی رد شد از روی سرم این مصیبت بود از پا تا سرم را زخم کرد @hosenih آنقدر گفتم به جای مادرم من را بزن این تقلا کردنم بال و پرم را زخم کرد عرش هم آنروز از غصه تلاطم کرده بود مادرم درکوچه راه خانه را گم کرده بود شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شب و کابوس از چشمِ منِ کَم سو نمی‌اُفتد تبِ من کَم شده اما تبِ بانو نمی اُفتد غرورم را شکسته خنده‌ی نامحرمی یارَب چه دردی دارد آن کوچه که با دارو نمی‌اُفتد @hosenih جماعت داشت می‌آمد دلم لرزید می‌گفتم که بیخود راهِ نامردی به ما این سو نمی‌اُفتد کِشیدم قَد به رویِ پایم و آن لحظه فهمیدم که حتی ردِ بادِ سیلی اش بر گونه می‌اُفتد نشد حائِل کند دستش  گرفته بود چادر را که وقتی دست حائِل شد کسی با رو نمی‌اُفتد به رویِ شانه‌ام دستی و دستی داشت بر دیوار به خود گفتم خیالت تخت باشد او نمی‌اُفتد سیاهی رفت چشمانش  سیاهی رفت چشمانم وَگَرنه مادری در کوچه بر زانو نمی‌اُفتد @hosenih میانِ خاک می‌گردیم و می‌گویم چه ضربی داشت خدایا گوشواره اینقَدَر آنسو نمی‌اُفتد دو ماهی هست کابوس است خواب هر شَبَم ، گیرم تبِ من خوب شد اما تبِ بانو نمی‌اُفتد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
گشت تاریک در این کوچه جهان من و تو شد أسفناک‌ترین روضه از آنِ من و تو دست طوفان به بهارِ رخ تو بُرد هجوم منتهی شد اثر او به خزان من و تو @hosenih نرود تا ابد از یاد من آن لحظه که او بی‌هوا آمد و افتاد به جان من و تو یک زن و کودک مظلوم، طرف مرد نبود قدرت دست عرب داد نشان من و تو من روی خاک نشستم تو به خاک افتادی ضربه‌ها بس که گرفتند توان من و تو زیر سنگینی این بار جهان کم آورد شاهد گفته‌ی من قد کمان من و تو تندتر راه بیا خانه‌ی‌مان نزدیک است حتم دارم شده بابا نگران من و تو @hosenih تو فقط چهره بپوشان و خیالت راحت بو نبرده کسی از راز میان من و تو پدرم می‌شکند گر که بفهمد چیزی این دلیلی شده و بسته دهان من و تو شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
های ماه ربیع الاول و ربیع الثانی 🏴السلام علیک یا رسول الله (ص)🏴 ✔️ با سلام خدمت زائرین محترم حسینیه 📢 با توجه به حجم بالای مطالب و ضرورت دسترسی آسان تر به اشعار، پیشنهاد می کنیم مورد نظر خود را لمس نمایید 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 ✅ شب اول ربیع الاول : ✅ هفته اول ربیع الاول: ✅ پنجم ربیع الاول: ✅ هشتم ربیع الاول: ✅ نهم ربیع الاول: ✅ دهم ربیع الاول: ✅ دوازدهم ربیع الاول: ✅ چهاردهم ربیع الاول: ✅ هفدهم ربیع الاول: ✅ بیست و سوم ربیع الاول: ✅ چهارم ربیع الثانی: ✅ هشتم ربیع الثانی: ✅ دهم ربیع الثانی: ✅ اشعار اول مجلسی: ✅ دودمه مخصوص میاندارها: ✅ سیزدهم آبان ماه: ✅ سی ام آذرماه: ✅دیگر موضوعات: @hosenih
های ماه جمادی الاولی و جمادی الثانی 🏴السلام علیک یا اباعبدالله🏴 ✔️ با سلام خدمت زائرین محترم حسینیه 📢 با توجه به حجم بالای مطالب و ضرورت دسترسی آسان تر به اشعار، پیشنهاد می کنیم مورد نظر خود را لمس نمایید 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 ✅ پنجم جمادی الاولی : ✅ سیزدهم جمادی الاولی(به روایت 75 روز) : ✅ سوم جمادی الثانی( به روایت 95 روز): ✅ سیزدهم جمادی الثانی: ✅ بیستم جمادی الثانی: ✅بیست و نهم جمادی‌الثانی : ✅ اشعار اول مجلسی: ✅ دودمه مخصوص میاندارها: مناسبت های دی ماه ✅ نهم دی ماه: ✅ سیزدهم دی ماه: مناسبت های بهمن ماه ✅دوازدهم بهمن ماه: ✅دیگر موضوعات: @hosenih
های و ✔️ با سلام خدمت زائرین محترم حسینیه 📢 با توجه به حجم بالای مطالب و ضرورت دسترسی آسان تر به اشعار، پیشنهاد می کنیم مورد نظر خود را لمس نمایید 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 ✅ شب اول ربیع الاول : ✅ آغاز مصائب حضرت زهرا(س): ✅ پنجم ربیع الاول: ✅ هشتم ربیع الاول: ✅ نهم ربیع الاول: ✅ دهم ربیع الاول: ✅ دوازدهم ربیع الاول: ✅ چهاردهم ربیع الاول: ✅ هفدهم ربیع الاول: ✅ بیست و سوم ربیع الاول: ✅بيست و ششم ربيع الاول: سالروز مناسبت آبان ماه ✅ سیزدهم آبان: موضوعات پُر بازدید ✅ اشعار اول مجلسی: ✅ دودمه مخصوص میاندارها: ✅دیگر موضوعات: 👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆 های و @hosenih
های و ✔️ با سلام خدمت زائرین محترم حسینیه 📢 با توجه به حجم بالای مطالب و ضرورت دسترسی آسان تر به اشعار، پیشنهاد می کنیم مورد نظر خود را لمس نمایید 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 ✅ پنجم جمادی الاولی : ✅ سیزدهم جمادی الاولی(به روایت 75 روز) : مناسبت های دی ماه ✅ نهم دی: ✅ سیزدهم دی: سالروز شهادت موضوعات پُر بازدید ✅ اشعار اول مجلسی: ✅ دودمه مخصوص میاندارها: ✅دیگر موضوعات: 👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆 های و @hosenih
های و ✔️ با سلام خدمت زائرین محترم حسینیه 📢 با توجه به حجم بالای مطالب و ضرورت دسترسی آسان تر به اشعار، پیشنهاد می کنیم مورد نظر خود را لمس نمایید 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 ✅ سوم جمادی الثانی( به روایت 95 روز): ✅ سیزدهم جمادی الثانی: ✅ بیستم جمادی الثانی: ✅بیست و نهم جمادی‌الثانی : مناسبت بهمن ماه ✅ دوازدهم الی بیست و دوم بهمن: موضوعات پُر بازدید ✅ اشعار اول مجلسی: ✅ دودمه مخصوص میاندارها: ✅دیگر موضوعات: 👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆 های و @hosenih
های و ✔️ با سلام خدمت زائرین محترم حسینیه 📢 با توجه به حجم بالای مطالب و ضرورت دسترسی آسان تر به اشعار، پیشنهاد می کنیم مورد نظر خود را لمس نمایید 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 ✅ شب اول ربیع الاول : ✅ آغاز مصائب حضرت زهرا(س): ✅ پنجم ربیع الاول: ✅ هشتم ربیع الاول: ✅ نهم ربیع الاول: ✅ دهم ربیع الاول: ✅ دوازدهم ربیع الاول: ✅ چهاردهم ربیع الاول: ✅ هفدهم ربیع الاول: ✅ بیست و سوم ربیع الاول: ✅بيست و ششم ربيع الاول: سالروز مناسبت آبان ماه ✅ سیزدهم آبان: ✅ بیست و نهم آبان الی پنجم آذر: موضوعات پُر بازدید ✅ اشعار اول مجلسی: ✅ دودمه مخصوص میاندارها: ✅دیگر موضوعات: 👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆 های و @hosenih
روا نبوده فدک، دست اشقیا باشد که مال شرعیِ از آن انبیا باشد و رفت تا که بگیرد دوباره حقش را زنی که وارث میراث مصطفی باشد @hosenih شکاند خطبه ی غرّاش ظلمت شب را که منطق سخنش نور را جلا باشد برای بودن خفاش ها ولی بد شد که کوچه راوی ابعاد ماجرا باشد رسید سیلی نامحرمی به گوش ای وای همین گریز عجیبی به کربلا باشد امام صادق ما گفت دیده ام انگار که گوشواره ی او نقش خاک‌ها باشد چگونه دق نکنم گفته در سند اثرِ لگد به پیکر ناموس مرتضی باشد @hosenih و چشم های حسن دید هتک حرمت را به لحظه پیر شد او غیرت خدا باشد چه زود اجر رسالت به مصطفی دادند چقدر شیوه این قوم ناروا باشد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
یک شهر حسینیه و منبر کوچه ناموس خدا شکسته شد در کوچه یک عمر حسن سرود در هر کابوس یک مرد غریبه...وای مادر...کوچه! دیوار شد از درد تو مضطر مادر شد کوچه هم از اشک شناور مادر من راز نگهدار تو هستم اما این بغض مرا می‌کشد آخر مادر چندیست نگاه تار دارد مادر از در دل داغدار دارد مادر از خویش میان گریه زینب پرسید با شانه‌ی من چکار دارد مادر؟ سخت است که ساکت بنشیند بابا از پیرهنت لاله بچیند بابا گفتی که تو را نیمه‌ی شب غسل دهد تا زخم تن تو را نبیند بابا عرش از جریان خانه اش می‌لرزید از روضه‌ی عاشقانه‌اش می‌لرزید دیوار و در سوخته بود و یک مرد مردی که پس از تو شانه‌اش می‌لرزید شاعر: @dobeity_robaey
خون جگر داد زد غریبی من را زهر بهانه ست کوچه کشت حسن را وای از آن مسجد و مرور بلایا بر سر منبر مغیره بود خدایا سبِّ علی میکنند و فکر بهشتند نامه بیعت به عمرو عاص نوشتند @hosenih کشت مرا داغ کوثری که شکسته خاطره ی بغض مادری که شکسته حق بده هرروز زارزار‌ کنم من خاطره ی کوچه را چکار کنم من؟ آی کسی که سوال میکنی از من تا به کنون دیده ای کتک بخورد زن؟! پیش روی مادری که نور کهن داشت یک نفر آمد جلو که دست بزن داشت غصه همین بس بوَد که شانه به شانه دست به دیوار آمدیم به خانه دست پلیدی به ظرف کوثر من خورد بشکند آن دست که به مادر من خورد داغ زدند عاقبت دل پر او را با لگد انداختند چادر او را آنکه به کوچه شکست شیشه و بارش یک پسر هفت ساله بود کنارش کشت مرا آه سینه سوز حسینم روز کسی نیست مثل روز حسینم گرچه جگر بین طشت و حال خراب است کی سر من درمیان بزم شراب است @hosenih گرچه به تابوت تیر اینهمه خورده پیرهنم را کسی بزور نبرده آی ابالفضل پیش زینبمان باش دختر حیدر کجا اراذل و اوباش؟! کاش که شمشیر بر تنم بنشیند خواهر من را کسی اسیر نبیند شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تا ذهن را با خاطره درگیر می کرد ناگاه رنگ صورتش تغییر می کرد خواب پریشان شبش را در خیالش خوب و بدون درد و غم تعبیر می کرد @hosenih شاءن نزول آیه های چشم خود را با روضه های مادرش تفسیر می کرد گل های روی بالش زیر سرش را با اشک های چشم هایش سیر می کرد او داغ دیده در میان کوچه ای تنگ داغی که یک تازه جوان را پیر می کرد هر روز با خود زمزمه می کرد ای کاش در کوچه دشمن چند لحظه دیر می کرد یا کاش بعد از کوچه وقتی خانه آمد میخِ کجِ در را خودش تعمیر می کرد جعده، خیانت، زهر و...این ها علتش نیست روی جگر داغی دگر تاثیر می کرد @hosenih می خواست مادر را برد از کوچه اما چادر به زیر پای دشمن گیر می کرد ▪️ ▪️ آئینه ای یک دست را در قاب تابوت مشت مهیب تیرها تکثیر می کرد... شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
کار زار بین کوچه کار ما را زار کرد حال گل را زار کرد و کوچه را گلزار کرد دیده شیر خدا را دور دید و شیر شد آن که روز مادرم را همچو شام تار کرد @hosenih داشت مادر حرف می زد بی حیا مهلت نداد ناشنیده وحی را با سیلی اش انکار کرد مادر نازک تر ازبرگ گل مارا زدند سنگ می داند چه با آیینه رخسار کرد نیمی از گلبرگ او پژمرد از سیلی خصم نیم دیگر را چو لاله ضربه دیوار کرد او رشیده بود آه افتاد و آن افتادنش زخم هایی را به زخم کهنه اش تکرار کرد شکر من بودم عصای مادرم در کوچه ها بعد ازآن ظلمی که در کوچه بر او اغیار کرد وای اما از رقیه در شب تاریک دشت خواب بود و زجر او را بی هوا بیدار کرد @hosenih هیچ کس در آن سیاهی های شب یارش نشد زیر دست پای زجر او مرگ را دیدار کرد قد او تا زانوان زجر هم حتی نبود بی حیا اما برای زجر او اصرار کرد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تویی مادرانه هوادار ما طبیب نفس های بیمار ما فقیر و یتیم و اسیر آمدیم ببین حالت سخت غمبار ما @hosenih به جایی به جز آستان شما الهی نیافتد سر و کار ما نباشد در این تنگنای درد به غیر از توسل در افکار ما در این روزگار پُر از بی کسی کسی غیر یادت نشد یار ما کسی جز دل مهربانت نخورد غم زندگانی دشوار ما الا فاطمه فاطمه فاطمه شده نام تو حُسنِ تکرار ما فقط دست پر مهر تو وا کند گره های پیچیده در کار ما بیا مادری کن ببخشای اگر که در شأن تو نیست رفتار ما چه ها می کند نام دیوار و در در این روضه ها با دل زار ما @hosenih فدای غم روضه ی کوچه ات تپش های قلب عزادار ما غم کوچه تا خون به رگ های ماست صدای بلند تبرّای ماست شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دست در دست حسن بود که بیرون آمد مهر با ماه از اشراق مدینه سر زد سوی مسجدبه شکوه و عظمت گشت روان گوییا حیدر کرار رود در میدان نه به کف دشنه و نه خنجر و تیغ و علمی قصد کرده است کند فتح فدک را به دمی گام مردانه او لرزه به عالم انداخت گرد و خاک ره او خیبر دیگر می ساخت کوچه ها گرم تماشای خداوند جلال عرش در زیر قدمهاش رسیده به کمال @hosenih خطبه آغاز شد و با سخنش شد محشر ذوالفقار آخته انگار علی در خیبر محضر هیبت او کوه احد زانو زد آسمان سجده به خاک قدم بانو زد بانگ زد دست از این خواب گران بردارید هر چه دارید همه از من و حیدر دارید سر این سفره اگر روزی خود را بستید همگی ریزخور حیدر و زهرا هستید گردش چرخ فلک نیز به دستان علی است در رگ ریشه زهرا به خدا جان علی است اگر از بند به بند تن من جان برود نگذارم که علی بی کس تنها بشود به رخ سرخ و پریشانی این گیسویم تا زمانی که نفس هست علی میگویم حرمت نان نمک حق علی بود علی غرض از باغ فدک حق علی بود علی آنچنان تیغ کلامش نفس از دشمن برد عاقبت پرچم حیدر به سر مسجد خورد تا شنیدند حقیقت به رهش افتادند با خجالت فدک فاطمه را پس دادند حسنش بود که تکبیر مکرر می گفت ون یکاد از نفس حضرت مادر می گفت آفرین بر تو و بر خطبه تو مادر من همه دیدند چطور آمده قرآن به سخن دست در دست حسن بود که بیرون آمد بعد چندی همه دیدند که لبخندی زد گرچه زن بود ولی نیست چو او مرد غیور کوچه ها از قدمش پُرشد از احساس غرور ناگهان سایه یک پست به دیوار افتاد بند بند فلک از دست ستم شد فریاد تیره شد کوچه و در شهر سکوتی پیچید دست شب رنگ سیاهی به رخ دهر کشید کوچه ی تنگ و دلی سنگ خدا رحم کند حضرت حوریه و جنگ خدا رحم کند می وزید از دل کوچه خبری سرخ کبود دیده ای تنگ حرامی به فدک دوخته بود دوربر را نظری کرد نباشد خبری یا مبادا که ازاین ره گذرد رهگذری هر چه مادر به عقب رفت عدو پیش آمد عاقبت تکیه به ناچار به دیواری زد ناگهان سایه دستی روی خورشید افتاد پسرش سینه سپر کرد مقابل استاد جگر شیر حسن داشت ولیکن افسرد دستی از روی سرش رد شد بر مادر خورد ضربه ای از دو طرف بود و خسوفی پر درد رحم بر بی کسی فاطمه دیوار نکرد آنچنان زد که فلک پر شده از ناله چنین همه گفتند به هم عرش خدا خورد زمین تلخ این بود حرامی به خودش می بالید تلخ تراین که به اشک حسنش می خندید با تمسخر نظرش سوی حسن تا افتاد پاره ها ی فدک فاطمه را دستش داد گفت این حق شما، خنده کنان رفت که رفت با غرور از ستمش نعره زنان رفت که رفت مانده باقی حسن و فاطمه و بقیه راه دو قدم گریه و اشک و دو قدم ناله و آه @hosenih با پر بال وشکسته نفسش بند آمد نفس همقدم و هم نفسش بند آمد راه میرفت و به لب داشت به زحمت سخنی حسنم حرفی از این قصه مبادا بزنی راه کوتاه ولی کم نه از این فاصله شد هرقدم روی زمین خوردن او مسئله شد بذرظلمی که در آن کوچه غم دشمن کاشت حاصلش عصر دهم لشگر کوفی برداشت برگ گل از ستم و سیلی و غارت پژمرد دست نامحرم کوفی به پر معجر خورد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دو راهزن، دو حرامی، دو پست بی تقوا شدند مانع و بستند راه زهرا را یکی از آن دو نفر آمد و لجاجت کرد سرِ قباله به خیرالنسا جسارت کرد @hosenih نمک به زخم دلش بین کوچه پاشیدند به اشک مادر ما آن دو رذل، خندیدند همین که بر رخ گل، ضرب تازیانه نشست به خشت کوچه چنان خورد، بار شیشه شکست دلیل دارد اگر ضربه سخت و سنگین بود عفیفه بود و سرش بین کوچه پایین بود همان جراحت سختی که داشت از مسمار دوباره تازه شد آن دم که خورد بر دیوار به روی خاک نشست و سرش زمین افتاد به پیش چشم حسن بود و ناله سر می داد زمین و عرش برین پر غبار شد ای وای دو چشم مادر سادات تار شد ای وای شکست قد حسن با نظر به ابرویش همین که دید رخش را سفید شد مویش @hosenih فلک به سوی زمین رو به سرنگونی بود میان دست حسن، گوشوار خونی بود رساند مادر خود را به خانه و دق کرد از آن به بعد فقط کنج خانه هق هق کرد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
من و مادر و کوچه و اضطراب دل آشوبه و بغض و رنج و عذاب کسی آمد از نسل ابلیس ِ پست جسورانه با کینهٔ بی حساب @hosenih سرِ مادرم داد زد پیش من حیا داشت مادر؛ ندادَش جواب غضب کرد و شد دستِ نحسش بلند شد عالم به روی سر من خراب بمیرم که زد سیلیِ بیهوا به مادر! به آیینهٔ در حجاب نوک پای خود ایستادم ولی گذشت از سرم دست او با شتاب چنان خورد که گوشواره شکست گرفت از دو چشمم همین صحنه خواب فدک غصب شد پاره شد برگهٔ قباله به دستانِ مردی خراب دلم خون شد از خندهٔ ممتدش از آن دست سنگین، از آن آب و تاب @hosenih پس از گوشواره غرورم شکست پس از آن غمی شد برایم نقاب مرا میزد ایکاش تا مادرم... نمیشد از این داغِ پنهانی آب! شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ماجرای کوچه چشمان ترم را زخم کرد آه از دردی که قلب مضطرم را زخم کرد آتش این زهر، آبی روی آتش بوده است آتشی دیگر دل شعله ورم را زخم کرد @hosenih روضه‌خوانی میکنم هرروز وشب درخلوتم روضه ی سنگین مادر حنجرم را زخم کرد این مصیبت‌نامه را جز من نمیداند کسی دست نامردی رسید و باورم را زخم کرد حوریه حتی نسیمی بر رخش دارد ضرر باد گلبرگ گل پیغمبرم‌ را زخم کرد سال‌ها گریان داغ ضربت یک سیلی ام ضربه ای محکم که روی‌مادرم را زخم کرد با شتاب و ناگهانی رد شد از روی سرم این مصیبت بود از پا تا سرم را زخم کرد @hosenih آنقدر گفتم به جای مادرم من را بزن این تقلا کردنم بال و پرم را زخم کرد عرش هم آنروز از غصه تلاطم کرده بود مادرم درکوچه راه خانه را گم کرده بود شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
با طلوعت عرش را غَرق تَحَیُّر می کنی ماه‌بانو!نان ظلمت را تو آجر می کنی "عقلِ"بی احساس را با"عشق"دمخور می کنی دامن سجّاده را با یاس ها پُر می کنی آسمان دلداده ی راز و نیازت می شود بال جبریل امین چادرنمازت می شود تو درآغوش خدیجه مثل حور افتاده ای مادر پیغمبری گرچه پیمبرزاده ای قبل خلقِ کهکشان ها امتحان پس داده ای از همان اوّل برای آخِرت آماده ای روز محشر تک تک ما را صدا خواهی نمود دانه دانه شیعیانت را جدا خواهی نمود ای که با لطفت بیابان غرق باران می شود خاک خشک یثرب از عطرت گلستان می شود پای تسبیحات تو سلمان،مسلمان می شود کوثر تو آبروی کُلِ قرآن می شود روح ایمانی تجلی خدایی مادرم لَيْلَةِ الْقَدْرِ تمام انبیایی مادرم مادر آئینه‌ها ای مادر اهل کسا بانی آرامشِ پیغمبر اهل کسا آفتابِ روی بام حیدر اهل کسا چادرت پهن است بر روی سر اهل کسا آینه دار امیر المومنینِ پنج تن ریشه های چادرت حبل المتین پنج تن یا کریم بام احمد جلد بام فاطمه است بَضْعَةُ مِنِّ محمد در مقام فاطمه است ذکر پیغمبر شب معراج "نام" فاطمه است آیه های روشن قرآن کلام فاطمه است آیه ی تطهیر هم با او مطهر می شود کائنات از نور ایمانش منور می شود ای که افلاک است خانُم،مُستجیر نانِ تو می شود آزاد،هرکس شد اسیر نان تو کاش بنویسی مرا جیره بگیرِ نانِ تو بی نیاز از هر دو دنیا شد فقیر نان تو چون که دستت را به وقت پخت نان بوسیده است دست"دستاس" تو را هفت آسمان بوسیده است تو گُل نیلوفر هِجده بهار حیدری تو چراغ روشن شب‌های تار حیدری تو قرار چشم های بی قرار حیدری در دل تلخی و شیرینی کنار حیدری حرز مولا در میان کارزارش نام توست ذکر حکاکی شده بر ذوالفقارش نام توست آفتاب عشق را تا بی کران تابانده ای در دل غم ها علی را باز هم خندانده ای کهکشان را با حجابی اطلسی پوشانده ای "پیش نابینا،میان حِصنِ چادر مانده ای" آه!گفتم چادرت...،داغ دل ما تازه شد بارش غم در هوای سینه بی اندازه شد راه را تا بست..،یاسی رنگ نیلوفر گرفت چشم‌زخم دشمنِ آل عبا آخر گرفت دست سنگینی به زیر گونه ی مادر گرفت خاک کوچه رنگ سُرخ لاله ای پرپر گرفت خاک عالم بر سر من..،معجرش خاکی شده پیش چشمان حسن بال و پرش خاکی شده آه!آئینه چرا سنگی محک می زد تو را؟ بشکند دستی که در کوچه کتک می زد تو را نا نجیب از حرص حیدر داشت چک می زد تو را دومی با نیّت باغ فدک می زد تو را چشم تو تار است..،راه خانه را گم کرده ای گوشوارَت را میان کوچه ها گم کرده ای شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
با طلوعت عرش را غَرق تَحَیُّر می کنی ماه‌بانو!نان ظلمت را تو آجر می کنی "عقلِ"بی احساس را با"عشق"دمخور می کنی دامن سجّاده را با یاس ها پُر می کنی آسمان دلداده ی راز و نیازت می شود بال جبریل امین چادرنمازت می شود تو درآغوش خدیجه مثل حور افتاده ای مادر پیغمبری گرچه پیمبرزاده ای قبل خلقِ کهکشان ها امتحان پس داده ای از همان اوّل برای آخِرت آماده ای روز محشر تک تک ما را صدا خواهی نمود دانه دانه شیعیانت را جدا خواهی نمود ای که با لطفت بیابان غرق باران می شود خاک خشک یثرب از عطرت گلستان می شود پای تسبیحات تو سلمان،مسلمان می شود کوثر تو آبروی کُلِ قرآن می شود روح ایمانی تجلی خدایی مادرم لَيْلَةِ الْقَدْرِ تمام انبیایی مادرم مادر آئینه‌ها ای مادر اهل کسا بانی آرامشِ پیغمبر اهل کسا آفتابِ روی بام حیدر اهل کسا چادرت پهن است بر روی سر اهل کسا آینه دار امیر المومنینِ پنج تن ریشه های چادرت حبل المتین پنج تن یا کریم بام احمد جلد بام فاطمه است بَضْعَةُ مِنِّ محمد در مقام فاطمه است ذکر پیغمبر شب معراج "نام" فاطمه است آیه های روشن قرآن کلام فاطمه است آیه ی تطهیر هم با او مطهر می شود کائنات از نور ایمانش منور می شود ای که افلاک است خانُم،مُستجیر نانِ تو می شود آزاد،هرکس شد اسیر نان تو کاش بنویسی مرا جیره بگیرِ نانِ تو بی نیاز از هر دو دنیا شد فقیر نان تو چون که دستت را به وقت پخت نان بوسیده است دست"دستاس" تو را هفت آسمان بوسیده است تو گُل نیلوفر هِجده بهار حیدری تو چراغ روشن شب‌های تار حیدری تو قرار چشم های بی قرار حیدری در دل تلخی و شیرینی کنار حیدری حرز مولا در میان کارزارش نام توست ذکر حکاکی شده بر ذوالفقارش نام توست آفتاب عشق را تا بی کران تابانده ای در دل غم ها علی را باز هم خندانده ای کهکشان را با حجابی اطلسی پوشانده ای "پیش نابینا،میان حِصنِ چادر مانده ای" آه!گفتم چادرت...،داغ دل ما تازه شد بارش غم در هوای سینه بی اندازه شد راه را تا بست..،یاسی رنگ نیلوفر گرفت چشم‌زخم دشمنِ آل عبا آخر گرفت دست سنگینی به زیر گونه ی مادر گرفت خاک کوچه رنگ سُرخ لاله ای پرپر گرفت خاک عالم بر سر من..،معجرش خاکی شده پیش چشمان حسن بال و پرش خاکی شده آه!آئینه چرا سنگی محک می زد تو را؟ بشکند دستی که در کوچه کتک می زد تو را نا نجیب از حرص حیدر داشت چک می زد تو را دومی با نیّت باغ فدک می زد تو را چشم تو تار است..،راه خانه را گم کرده ای گوشوارَت را میان کوچه ها گم کرده ای
دست در دست حسن بود که بیرون آمد مهر با ماه از اشراق مدینه سر زد سوی مسجدبه شکوه و عظمت گشت روان گوییا حیدر کرار رود در میدان نه به کف دشنه و نه خنجر و تیغ و علمی قصد کرده است کند فتح فدک را به دمی گام مردانه او لرزه به عالم انداخت گرد و خاک ره او خیبر دیگر می ساخت کوچه ها گرم تماشای خداوند جلال عرش در زیر قدمهاش رسیده به کمال خطبه آغاز شد و با سخنش شد محشر ذوالفقار آخته انگار علی در خیبر محضر هیبت او کوه احد زانو زد آسمان سجده به خاک قدم بانو زد بانگ زد دست از این خواب گران بردارید هر چه دارید همه از من و حیدر دارید سر این سفره اگر روزی خود را بستید همگی ریزخور حیدر و زهرا هستید گردش چرخ فلک نیز به دستان علی است در رگ ریشه زهرا به خدا جان علی است اگر از بند به بند تن من جان برود نگذارم که علی بی کس تنها بشود به رخ سرخ و پریشانی این گیسویم تا زمانی که نفس هست علی میگویم حرمت نان نمک حق علی بود علی غرض از باغ فدک حق علی بود علی آنچنان تیغ کلامش نفس از دشمن برد عاقبت پرچم حیدر به سر مسجد خورد تا شنیدند حقیقت به رهش افتادند با خجالت فدک فاطمه را پس دادند حسنش بود که تکبیر مکرر می گفت ون یکاد از نفس حضرت مادر می گفت آفرین بر تو و بر خطبه تو مادر من همه دیدند چطور آمده قرآن به سخن دست در دست حسن بود که بیرون آمد بعد چندی همه دیدند که لبخندی زد گرچه زن بود ولی نیست چو او مرد غیور کوچه ها از قدمش پُرشد از احساس غرور ناگهان سایه یک پست به دیوار افتاد بند بند فلک از دست ستم شد فریاد تیره شد کوچه و در شهر سکوتی پیچید دست شب رنگ سیاهی به رخ دهر کشید کوچه ی تنگ و دلی سنگ خدا رحم کند حضرت حوریه و جنگ خدا رحم کند می وزید از دل کوچه خبری سرخ کبود دیده ای تنگ حرامی به فدک دوخته بود دوربر را نظری کرد نباشد خبری یا مبادا که ازاین ره گذرد رهگذری هر چه مادر به عقب رفت عدو پیش آمد عاقبت تکیه به ناچار به دیواری زد ناگهان سایه دستی روی خورشید افتاد پسرش سینه سپر کرد مقابل استاد جگر شیر حسن داشت ولیکن افسرد دستی از روی سرش رد شد بر مادر خورد ضربه ای از دو طرف بود و خسوفی پر درد رحم بر بی کسی فاطمه دیوار نکرد آنچنان زد که فلک پر شده از ناله چنین همه گفتند به هم عرش خدا خورد زمین تلخ این بود حرامی به خودش می بالید تلخ تراین که به اشک حسنش می خندید با تمسخر نظرش سوی حسن تا افتاد پاره ها ی فدک فاطمه را دستش داد گفت این حق شما، خنده کنان رفت که رفت با غرور از ستمش نعره زنان رفت که رفت مانده باقی حسن و فاطمه و بقیه راه دو قدم گریه و اشک و دو قدم ناله و آه با پر بال وشکسته نفسش بند آمد نفس همقدم و هم نفسش بند آمد راه میرفت و به لب داشت به زحمت سخنی حسنم حرفی از این قصه مبادا بزنی راه کوتاه ولی کم نه از این فاصله شد هرقدم روی زمین خوردن او مسئله شد بذرظلمی که در آن کوچه غم دشمن کاشت حاصلش عصر دهم لشگر کوفی برداشت برگ گل از ستم و سیلی و غارت پژمرد دست نامحرم کوفی به پر معجر خورد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e