4_5962842786553139910.mp3
2.47M
عشق شیرین!❤️
به سر می پرورانم عشق شیرین! باز سودایت
تجلّی کن نگارا! در دلم با ماه سیمایت
صبا کی آورد بویت؟ گُذار کیست از کویت؟
کجا یابم تو را آخر؟ نگردد از چه پیدایت؟
اگر دورم، چه غم دارم؟ مجسّم در دلم هستی
چه شب هایی که می دوزم نگاهم را به لب هایت!
صنوبر قامتا! سروا! خِرامان می شوی پس کی؟
ببینم چهره ی ماهت، ببینم قدّ رعنایت؟
بیا دیگر امید من! بیا یاس سفید من!
فدای ساق سیمین ات! فدای چشم شهلایت!
اگر مُردم ز هجرانت، به امید وصال تو
دوباره زنده می گردم ز انفاس مسیحایت
به عشقت تا سحر هر شب غزل ها گفته، دُر سفتم
غزل هایم نمی خوانی چرا با صوت زیبایت!؟
#محمد_رضا_قاسمیان
۱۴۰۱/۱۰/۱۷
#آوا__بیتا
کرده ای افسون مرا، با آن که افسون نیستی
همچو جانی در تنم، یک لحظه بیرون نیستی
کیستی؟ آتشفشانی؟ شعله های قلب من!
در دلم توفان به پا کردی، تو هامون نیستی!؟
گلشنم! باغم! بهارم! ای هماره سبز سبز!
آبی دریای من! آیا تو گلگون نیستی!؟
عاشقی؟ معشوقی آیا؟ لیلی ام! مجنون من!
عاشق و شیدای عالم! کی تو مجنون نیستی!؟
خلق عالم جملگی، روزی خور خوان تواند
عالمی مدیون تو، اما تو مدیون نیستی
عذر خواهم، غفلتم خون کرده گر قلب تو را
کاش! می دانستم از دستم تو دلخون نیستی
خواستم وصفت کنم، ای برتر از مدح و ثنا!
ای کتاب عشق! در قاموس و مضمون نیستی
با منی، اما کجایی؟ خویش را بنما به من
هرکجا کردم نظر، آنجا تویی، چوُن نیستی!؟
#محمد_رضا_قاسمیان
#جمعیت_شاعران_آزاد_ایران
#هم_سرایی
🟣@hamsora94
کد اختصاصی شاعر در سایت همسرائی 👇
🟣http://hamsoraei.com/6911
سمبل (نماد) و استعاره
Symbol = نماد ، رمز ، مظهر ، نشانه
سمبل (نماد ) هم مثل استعاره است ؛ يعنی مشبه به را ذكر مي كنند و مشبه را اراده می نمايند . با اين تفاوت كه مشبه به در سمبل صريحاً به يك مشبه خاص و مشخص دلالت ندارد ، بلكه به چند مشبه نزديك به هم و به اصطلاح هاله يی از مفاهيم و معانی مربوط به هم است . مثلا زندان در شعر عرفانی نماد يا سمبل ۱- تن ۲- دنيا ۳- تعلقات مادّی و دنيايی ۴- اميال نفسانی است :
(دلا تا كی در اين زندان فريب اين و آن بينی يكی زين چاه ظلمانی برون شو تا جهان بينی )
اما در مصراع ( ماهم اين هفته برون رفت و به چشمم سالی است ... ) ماه مشبه بهی است كه فقط و فقط بر يك مشبه خاص دلالت دارد و نه بيشتر و آن ، محبوب حافظ است . يعنی ماه استعاره از محبوب است .
علاوه بر اين ، در استعاره ، حتماً بايد مشبه به را در معنای ثانوی دريابيم . ما در استعاره هرگز كلمه را در معنای اصلی و لغوی در نظر نمی گيريم چنانكه در شعر فوق (ماهم اين ... )هرگز ماه را در معنای ماه آسمان در نظر نمی گيريم (به دليل وجود قرينهی صارفه - قرينهی صارفه در استعاره به كلمهای می گويند كه ذهن را از معنای اوليه و اصلي كلمه منصرف كرده و متوجه معنای استعاری مي كند )
اما در سمبل (نماد ) با اينكه معنی ثانوی مورد نظر است ، ولی معنی لغوی هم ميتواند مطرح باشد . مثلا وقتی فروغ ميگويد: «تمام روز در آيينه گريه می كردم ... تنم به پيلهی تنهايی ام نمی گنجيد ... » آيينه نماد خاطرات ، دل ، ذهن و فكر شاعر است اما در ضمن معنی اصلی آيينه را هم دارد و ما می توانيم فروغ را تصور كنيم كه در مقابل آيينه ايستاده و با حزن و اندوه به ياد آوری خاطرات خويش مشغول است .
ژرف ساخت ( اساس و پايه ) سمبل ، تشبيه است ؛ مشبه حذف مي شود و مشبه به می ماند (مثل استعارهی صريح ) مثلا ابتدا عدالت از نظر استقرار برابری و راستی به ترازو تشبيه می شود و بعد ،عدالت (مشبه) حذف شده و فقط مشبه به (ترازو)باقی ميماند .
برخي از نمادها ( مخصوصا نمادهای عرفانی ) به علت كثرت تكرار و تقليد و آشنايی ذهن ها با آن ها ، صريح و مشخص شده اند مانند خر نمادتن ، عيسی و يوسف نماد روح و ... از اين رو مي توان اين نماد ها را به عنوان استعاره تلقی كرد.
نمادها بر دو نوع است ۱- نمادهاي قراردادی يا عمومی (public symbol) كه به سبب تكرار حالت عادی به خود مي گيرد و غالبا مانند استعاره بر يك مشبه خاص دلالت می كند. مانند كبوتر نماد صلح و آشتی، آب نماد نور و روشنی ، سرو نماد جاودانگی، برف و زمستان نماد مرگ و ويرانی ،عقاب نماد بلند پروازی و غرور ۲- سمبل های خصوصی و شخصی (personal symbol) غالبا فهم آنها دشوار است و زمان می خواهد تا اندك اندك در ذهن مردم جاي بگيرد چرا كه مسبوق به سابقه نيست و حاصل تخيّل فردی شاعر و نويسنده است مثلا مولانا به ابتكار خود خورشيد را سمبل شمس تبريزی و خدا قرار داده يا زنبور طلايی در بوف كور صادق هدايت سمبل عاشق است يا گل نيلوفر كه به تبع فرهنگ هندی در ادبيات جهان رمز روح عارف قرار گرفته كه از مرداب جهان سر بر می آورد آما به آن آلوده نمی شود.
به نام خدای جهان آفرین
خداوند دنیا، خداوند دین
خداوند رحمت، خداوند نور
خداوند شعر و خداوند شور
خدایی که عالم چو می آفرید
به دست هنر مُلک ایران کشید
فعولن فعولن فعولن فَعَل
چه خوش گفت فردوسی بی بدل:
«هنر نزد ایرانیان است و بس
نگیرند شیر ژیان را به کس»
که ایرانیان، چون خدا باورند
به علم و هنر، مهر جان پرورند
به اخلاق نیکو همه شهرهاند
فروزان چو مهراند و چون زهرهاند
چو ایرانیان را نباشد بدیل
گرامی گهرهای پاک و اصیل
همانند فردوسی اهل ذوق
چو سعدی و حافظ پر از شور و شوق
به هنگامهها، همچو رستم، دلیر
نبیند کس ایرانیان را نظیر
#محمد_رضا_قاسمیان
گروه ادیبانه
۴ بهمن ۱۴۰۱
کانال ادبی از سبوی عشق سرودههای محمد رضا قاسمیان_ بشرویه
قابل توجه شاعران و اعضای گرامی : 📚🍇☘🌺☘🍇📚 #بداهه_سرایی_واژگانی #امشب از ساعت : ⏰ 22
فصل شکفتن آمده
ظلمت شب، تمام شد، اختر روشن آمده
خنده به لب، رسید مه، چون مهِ بهمن آمده
چشمه روان ز کوه شد، سبزه به دشت می دمد
سرو چمان این چمن، باز به گلشن آمده
شاخه به رقص آمده، با وزشِ نسیمِ خوش
غنچه رسد ز هر طرف، فصل شکفتن آمده
بر سر قلّهها ببین، پرچم فتح، لاله را
نرگس و یاس و یاسمن، سنبل و سوسن آمده
محکم و استوار ما، یار بوَد کنار ما
سیل فنا چه می کند؟ کوه چو آهن آمده
از پس آن ستمگری، ضجّهی اهرمن ببین
آنکه ربوده خواب از دیدهی دشمن آمده
دیو فرار می کند، تا که فرشته میرسد
فجر وطن دمیده تا آیهی متقن آمده
کوچ خزان نگاه کن، فصل بهار می رسد
چون که امام لالهها باز به میهن آمده
#محمد_رضا_قاسمیان
۱۴۰۱/۱۱/۰۵
خورشید بهمن
برآمد از افق، خورشید بهمن
فروزان اختر توحید بهمن
بزن مطرب! به آهنگ عراقی
که دارد خلق ایران، عید بهمن
عجب حالی! عجب روزی! چه عیدی!
که سرو آید به رقص از بید بهمن
یقین دارم که مهرش، دلنشین است
ندارد هیچ کس، تردید بهمن
جهان بگشوده چشم از خواب غفلت
گرفت امّید از امّید بهمن
اگر امنیتی داریم امروز
بوَد از برکت تمدید بهمن
چراغ لاله در دستان رهبر
نوای وحدتش تأیید بهمن
بیا با لالههایش، مهربان باش
بوَد این تا ابد، تأکید بهمن
که جمهوری اسلامی ایران
بوَد سرمایهی جاوید بهمن
#محمد_رضا_قاسمیان
۱۴۰۱/۱۱/۰۵
4_5963289029360225779.mp3
2.47M
عشق شیرین!❤️
به سر می پرورانم عشق شیرین! باز سودایت
تجلّی کن نگارا! در دلم با ماه سیمایت
صبا کی آورد بویت؟ گُذار کیست از کویت؟
کجا یابم تو را آخر؟ نگردد از چه پیدایت؟
اگر دورم، چه غم دارم؟ مجسّم در دلم هستی
چه شب هایی که می دوزم نگاهم را به لب هایت!
صنوبر قامتا! سروا! خِرامان می شوی پس کی؟
ببینم چهره ی ماهت، ببینم قدّ رعنایت؟
بیا دیگر امید من! بیا یاس سفید من!
فدای ساق سیمین ات! فدای چشم شهلایت!
اگر مُردم ز هجرانت، به امید وصال تو
دوباره زنده می گردم ز انفاس مسیحایت
به عشقت تا سحر هر شب غزل ها گفته، دُر سفتم
غزل هایم نمی خوانی چرا با صوت زیبایت!؟
#محمد_رضا_قاسمیان
۱۴۰۱/۱۰/۱۷
#آوا__بیتا
ای غنچه! بیا که همچو گل، وا بشویم
بر شاخه بیا باز شکوفا بشویم
در گلشن عشق اگر صفا می خواهی
بر چهرهی گل، بلبل شیدا بشویم
#محمد_رضا_قاسمیان
#رباعی
۱۴۰۱/۱۱/۱۰
خواهی که ز غم، پاک و مبرّا بشویم
باید که ز شور و شوق احیا بشویم
ای یار! بیا که جمع با هم گردیم
از هر چه که غیر ماست، منها بشویم
#محمد_رضا_قاسمیان
#رباعی
#بداهه_سرایی
۱۴۰۱/۱۱/۱۰
ای کاش! که ما، ماهی دریا بشویم
تا بی خبر از خشکی صحرا بشویم
آن خار که می خَلَد به پایی، نشویم
ای کاش! که چون لاله شکوفا بشویم
#محمد_رضا_قاسمیان
#بداهه_سرایی
#رباعی
۱۴۰۱/۱۱/۱۰