eitaa logo
از خــانــه تــا خــدا
753 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
44 فایل
مـــا ایــنـجــا مــیخوایـم راه و رسمِ #خوب_زندگی_کردن رو یاد بگیریم😉 ما میخوایم زندگیمون رو یه تغییر اساسی بدیم و از لحظه به لحظش #لذت ببریم😍 💝آرامش به سبک اسلامی 💑 همسرداری و مهارت زناشویی 🤱تربیت فرزند و لذت مادری 💫ارتباط با ما @mfater1
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از خــانــه تــا خــدا
#تربیت_فرزند #جلسه_پنجم عرض ادب و احترام خدمت شما بزرگواران در ادامه مباحث جلسه قبل امروز چند نکته
🍒 🔍 ✍ مقدمات بارداری(تغذیه) 🍃____🌹_____🍃 عرض‌ سلام و ادب خدمت اعضای‌ محترم🌹 ان شاالله به توصیه های کاربردی جلسه قبل توجه کردید و اونا رو بکار گرفته و موفق بوده باشید. با ادامه‌ی بحث مقدمات بارداری در خدمتتون هستیم ☀️〰🌾🌻
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ ✍از مقدمات بسیار مهم برای بارداری ک قبلا به آن اشاره کردیم، اهمیت دادن به سلامتی جسم و بدنمون هست، 📝که از طریق اصلاح تغذیه و مزاج و سبک زندگی، با داشتن برنامه جامع و مناسب تغذیه ای در دوران قبل بارداری، حین بارداری و بعد از زایمان امکان پذیر خواهد بود.☞ ☜چون هر چی جسم مادر سالم تر باشه و در حالت تعادل مزاجی بیشتری قرار بگیره قدرت روحی وذهنی و جسمی خودش و فرزندش بیشتر خواهد شد.💯 📈در طی مدت بارداری بدن کالری زیادی را برای حفظ بارداری و رشد جنین به مصرف می رسونه، 👈 پس باید کاری کرد که انرژی لازم وکافی برای قبل و حین و بعد از زایمان رو هم بتونه تامین کنه و بیشتر از غذاهایی که باعث تقویت جسم و روح میشن استفاده بشه. 🥗بخصوص غذاهایی با سطح پروتئین، ویتامین و املاح بالا که نوع و میزان اون براساس طبع وغلبه های مزاجی برای افراد مختلف تعیین میشه . 🧕 مادر باید در انتخاب نوع و میزان مصرف غذاها دقت کنه و از انواع مواد غذایی با توجه به طبع و مزاجش استفاده کنه. ✅ بنابراین داشتن یک برنامه تغذیه ای صحیح وکامل و اصلاح غلبه های مزاجی قبل وحین بارداری یک اصل مهم و اساسی می باشد. 🌀اولین اقدام برای داشتن برنامه غذایی رعایت‌ اصول کلی تغذیه مثل حلال‌ و پاک بودن آن بود که جلسه‌ قبل‌ مختصری به آن‌ پرداختیم. 🌀دوم اینکه تغذیه در حالت تعادل باید بر اساس شخص باشه مثلا ؛ 🌤افرادی که طبع گرم دارند صبحانه شون بهتره نون و عسل و کمی دارچین باشه و در وعده ناهار کم بخورن یا اصلا نخورن که خیلی بهتر هست، شام هم مختصر و مفید یعنی غذای سنگین مثل ابگوشت تو شب استفاده نشه. 🔥یا فردی که گرم و خشکه صبحونه نون و عسل‌ یا غذای پختنی مثل عدسی بخوره و ناهار و شامش متعادل باشه و بعضی روزا اگر احساس ضعف کرد عصرونه رو بخوره. 🍂طبایع سرد حتما چند وعده غذا بخورن مخصوصا صبحانه شون مفصل و ترجیحا غذاهای پختنی مثل تخم مرغ آبپز و یا برنج و خورشت و حلیم و عدس و ... باشه✔️ 👆این مختصری که گفتیم بر اساس طبع بود، برای کسی که در تعادل مزاجی باشه. 📌 ولی در صورت غلبه مزاج و بیماری باید برنامه غذایی رو متناسب با مزاج عارض شده تغییر بدین. 👈(برای تشخیص‌اینکه در تعادل مزاجی هستید یا دچار غلبه مزاجی شدید، حتما باید طبع و مزاجتون توسط یه کارشناس بررسی بشه.) ✅برای اصلاح تغدیه به این نکته توجه داشته باشید که👈 عادتهای غذایی اشتباه رو باید آروم آروم عوض کنید، نباید یکباره به جنگ عادتهای غلط غذایی برید و بخواید یه دفعه عوضشون کنید چون این "یک دفعه عوض کردن عادتها"، خودش مشکل ایجاد می کنه.
💟 وقتی شما محبوب فرزندتان شدید، او دوست دارد همان طور باشد که شما هستید و همان طور زندگی کند که شما دوست دارید. 💯 در مسیر تربیت فرزند، هیچ گاه فراموش نکنید که بدون محبّت، بسیاری از گزاره‌های تصویری و رفتاری، اثربخش نخواهند بود. @azkhane_takhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 مبادا دخترها و پسرهای جوان که حالا با هم ازدواج می‌کنند، خیال کنند که همسرشان باید یک «فرشته» باشد؛ ← نه اخلاق بدی، نه عیبی، نه نقصی، هیچی نداشته باشد‼️ 🔴 نه این اشتباه است. هیچ مردی و هیچ زنی را شما پیدا نمی‌کنید که یک عیبی، نقصی، ایرادی نداشته باشد....!! ✍ رهبر معظم @azkhane_takhoda
از خــانــه تــا خــدا
┄━━━•●❥-🌹﷽🌹-❥●•━━━┄ #سخنرانی_دکتر_حبشی #جلسه_پنجم ←موضوع→ "اقتدار
✨﷽✨ 🌷ســــــلاااااااااااااااام وادب ✋ 🌸شبتون به زیبـایی گَـل 🌷قـلبتون به زلالی آب 🌸وکارهای روزمره‌تون روان و جاری 🌷چـون جویبار 🌸یک دنیـا حال خوب براتون آرزومندم 😊 🌸 سه شنبه بهمن ماهتون بخیروشادی درخدمت تون هستیم بابحث 😍 خوب بریم سراغ بحث کاربردی این جلسه🌷
┄━━━•●❥-🌹﷽🌹-❥●•━━━┄ ←موضوع→ "اقتدار مرد" ⇦بعضی های ما فکرکردیم تحت فشار بذاریم تا اصلا معلوم بشه هستیم! گربه دم حجله بکش همین اول یه دو تا خط نشان براش بکش معلوم باشد حالیش باشد 😕 یه دو تا مخالفت باهاش بکن، یه دادی سرش بزن بفهمه مردی هم هست در حالیکه بدونید آقایون و کار طفله نه کار بزرگ مرد که هیچ ⇰ 🧒دیدید بچه سه ساله از باباش بستنی میخواد چون قدرت نفوذ و اقتدار نداره از تهدید فشار استفاده میکنه: بابا تا بستنی نخری مسواک نمیزنم، غذا نمیخورم، ادرار هم نمیکنم.... 👊 داره فشار میاره یا برا تهدیدش چیکار میکنه این موبایلتو میشکونم ؛سرمو میزنم تو این شیشه، میزنم به زمین ▲ داره تهدید فشار میاره چون قدرت نداره ❃طفله مردی که میگه اگه بیام ببینم ، ببین چی دارم میگم، همین الان، این داره میگه من طفل مرد مقتدر تهدید فشار ندارد خوب اونارو ندارد چی دارد⁉️ مرد مقتدر تامین میدهد منم اینجام نه نگران چه هستی 🌺جان عالمی به فدایش ابوالفضل العباس علیه السلام مقتدر کربلاست چرا چون فرمان میده و سر زن و بچه و دیگران داد و فریاد و فشار درست کرده؟ 🚫خیر زینب سلام الله علیها میگه از مدینه تا کربلا ، ذی الحجه تا محرم این راه طولانی خطر حمله و یورش دشمن آخر خط شهادت عباس هر وقت در چهره ما خستگی میدید اتراق میداد شونه و زانوانش پله هایی بودند که ما محارم به وسیله آن از مرکبها پیاده میشدیم بی جهت نیست عصر عاشورا وقتی میخواد زینب سلام الله علیها این کاروان داغدار بی مرد شکسته رو سوار مرکبها کنه نگاه کرد سمت علقمه گفت کجایی عباس وقت سوار شدن کاروانیان است😔 یعنی ⇩⇩⇩ یادته تو زحمتش را میکشیدی ما در سایه تو می غنودیم... بچه گاهی تو ماشینه به باباش میگه آب باباش میگه آب نیست بابا آب... آب نیست وقتی میگم آب نیست یعنی نیست اگه یه بار دیگه بگی آب... آبم هست تو مغازه تو بطری یه ترمزی بزنه گرفته هر وقت خونه رسیدیم ┄━━━•●❥-🌹❀🌹-❥●•━━━┄ بریم ببینیم خانمها چی میارند به روز اقتدار مرد ⁉️ آیا خانمها قصدشون شکستن اقتدار مرده؟ ❉ به هیچ وجه 🌿ببینید این پایه و ستون اقتدار مرده خانم دوست میدارد بر پایه مردش تکیه کند لذا دیدید خانمهایی که نتونستن برای خودشون چنین پایه ای پیدا کنند میرن کنار زندگی تکیه گاهی میدن همسر دوم میشه، صیغه ای میشه؟ به اس ام اسی دل میبازه به توجهی وابسته میشود .... ♨️ یا خانم جوان زنگ زده به من میگه آقای دکتر من خواستگاری دارم دو سال از من کوچکتره الان باباش اداره اش میکنه ❃تو جلسه خواستگاری هم مامانش بجاش صحبت میکرد شما میگین این قابل اعتماد هست؟ با اینکه مرد خوبی بود من برم بهش تکیه کنم قابلیت شو داره؟ لذا دیدید خانمها از مرد دهان بین زیر نفوذ پدر مادرش تحت تاثیر برادر و پدرش بیزارند ↗️ در جسم و روان مرد مقتدر میخواد عشق اقتدار مردند این تویی که اندازه اقتدارتو معلوم میکنی ⇦خوب پس خانمها که دنبال شکستن اقتدار نیستند؛ 🔵بیان و منظور دیگه ای دارند که نمیدونند چه اثری در مرد ایجاد میکند و اثرشو در مرد نمیشناسند... این مبحث ادامه دارد جلسات بعد را دنبال کنید...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 👌 زن فرعون تصميم گرفت که عوض شود، و پسر نوح تصميمی براي عوض شدن نداشت...! اولی همسر يک طغيانگر بود و دومی پسر يک پيامبر...!!! 💠 براي عوض شدن خود و تغییر وضع موجود هيچ بهانه‌ای قابل قبول نيست اين خودت هستی که تصميم می‌گيری تا عوض شوی. 🔸در اسلام چیزی به نام بن‌بست نداریم. هر مشکل و گرفتاری قابل حل است. مهم آن است که بخواهید و اراده کنید که شرایط را تغییر دهید. 👌 قدم بعد این است که با مشورت و همفکری با آدمهای فهیم و باتجربه و کمک‌خواستن از مشاورهای دینی و متخصص، گامهای حل مشکل را با آرامش، تلاش و توکّل به خدا طی کنید. 🔸 فقط فراموش نکنید که مشکلات همانطور که یک شبه بوجود نیامده‌اند یک شبه نیز حل نمی‌شوند. صبور باشید و پله پله، نسخه‌های صحیح را عمل کنید. 💠 اگر در مراحل اولیه، تغییراتی احساس کردید، برای حفظ آن حتماً تلاش بیشتری کنید و هرگز ناامید نشوید. @azkhane_takhoda
🏖 ✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀ 🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان 🔍 زندگیم با امیر شروع شد ... زندگی با تنها کسی که هیچ‌وقت فکر همسری او را نمی‌کردم . خانه‌ام زیبا و جادار بود ، آن روزها آپارتمان صد و پنجاه‌متری داشتن یعنی ثروت ، امیر ازنظر مالی برایم هیچ‌چیزی کم نگذاشت. اما لبخند با صورت من قهر کرده بود و تنها چیزی که خوشحالم می‌کرد رفتن به روستا و ساعت‌ها نشستن بر مزار بابا بود... امیر مرد شوخ‌طبعی بود دنبال بهانه می‌گشت تا مرا بخنداند همیشه یک سوژه برای سورپرایز من پیدا می‌کرد . کم‌کم تنفر من به دلسوزی تبدیل شد ... دلم برایش می‌سوخت... عاشق شدن بد دردی بود که خود آن را چشیده بودم دلم برای امیر می‌سوخت که عاشق منی بود که او را نمی‌خواستم ... اما خواست زمانه با من یکی نبود... حدود پنج ماه بعد از ازدواجم بزرگ‌ترها جمع شدند تا برای سالگرد زلزله برنامه‌ریزی کنند قرار شد مراسم در روستا و منزل بازسازی‌شده پدربزرگ و مادربزرگم برقرار شود. خبر داشتم که آن خانه را مرتضی برایشان ساخته بود ، حال عجیبی داشتم می‌دانستم آن روز او و عمه فاطمه را خواهم دید . امیر قدری عصبی بود اما سعی می‌کرد به روی خودش نیاورد چمدان بستم و با ماشین خودمان معصومه خانم و بچه‌ها را برداشتیم و روز قبل‌از مراسم به روستا رفتیم . وقتی وارد حیاط شدیم عمه فاطمه را دیدم ... روی ایوان ایستاده بود و مادرانه نگاهم می‌کرد در آن لحظه هیچ قدرتی نمی‌توانست جلوی رسیدن من به آغوش او را بگیرد ، دست‌هایش را صورتش را تک‌تک انگشتانش را با اشک می‌بوسیدم ... خدایا چقدر دلم برای آغوش مادرانه‌اش تنگ شده بود ، یک‌سال دوری اجباری آن‌هم روزهای بی‌پدری و تنهایی من ... همه افراد حتی امیر با دیدن بی‌قراری ما دونفر متأثر شدند ، معصومه خانم هم با عمه خوش‌وبش کرد هرچند سردی بین شان کاملاً مشخص بود . تا شب مثل مرغ پرکنده بی‌قرار بودم... پس کجا بود ... چرا مرتضی را نمی‌دیدم... صحبتش بود... می‌دانستم آن‌جاست اما جلوی من ظاهر نمی‌شد... دخترها مشغول درست کردن خرما شدیم و بزرگ‌ترها حلوا پختند ، بوی غذای خیرات و اسفند فضا را پر کرده بود سفره‌ی شام انداخته شد . دیدمش ... با سینی بزرگ غذا از گوشه حیاط آمد ... خدای من چرا زنده بودم ... مرتضی بود ... مرتضای من ... موهایش بلند شده بود و روی پیشانی‌اش ریخته بود به‌نظر مرد تر و پخته‌تر می‌آمد. همین‌طور که مسحور او بودم سنگینی نگاه امیر را که گوشه‌ی دیوار ایستاده بود حس کردم ، خودم را و نگاهم را‌ جمع کردم و رفتم داخل نمی‌خواستم با مرتضی روبرو شوم همین‌که او را دیده بودم قلبم داشت از جا کنده می‌شد توان صحبت و گفتگو با او را نداشتم از طرفی دلم نمی‌خواست امیر تحریک شود. نیمه‌های شب بلند شدم تا به حیاط بروم دلم می‌خواست روی همان سکویی که بارها با مرتضی می‌نشستم بنشینم و یاد ایام کنم اما پیش‌از من کس دیگری دل‌تنگ آن سکو شده بود هیبتش را در تاریکی تشخیص دادم به دیوار تکیه زدم و به سیاهی چشم دوختم ... اشک گاهی درمان درد نمی‌کند... بی‌صدا برگشتم داخل و تا صبح خواب پریشان دیدم . فردای آن روز پیش‌ازظهر بنا بود به مسجد رفته و آن‌جا را آماده مراسم کنیم ، من داوطلب شدم تا وسایل را ببرم و بچینم. عکس زن‌عمو و چهار بچه‌هایش و عکس بابا را برداشتم به‌علاوه روبان سیاه ،گل، شمع ، ترمه و گلاب مشغول چیدن وسایل داخل مسجد بودم که صدای یا الله او توجهم را جلب کرد... جای فراری نبود هر دو دست‌پاچه به‌هم نگاه کردیم : _سلام ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 با توکل به نام الله ✨چراغ نام خـدا را بیفروز 🌺وبا یادش آن را فروزان نگاه دار ✨زیرا که فقط خـدا 🌺حامی و نگهبان تو ✨در تمامی احوال و زمانهاست. 🌺 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم ✨ الــهـــی بــه امــیــد تـــو ☆🌺〰️🍃〰️🌺〰️🍃☆ 🕊🌺الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌سلام‌الله‌علیها‌🤲 @azkhane_takhoda
39.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☀️روزمان را 💖 امروزهم‌نعمت‌خداست 💖 💖 قــــدرش‌ را بـــدانــیــم 💖 ☀️صفحه‌امروز: ۱۰_سوره‌بقره آیه۶۲تا۶۹ @azkhane_takhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢🔅💢🔅💢🔅💢🔅💢 💠 شخصی برای اولین بار یک کلم دید. اولین برگش را کند، زیرش به برگ دیگری رسید و زیر آن برگ یه برگ دیگر و... با خودش گفت:🤔 حتماً یک چیز مهمیه که این‌جوری کادوپیچش کردن...! 😐 اما وقتی به تهش رسید و برگ‌ها تمام شد متوجه شد که چیزی توی اون برگ‌ها پنهان نشده، بلکه کلم مجموعه‌ای از این برگهاست... 👌✔️🍃 ☢ داستان زندگی هم مثل همین کلم هست! ما روزهای زندگی رو تند تند ورق می‌زنیم و فکر می‌کنیم چیزی اونور روزها پنهان شده، درحالیکه همین روزها آن چیزیست که باید دریابیم و درکش کنیم... ✅👆 👇✅ و چقدر دیر می‌فهمیم که بیشتر غصه‌هایی که خوردیم، نه خوردنی بود نه پوشیدنی، فقط دور ریختنی بود...!😊 🌺 زندگی، همین روزهاییست که منتظر گذشتنش هستیم ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @azkhane_takhoda 💢🔅💢🔅💢🔅💢🔅💢
از خــانــه تــا خــدا
نکاتی از #جلسه_دوم بحث #شخصیت_محوری👇👇 1⃣ در تربیت اگر نتوانیم انگیزه‌ها را از درون تغییر دهیم، چیز
صمیمانه ترین سلام ودرودها بر اهالی خوب مخاطب خاص 💖 خوبین الحمدالله😊 دراین رورهای زیبای زمستانی از خداوند مهریان می خوام که به وقت وزمان تون عمیقاً برکت بده تا از مطالب ناب ‌ ( تربیت الگویی) بهره مند بشوید چقدر خوشحال هستیم امروز هم مهمان دلهای باصفای شما خوبان شدیم‌😍🌷
نکات جلسه سوم شخصیت محوری تربیت الگویی 1⃣چه کنیم تا شخصیت اهل بیت علیه السلام را شخصیت محوری بچه ها بشوند؟ 🔑 یک توجه به مراقبت هایی که در تربیت، حتی قبل از به دنیا آمدن بچه، گفته شده. تاکید ویژه بر بحث لقمه حرام 🔑 دو نوع رفتارمان با دیگران و به ویژه بچه ها، طبق نظر اهل بیت (علیهم السلام) باشه و تدریجا بچه متوجه میشه که رفتارهای درست و فطری من با او، تحت تاثیر تربیتی است که از اهل بیت (علیهم السلام) داشتم. و اما... 🔑 سه قصه انسان ها فطرتا تمایل به قصه دارند. قرآن بدون قصه هایش، ناقص است. خدا هم تاکید میکند " نحن نقص علیک". قصه‌ گو خداست اصل قصه شنو پیامبر قرآن کتاب فطرت ست. مبنای اصلی تربیت، قرآن و اهل بیت (علیه السلام) هستند، یقینا روش قرآن برای تربیت انسان فطری است. چون دین چیزی غیر از فطرت نیست. ✏️خواب معادل قصه ست. قوه تخیل، سرباز تفکره و در قصه دو چیز رو حذف می کند 🔅فاصله زمانی 🔅فاصله شما و شخصیت هارو از بین میبره (تجربه مجازی) _فاقصص القصص لعلهم یتفکرون_ گاهی یک قصه سرگذشت یک نفر را عوض میکنه. 2⃣ چهار سوال اساسی درباره ی قصه گویی 💡از چه زمانی؟ 💡چه قصه هایی؟ 💡چگونه ؟ 💡چه مقدار؟ ✅ یک قصه گفتن برای بچه ها از چه زمانی باید آغاز بشود؟ زمانی که بچه ها توانستند با واژگان و حرکات چهره و زبان بدن ، یک ارتباط حداقلی برقرار کنند.(حدودا بین 2 تا 2ونیم سالگی) همین که متوجه بشه، یه آدم خوبایی بودن، یه آدم بدایی بودن. آدم خوبا اصلی شون علی مولا بود. این علی مولا تو ذهنش جا میگیره. ‼️ هیچ وقت قصه گفتن برای بچه هارو به وقتی که گنجینه واژگان شون کامل بشه، به تاخیر نندازید . خطرناکه .‼️ سرعت شکل گیری شخصیت محوری زیر 3 سال زیاده (گاهی در عرض 20 تا 30 روز با یه قصه ی تکراری هر روزه😊) 📣اهمیت مدیریت رسانه (تلویزیون، بازی رایانه ای، موبایل) اعتیاد بچه به رسانه باعث سخت شدن کار بچه ها از سه جهت به شدت زیر 3 سال از رسانه آسيب پذیرند ‼️1. خیلی زود به شخصیت های نمایشی علاقه مند میشن. خیلی زود. ‼️2. به شدت تاثیر میگیرن ‼️3. معتاد میشن.😔 3⃣سوال بعد ✅ دو چه قصه هایی رو باید برای بچه هامون بگیم؟ تردید نکنید اولین قصه هایی که بچه ها میشنوند باید قصه اهل بیت (علیهم السلام) باشد. نزدیکترین شخصیت ها به فطرت بچه ها اهل بیت (علیه السلام) هستند. شما لازم نیست دردسر زیادی تحمل کنین برای اینکه بچه رو با شخصیت اهل بیت (علیه السلام) رفیق کنین. خدا معرفت و محبتعلی علیه اسلام و پیامبر و اهل بیت (علیه السلام) را در فطرت ما گذاشته. ‼️**مراقب باشین** با یه سری توجیهات نکنه اولین شخصیتی که برای بچه قصه اش رو میگید ، شخصیت های خاله خرسه و عمو گاوه و ... باشه! ‼️قبل از آنکه بت من، بن تن، باربی و ... غیره وارد شوند شخصیت اهل بیت علیهم السلام را وارد زندگی بچه کنید. و گرنه خودِ ما والدین، میشیم سرباز دشمن چه بچه الگو بگیرد چه نگیرد، این شخصیت ها ذهن و روح اونو اشغال کردن! 🔅ولی بعد از اهل بیت (علیهم السلام) قصه یاران اهل بیت (علیه السلام)، انبیا و دوستداران خدا، قصه شهدا، علما و آدمای خوب و بد روزگار خودمون چون دیگر محور تعریف شده. 4⃣کی می‌فهمیم شخصیت محوری جا افتاده؟ زمانی که‌ بچه خوبی و بدی رفتار خودش و دیگران رو بر اساس شخصیت محوری میسنجه 😊 🔅سلیقه شخصی من (استاد عباسی) اتصال اینه که یک شخصیت رو انتخاب کنید. _که سلیقه من شخصیت امیر المومنین علیه اسلام است._ شخصیت ایشان را با قصه های قشنگ جا بندازین. بعدش برین سراغ شخصیت های دیگر. حضرت فاطمه (س)، امام حسن (ع) و .. بعد دیگران. حتما قصه های اهل بیت (علیه السلام) باید علاوه بر شخصیت زمینی اهل بیت (علیه السلام)، شخصیت آسمانی و ماورایی اونهارو با تاکید ویژه نشون بده و روی شخصیت ماورایی آن ها تاکید ویژه بشه. دقیقا وقتی اون عشق، علاقه، اتصال و تطبیق فطری آغاز میشود که شما از شخصیت ماورایی اهل بیت (علیه السلام) حرف میزنید. مثال: جنگ خیبر تا اون قسمتی که در قلعه رو حضرت کندند و سپرش کردن و یا پرتش کردن، اینجاست که اون اتصال بین شخصیتی که من به نام علی مولا تعریف میکنم، با شخصیتی که در فطرت بچه وجود داره،شروع میشه. چون تا اینجای کار رو رو کسان دیگه هم انجام میدن. مثال دیگر: قصه به دنیا آمدن حضرت علی(ع)، نقطه اتصال دقیقا همونجاییه که سینه کعبه شکافته میشه و حضرت فاطمه بنت اسد وارد کعبه میشن. آن نقطه اتصال الان در فکر تربیتی خیلی ها، نقطه توقف و خط قرمزه اصلا اگر این اتصال رو برقرار نکنید، نمیتونید شخصیت اهل بیت (علیه السلام) رو شخصیت محوری بچه ها بکنید‼️ پایان جلسه سوم
🤲الهی حال دلتون عاااالی 👌 و روزتون منور به نور اهل بیت علیهم السلام باشه ✨☀️.... پرسش و پاسخ جلسه سوم را باافتخار تقدیم حضورتون میکنم😊😎 ثواب گوش دادن👂این صوت هدیه میکنیم 🎁به سه ساله امام حسین علیه السلام ، حضرت رقیه خانوم سلام الله علیها🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🤩📣امروز سالروز فتح خیبر به دست مولامون امیرالمومنین علی علیه السّلام ه🤩 قصه جنگ خیبر(صوت) برگرفته از کانال لالایی خدا استاد عباسی ولدی قصه فاتح خیبر شعر جنگ خیبر ۱ شعر جنگ خیبر ۲ 📣 با نشر این پیام در ثواب آشناکردن بچه شیعه های ایران عزیزمون با مولا امیرالمومنین سهیم باشیم 🙏 🌿🌿🌿 کانال @azkhane_takhoda
فاتح خیبر هوا ابری بود🌥 و نسیم خنکی می‌وزید🍃. سَما و دانا در حیاط با یکدیگر مشغول بازی بودند. مادر با ظرفی از میوه 🍎پیش آن‌ها آمد. دانا گفت آخ جون میوه! سیب 🍎را از توی ظرف برداشت و گفت: مامان چرا به علی مولا😍 می‌گویند فاتح خیبر؟مامان گفت: دانا جان چرا این سوال را پرسیدی؟ دانا گفت: آخه دیشب که با بابا به مسجد🕌 رفته بودم یک پیرمرد مهربان بعد از صحبت‌های حاج‌آقا گفت: خدایا به‌حق فاتح خیبر علی‌بن‌ابیطالب ظهور آقا امام‌زمان را نزدیک بگردان. 🙏مامان گفت: الهی آمین، به‌به چه دعایی! 😊 حالا خوب گوش کنید که برایتان بگویم. خیبر یک منطقه‌ ی خوش‌آب‌وهوا 🌲🌲🌲در شمال شهر مدینه بود. سما گفت: مدینه همان شهر پیامبر! مامان لبخندی زد و گفت: بله دخترم.☺️ خیبر قلعه های مختلفی داشت، 🏰 سما گفت: مامان قلعه یعنی چه؟ مامان گفت: قلعه یک ساختمان بزرگ است که دیوار های خیلی بلند و محکم و یک در آهنی یا چوبی خیلی بزرگ دارد. 🏰 خیبر منطقه‌ای بود که یهودی‌ها در آن‌جا زندگی می‌کردند. یهودی ها کسانی هستند که طرف‌دار حضرت موسی هستند. بعضی از یهودی‌ها پیامبر ما را دوست داشتند و مسلمان شدند ولی عده‌ای از دانشمندان یهودی با پیامبر ما دشمنی کردند و می‌خواستند دین اسلام را از بین ببرند پیامبر هم برای دفاع از دین اسلام با آن‌ها جنگیدند جنگی⚔ طولانی بین یهودی‌ها و مسلمانان در منطقه خیبر اتفاق افتاد. پیامبر در این مدت مریض شدند😔 و افراد مختلفی را برای فرماندهی فرستادند. (مثل ابوبکر و یا عمر)ولی هربار سپاه اسلام نمی توانست یهودی ها را شکست دهد،چون یهودی ها به داخل قلعه ی خیبر می رفتند و مسلمان ها هم نمی توانستند وارد قلعه بشوند. تااینکه پیامبر گفتند: فردا پرچم 🇵🇸را به دست مردی می‌دهم که خدا و رسول خدا را دوست دارد و خدا و رسول خدا هم او را دوست دارند آن مرد کسی است که در قلعه خیبر را باز می‌کند. حمله می‌کند و فرار نمی‌کند. دانا گفت: مامان آن مرد علی مولا😍 بود؟ مامان گفت: بله پسرم علی مولای قوی و قدرتمند. سپس ادامه داد عده ای گفتند: علی که چشمش درد می‌کند. پیامبر گفتند: به علی بگویید بیاید. سما گفت: مامان پیامبر چشم علی مولا😍 را خوب کرد؟ مامان گفت: پیامبر فرستاده خداست. و به خواست خدا و دست پیامبر چشم علی مولا 😍خوب شد. علی مولا😍 پرچم را در دست گرفت و به سمت دشمن حمله کرد. یهودی ها، قوی ترین مردشان را برای جنگ فرستادند که هیکل خیلی بزرگی داشت. فریاد😡می زد: اسم من مرحب است مرحب! چه کسی حاضر است با من بجنگد؟ علی مولا جلو رفت و گفت: *مادرم اسم من را حیدر گذاشت است. عصبانیت من مانند عصبانیت شیر🦁 خطرناک است* جنگ شروع شدو قبل از اینکه مرحب بتواند کاری کند علی مولا 😍مرحب را شکست داد. (و از بین برد) همه ی یهودی ها ترسیده😰 بودند و به داخل قلعه فرار کردند😱 در قلعه را بستند و نفس راحتی کشیدند.😮 در قلعه خیلی سنگین بود. چهل مرد قوی در را (روی لولا) باز و بسته می کردند. اما ناگهان... یهودی ها دیدند در قلعه دارد تکان میخورد!🏰 😬😬 *علی مولا 😍 در قلعه را با یک دست از جا کند و به طرفی پرتاب کرد.* 💪💪 مسلمان ها وارد قلعه شدند و یهودی‌ها را شکست دادند( از بین بردند) این‌بار هم با خواست خدا و دلیری‌های علی مولا😍 سپاه اسلام پیروز شد. دانا گفت چقدر هیجان‌انگیز !کاشکی من هم مثل علی مولا شجاع و قوی باشم. مامان گفت هر کس شیعه‌ی واقعی باشد و علی مولا را الگوی خود قرار دهد می‌تواند شبیه او باشد قدرت بی‌نظیر علی مولا😍 به‌خاطر لطف و عنایت خداوند است. باران شروع به باریدن کرد🌧🌧. قطره های باران صورت سما و دانا را قلقلک میداد.😁 مامان گفت: بیایید زیر باران دعا کنیم🤲 و همگی چشمانشان را بستند شروع به دعا کردند. نویسنده: ز.تقی پور
شعر جنگ خیبر شاعر: خانم غلامی کاری از گروه شعر و قصه درمسیرمادری 🌺🌺🌺🌺 به نام خدا آی قصه قصه قصه نون و پنیر و پسته یه قصه راستکی نه اَلَکی، آبَکی قصه،قصه ی خیبره پهلوونیِ حیدره پشتِ درای بسته مسلمونا نشسته هرکی فک کرده مرده نرفته بر می‌گرده 🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆 گفتن یه روز پیامبر پشت دَرای خیبر: فردا کسی فرماندست که حتمنی برندَست فردا با شور و غوغا جمع شدن مسلمونا همه اومدن ولی نیومد امام علی صدا زدن: حیدرم! کجایی برادرم ؟ یکی گفتش: مریضه نمی‌بینه یه ریزه دعا کردن پیامبر برای چشم حیدر 🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆 امام علی خوب شدن همه رنجا فوت شدن با یه شمشیر و سپر با یه پرچم به کمر رفتن به سمت میدون به سبک یه پهلوون یه پهلوون خیبر که داشت نیزه و خنجر دو تا شمشیر و سپر یه کلاه خود روی سر 🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆 اومد و گفت: من مرحب هستم مرحب می جنگم مثل عقرب هر کس با من جنگیده فردا روزو ندیده امام علی گفتن: منم منم حیدرم قوی ام دلاورم می جنگم مثل یه شیر تند و تیزم عین تیر تق توق افتاد زمین به یک آن همان پنبه پهلوان 🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆 یهودیا ترسیدن از ترس به خود لرزیدن رفتن توی خونشون دویدن تو لونه شون با سختی و با زحمت چِل نفره با سرعت بستن درِ قلعه رو انداختن چفتِ دَرو یهو صدایی اومد صدای ناله ی در نگاه کنید اینجا رو دَرو می کَنه حیدر گرفتن امام علی دَرو شبیه سپر با قدرت خدایی، پرت کردن اون طرف تر بلندشد بازم صدا، از این ور و از اون ور مسلمونا می گفتن: الله، الله اکبر علی شیر دلاور علی فاتح خیبر 🌿🌿🌿🌺🌺🌺🌿🌿🌿
شعر جنگ خیبر شاعر: سمیه نصیری کاری از گروه شعر و قصه درمسیرمادری 🌺🌺🌺🌺 به نام خدا اتل متل یه قصه /قصه ی جنگ خیبر قصه ی یک جنگ سخت/درزمان پیامبر آدم بدای قصه/خیلی بودن ستمگر یهودی ها به اونها/میدادن تیروخنجر یهودی ها دوست بودن/باآدمای ظالم میخواستن که نباشه/انسان خوب وعالم اون ادمای بدجنس/باشمشیر وُبانیزه همیشه کارشون بود/اذیت و شکنجه مانندقصرشاهان/قلعه هاشون بزرگ بود اما دلهاشون سیاه /مثل شغال وگرگ بود یه روزی گفت پیامبر/بریم به جنگ بدها باید همه جمع بشین/فردابریم به یک جا پیامبرودوستاشون /شبونه رفتن سفر تشنه وخسته ی راه/فرداش رسیدن خیبر وقتی که خورشیدخانوم/ازپشت کوه دراومد یهو دیدن دشمنا/از راه یه لشکر اومد ازترسشون یه مدت /پنهان شدن توخیبر بیست روزگذشت وموندن/پشت درا اون لشکر خسته بودن حسابی/رفتن پیش پیمبر بعدعمر و ابوبکر/رفتن به جنگ خیبر آماده ی جنگ شدن/به دستور پیامبر به دشمن حمله کردن/با یه سپاه و لشکر جنگیدن وخیلی زود/خوردن شکستی سنگین سرهاشونو باغصه /انداخته بودن پایین گفت به آدمهای خوب/پیامبر مهربون این مشکل خیلی سخت/حل میشه خیلی آسون یک نفرازشما ها/میره به جنگ دشمن همون که خیلی خوبه/فردامیگم کیه من پیامبرخداگفت / علی هست اون قهرمان علی مولای شجاع/یک تنه رفت به میدان دوتا درای خیبر/بزرگ بودندوسنگین باسختی بازمیکردن/چهل مردآهنین روزبعد یه یهودی/باغروروشادمان بلندمیگفت ای مردم /مرحب اومد به میدان یک دفعه باشجاعت/جلواومدعلی جان گفت نام من حیدره/شیرخدا،پهلوان امام علی خیلی زود/بایک ضربه ی سنگین حریفشو شکست داد/مرحب افتاد رو زمین درو بلند کردازجاش/فقط بایک بسم الله همه بلندمیگفتند /لااله الا الله علی مولابایک دست/درهای خیبرو کند یهودی های بدجنس/شکست سختی خوردند مسلمونا میگفتند/باشادی وخوشحالی قوی میدان فقط/یارمظلومان علی مسلمونا دادزدن/یارپیمبرعلی باشادی فریادزدن/فاتح خیبرعلی 🌿🌿🌿🌺🌺🌺🌿🌿🌿