eitaa logo
کانال ادبی از سبوی عشق سروده‌های محمد رضا قاسمیان_ بشرویه
207 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
98 ویدیو
21 فایل
#از_سبوی_عشق #اشعار #قصیده #غزل #ترکیب_بند #ترجیع_بند #قطعه #دو_بیتی #رباعی #مثنوی #سه_گانی #شعر_ولایی #شعر_مقاومت #سپید #سپکو #سروده #شاعر #محمد_رضا_قاسمیان #شهرستان_بشرویه #خراسان_جنوبی #عضو_جمعیت_شاعران_آزاد_ایران #تصاویر #کلیپ #مطالب_ارزشمند
مشاهده در ایتا
دانلود
بس که خوبی، برای من ای دوست! آنچه بود آنچه هست آوردی خاطرم را به دست آوردی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وب̶̶ـ̶̶ـ̶̶ـ‌س̶̶ـ̶̶ـ̶̶ـای̶̶ـ̶̶ـ̶̶ـت̶̶ـ̶̶ـ̶̶ـ‌ س̶̶ـ̶̶ـ̶̶ـه‌گ̶̶ـ̶̶ـ̶̶ـان̶̶ـ̶̶ـ̶̶ـی̶̶ـ̶̶ـ̶̶ـ در جلسه‌ی نقد تخصصی سه‌گانی از بین سه‌گانی‌های به نقد گذاشته‌شده شعر سه‌گانی‌پردازان گرامی فلور نساجی فاطمه موسوی نعیمه المولی محمود باقرپسند محمدرضا قاسمیان با نقد استاد گرانقدر، دکتر علیرضا فولادی، بیشترین امتیاز را کسب کرد و جهت انتشار در سایت سه‌گانی‌‌ انتخاب شد وب‌سایت‌ سه‌گانی‌ بستری برای بیشتر دیده شدن شما ما را دنبال کنید Segani.ir ╭═══════════🎀═╮
نعره، خاموش می‌کنی تا کی!؟ حق و ناحق، مگر نمی‌دانی پنبه در گوش می‌کنی تا کی!؟
خار با گل چرا هم‌آغوش است!؟ هر کسی گرم بازی خود شد چه قدَر این گروه خاموش است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آه! ای پاییز غم! دیگر به بستان برنگرد دشمن سرسخت گل‌های بهاران! برنگرد این کویر خشک را، داغ غم باران توست سوی من ای ابر! جز همراه باران برنگرد پس به کام ما چرا، هرگز نمی‌چرخی، فلک!؟ از تو دلگیرم، دگر ای شام هجران برنگرد صید قلبم کردی و از روی عاشق، رد شدی آه! ای آهوی وحشی بیابان! برنگرد رو به سوی التیام است اندک‌اندک زخم دل ای طبیب درد من! جز بهر درمان برنگرد ای که جان هستی برای پیکر بی‌جان من! تا نگیرد این گدا، از شاه، دامان برنگرد ۱۴۰۳/۰۶/۰۲
از فتنه‌ی چشمان تو هرگز نگریزم از نقشه‌ی پنهان تو هرگز نگریزم حتی اگر از چشم تو یک روز بیفتم از پهنه‌ی دامان تو هرگز نگریزم از دست تو گر چه دل من گشته پریشان از زلف پریشان تو هرگز نگریزم از دختر ترسای هوس، ترس ندارم از دام مسلمان تو هرگز نگریزم گرگ از پس و پیشم، بدرَد رخت چگونه چون یوسف کنعان تو هرگز نگریزم!؟ گر تلخ شود کام من از تلخی‌ ایام با قند فراوان تو هرگز نگریزم پای دلم آزرده شد از خار غم اما با غنچه‌ی خندان تو هرگز نگریزم در ساحل عشقت مگر آرام بگیرم! از وحشت توفان تو هرگز نگریزم قلبم هدف تیر نگاهت شود ای کاش! از تیزی مژگان تو هرگز نگریزم
جیرجیرک هنوز می‌خواند قدر شب را ستاره می‌داند ماه، کی پشت ابر، می‌ماند!؟
می‌رود در کناره‌ی ساحل کرم شب‌تاب تا سحر، آرام ریسه‌ی نور می‌تند در دل
شب که یک یک، ستاره‌ها خفتند برکه از شوق ماه، بیدار است در سر ماه، شوق دیدار است