eitaa logo
ازخاک تاافلاک
273 دنبال‌کننده
1هزار عکس
415 ویدیو
9 فایل
مهدیا (عج)! سرِ ّعاشق شدنم لطف طبیبانه ی توست ورنه عشق تو کجا این دل بیمارکجا؟! کاش درنافله ات نام مراهم ببری که دعای تو کجاعبدگنهکارکجا! 🌷"تقدیم به ساحت مقدس آخرین ذخیره الهی؛ امام عصر ارواحناه فداه"🌷 آیدی جهت انتقاد و پیشنهاد: @noorozzahra313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واکنش زائران حرم رضوی لحظه اعلام خبر شهادت سردار سلیمانی در مراسم دعای ندبه تا خبر شهادت سردار سلیمانی را می‌شنوند همگی ناله و ضجه میزنند😭 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🌿 @Azkhaktaaflak 🌿 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
ازخاک تاافلاک
🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸 🌸 📝 #رمان_عاشقانه_مذهبی_جانم_میرود #قسمت_صد_و_هفتاد_و_پنجم تا رسیدن به
🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸 🌸 📝 ـــ تو آروم باش لطفا ،بزار ببینم چی شده؟؟ مریم به سمتشان آمد و آرام شروع کرد به تعریف ماجرا: ــ از کلانتری زنگ زدن مثل اینکه زهرا و دوستش نازی با چند تا پسر تو یه پارتی گرفتن اونم با وضعیت خیلی بد مهیا محکم روی صورتش کوبید؛ ـــ یا فاطمة الزهرا شهاب با اخم دستانش را از صورتش جدا کرد ؛ ـــ نزن روی صورتت این هزار بار مادر زهرا به سمت شهاب آمد و با.التماس روبه شهاب گفت: ــ مادر تو نظامی هستی،میتونی به دخترم کمک کنی،جان عزیزت ــ قسم نده مادر جان هرکاری از دستم بر بیاد انجام میدم . اما مادر زهرا بیخیال نشد و ادامه داد؛ ــ مادر خیر از جوونیت ببینی این بچه است زود گول میخوره،اصلا فک کن برا مهیا همچین اتفاقی افتاده. اون دوست مهیا است کمکش کن . مادر زهرا از نگرانی تسلطی روی حرف زدنش نداشت و متوجه نمی شد که چه می گوید فقط سعی داشت شهاب را راضی کند که به دخترِ ساده اش کمک کند ونمی دانست که حرفش چه آتشی به جان شهاب کشید . ــ قسمت میدم به مهیا کمکش کن. شهاب چشمانش را فشرد شهین خانم سریع مادر زهرا را به داخل خانه برد. شهاب رویه مریم گفت: ــ مواظب مهیا باش . تا خواست برود مهیا به سمتش دوید . ــ کجا میری شهاب ؟ ــ برم ببینم این دختره کجاست. ــ منم بات میام . شهاب اخمی کرد و غرید؛ ــ کجا میخوای بیای تو ــ هرجا بری اینجا بمونم دق میکنم ــ مهیا،تو همین جا میمونی ــ ولی کمی صدایش را بالا برد؛ ــ همینجا میمونی،خبری شد خبرت میکنم. و سریع به سمت ماشینش رفت. .... ✍نویسنده: 💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐 🌸 🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼🌸
ازخاک تاافلاک
🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸 🌸 📝 #رمان_عاشقانه_مذهبی_جانم_میرود #قسمت_صد_و_هفتاد_و_ششم ـــ تو آروم ب
🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸 🌸 📝 مهیا دوباره روی اسم شهاب را لمس کرد و گوشی را روی گوشش گذاشت اما غیر از بوق آزاد چیزی نصیبش نمی شد. ساعت از یک شب گذشته بود و مریم نیم ساعت پیش به خانه خودشان برگشته بود و هر چه سعی کرده بود مهیا را آرام کند موفق نشده بود. کلافه روی تخت نشست دوباره اشک هایش گونه هایش را خیس کرده بودند ، از وقتی شهاب رفته بود تا الان لحظه ای دست از گریه کردن نکشیده بود،و مریم چقدر به اون چشم غره رفته بود که چشمانت را داغون کردی اما مهیا الان هیچ چیز برایش مهم نبود وفقط منتظر خبری از شهاب بود. با شنیدن صدای ماشینی سریع چادر رنگی اش را از روی تخت برداشت و به طرف بالکن رفت،با دیدن ماشین شهاب،سریع از پله ها پایین رفت و در را باز کرد،و با دیدن شهاب صدایش کرد: ــ شهاب شهاب به سمت مهیا چرخید،کمی مکث کرد و با چند قدم به سمت مهیا رفت ــ چرا تا الان بیداری؟؟ ــ به نظرت میتونستم بخوابم؟چرا زنگ نزدی ؟مگه قرار نبود به من خبر بدی؟ شهاب کلافه دستی در موهایش کشید و گفت: ــ شرمنده،نتونستم تماس بگیرم . مهیا دست شهاب را گرفت ــ بیا بریم بالا تعریف کن چی شد. ــ نه دیر وقته بزار فردا صبح ــ شهاب من تا فردا میمیرم بخدا شهاب اخمی به مهیا کرد و"خدانکنه" ای زیر لب زمزمه کرد. ــ بیا روی همین پله ها بشینیم . مهیا هم به دنبال شهاب وارد شد و روی پله ها نشست. ــ خب بگو چی شد؟ ــ نازنین و اون پسره مهران قراره پارتی میزارن ومهران پیشنهاد میده به نازنین که زهرا رو بیاره اما بهش نگه مهمونی چیه فقط بگه یه دورهمی دوستانه است. ــ مهمونی چی بود مگه؟؟ شهاب نفس عمیقی میکشد و ادامه میدهد. ــ شیطان پرستی . مهیا شوک زده هینی میکشد . ــ چـ چی گفتی؟؟ ــ آره متاسفانه .زهرا هم از چیزی خبر نداشته و وقتی میرسن شوکه میشه .اونجا اونقدر شلوغ و ترسناک بوده که هول میکنه و نازنین و مهرانو گم میکنه که گیر چند نفر میفته که خداروشکر نیروهامون به موقع میرسن. ـــ الان کجان؟؟ ــ مهران و نازنین چون خودشون از سردسته های این پارتی و جلسات و فرقه های شیطان پرستی بودن که تکلیفشون معلومه اما زهرا با شهادت چند نفر که گفتن اولین باره میبننش وحال بدش ،امشب بازداشت شده اما فردا به امید خدا آزاد میشه. با اینکه نازنین وقتی فهمید زهرا آزاد میشه گفت که دروغ گفته و زهرا هم با اونا همکاری کرده . مهیا شوکه داد زد ــ چـــــی ؟؟؟ .... ✍نویسنده: 💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🌿 @Azkhaktaaflak 🌿 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯ 🌸 🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️این فیلم رو ببینید تا متوجه شوید چه بزرگی را از دست دادیم ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🌿 @Azkhaktaaflak 🌿 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ 🎬 ما بر این باوریم؛ که نهایتِ رزقِ جهادِ خالص، شهادت است ... از این بالاتر، رزقی نبود که بر سفره‌ی وجود سردار دلها بنشیند. و امـــــا شما ..... غلطی که کردید ؛ دودمانتان را به باد خواهد داد. ✌️✌️✌️✌️ #استاد_شجاعی 🎤
دستخط منتسب به سردار عزیز درخصوص وصیت محل دفن
رَفتِه سَردار نَفَس تازھِ ڪُنَدبرگردد؛ ‏چوݧ ظُھورِ گل‌نرجس ، ‏ بِہ خُـدا نَزدیڪَ ست... #حاج_قاسم_سلیمانی #قاسم_سليماني #انتقام_سخت
🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸 🌸 📝 مهیا روبه روی شهابی که مشغول کار با لب تاپ بود روی تخت خیره به او نشسته بود،اما شهاب تندتند مشغول تایپ کردن بود مهیا که از بی توجهی های شهاب حرصی شده بود لب تاپ را از دست شهاب کشید و با اخم به شهاب که با تعجب به او نگاه می کرد خیره شد؛ ــ شهاب دوساعت نشستم روبه روت و تو سرت تو این لب تاپه . شهاب خندید و لب تاپ را از از دست مهیا گرفت و گفت: ــ شرمنده خانومی ،کار مهمی بود الان دیگه تموم میشه دربست در خدمتم. مهیا شروع کرد به غر زدن شهاب ریز خندید و سریع مشغول کار شد. بالاخره بعد از ربع ساعت کارش تمام شد لب تاپ را بست وکنار گذاشت و به سمت مهیا چرخید: ــ بفرمایید در خدمتم . ــ شما که همه وقت در خدمت کارت بودی ــ مهم الانه که درخدمت شما هستم مهیا به طرف شهاب چرخید و با چشمانی که نم اشک در آن ها موج می زد و دل شهاب را به لرزه در می آورد به شهاب خیره شد و گفت: ــ قول میدی زود برگردی؟؟ شهاب چشمانش را آرام به علامت مثبت روی هم فشرد ــ قول میدم،زود برگردم ،تو هم قول بده مهیا با چانه ی لرزانی گفت: ــ چی؟؟ ــ مواظب دستت باشی زود باز نکنی گچ دستتو،بی قراری نکنی من همیشه سعی میکنم زود به زود زنگ بزم اما اگه زنگ نزدم نگران نباش چون بعضی وقتا آنتن نمیده و یک چیز دیگه مهیا منتظر نگاهش کرد؛ ــزنگ زدم جواب بدی مهیا با یادآوری کار بچه گانه اش شرمنده سرش را پایین انداخت که شهاب با دست چانه ی آن را گرفت سرش را بالا آورد: ــ مهیا جواب منو بده ــقول میدم شهاب لبخندی زد و ادامه داد: ــ مهیا قسمت میدم به همه ی مقدساتی که می پرستی نگرانم نکن،نمیدونی دوری از تو چقدربرای من سخته،همش به این فکرم که نکنه اتفاقی برای توبیفته و من کنارت نباشم ،مهیا حواست به خودت باشه بزار اونور روی کارم تسلط داشته باشم. مهیا چشمانش را روی هم فشرد که اشک هایش روز گونه های سردش سرازیر شدند که شهاب بی قرار اعتراض کرد: ــ مهیا من تازه چی گفتم ؟گربه نکن عزیز دلم نمیدونی با این اشکات داغونم میکنی ... ✍نویسنده: 💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🌿 @Azkhaktaaflak 🌿 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯ 🌸 🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼🌸
ازخاک تاافلاک
🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸 🌸 📝 #رمان_عاشقانه_مذهبی_جانم_میرود #قسمت_صد_و_هفتاد_و_هفت مهیا دوباره ر
🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸 🌸 📝 ــ آروم خانمی الان همه بیدار میشن . ــ وای شهاب، باورم نمیشه همچین آدمی باشه ــ ولی مهران اعتراف کرد و گفت که زهرا اولین بارشه و به اصرار اونا اومده و خبری از موضوع پارتی نداشته . ــ مهران گفت؟؟ ــ آره ــ خدای من اصلا باورم نمیشه همچین اتفاقی افتاده ،اصلا تو این پارتی های شیطان پرستی چیکار میکنن مگه؟؟ شهاب ضربه ای به بینی مهیا زد و گفت: ــ زیاد فضولی نکن . ــ اِ شهاب بگو دوست دارم بدونم ــ نمیشه تا اینجا هم زیادی بهت گفتم،الان که تخلیه اطلاعاتیم کردی اجازه میدی برم بخوابم خستم بانو. مهیا نگاهی به چشمان سرخ شهاب انداخت و گفت : ــ شانس آوردی خودمم خوابم میاد و الا عمرا میزاشتمت بخوابی. شهاب خندید 😀 ــ اینقدر گریه نکن دختر . مهیا لبخندی زد و گفت ــ فردا کی میری ــ ظهر ساعت یک ــ پس برو درست استراحت کن که فردا صبح از ساعت هفت میام خونتون. ــ جان من دوازده بیا مهیا پایش را روی زمین کوبید و اعتراض گونه گفت: ــ اِ شهاب شهاب خندید و گفت : ــ شوخی کردم عزیز دلم تو اصلا بعد نمازصبح بیا باهم کله پاچه بزنیم خوبه؟؟ مهیا صورتش را جمع کرد و "ایشی" گفت که دوباره خنده شهاب در گوشش پیچید 😀 .... ✍نویسنده: 💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🌿 @Azkhaktaaflak 🌿 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯ 🌸 🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼🌸
❣ 🌺بی اذن هـرگـز عددی صد💯 نشود ♻️بر هر که نظر کنی دگر نشود 🌺 ، تو دعـا کن که بیاید مهــ♥️ـدی ♻️زیرا اگر دعـا کنی دگر رد نشود✘ 🌸🍃 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🌿 @Azkhaktaaflak 🌿 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حاج قاسم سلیمانی: همان دختر کم‌حجاب دختر من است 🔹من و آدم‌های خودم. من و رفقای خودم. من و مریدهای خودم. این بی‌حجاب است، این باحجاب است. این چپ است، آن راست است، این اصلاح طلب است، او اصولگراست، خب پس چه کسی را می‌خواهید حفظ کنید؟ همان دختر کم‌حجاب دختر من است. دختر ما و شماست؛ نه دختر خاص من و شما، اما جامعه ماست. 🔹فقط رابطه حزب‌اللهی با حزب‌اللهی معنا ندارد. رابطه حزب‌اللهی با کسی که دینش ضعیف‌تر است موضوعیت دارد. جامعه ما خانواده ماست. این‌ها همه مردم ما هستند. این ها بچه های ما هستند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞اگر انتقام خون سردار شهید قاسم سلیمانی گرفته نشود... 🎙حجت الاسلام ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🌿 @Azkhaktaaflak 🌿 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🌿 @Azkhaktaaflak 🌿 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ما را غمِ عشق است باڪی نیسـت از رفتـن ؛ مولا سلامت باد اگر عمارها رفتند ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🌿 @Azkhaktaaflak 🌿 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
آذین ببندید آسمان را ، مختار ایرانی می آید... روشن کنید این کهکشان را عمار ایرانی می آید... ای راه شیری فرش قرمز شو سردار ایرانی می آید ... پشت و پناه ملتی در راه قاســم سلیــمانی می آیــد 😢 ..... 🖤""تسلیت 🖤 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🌿 @Azkhaktaaflak 🌿 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
پیکر ابو مهدی المهندس به همراه پیکر به تهران منتقل شد 🔴الحشد الشعبی اعلام کرد: 🔹پیکر ابو مهدی المهندس به همراه پیکر سپهبد قاسم سلیمانی برای انجام دی‌ان‌ای به تهران منتقل شده و پس از آزمایش به برای خاکسپاری در وادی‌السلام منتقل می‌شود. 🔸به دلیل شدت انفجار💥 حمله تروریستی بامداد جمعه، مطهر ابومهدی المهندس با تکه‌هایی از پیکر یکی دیگر از شهدای الحشد الشعبی و پیکر مطهر سپهبد «قاسم سلیمانی» ترکیب شده است😞 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🌿 @Azkhaktaaflak 🌿 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥نماهنگ | خداحافظ سردار... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🌿 @Azkhaktaaflak 🌿 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
خوش آمدید علمدار امام خامنه‌ای 😭 ... ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🌿 @Azkhaktaaflak 🌿 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
اَلّلهُمَّ إنَّا لاَ نَعْلَمُ مِنْهُ إلاَّ خَیْراً... 🖤🌿ــــــــــــــــــــ🌿🖤
زن ها کجای هستند؟ (1) مردم دارند به رهبری پیام میدهند و تقاضا میکنند که «هر طور شده انتقام خون حاج قاسم را بگیرید». خب قوم موسی هم که گفتند تو و خدایت بروید مبارزه کنید ما اینجا نشسته ایم! مردم! انتقام را فقط در موشک های و ارتش جستجو نکنید. یادتان باشد آمریکایی که حاج قاسم را ناجوانمردانه شهید کرد، همان آمریکایی است که میخواهد حجاب را از سر دختران این کشور بردارد. آمریکایی که در حق سردار اسلام جنایت کرد، همان است که میخواهد واژه مادر در این سرزمین دیگر نباشد. ایها الناس! این آمریکای خبیث و این شیطان اکبری که دستش به خون مالک اشتر انقلاب آلوده شد همان آمریکایی است که میلیاردها دلار برای ترویج فساد و فحشا در کشورهای اسلامی میکند. مردم! آمریکا اگر حاج قاسم را ترور کرد، خیلی سال است که تلاش میکند که را در جان من و توی ایرانی مسلمان فرو کند.. باید باور کنید این آمریکا فقط دشمنِ حاج قاسم نیست.. این آمریکا دشمن خانواده های ماست..دشمن عزت ماست.. دشمن ایمان ماست... دشمن دین ماست... چشمتان فقط به موشک های سپاه و ارتش نباشد.. اصلا برای منتظر مردها هم نباشید.. مگر برای معطل مردها ماندیم؟ امروز روزِ است. از قاتلی که دستش به خون خانه و خانواده و ذهن و ایمان مردم ما آلوده است. و نبض این مبارزه فرهنگی دست زنهاست. بسم الله.. اگر چادر به سر داریم مدیون خون حاج قاسم هاییم. ادای دین به شهید، ادامه راه اوست. یعنی .. یعنی همین امروز، همین الان، برای زندگی ات تصمیم بگیر و کن برای ساختن جامعه ای عاری از .. ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🌿 @Azkhaktaaflak 🌿 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
• بایــد بہ عــبارت 🥀 ڪنار اسم عزیزت عادت ڪنیم ســردار ســپهبد حاج قاسمــ اگــر شهــادت سـهم تــو بود ؛این همہ غربــت سهم ما نبود گواراے وجودت اے زنده تر 😔💔 🇺🇸🔥👊🏻 🕊✨ 👤 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🌿 @Azkhaktaaflak 🌿 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | شکوه قدردانی مردم خوزستان از سرداران با اخلاص اسلام ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🌿 @Azkhaktaaflak 🌿 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
قاسم ها يك خصلت دارند و آن هم اين است كه شهادت برايشان احلي من العسل است...(: دلهـــا🖤 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🌿 @Azkhaktaaflak 🌿 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯