#حضرت_زهرا
بر غم پیدا و بر درد نهانم گریه کن
بر مصیبت های من آرام جانم گریه کن
حرف دارد بر من و بر گریه ام همسایه ام
بر من و بر غربت اشک روانم گریه کن
عمر با هم بودن ما کمتر از ده سال بود
در بهار زندگی مان بر خزانم گریه کن
با تو گرچه بسته ام لب از سخن گفتن علی
باش با زبان گریه هم زبانم گریه کن
کودکانم در نیامدن هنوز از آب و گل
آه بر بی مادری کودکانم گریه کن
میخ در پهلو شکست از من ولی گشتم کمان
زیر بار غصه، بر قد کمانم گریه کن
وقت غسل من که ناغافل تو دستت می خورد
بر کبودی های نقش بازوانم گریه کن
می شوی دلتنگ من، من می شوم دلتنگ تو
شب به شب بیا به قبر بی نشانم گریه کن
رسول رشیدی راد
@rozeh_1
#حضرت_زهرا
میخ داغ و سینه زهرای من ای وای من
سیلی و انسیه الحورای من ای وای من
خانه و کاشانه و شمع و گل و پروانه نه
سوخت در آتش همه دنیای من ای وای من
آیه های کوثرم افتاده زیر دست و پا
لرزه افتاده به دست و پای من ای وای من
ابر سیلی هر دو روی روی یارم را گرفت
تار شد خورشید مهسیمای من ای وای من
در شکست و پشت در این غصه پشتم را شکست
خورد با صورت زمین طوبای(زهرای) من ای وای من
کشتن یک زن ، چهل نامرد میخواهد مگر؟!
داد از بی رحمی اعدای من ای وای من
کینه از من داشتند و همسرم را میزدند
فاطمه افتاد از پا ، پای من ای وای من
بشکند دست مغیره دست یارم را شکست
پیش چشم زینب کبرای من ای وای من
میکشد این غم مرا آخر که شد کاشانه ام
قتلگاه همسر تنهای من ای وای من
فاطمه با دیدن تابوت وقتی خنده زد
رفت دیگر خنده از لبهای من ای وای من
بعد زهرا این من و این میخ و این دیوار و در
وای من ای وای من ای وای من ای وای من
عبدالحسین میرزایی
@rozeh_1
معرفت نفس عرفانی و حقیقی یک فرآیند سلوکی است که انسان در نهایت به حقیقت عجز و فقر و نیستی خود را شهود میکند
هر چند حقیقت فقر در هر ممکنی موجود منتهی گناهان؛عقاید باطل؛ سوء اخلاق تعلقات و ... حجاب شده
با زدودن این امور و طی مراحل خاص کم کم آن حقیقت زلال و ناب فنا ظاهر می شود و ظهور اکبر رخ میدهد
و انسان به حقیقت میداند که:
تو هیچ و دنیا هیچ و دلت پیچ
ای هیچ مپیچ،پیچ(دل)بر هیچ😂
در مقام تفکیک معرفت نفس بنا بر تحقیق آن هفت نوع به دست می آید
که در تفصیل باید فرقها و حیطه ها و مرزها را جست.
آنچه مهم است نباید با کشف و خواب و ..خود را مشغول کرد
این مسائل مثل نقل و نبات ریخته
فقر و فنا است که مشتری کمی دارد
شان شهادت، فوز زیارت
#حضرت_زهرا
بعد احمد حرمت دین خدا پامال شد
دین جدا، ایمان جدا، قرآن جدا پامال شد
بیت وحی آتش گرفت و دست مولا بسته شد
آیهء تطهیر زیر دست و پا پامال شد
ای تمام انبیا خاک عزا بر سر کنید
در حریم وحی، ناموس خدا پامال شد
گیرم آنکه جرم زهرا بود یاریّ علی!
محسن ششماهه اش دیگر چرا پامال شد!؟
کشت یک ضرب لگد یک سوّم سادات را
خون این سادات تا روز جزا پامال شد
"میثم" آن روزی که ناموس الهی را زدند
کل قرآن در زمین کربلا پامال شد
استاد حاج غلامرضا سازگار
@rozeh_1
#حضرت_زهرا
گفتی صدف شکست، بگو گوهرش چه شد!؟
گفتی که باغ سوخت، گل پرپرش چه شد!؟
از باغبـان وحــی بپــرسید دوستــان!
با بـرگ نـازک گـل نیلوفـرش چه شد؟
قـرآن آیـهآیـۀ مـــولا ز دسـت رفــت
پس آیۀ جـدا شـده از کوثرش چه شد!؟
زهرا کـه در پـس در آتـش گرفتـه بود
یاللعجب! به روی ز گل بهترش چه شد!؟
تا ابرهای تار رخ ماه او گرفت
افتاد آسمان به زمین، اخترش چه شد!؟
پـاسخ بـده مدینه! بگو نیمههـای شب
قبری که میگرفت علی در برش چه شد؟
استاد حاج غلامرضا سازگار
@rozeh_1
#حضرت_زهرا_س_کوچه_بنی_هاشم
#زبان_حال_امام_حسن_ع
شب و کابوس از چشمِ منِ کَم سو نمیاُفتد
تبِ من کَم شده اما تبِ بانو نمی اُفتد
غرورم را شکسته خندهی نامحرمی یارَب
چه دردی دارد آن کوچه که با دارو نمیاُفتد
@hosenih
جماعت داشت میآمد دلم لرزید میگفتم
که بیخود راهِ نامردی به ما این سو نمیاُفتد
کِشیدم قَد به رویِ پایم و آن لحظه فهمیدم
که حتی ردِ بادِ سیلی اش بر گونه میاُفتد
نشد حائِل کند دستش گرفته بود چادر را
که وقتی دست حائِل شد کسی با رو نمیاُفتد
به رویِ شانهام دستی و دستی داشت بر دیوار
به خود گفتم خیالت تخت باشد او نمیاُفتد
سیاهی رفت چشمانش سیاهی رفت چشمانم
وَگَرنه مادری در کوچه بر زانو نمیاُفتد
@hosenih
میانِ خاک میگردیم و میگویم چه ضربی داشت
خدایا گوشواره اینقَدَر آنسو نمیاُفتد
دو ماهی هست کابوس است خواب هر شَبَم ، گیرم
تبِ من خوب شد اما تبِ بانو نمیاُفتد
شاعر: #حسن_لطفی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_زمان_عج_مناجات_فاطمی
ای دیده ابری باش حُسن دیده گریانی ست
مولا پی وصل است و بنده باز هجرانیست
اصلا شده باخود بگویی من کجا هستم
او حاضر است و غیبت ما سخت طولانیست
@hosenih
نان حلالی جور کن تعارف به مولا کن
اورا نخوان بر خانه ات تا سفره ظلمانیست
ما دور خود گشتیم اما دور آقا نه
مشغول نفس خود شدن ختمش به حیرانیست
ازدرد هجرانی که ماداریم معلوم است
تنها دوای گریه کنها گریه درمانیست
پاشو سوار کشتی اش شو باز جا دارد
با نوح تو همراه شو دریا که طوفانیست
**
@hosenih
مادر بسوزد بچه هایش نیز میسوزند
مادر پریشان است و حال ما پریشانیست
طوری طلب میکرد مرگش را که فهمیدیم
زهرا دراین شهرنمک نشناس زندانیست
شاعر: #سیدپوریا_هاشمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_زمان_عج_مناجات_فاطمی
سوختم از هجر، آهم را بخر
حسرت عمر تباهم را بخر
گرچه در عصیان مرا هم دیده ای
لااقل شرم نگاهم را بخر
گیرِ گرگِ نفسِ خود افتاده ام
التماس قعر چاهم را بخر
@hosenih
تو کمک کن پا شوم... خوردم زمین!
بار سنگین گناهم را بخر
آنهمه سرمایه ام آتش گرفت
باقی انبار کاهم را بخر
نامهء اعمال من را پاره کن
باز هم روی سیاهم را بخر
دیر شد سهمیهء شش گوشه ام
شور و شوق بارگاهم را بخر
@hosenih
خواهشاً با مادرت زهرا بگو
این رفیق نیمه راهم را بخر
جان حیدر که دو دستش بسته شد
هر دو دست بی پناهم را بخر
فاطمه در کوچه ها افتاده بود
کُشته ما را داغ بازوی کبود
شاعر: #رضا_دین_پرور
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زهرا_س_شهادت
نشسته ام که بگریم برای مادرمان
برای درد و بلایی که آمده سرمان
@hosenih
نشسته ام که بگریم برای روی کبود
به زخم های نشسته به قلب کوثرمان
خدا کند که بسوزد همیشه در آتش
هرآنکه شعله نشانده به جان دلبرمان
به اشک های علی و به خط جبرائیل
دو صفحه روضه نوشتند بین دفترمان
زنی مجلله و محترم به روی زمین
میان کوچه فتاده است در برابرمان
@hosenih
نوشته اند که در بین لشکر افتاده
اگر چنین شده باشد که خاک بر سرمان
شاعر: #یاسر_مسافر
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زهرا_س_کوچه_بنی_هاشم
#زبان_حال_امام_حسن_ع
گشت تاریک در این کوچه جهان من و تو
شد أسفناکترین روضه از آنِ من و تو
دست طوفان به بهارِ رخ تو بُرد هجوم
منتهی شد اثر او به خزان من و تو
@hosenih
نرود تا ابد از یاد من آن لحظه که او
بیهوا آمد و افتاد به جان من و تو
یک زن و کودک مظلوم، طرف مرد نبود
قدرت دست عرب داد نشان من و تو
من روی خاک نشستم تو به خاک افتادی
ضربهها بس که گرفتند توان من و تو
زیر سنگینی این بار جهان کم آورد
شاهد گفتهی من قد کمان من و تو
تندتر راه بیا خانهیمان نزدیک است
حتم دارم شده بابا نگران من و تو
@hosenih
تو فقط چهره بپوشان و خیالت راحت
بو نبرده کسی از راز میان من و تو
پدرم میشکند گر که بفهمد چیزی
این دلیلی شده و بسته دهان من و تو
شاعر: #مهدی_مقیمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
بی تاب حیدریم و پریشان فاطمه
غم می خوریم با غم طفلان فاطمه
مثل کویر تشنه ی باران ندیده ایم
چشم انتظار رحمت باران فاطمه
@hosenih
او جلوه ی تمام قَدِ نور خالق است
خورشید و ماه آینه داران فاطمه
روح الامین سه مرتبه در روز می شود
با باقی ملائکه مهمان فاطمه
قربانِ آن رسول خدایی که می رود
هر صبح و ظهر و شام به قربان فاطمه
از برکت ارادت سلمان به مادر است
این خاک پاک اگر شده ایران فاطمه
طبق حدیث قُدسی "لولاک"..،در ازل
ما را خدا نوشته مسلمان فاطمه
"ما بچه ها ی مادر پهلو شکسته ایم"*
نانی نخورده ایم به جز نانِ فاطمه
فضه برای مادرمان کار می کند...
زن های ما کنیزِ کنیزان فاطمه
تسبیحِ "فاطمه" همه ایمانِ "مرتضی"
تسبیحِ "مرتضی" همه ایمانِ "فاطمه"
گرچه تمام هستیِ "هستی" از آن اوست
"هستی" مرتضی شده از آن فاطمه
در اصل گریه بر غم مولا نموده است
هر گریه کن اگر شده گریان فاطمه
▪
▪
زانوی غم بغل نکن ای شاه لو کَشَف
قدری بخند حیدر من..،جانِ فاطمه
@hosenih
پهلوی من شکسته ولی دردم این شده
دردت زیاد تر شده..،درمان فاطمه
از بس که گریه کرده لبش خشک شد حسین
قربان تشنه کامیِ عطشان فاطمه
شاعر: #بردیا_محمدی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
ظلمت آمد به خانه ی خورشید
کفر محض آمده است و شرک پلید
کینه دارد ز سوره ی توحید
می رسد با هزار و یک تهدید
آمده آفتاب را ببرد
جهل، ام الکتاب را ببرد
منتظر بود تا ولی آید
پشت در بی معطلی آید
حضرت مرتضی علی آید
از علی پاسخ بلی آید
ناگهان نقشه اش بر آب شد و...
پیش چشم همه خراب شد و...
@hosenih
زنی انگار پشت در آمد
شیرزن در دل خطر آمد
با همان داغ بر جگر آمد
سوگوار از غم پدر آمد
پشت در زد صدا چه می خواهید
از من و مرتضی چه می خواهید
مرتضی اصل هر کلام من است
علی اسلام من سلام من است
این فدایی شدن مرام من است
چون علی رهبر و امام من است
من علی را ، علی مرا دارد
شده تنها ولی مرا دارد
سایه ی مرتضی است روی سرم
با همین حال زار، پشت درم
از غم حیدر است شعله ورم
به فدای علی من و پسرم
از علی یک نفس نمیگذریم
من و محسن برای او سپریم
ناگهان آتش آمد و در سوخت
برگ های گلی معطر سوخت
شعله بسیار شد مکرر سوخت
کودکی داد زد که مادر سوخت
در خانه که شعله ور می شد
میخ هم داشت سرخ تر می شد
بی حیا زد لگد که در افتاد
بر دل انبیا شرر افتاد
از دل آسمان قمر افتاد
ثمر از شاخه ی شجر افتاد
تا زمین خورد پشت در زهرا
ناگهان زد صدا: که فضه بیا
@hosenih
ظلم و بیداد بیش از حد شد
مادر افتاد و عاقبت بد شد
آنچه در خانه اش نباید...شد
در که افتاد صد نفر رد شد
مجتبی ناله از جگر می زد
وسط معرکه به سر می زد
ستم بی حساب آوردند
کینه از بوتراب آوردند
حمله بر آن جناب آوردند
عده ای هم طناب آوردند
کعبه روی زمین کشیده شد و...
ناله فاطمه شنیده شد و ...
شاعر: #مجتبی_شکریان
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e