بنال ای دل! بنال ای دل! که رنج بیشمار آمد
گذشت آن روز شیرین، روز تلخ و ناگوار آمد
گذشت آن روزگارانی که بر کف بودمان ساغر
به جای گل، به استقبالمان امروز خار آمد
چنان پوشید از ما روی ماه خویش را دلبر
که بر آیینهی قلبم، ز هجرانش، غبار آمد
غمی آمد پس از هر غم به استقبال غمهایم
چگونه می توان با این همه سختی کنار آمد!؟
امام عاشقان، روحش به جنّت پر کشید آنگه
برای عاشقان از غم، شبی جانسوز و تار آمد
خدا نگذاشت بر رخسار ما گرد یتیمی را
خدا را شکر میگویم! که ما را سایهسار آمد
پس از روح خدا، سیدعلی شد رهبر ایران
تسلای دل ما گشت و کام دل به بار آمد
رسد روزی که میبینم امام عصر(عج) میآید
پس از این بیقراریها برای دل، قرار آمد
#محمد_رضا_قاسمیان
#بداهه_سرایی_صدای_دل
۱۴۰۳/۰۳/۱۰
#عشق_پیری
عشق پیری را کم از عشق جوانیها مخوان
عشق پیری را سر از عشق جوانیها بدان
عشق پیری را مبرّا از هوس بین و هوا
چون شود آلوده گاهی با هوس، عشق جوان
انتخاب پیر باشد، انتخاب بهترین
میدهد تشخیص بهتر، فرق بین این و آن
اتفاقاً پیر میگوید سخن، سنجیدهتر
پیر باشد چون پدر، مانند مادر، مهربان
عشق پیران را مگیر ای فرد عاقل! دستکم
پیر چون زرگر بوَد آگاه، از دُرّ گران
#محمد_رضا_قاسمیان
#بداهه_سرایی_صدای_دل
#چالش_شعر_طنز_موضوعی
ای ماهترین! ماهترین ماه! نگارم!
ای روشنی قلب و فروغ شب تارم!
مصباح هدایت، تو و کشتی نجاتی
ای در همه جا و همه دم، یاور و یارم!
آقا! چقدَر نام تو زیباست! حسین جان!
بر خاک حریم تو شود بوسه بکارم!؟
گویند که گلهای تو را باد خزان بُرد
بگذار که آه از دل پر غصّه برآرم
از گلشن پرپر شدهات، یاد کنم چوُن!؟
از ماتم تو خون شده دیگر، دل زارم
بوی حرَمت، از سر من عقل ربوده
من طاقت دوری تو ای عشق! ندارم
ای کاش! که از زمرهی زوّار تو باشم
با شوق تو آن راه، پیاده بسپارم
جا مانده دلم در حرمت، کرببلایت
کی قسمت ما میشود ای صبر و قرارم!؟
جان، ارزش ایثار برای تو ندارد
قربان شما ای همهی ایل و تبارم!
کی چنگ زنم؟ چنگ زنم؟ من به ضریحت!؟
کی دور ضریح تو و دور تو بگردم!؟
#محمد_رضا_قاسمیان
#بداهه_سرایی_صدای_دل
۱۴۰۳/۰۴/۲۱
voice.ogg
816.6K
ای ماهترین! ماهترین ماه! نگارم!
ای روشنی قلب و فروغ شب تارم!
مصباح هدایت، تو و کشتی نجاتی
ای در همه جا و همه دم، یاور و یارم!
آقا! چقدَر نام تو زیباست! حسین جان!
بر خاک حریم تو شود بوسه بکارم!؟
گویند که گلهای تو را باد خزان بُرد
بگذار که آه از دل پر غصّه برآرم
از گلشن پرپر شدهات، یاد کنم چوُن!؟
از ماتم تو خون شده دیگر، دل زارم
بوی حرَمت، از سر من عقل ربوده
من طاقت دوری تو ای عشق! ندارم
ای کاش! که از زمرهی زوّار تو باشم
با شوق تو آن راه، پیاده بسپارم
جا مانده دلم در حرمت، کرببلایت
کی قسمت ما میشود ای صبر و قرارم!؟
جان، ارزش ایثار برای تو ندارد
قربان شما ای همهی ایل و تبارم!
کی چنگ زنم؟ چنگ زنم؟ من به ضریحت!؟
کی دور ضریح تو و دور تو بگردم!؟
#محمد_رضا_قاسمیان
#آوا_جناب_آقای_مسعود_راد
#بداهه_سرایی_صدای_دل
۱۴۰۳/۰۴/۲۱
آه! ای سروش غیب! ز راز نهان، بگو
از ماه پشت ابر! بیا و عیان، بگو
از سرو قد کشیده به گلزار عشق ما
از ماه روی دلبر ابرو کمان، بگو
پژمرده از جفای خزان، لالههای باغ
این داغ بیبهار، به آن باغبان، بگو
ما دست و پا زنان زمینیم، بیشما
ای ماه من! بیا تو هم از آسمان، بگو
رو کردهام به سوی تو ای قبلگاه عشق!
وقت اذان رسیده بیا و اذان، بگو
الغوث و العجل شده ذکر و دعای ما
یارب! خودت، به حضرت صاحب زمان، بگو
#محمد_رضا_قاسمیان
#بداهه_سرایی_صدای_دل
۱۴۰۳/۰۴/۲۸
از فتنه قلب خلق را خونین نمایید
با کشتن ما قلب خود تسکین نمایید
فرزند نامشروع استکبار هستید
از امر استکبار دون، تمکین نمایید
جز فتنه و غیر از ترور، کاری ندارید
خون دل ما را اگر کابین نمایید
یک جو شرف، یک ذره وجدان شما کو؟
مرزی برای شرم خود تعیین نمایید
کودک کُشی و مرده خواری رسمتان شد
ای گرگها! آدم شدن تمرین نمایید
یک روز ابومهدی و حاج قاسم و یک روز
از باغ، اسماعیل را گلچین نمایید
میآید آن روزی که ای اهل شقاوت!
بر ذات کفرآلود خود نفرین نمایید
ای غاصبان قدس! نفرین برشما باد
کردم دعایی تا شما آمین نمایید
ای اهل عالم! متحد گردید با هم
محو از زمین این غدهی چرکین نمایید
از لوث صهیون پاک سازید این جهان را
در مقدم صاحب زمان(عج) آذین نمایید
#محمد_رضا_قاسمیان
#بداهه_سرایی_صدای_دل
۱۴۰۳/۰۵/۱۱
باشی اگر کنارم، من با تو بهترینم
یک لحظه گر نباشی، با درد و غم قرینم
والشمس، روی ماهت، واللیل مویت ای یار!
هر روز و شب نگارا! یاد تو همنشینم
ای ماه من! به یادت سر را نهم به بالین
با شوق دیدن تو برخیزم و نشینم
ای در دلم همیشه! تا کی زیارت از دور!؟
ای کاش! دوریت را یک لحظه هم نبینم
سر را به عرش سایم با افتخار، مولا!
بر خاک کربلایت، باشد اگر جبینم
مرغ دلم زند پر هر لحظه در هوایت
گلبوسه از ضریحت، کی میشود بچینم!؟
آیا شود که روزی، بینم که گشته روزی
در جمع زائرانت، ایام اربعینم!؟
#محمد_رضا_قاسمیان
#بداهه_سرایی_صدای_دل
۱۴۰۳/۰۵/۲۵
آتش عشقت کجا ای یار! یادم میرود!؟
جلوهی ماه رُخت، دلدار! یادم میرود!؟
من به شوق دیدن گلزار رویت آمدم
گر به پایم میخَلد صد خار یادم میرود
ای طبیب دردمندان! در حضورت بیگمان
دردهای این تن بیمار یادم میرود
گفته بودی مرد میدان باش، یا گِردم مگرد
مرد میدانم، مگر اخطار یادم میرود!؟
گفته بودم راز دل را با تو میگویم ولی
نزد استاد سخن، گفتار یادم میرود
با تو دارم کارها، ای کاش! میدیدم تو را
گر چه گر بینم تو را هر کار یادم میرود
وعدهی دیدار ما پس کی محقق میشود!؟
کی ز خاطر وعدهی دیدار یادم میرود!؟
#محمد_رضا_قاسمیان
#بداهه_سرایی_صدای_دل
۱۴۰۳/۰۷/۱۹
صد شکر که من، ساکن میخانهی عشقم
دیوانهتر از هر چه که دیوانهی عشقم
با آن که دلم از عطش شوق، هواییست
لبریز، من از بادهی پیمانهی عشقم
آن خال سیاهی که بر آن گونهی ماه است
دامی است که دلبستهی آن دانهی عشقم
در پیلهی خود حبسام از آن رشتهی عشقش
شمع رُخ او دیدم و پروانهی عشقم
گر بلبل طبعم شده یک عمر، غزلخوان
افسون شده از خواندن افسانهی عشقم
ای کاش! به چشمان من افتد گذر دوست
دیریست که من، ساکن کاشانهی عشقم
#محمد_رضا_قاسمیان
#بداهه_سرایی_صدای_دل
۱۴۰۳/۰۷/۲۶
آمد به جهان، ماهترین اختر زیبا
ای دیده! مزن پلک، بوَد وقت تماشا
مدهوش شد از بوی گل یاس، دو عالَم
گردیده شکوفا گلی از گلشن طاها
امروز بیا دل بسپاریم به دلبر
شاید نکشد طاقت این عمر، به فردا
ای قامت هر سرو، به پیش قدتان، خم!
تا بوسه زند بر قدمت، شاخهی طوبیٰ!
ای جمع شده هرچه که خوبی همه در تو!
ای هرچه کجی، هرچه کمی، شد ز تو منها!
از مقدمتان، روز پرستار بنا شد
شد غنچهی لبهای پرستار شکوفا
بر دامنتان گر بزند دست توسل
بیشک کند آن دست، دگر کار مسیحا
ای نور دل ختم رُسل(ص) حضرت زینب(س)!
ای آینهی حیدر(ع)! و ای تالی زهرا(س)!
ما چشم شفاعت به تو داریم و به جدّت
جان حسن(ع) و جان حسین(ع) زینب کبریٰ(س)!
#محمد_رضا_قاسمیان
#بداهه_سرایی_صدای_دل
۱۴۰۳/۰۸/۱۷
وقت شادی است عزیزان و نه هنگام غم است
شب یلداست، شب خاطره از بیش و کم است
نگذارید که در سینه بماند غم ما
غم ما غم نبوَد، هر چه بوَد، بار غم است
بگذارید بگویند و بخندد هر کس
هر کسی هر نظری داشت، همان محترم است
بخورید آنچه بوَد میوه و از نُقل و نبات
شعر من، داغتر از چای بوَد، تازه دم است
باید امشب که تفأل بزنم با حافظ
چون سرانجام غم از بعد تفأل، عدم است
قدر فردوسی و شهنامه بدانیم امشب
چون که شهنامهی او فخر تمام عجم است
خواستم وصف شما گویم و ممکن نشود
حق مطلب نشود چون که ادا، خود ستم است
کی تواند که شود همقدم دل، قلمم!؟
ای که در وصف شما لال، زبان قلم است!
#محمد_رضا_قاسمیان
#بداهه_سرایی_صدای_دل
۱۴۰۳/۰۹/۲۹
دلم به زلف سیاهت، هنوز هم بند است
بهای ناز تو ای نازنین من! چند است!؟
ز پشت ابر چو خورشید میدرخشی تو
به روی چهرهی ماهت، اگر چه روبند است
لب است یا رطب است این؟ چقدر شیرین است!؟
عسل ندیده چنین کس، مگر لبت، قند است!؟
به جز خدا به کسی دیدهات نمیدوزی
مگر که عاشق چشمان تو خداوند است!؟
برای آمدنت، طاقتم دگر طاق است
دل است در قفس سینه یا دماوند است!؟
چه زود در گذر است این زمانه! بیا
که سال عمر، رسیده به ماه اسفند است
چرا چو غنچه، لب از خنده بستهای؟ ای گل!
بخند غنچهی من! لحظههای لبخند است
بیا که عاشق و دلدادهات فراوانند
به هر که مینگری، دل به پایت افکنده است
#محمد_رضا_قاسمیان
#بداهه_سرایی_صدای_دل
۱۴۰۳/۱۰/۲۰