eitaa logo
کانال ادبی از سبوی عشق سروده‌های محمد رضا قاسمیان_ بشرویه
208 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
100 ویدیو
22 فایل
#از_سبوی_عشق #اشعار #قصیده #غزل #ترکیب_بند #ترجیع_بند #قطعه #دو_بیتی #رباعی #مثنوی #سه_گانی #شعر_ولایی #شعر_مقاومت #سپید #سپکو #سروده #شاعر #محمد_رضا_قاسمیان #شهرستان_بشرویه #خراسان_جنوبی #عضو_جمعیت_شاعران_آزاد_ایران #تصاویر #کلیپ #مطالب_ارزشمند
مشاهده در ایتا
دانلود
دلا! خو کن به خوش خُلقی، صداقت، راست گفتاری بدی را دور کن از خویش و رو کن بر نکوکاری در این دنیای وانفسا! چه بسیار است این غم‌ها به هر جا بنگرم، بینم، غم درد و گرفتاری بیا ای دل! و عاشق شو، برای عشق، لایق شو که با عشق و محبت می‌شود دل را به دست آری هنر یعنی که شمعی در شب تاری برافروزی هنر یعنی که از دوش کسی یک بار، برداری اگر خورشید و مه آری به کف، سودی نمی‌بخشد کسی را گر برنجانی، دلی را گر بیازاری بنای ظلم می‌لرزد ز اشک مردم مظلوم بترس از آه مظلومان، مکن هرگز ستمکاری اگر شرط بلاغ این بود، گفتم، گفتنی‌ها را اگر خواهی پذیرا باش، اگر نه، نیست اصراری حسین‌بن‌علی(ع) آموخت ما را درس حُرّیت مکن با ظالمان سازش، که سازش نیست جز خواری صدای مردم غزه بلند است ای مسلمانان! کجا شد روح همدردی!؟ کجا شد رسم همکاری!؟ بیا جان را به کف بگذار در راه خدا زیرا خدا، کالای جان را می‌کند از ما خریداری نوای العجل سر ده، بزودی یار می‌آید چه نزدیک است ای مردم! زمان صبح و بیداری! ۱۴۰۳/۰۵/۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلطان دریا کیست؟ معلوم است کوسه اما گدایی می‌کند ای ماهی! از تو شاید بگیرد از لبانت، باز بوسه
voice.ogg
465.2K
سلطان دریا کیست؟ معلوم است کوسه اما گدایی می‌کند ای ماهی! از تو شاید بگیرد از لبانت، باز بوسه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من به عشق توام مبتلا عشق تو می‌کشاند مرا یا حسین(ع) اربعین کربلا
💥«ها» ی بیان حرکت بین دو جزء کلمه‌ی مرکب، حذف نمی‌شود، مانند: بنویسیم ننویسیم بهره‌ور بهرور جامه‌دان جامدان خانه‌دار خاندار علاقه‌مند علاقمند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ماه‌ترین ماه، به شب‌های تار! روشنی قلب من! ای گل‌عذار! سبزترین سرو به باغ امید! نخل وجودت به سرم، سایه‌سار! ای که تویی سنگ صبور دلم! شانه‌ی تو تکیه‌گهی استوار! بود قرارت، که قرارم شوی از چه ز قلبم بربودی قرار!؟ باورم این نیست که باشم چنین من به غم هجر تو ای گل! دچار جای ملامت نبوَد گر کنم گریه ز هجران تو، من، زار زار بی تو دلم گشته چو آتشفشان آه برآرد جگر سوگوار کی برسد لحظه‌ی دیدار تو!؟ کی بنشیند به ثمر، انتظار!؟ ۱۴۰۳/۰۵/۰۶
قدر عمر درس اگر گیری ز مهری آسمانی، بهتر است زآدمیت، گر بوَد، در ما نشانی ، بهتر است گر محمد(ص) الگویت باشد و اهل بیت(ع) او از فلانی و فلانی و فلانی ، بهتر است جوب کج هرگز نگردد، راست، جز با سوختن با صداقت گر نمایی زندگانی ، بهتر است بگذرد چون عمر ما با سرعت ابر بهار بیشتر گر قدر عمر خود بدانی ، بهتر است گر نرنجی، یا کسی از خود نرنجانی، چه خوب! با همه خلق خدا، گر مهربانی ، بهتر است با کسی پیمان چو بستی، عهد خود را نشکنی بر سر پیمان خود، محکم بمانی، بهتر است نازنینم! یار بد، بدتر بوَد از مار بد یار بد را از حریم خود برانی، بهتر است گفت مولایم علی(ع):«العلمُ سلطان» گوش کن کسب علم و معرفت، در نوجوانی، بهتر است چون که سن بالا رود، آموختن مشکل شود در سنین کودکی، درست، بخوانی، بهتر است کار بی منت کنی و گر بگیری ای جوان! دست هر افتاده را، تا می توانی ، بهتر است سعی کن تا نام نیکی از تو مانَد، در جهان نام نیک از ما بماند، جاودانی، بهتر است متکی بر لطف حق باش و به بازوی خودت از حلال آری به کف، گر لقمه نانی ، بهتر است گر کنی اعمال صالح، همره ایمان، چه خوب! با خدایت، گر کنی خلوت، زمانی ، بهتر است توشه ای بنما مهیا، بهر فردایت کنون چون سرای باقی از دنیای فانی ، بهتر است یاری صاحب زمان(عج) کن تا توانی در جهان گنج لطف او ز هر دُرِّ گرانی، بهتر است سروده:
بتی دارم که در آیینه، سرگرم خودآرایی‌ست نمی‌دانی که از شوقش، در این سینه چه غوغایی‌ست! خیالم می‌رود با او نسیم‌آسا به هر سویی گرفتارش نه تنها من، که هر جا قلب شیدایی‌ست چه دل‌هایی که کرده صید او با تیر مژگانش چه جادویی مگر در چشم این آهوی صحرایی‌ست!؟ پریشان‌تر از آن زلف پریشانش، ببین قلبم ولی دیگر نمی‌ترسد که این دل، مرغ دریایی‌ست فلک با عاشقان، بد تا مکن گویا نمی‌دانی که هر شامی، سحر دارد، پس از امروز فردایی‌ست کم آرَد حُسن یوسف پیش حُسن ماه من دیگر عجب نبْوَد که در بازار او هر لحظه بلوایی‌ست ز پشت پرده‌ی غیبت برون آید اگر ماهم ترنج از دست نشناسد، به هر جایی زلیخایی‌ست ۱۴۰۳/۰۵/۰۷
دارم به سپهر دل خود، ماه، چه ماهی! دل می‌برد از سینه‌ی هر کس به نگاهی روشنگر راهم بوَد آن ماه شب افروز با بودن آن ماه، کی افتیم به چاهی!؟ در هر غم و اندوه، بوَد سنگ صبورم چون کوه برایم بوَد او پشت و پناهی دشت دل من شاد شود، شاد! ز یادش بر قلب من از غصه بتازد چو سپاهی ای کاش! که از دور تماشا کند آن ماه کز دوری‌اش از سینه بلند است چه آهی! تا کی ز فراقش ز جگر آه برآرم!؟ باید بروم بهر وصالش ز چه راهی!؟ تنگ است برایش به خداوند، دل ما ای کاش! که از پرده برون آید الهی! ۱۴۰۳/۰۵/۰۷