خوش بحال ذاکرین.mp3
11.56M
ماه رجب ماه امیدواری است.
از خدا کم نخواید این ماه.
این سخنرانی استاد شجاعی به دلم نشست شما هم گوش بدید دوس داشتید.
راستی #ماه_رجب مبارک.😍
و التماس دعا
🌺نیت امروزم:
#زندگی_نیتمند
نیت امروزم زندگی در بستر مهر هست.
🧡اگه قراره آشپزی کنم میخوام مهر توش جاری باشه و با دلم بپزم.😋
🧡اگه قراره مادری کنم با مهر باشه ! نگم ای بابا باز صبح شد و شلوغکاری بچه، به جاش با مهر و تمام قلبم باهاش بازی کنم و کارهاشو انجام بدم. 👶
🧡اگه قراره همسری کنم با مهر باشه.😊
🧡 اگه اینجا خدمتی میکنم نیتم مهر باشه و نثار ازصمیم قلب. 😍
خلاصه اول هفتهتون پر از مهر و شادکامی.😍😊
@aznobato_ir
🌿🌿🌿
خیلی این سوال رو پرسیدید. اگه بخوام بر اساس ارزش کارگاه قیمت گذاری کنم باید بالای یه تومن در نظر گرفته بشه.😊
چون سی روز آموزش+ سی روز بازی و فعالیت تایم ویژه + موضوع گفتگو برای قرار خانوادگی رو شامل میشه این چالش + پشتیبانی توسط خودم😊
اما به این دلیل که دلم میخواد همه استفاده کنن بدون افزایش قیمت و به قیمت دور قبلی ۳۲۰ تومان هزینه چالش هست.
ثبت نام هم که قبلا گفتم سوم بهمن ماه ساعت ۱۲ظهر.😊
#چالش_سی_روزه_فرزندپروری
@aznobato_ir
🌿🌿🌿
#خاطرات_یک_نو_مامان
یادمه بعد از زایمان، روزا سخت میگذشت! بیخوابی و خستگی،بعد زردی و توی دستگاه بودن بچه که انگار جون منو میخواستن بگیرن وقتی ایلیا رو میذاشتیم تو دستگاه! دل دردای بچه و بعد آلرژی ایلیا که صورتش پر از دونه بود و کلی طول کشید تا دکترا بفهمن حساسیت به پروتئین گاویه و من نباید هیچ گونه لبنیاتی استفاده کنم.😢🥺
خلاصه که داشتم افسرده میشدم،آمنهای که عاشق کتاب خوندن بود و کلی فعالیت مختلف داشت الان نمیتونست تنهایی دوش بگیره.😫😫
خودم رو گذاشته بودم تو یه چارچوب فکری،با بچه فعلا نمیتونی کاری کنی!! 😕
تا اینکه حدود چهار ماهگی ایلیا یه کلاس دکتر حمیدپور برگزار میکرد راجع به طرحواره درمانی. وقتی به مهدی گفتم، گفت آنلاینه،پنجشنبه و جمعهها هم هست منو مامان هستیم برو. وسط کلاسم راحت بچه رو شیر میدی بغلش میکنی.🤔😊
ثبت نام کردم و نمیدونید بعدش چقددددددر احساس سر زندگی کردم. تازه فهمیدم نه با بچه هم میشه رشد کرد،اما مدلش فرق داره.☺️😍
از اون روز تا الان یه عالمه کلاس مجازی رفتم که خیلی هم برام مفید بودن. بر خلاف تصورم که فقط کلاس حضوری خوبه الان میبینم غیر حضوری هم برام کار میکنه. تازه اینحوری تایم تو راه بودن و خستگی مسیر هم دیگه حذف میشه. 🥰
@aznobato_ir
🌿🌿🌿
میدونی رفیق اولین قدم برای رشد کردن اینه که شرایطتت رو بپذیری، بعد تازه با خودت میگی حالا با توجه به شرایط من چه کارایی میشه کرد. تا وقتی شرایطتت رو قبول نکنی همش یه گفتگوی سمی داره مدیریتت میکنه، اینکه تو نمیتونی. 😐😐
اما وقتی پذیرفتی، تازه راهکارهای جدیدی رو میای امتحان میکنی. تازه مسیر رشد برات روشن میشه.😍
خیلیهاتون میگید تو کمک داری ما نداریم. 😅حتی همینم یه تله ذهنی هست!! مگه فقط مامانبزرگ میتونه کمک کنه؟! 🤔
اما خیلی وقتا منم کمک ندارم، بیشتز شب بیدار میمونم و به کارهام میرسم. برنامه ریزی میکنم و قدمهای مورچهای برمیدارم.( البته که این با توجه به شرایط منه تو میتونی صبح زودتر بیدار بشی از دوستت کمک بگیری و و و)😊
وقتی برای خودم قدمی برمیدارم، حالم با خودم بهتره با ایلیا هم بیشتر حوصله دارم وقت بگذرونم.😍
شما هم امتحان کن، امروز یه قدم برای حال خوب خودت بردار حتی اگه خوردن یه کیک خوشمزه باشه یا شروع یه رژیم😊.
@aznobato_ir
امروز از صبح کلی کار کردم، آشپزخونه رو برق انداختم،خونه رو جارو کردم و مرتب کردم و الان فرصت کردم بشینم😁.
انگاری ذهنم یه نظمی پیدا کرده و الان میخوام بشینم پای محتوای دوره حضوری فردام. 😉
فردا یه کارگاه فرزندپروری با مامانای کرجی دارم.😊
آخر شب میام کلی براتون مینویسم .😍
@aznobato_ir
🌿🌿🌿
#خاطرات_یک_نو_مامان
آیا خدا آزارداره!!🤔🤔
همیشه برام مهم بوده ایلیا چطور قراره با خدا آشنا بشه، خدایی که به ما معرفی کردن توی کودکی، خیلی وحشتناکه، حتی آزار هم داره!!! 😐🙆♀
میدونی چرا؟! چون بچه ها رو میندازه!!! ☹️اونجا که میخوندن برامون تاب تاب عباسی خدا منو نندازی!! (خب همچین خدایی آزار داره دیگه، وحشتناکه) تازه بعدشم ادامه داشت اگه میخوای بندازی بغل مامانم بندازی. ( یعنی آهای خدای بدجنس حداقل یه کم بدجنسیتو کمتر کن منو بنداز بغل مامانم لطفا) 🤦♀🤦♀
بعد چی میشد؟! ناخواسته تو ذهن ماها خدای آزاردار شکل میگرفت،کم کم رفتیم مدرسه بدترم شد، خدایی که به ما معرفی کردن، سنگ میکنه، همش داره مجازات میکنه، میبره جهنم،کار بد کنی تنبیه. و انقد این رو بزرگ کردن که ماها یه خدای مجازاتگر رو شناختیم. 😐😢
به الرحم الراحمین بودن خدا وصل نشدیم!!! یه سریا دین گریز شدن، یه سریا هم مثل من لطف خدا شامل حالش شد و از یه جایی نجات پیدا کرد، الرحم الراحمین بودن خدا رو دید. فهمیدم خدا مهربونه و اگه مجازاتیم هست از عدل و مهربونیه.😊
حالا من میخوام خدایی که به فرزندم معرفی میکنم مهربون باشه. واسه همین تاب تاب عباسی ما شعر زیر هست:
تاب تاب عباسی/خداجونم چه نازی/وقتی میام به بازی/دوس دارم بگی بچه جون چی دوس داری تو بازی؟!/منم بگم خداجون دلم میخواد همبازی.😍
🌺اگه دوس داشتی مطلب رو این پیام رو به عنوان هدیه بفرست واسه همه نی نی دارهایی که میشناسی تا اونا هم استفاده کنن.😉
@aznobato_ir
🌿🌿🌿
راستش من معتقدم وقتی نیاز بچه رو تشخیص بدی حداقل هشتاد درصد راه رو رفتی. چون دیگه رفتارای بچه لجبازی نیست برات. 😍
اینم یه خاطره بازی از چالش سی روزه فرزندپروری که روز مادر تمام شد و من کلی کیف کردم با مامانا.😍
شبتون بخیر
#چالش_سی_روزه_فرزندپروری
@aznobato_ir
🌿🌿🌿
سلام از یه آمنه با کمبود صدا.😁
دیشب تا دو و نیم بیدار بودم، پیامهای گروه پشتیبانی مدیریت خشم رو جواب دادم، بعد نشستم برنامه ریزی کردم واسه جلسه حضوری امروز.😍
امروزم صبح زود بیدار شدم و نشستم پای محتوای جلسه و از ده هم توی جلسه با مامانای مواساتی بودم با موضوع فرزندپروری.😍
راستی جلسه امروزمون توی منظریه کرج بود و قراره هر هفته یکشنبه ها برگزار بشه. اگه کسی دوست داشت بگه بهم و بیاد کارگاه رو.😉
@aznobato_ir
🌺 نیت امروزم:
#زندگی_نیتمند
نیت امروزم خدمت کردن بود. ماه رجبه و دوس دارم بیشتر نیتهام معنوی باشه. و الان که رفتم و چیزایی که دوس داشتم رو اونجوری که دوست داشتم ارائه دادم، یه آخیش برام حاضره😍.انگاری خدمت کردن برام کار کرده و نیتم محقق شده.
البته که تا پایان روز خیلی مونده و الان دارم میرم یه ماکارونی برای گل پسر و بابا مهدی بپزم.☺️😍
@aznobato_ir
این بازیها رو یادتونه؟!😍خیلی برای من نوستالوژیه!😁
به نظرتون اینو بابا مهدی برای خودش خریده یا ایلیا؟!! 😂
@aznobato_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿🌿🌿
چندتا ویدیو آخر شبی اونم با خواب آلویی چون که قول داده بودم.😁
خوبی مجازی اینکه که یه روسری سر میکنی میای فیلم میگیری.هیچکسم شلوار گل گلی رو نمیبینه.😂😂
چند وقت پیشیه جلسه آنلاین داشتم،مانتو تنم بود با یه روسری بلند. خیلی رسمی و خانوم.و البته با شلوار جغدی گل گلی که خودمو یاد کوکب خانم زن پاکیزه ای است مینداخت که داره کره و ماست درست میکنه.😂
🌿🌿🌿
راستی فردا میگم امروز چی شد،رفته بودیم با آقای پدر کادوی تولدش رو بخریم که!!😎
خیلی با حرص و ریز یه بحران زن و شوهری سر بچه رو مدیریت کردیم.😂البته با همکاری یه آقای با سیاست و دلبر به نام ایلیا 😁.
@aznobato_ir
🌺نیت امروزم:
#زندگی_نیتمند
یه روایت خوندم از پیامبر خیلی جالب بود.🤩
یه روز یه آقاهه از فرزندش ایراد میگیره اونم کجا در حضور پیامبر!!!! 😕پیامبر عزیزمون هم بهشون میگه «فرزند تو تیری از تیرهای تیردان توست» یعنی چی؟!
یعنی این بچه پاره تنت هست، پشتیبان توست، وقتی داری تحقیرش میکنی داری به خودت ضربه میزنی، چون این بچه از توست و پشتیبان و یاری رسان تو در آینده خواهد بود. 😊
❌نیت امروزم رو از این روایت برداشتم، سرزنش و توهین ممنوع!!!❌
با نیتم همراهی؟!😉
@aznobato_ir
🌿🌿🌿
به نظرتون با یه قاشق ماست و یه کم رنگ زرد چیکار میخواد بکنه مامان آمنه؟!🤔
اینجا بگو😎
@ameneh_habibi
🐣🐣🐣
اینم اثر هنری منو ایلیا😍.
اول یه قاشق ماست رو رنگ کردیم بعد ریختیمش وسط کاغذ زخیم، بعد ایلیا با نی فوتش کرد و رنگ پخش شد.(البته زور فوت ایلیا کم بود مامان آمنه کمک کرد😁)
بعدم که خشک شد با دکمه براش چشم گذاشتیم و با ماژیک دست و پا کشیدیم.😄😅
و در نهایت کاردستی ما این شد.☺️
@aznobato_ir
توی #چالش_سی_روزه_فرزندپروری ما کلی بازی معرفی کردیم.تقریبا هر روز یه بازی یا فعالیت ویژه برای سنین مختلف از نوپا تا نوجوان. کلی هم مامانا کیف میکردن با بازیها. 😍
اما این بازی رو یکی از مامانای چالش دیروز معرفی کرد منم خوشم اومد انجامش دادیم. انقد که مامانا خودشون اکتیو شدن و نتیجه بازی با بچه ها رو دیدن.🥰
(اگه از این بازی خوشتون اومد به عنوان هدیه این پیام رو بفرستید واسه همه مامانایی که بچه کوچیک دارن☺️)
@aznobato_ir
🌿🌿🌿
#خاطرات_یک_نو_مامان
دیشب رفتیم برای بابا مهدی هدیه تولد بخریم. میدونم الان کنجکاوید چرا با خودش رفتم. منم همین اول میگم که بعد نپرسید. چون میخواستم براش یه انگشتر نقره بخرم و لازم بود خودش باشه انتخاب نماید.😁
خلاصه که خرید رو انجام دادیم اومدیم یه ظرف باقالی و لبو خریدیم مثلا میل نماییم که جیغ و داد ایلیا شروع شد که آب آب.😅😅
یه دستمون کالسکه ایلیا،یه دست باقالی،یه دست لبوی حضرت لپ. کیف و پلاستیک و اینا هم تصور کنید. رفتیم سریعا برای آقا آب خریدیم( اشتباه من بود یادم رفته بودم براش آب بیارم). ☹️☹️
آب رو میل نمودن دوباره جیغ جیغ که حالا لبو میخوام،وسط یه پیاده رو شلوغ که اصلا نمیشد ایستاد. بسی حرص خوردیم و سرگرمش کردیم تا رسیدیم به ماشین.😫😫
@aznobato_ir
🌿🌿🌿
دو نفرمون خسته، آقا ایلیا هم نمیشست رو صندلی ماشین. ظرف باقالی و لبو هم که همچنان رو دستمون و یخ کرده و از دهن افتاده.🤦♀🤦♀
بابا مهدی هم خسته شده بود ایلیا رو نشوند رو صندلی هر طور بود. اما جناب ایلیا جیغش یه لحظه هم قطع نمیشد. و من هم از هر دو تا آقای خانواده حرصم گرفته بودو شبیه عصا قورت داده ها بودم.🙄🤨😕
دلمم برای ایلیا میسوخت که نمیتونم بغلش کنم، چون بابا جان تاکید دارن باید رو صندلیش بشینه! یه نگاه بهم کردیم و هر دو میدونستیم اون یکی چی میگه!! 🥺🤦♀
مهدی گفت میخوای بغلش کنی حتما?! یه بار گریه کنه عادت میکنه بشینه سر جاش!! گفتم بچه است، اینجوری عادت نمیکنه. مهدی گفت پس کی عادت میکنه، صادقانه گفتم هیچوقت. 😕😕
@aznobato_ir