eitaa logo
🌹رمانهای زیبای مذهبی🌹
578 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
277 فایل
تعجیل درفرج اقا صلوات..
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 👈 خشت های طلا عيسی بن مريم عليه السلام دنبال حاجتی می رفت. سه نفر از يارانش همراه او بودند. سه خشت طلا ديدند كه در وسط راه افتاده است. عيسی عليه السلام به اصحابش گفت: اين طلاها مردم را می كشند؛ مبادا محبت آنها را به دل خود راه دهيد. آن گاه از آنجا گذشته و به راه خود ادامه دادند. يكی از آنان گفت: ای روح الله! كار ضروری برايم پيش آمده، اجازه بده كه برگردم. او برگشت و دو نفر ديگر نيز مانند رفيقشان عذر و بهانه آوردند و برگشتند و هر سه در كنار خشتهای طلا گرد آمدند. تصميم گرفتند طلاها را بين خودشان تقسيم نمايند. دو نفرشان به ديگری گفتند: اكنون گرسنه هستيم. تو برو غذا بخر. پس از آنكه غذا خورديم و حالمان بهتر شد، طلاها را تقسيم می كنيم. او هم رفت خوراكی خريد و در آن زهری ريخت تا آن دو رفيقش را بكشد و طلاها تنها برای او بماند. آن دو نفر نيز با هم سازش كرده بودند كه هنگامی كه وی برگشت او را بكشند و سپس طلاها را تقسيم كنند. وقتی كه رفيقشان طعام را آورد، آن دو نفر برخاستند و او را كشتند. سپس مشغول خوردن غذا شدند. به محض اينكه آن طعام آلوده را خوردند، مسموم شدند. حضرت عيسی عليه السلام هنگامی كه برگشت ديد، هر سه يارانش در كنار خشت های طلا مرده اند. با اذن پروردگار آنان را زنده كرد و فرمود: آيا نگفتم اين طلاها انسان را می كشند؟ 📗 ، ج 14، ص 280 ✍ مرحوم علامه محمد باقر مجلسى 💕💛💕
📚 👈 برخویشتن بدی نکن! شخصی به اباذر نوشت: به من چیزی از علم بیاموز! اباذر در جواب گفت: دامنه علم گسترده است ولی اگر می توانی بدی نکن بر کسی که دوستش می داری. مرد گفت: این چه سخنی است که می فرمایی آیا تاکنون دیده اید کسی در حق محبوبش بدی کند؟ اباذر پاسخ داد: آری! جانت برای تو از همه چیز محبوب تر است. هنگامی که گناه می کنی بر خویشتن بدی کرده ای. 📗 ، ج 22، ص 402 ✍ مرحوم علامه محمد باقر مجلسى 🌸🌸🌸🌸
⚫️شفاي عالمي وارسته توسط امام هشتم عليه السلام و اعطاي كرامت به وي آیت‌الله وحيد خراسانی نقل كرد: مدت بيست سال در مدرسه حاج حسن مشهد تحت سرپرستی مرحوم حاج شيخ حبيب الله گلپايگانی -كه سال‌ها در مسجد گوهرشاد امام جماعت بود- بودم. ايشان روزی به من فرمود: «مدتی در تهران مريض و بستری شدم. روزی به جانب حضرت رضا عليه‌السلام رو كرده گفتم: آقا! من چهل سال تمام پشت در صحن، در سرما و گرما،‌ سجده‌ی عبادت پهن كرده، نماز شب و نوافل می‌خواندم و بعد خدمت شما شرفياب می‌گشتم حال كه بستری شده‌ام، به من عنايتی بفرماييد. ناگاه در همان حال بيداری ديدم در باغ و بستانی خدمت حضرت رضا علیه‌السلام قرار دارم ايشان از داخل باغ گلی چيده به دست من دادند من آن گل را بوييدم و حالم خوب شد جالب‌تر آن كه دستى كه حضرت رضا علیه‌السلام به آن دست گل داده بودند، چنان با بركت بود كه بر سر هر بيمارى می‌کشیدم، بی‌درنگ شفا می‌یافت! البته در همان روزهای نخست با يك مرتبه دست كشيدن بیمارهای صعب‌العلاج بهبود می‌یافت، ولی بعد از مدتی كه با اين دست با مردم مصافحه كردم، آن بركت اوليه از دست رفت و اكنون بايد دعاهاى ديگرى را نيز بر آن بيفزايم تا مريضی شفا يابد.» آنان كه خاك را به نظر كيميا كنند آيا بود كه گوشه‌ی چشمى به ما كنند... 📚