eitaa logo
🌹رمانهای زیبای مذهبی🌹
578 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
278 فایل
تعجیل درفرج اقا صلوات..
مشاهده در ایتا
دانلود
••• 🌹سلام بر ابراهیم🌹 بعد روشن شد. ما مشغول تکمیل مواضع دشمن شدیم. همینطور که کار بودیم یکدفعه دیدم مار بسیار بزرگی درست به سمت مخفیگاه ما آمد؟ به آن بزرگی تا حالا ندیده بودم. در سینه ما حبس شده بود. هیچ کاری نمی شد انجام دهیم. اگر به سمت مار می کردیم عراقی ها می فهمیدند، اگر هم فرار می کردیم عراقیها ما را می دیدند. مار هم به سرعت به ما می آمد. فرصت تصمیم گیری نداشتیم. آب را فرو دادم. در حالی که ترسیده بودم نشستم و چشمانم را بستم. گفتم: و بعد خدا را به عاليا دادم! زمان به سختی می گذشت. چند لحظه بعد جواد زد به دستم. چشمانم را باز کردم. با تعجب دیدم مار تا نزدیک ما آمده و بعد را عوض کرده و از ما دور شده! آن شب آقا ابراهیم چند خاطره دار هم برای ما کرد. خیلی خندیدیم. بعد هم گفت: سعی کنید آخر شب که مردم می خواهند استراحت کنند نکنید. از فردا هر روز دنبال آقا ابراهیم بودم. حتی وقتی فهمیدم صبح ها برای مسجد می رود. من هم به خاطر او مسجد می رفتم. تاثیر آقا ابراهیم روی من و بچه های محل تا حدی بود که نماز ما هم مثل او آهسته و با دقت شده بود. مدتی بعد وقتی ایشان راهی شد ما هم نتوانستیم دوریش را تحمل کنیم و راهی جبهه شدیم. •••