eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
168.1هزار دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.1هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️🍃 صبرا سلام  حالم بد بود گفتم اینجا قصمو بگم... من بیست و شش سالمه..ازبچگیم پدر و مادرم با هم مشکلات زیادی داشتن اما طلاق نمی گرفتن..تمام دوره بچگیم و نوجوونیم تو استرس و دعواهاشون گذشت.. وقتی نه سالم بود متوجه شدم که دوست خانوادگیمون که یه زن بیوه هم بود با بابام داره ارتباط برقرار میکنه تلفن و پیام داشتن..یادم میاد ی روز ک رفته بودیم پیک نیک و به دعوت مامانم اون خانم و بچه هاشم باما اومده بودن وقتی مامانم استراحت می کرد، من و بچه های اون خانم داشتیم کنار رود بازی می کردیم...من بین اون خانم و بابام نشسته بودم،دقیقا یادمه بابام بهم گفت از این وسط پاشو و خودش نزدیک تر به اون خانم نشست ... یادم میاد تا قبل از اون روز من شک داشتم به ارتباطشون اما اون روز مطمین شدم... دیالوگی هم ک بینشون ردو بدل شد این بود که اون خانم به بابامگفت الان میان میبینن ما داریم حرف میزنیم بابام بهش گفت اون خابه الان نمیفهمه و نمیاد  هنوز بعد از گذشت این همه سال دلم اتیش میشه بایاد اوریش و یادمه اون روز تا چند ساعت نمبتونستم حرف بزنم و همش بغض داشتم تا برم خونه و خالیش کنم  یادمه بعد از اون اتفاق حساس شدم به تماسای بابام... و کم کم وفتی حرف از رفت و امد با اون خانواده میشد میگفتم من نمیام.. و کمی بعد به مامانم قضیه روگفتم و ازش پرسیدم چطوری با این زنه دوست شدی  گفت پدر این خانم قبلا از اشناهای دور ما بوده و بعد از سالها ی مشکلی براشون پیش میاد با شوهر مرحومش میرن اداره و بابات مشکلشونو رفع میکنه و با شوهرش دوست میشه و کم کم شدن دوست خانودگییمون...  گفتن این قضیه به مامانم هیچ سودی نداشت، چرا که بابام خیلی راحت و خیلی پرو گرانه صحبتکردنشو ادامه داد  یادمه همش منو با دختر اون خانم مقایسه میکرد مامانمو با اون خانم مقایسه میکرد و خیلی روزها و سالهای سختی رو گذروندم..و مرتب از بابام فاصله گرفتم... کم کم وقتی مجبور می شدن اون خانم و خانوادش روببینم بدقلقی می کردم تا دیگه بعد از  دو سال  ارتباطاتشون قطع شدن...البته در ظاهر...در واقع رفت و امدا قطع شد و محدود شد... اینا گذشت و از اون روزا یه استرس همیشگی موند بامن..ی وحشت کم راهنمایی رو شروع کرده بودم و چند تا دوست خوب داشتم ومشکلاتم رو کنارشون فراموش میکردم درسام عالی بود ..رابطم با بابام خیلی معمول و غریبانه بود..و تو خونه کلا شاد نبودم... تفریحمو دلخوشیم درس و لباس بود و اینکه بتونم ایندمو بسازم... رابطه پدرومادرمم همون طور بد بود و دعواها و بحث ها برقرار.. یادمه قبل ازهر عروسی و مراسمی هم دعوا داشتن و من کلا همیشه باچشم گریون و روحیه افسرده تو جمعا شزکت می کردم... اینا گذشت  رفتم دبیرستان...کم کم تو محیط دبیرستان با جدا شدن از دوستام روحیم هی افسرده تر شد،درسم سال اولم عالی بود..اما سال دوم دبیرستان ب بعد به طوری افت کردم که دبیرای سال اول همه صداشون دراومده بود ک چت شده.. افسرده شده بودم..حضور و رابطه صمیمانه با بابامو کم داشتم، بحث و دعواهاشون با مامانم روحیمومی گرفت..همش حس بد داشتم ساعتها کتاب جلوم بود اما نمیفهمیدم هیچی..از معدل نوزده و هفتاد سال اول..رسیدن به معدل دیپلم ده...و با هزارافسردکی دبیرستانمو تموم کردم...از وزن پنجاه و سه یهو تو یه سال رسیده بودم به هشتاد و هفت و همه چیز هی بد و بدتر میشد اونقدر افسرده و داغون بودم ووهمش به فکر راهی برا فرار ازخونه..ی سال موندم پشت کنکور ک بدتر افسردگیم تو محیط خونه بیشتر شد..مشکلات خونه هی منو بیشتر درهم میریخت..یه مشاوره رفتم در حد پنج جلسه همزمان با سال اولی ک رفتم دانشگاه ک یکم بهم کمک کرد با زندگیم کنار بیام، تو محیط دانشگاه درسم عالی بود و وکنار بقیه اروم بودم و شاد... گذشت و گذشت..سر و کله خواستگارا پیدا شده بود  اما من به خاطر دردو دلایی ک مامانم از بابام می کرد و به خاطر محیطخونه و دعواهاشون از مردا متنفر بودم و این یه واقعیت بزرگ بود! فکرکنین کسی ک تو اینهمه جارو جنجال بزرگ شده بود ووپر بود از فکرای بد راجع ب زندگی مشترک میخواست ازدواجکنه... از سن بیست تا بیست و سه فقط یه مورد رو جدی تر صحبت کردم ک دوسش داشتم اما امادگی ازدواجو نداشتم و منتفی شد  بماند ک بابام تو خواستگاریام مثل یه غریبه می اومد و مینشست و مامانمم هر کسی می اومد و جدی تر میشد هی مینشست گریه می کرد و میگفت من میترسم  و من نه پدرم اونطورک باید کنارم بود و نه مادرم... خیلیا اومدن و رفتن..این بین تو بیست و سه سالگیم با یه مورد اشنایی دو ماهه و نیم ای داشتم که متوجه شدم مستقل نیست و خیلی به حرف مادرشه و منتفی شد از سمت اونا و اینجا بود ک من بهش یکمم علاقه مند شده بودم..اخه زبونچرب و نرمی داشت..منم ک محبت ندیده..جذبش شده بودم..اون رابطه ادامه پیدا نکرد..اما تا مدتها شمارشو پاک نکرده بودم ... ...
🍎 ✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ سفید شدن موی 👇👇👇👇 ⏪نام بیماری:سفید شدن مو ⏪علل:غلبه سردی باهرمنشاء( سردیهایی اعم از سن سردی-غلبه سردی به بدن یاعضو-افسردگی,استرس و...) ⭐نکته کلیدی:دقت کنید تولیدمو دربدن بسان تولید دوده دربخاری است.(مطلب فقط تشبیه بود نه تمثیل به عین) همانگونه که حرارت وسوختن موجب ایجاده دوده میشود حرارت معتدل دربدن نیز موجب تقویت پیازچه های مو وتغذیه صحیح مو وانتقال خون گرم به پیازچه ها ودرنتیجه ایجاد رنگ موی تیره میشود. هرچه رنگ موتیره تریعنی گرما بیشتروهرچه روشنتریعنی حرارت کمتروسردی بیشتراست. ⏪علائم:موهای بدن بسمت سفید شدن وروشن شدن میروند(سفیدی مودریک نقطه یا درنقاط مختلف ). 🌺 درمان: ۱_پرهیز از غذاهای طبع سرد اعم از سرد وتر وسردوخشک مانند غذاهای روحی(افسردگی,غم,تنهایی,کم خوابی,استرس و..) غذاهای بازاری,فست فودها,لبنیات سرکه,ترشی,سیب زمینی,عدس وبوهای سرد مثل مواد ضدعفونی,سرکه,عفونت و... ۲-مصرف اسطوخودوس ,آویشن صبح وشب ودر خانمها جوشانده تخم رازیانه فقط شبها.بهمراه عسل بمدت چهل روز_تا ۲۰ روز روزی دوبار من بعد تا ۲۰ روز روزی یکبار ۳-مالیدن روغن سیاهدانه شبها به پوست سر تا ۲۰ روز هرشب ومنبعد تا دوماه یک شب درمیان ۴-استشمام بوهای گرم وزدن به لباس مانند عطر گل محمدی,یاس و... تا دوم۵_هلیله سیاه را بکوبید تاخوب پودرشود در گلاب بخوابانیدوبگذارید درآفتاب تا گلاب تبخیرشودوهلیله سیاه خشک شود کمی عسل اضافه کنید تا مثل خمیرسفت شود. از این خمیرسفت,حب هایی اندازه نخود استفاده کنیدودو تا سه عدد بعد هروعده غذایی میل کنید. بعد ازمصرف معمولا لینت مزاج(ملین است) پیدا میکنیدکه طبیعی است. اگرلینت زیادبودمقدار هلیله را کاهش دهید. هلیله حداقل را چندماه مداومت داشته باشید. ورزش وپیاده روی داشته باشید. ✅✅تذکر:کسانیکه با مالیدن روغن سیاهدانه بدنشان جوش میزند کمی خنکی هم بخورند. در سنین بالا که سفیدی مو طبیعی است اصرار برسیاه کردن مو موجب خسارت به بدن است. 🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎 🇮🇷🇮🇷🔴 تدابیر حفظ سلامتِ ♻️ با توجه به شروع فصل و طبع سرد و خشک آن، این فصل متضاد با افراد دارای مزاج سرشتی سرد و خشک و همینطور متضاد با حال و مزاج سالمندان است. تدابیری که برای این افراد جهت فرار از بیماری باید در نظر گرفت به شرح زیر می‌باشد: 1- اجتناب از: زیاده روی در ، با آب سرد، نوشیدن ، خوابیدن در ، زیاده روی در خوردن خصوصا سرد و خشک، استفاده از غذاهای بسته بندی شده و دارای و مغایر با طبیعت انسان 2- مصرف و کمی تند از قبیل یا مرغ جوان رسمی و ..... 3- متناسب با سردی اول صبح و شب و گرمای ظهر، بپوشند تا از خطر دوری گزینند، یعنی صبح و شب که سرد است لباس گرم پوشیده و ظهر با گرمی هوا لباس گرم را از بدن خارج کنند. 4- حتی‌الامکان در این فصل حتی در منزل بپوشید. 5- سالمندان در این فصل میتوانند از همراه با کمی نیز بهره ببرند . نکته: این موارد به سایر افراد نیز توصیه می شود، ولی سالمندان باید به این توصیه ها بیشتر توجه فرمایند. 🔴 تدابیر تندرستی در فصل در یک نگاه ♻ مزاج فصل پاییز: سرد و خشک توصیه‌ها: ۱. پرهیز از گوشت گاو، فست‌فودها، ادویه تندوتیز، ترشی‌ها، بادمجان، عدس، پنیر شور، لبنیات ترش، رُب و سس‌ها، چای پررنگ، شوری‌ها، قهوه، نسکافه، کاکائو، کشک، پنیر، ماست، دوغ و... و در عوض مصرف خوردنی‌های گرم و تر مانند گوشت گوسفند، تخم‌مرغ عسلی، شیرینی‌های طبیعی تهیه شده از عسل و بادام و پسته، مغزها، انجير، كشمش و مویز، شيره انگور، زيتون، به، سيب، انار، انگور، خربزه، گلابی،‌ سبزی خوردن، شلغم، خاكشیر و... ۲. پرهیز از نوشیدن آب سرد و دوری‌جستن از سرمای بامداد و شب و گرمای میانه‌ روز ۳. استفاده معقول از غذاهای مقوی سنگین مانند هلیم، آش‌ها، آبگوشت‌ها، کله‌پاچه و... به جهت قوی‌شدن دستگاه گوارش در فصول سرد سال ۴. کاهش فعالیت جنسی ۵. پوشاندن سر در زمان خواب و پرهیز از خواب روز، خواب با معده پر، خوابيدن در مكان‌های سرد و مرطوب، زیاد خوابیدن و زیاد بیداری‌ کشیدن ۶. دوری‌جستن از خشم، اضطراب و اندوه و پرداختن در حد اعتدال، به شادی و سرور و امید ۷. پرهیز از زالو درمانی، مگر به تشخیص طبیب متخصص ۸. بوئیدن عطرها و گل‌های خوش‌بوی ملايم و مناسب مزاج ۹. حمام یك‌روز درميان با آب نيم‌گرم و چرب‌کردن بدن با روغن بادام یا بنفشه بادام ۱۰. ورزش معتدل،‌ بیشتر از تابستان ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
10.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روش درمان معجزه آسای دیسک کمر، درد سیاتیک و آرتروز گردن توسط یازده حرکت 🔹این ویدئوی ساده تعداد زیادی از افراد مبتلا را برای همیشه از این دردها نجات داده است التماس دعا ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❤️🍃 پرسش سلام من یه سوال داشتم ازتون خیلی ممنون میشم راهنمایی کنید . سوالم اینه چند وقت پیش یکی از پسرای دانشگاه از من خوششون اومده بود و خیلی اصرار میکردن واسه اومدن به خواستگاری با وجود اینکه من راضی نبودم . اما شخصی رو واسطه کرده بود که منو راضی کنن اجازه بدیم واسه خواستگاری بیان . بعد از اینکه من کلی با خودم کلنجار رفتم و سعی کردم قبولشون کنم و حداقل یه ذره احساس ازشون تو دلم ایجاد کنم ، مادر و خواهرشون اومدن و خیلی هم پسندیدن و خیلی شاد و خوشحال رفتن ! جلسه بعد آقا پسر با خانوادشون اومدن و اتفاقا از حرف هایی هم که توی جلسه خواستگاری زده شد مشخص بود پدرشون هم خیلی پسندیدن ! وقتی هم که با خود آقا پسر حرف زدم مشخص بود خیلی مشتاقن و خوشحالن از اینکه اجازه دادیم بیان و حتی کلی حرف از آینده دو نفره و این چیزا زدن ! اما دو روز بعد مادر اقا پسر زنگ زدن و گفتن که ا استخاره زدیم ولی بد اومده ! ان شاء الله که خوشبخت بشن و از این حرفای کلیشه ای ! . میخواستم بدونم دلیل اینکارشون چی بود ؟! آقا پسرا تو همچین شرایطی چی باعث میشه اینقدر راحت پشت پا بزنید به همه اون چیزی که میخواستید ؟! من غرورم واقعا پیش خانواده و بقیه شکست ! آخه نه به اون همه اصرار ، نه به این جواب رد دادن سریعشون ! خود آقا پسر قبل از جلسه ی خواستگاری به خود من گفته بودن که اصلا نمیتونن با جواب رد من کنار بیان !! اما بعد از اینکه خانواده خودشون زنگ زدن و منو رد کردن به واسطه گفته بودن که پدرشون راضی بودن یهو ناراضی شدن ! من میخوام بدونم چطور با جواب رد من کنار نیومدن ، اما با رد کردن پدرشون راحت کنار اومدن و در عرض دو روز جواب رد رو به ما دادن ! ایشون منی که یه غریبه بودم رو تونستن به هر طریقی راضی کنن! اما پدرشون که اتفاقا راضی هم بودن اولش رو نتونستن راصی کنن؟! با عقل جور در میاد؟! اونم به این سرعت کنار اومدن با نظر منفی پدرشون ! یعنی هیچ مقابله ای ، اصراری ، چیزی به پدرشون نکردن بخاطر من ؟! اینجا من حق اعتراض دارم یا نه؟! من که همون اول نمیخواستم چرا به زور منو راضی کردن و احساسات منو درگیر کردن و بعدشم خودشون همه چیز رو کنار گذاشتن ! جالب اینه که هنوزم ادعا میکنن که منو دوست دارن و خودشون هم سخته براشون این اتفاق ! میخوام بدونم پس چرا اینقدر راحت نظر پدرشون رو قبول کردن با وجود اینکه میدونستن اگه جواب رد از طرف اونا باشه دیگه راه برگشتی نداره؟ من کم خواستگار نداشتم ! واسه هیچکدوم خودمو درگیر احساسات نمیکردم . اما این مورد چون خیلی اصرار کردن و واسطه هم در موردشون خیلی با من حرف زدن سعی کردم دوستش داشته باشم و اجازه بدم بیان ! اما وقتی اومدن این اتفاقا افتاد ! دلیلش چی میتونه باشه؟! در صورتی که پدر و مادرشون عاقل بودن و خوب میدونستن استخاره جایی نداره توی اینطور مواقع. یعنی اون اقا پسر داشتن دروغ میگفتن و من گول خوردم؟! ممکنه ایشون واسه اینکه بخوان ثابت کنن به هر چیزی که بخوان میرسن این همه اصرار کردن و آخرشم منو رد کردن و اینهمه من اذیت شدم؟! یعنی الآن من باید ساکت بشینم بدون هیچ حق اعتراضی؟! اونا هر وقت دوست داشتن بیان ، هر وقت هم دوست داشتن برن بدون اینکه نظر من مهم باشه ؟! لطفا شماها قضاوت کنید ببینید حدسیات من درسته؟ من بازیچه شدم ؟! 👇❤️ @adminam1400 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
💜 سلام ایام به کام❤️ قرار ازدواج داشتید که یهو به هم بخوره؟؟ چرا ؟؟ به چه دلیل؟؟ عکس العملتون چی بود؟؟ ادمین 👇🌹 @adminam1400 منتظریم ❤️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❤️ شهید جواد اسدی 💜
زندگینامه شهید سید جواد اسدی شهید اسدی یکی از شهدای مدافع حرم استان مازندران بود، که در اردیبهشت سال 1395 و در کربلای خانطومان بهمراه 12 نفر دیگر از شیرمردان این خطه دل از دنیا شست و در سوریه آسمانی شد و و پیکر مطهرش به وطن بازنگشت. در گیرودار برگزاری مراسم شهدای مدافع حرم در حسینیه عاشقان شهرستان ساری در سال 1395، پسری حدود 9 یا ده ساله به همراه یکی از بستگان خویش در مراسم حضور یافت. دیدم کاغذی در دستش است و مورد تفقد برخی از اطرافیان قرار می‎گیرد، در حین برنامه نیز وقتی برایش تعیین کردند که قرار بود دلنوشته خویش را برای پدرش بخواند. پرسان پرسان به اسم سیداحمد اسدی رسیدم که فرزند شهید مدافع حرم استان مازندران در واقعه خان‌طومان است. برای پدر نوشته بود که پدرم قامت تو تکیه‌گاهی برایم بود. نوشته بود برای پدر که نمی‌دانم دلتنگی‌هایم را با که بگویم و دستانم را به آغوش گرم و لبخند چه کسی غیر از بابا جوادم باز کنم. سیداحمد در ادامه بیان دلتنگی خویش از پدر شهیدش اینگونه می‎نویسد: تو خیلی زود من و مادرم را تنها گذاشتی. در ادامه این نامه به راه ارزشمندی که پدر در آن پا گذاشت اشاره می‎کند و این گونه خودش را قانع می‎کند و در دلگویه خویش می‌آورد: من ناراحت نیستم چون تو برای دفاع از خاک مسلمانان شهید شدی. سیداحمد نمی‎تواند دلتنگی‌های بچه‌گانه‌اش را دوباره پنهان کند، سعی دارد در ادامه نامه با پدر عشق‌بازی کند با یادآوری خاطرات دورانی که سایه پدر بر سرش بود اینگونه می‎نویسد، بازی‌ها من و تو فوتبال و هنری رزمی و داستان‌های شبانه و داستان حضرت زینب (س) و امام حسین (ع) بود. فرزند شهید اسدی دوباره تلاش دارد از پدر دل ببرد، اینگونه می‌نویسد: تو تعزیه خوان حضرت علی اکبر و علی اصغر شش ماه بود، هیچ کس صدای گرم و زیبای تو را ندارد. اوج عشق بازی فرزند شهید مدافع حرم در این بند نامه به خوبی مشخص است که تلاش دارد پدر را احساساتی کند، راستی امسال چه کسی به جای تو تعزیه خوانی می‎کند! اما در این بند از دلگویه سید احمد اسدی با پدر شهیدش نشان می‌دهد که شهید سید جواد اسدی فرهنگ شهادت را در خانواده خویش نهادینه کرد، فرزند این مدافع حرم برای پدر نوشت: تو قهرمان هستی که همیشه در در تاریخ و یاد مردم زنده می‌مانی، من به شهادتت افتخار می‎کنم. سید احمد اگر چه به ظاهر کودک هشت نه ساله به نظر می‌رسد ولی رسم رفاقت و قدر دانی را خوب بلد است، با زبان بچهگانه ولی شیرین اما هر آنچه از دل بر می‌آید را به نوشته تحریر درآورد و نوشت: با تشکر از کسانی که در این مدت در کنارمان بودند. فرزند شهید مدافع حرم در پایان نامه خودش را سرباز امام زمان (عج) می‎داند و می‌داند که این انقلاب باید به دست صاحب اصلی‌اش امام زمان برسد و برای واگذاری این انقلاب باید رهبر انقلاب اسلامی ایران در سلامت کامل باشند، به همین دلیل نوشت: برای ظهور امام زمان، سلامتی رهبرمان و شادی روح شهدا و باباجوادم صلوات. وصیت نامه شهید سید جواد اسدی❤️🍃 بسم الله الرحمن الرحیم ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون شهیدان راه خدا را مرده نپندارید بلکه به حیات ابدی زنده‌اند و در نزد پروردگارشان متنعم خواهند بود. آل‌عمران 169 هر شخص عاقل و باایمان که این جهان را به‌سوی جهان جاویدان می‌داند لازم است که پیوسته در فکر عالم پس از مرگ بوده و خود را برای سفر پرخوف آخرت آماده و اعمال ناقصه و تکالیف فائقه خود را با وصیت تدارک و جبران نماید. خداوندا تو را شاکریم که توفیق یافتیم در عصری نفس بکشیم که معطر به بوی امامی است که سرچشمه همه خوبی‌ها بوده و لیاقت سربازی رهبری را داریم که پیروی حقیقی اسلام و آرمان‌های آن پیر سفرکرده است. از تو ممنونیم که مفتخر به پوشیدن لباسی هستیم که سبز آن آراسته به خون شهیدانی است که سربازان راستین امام زمان(عج) بودند و در عرصه جهاد اکبر و اصغر سربلند. تو را سپاس می‌گویم که در تقدیر ما حضور در دانشگاهی را رقم زدی که نامش، هدفش، خصوصیاتش و پرچمش حسینی است تا فداکاری و مجاهدت را از مکتب والای او بیاموزیم. ما سربازان ولایت افتخار مشترکمان حضور در دانشگاه امام حسین‌(ع) است که سربازان عاشورایی خمینی کبیر در آن پای نهاده بودند و ما در آن جهاد و شهادت را از بزرگان مکتب ایثار و شهامت آموختیم. اکنون که توفیق درک سربازی نائب امام زمان(عج) را یافته‌ام و در اردوگاه منتظران ظهورش حضور دارم در ردای سبز سربازان امام خامنه‌ای با تو عهد و پیمان می‌بندم، عهدی عاشقانه و میثاقی حسینی، عاشورایی باشیم و حسینی بمانیم و خود و فرزندانمان را در میدان حسینی گری پرورش دهیم. الهی به مادر دل‌شکسته‌ام؛ نظر لطفی بفرما تا ما ازجمله محبان و خاندان عصمت و طهارت قرار بدهی و دست از ذیل عنایت آن بزرگواران کوتاه نفرمایی.
خداوندا تو خود می‌دانی که من هلاک در دوستی و محبت اهل‌بیت عصمت و طهارت هستم پس جزای کسی که در راه تو شهید شده و خون خود را ریختند و در راه آنان جنگیدند جزا ده و ثواب شهیدان بده. آمین. آمین. آمین و اما خدمت همسر و عیال مؤمنه‌ام و کفو و همتای محترمه‌ام سلام عرض می‌کنم امیدوارم که حال آن عزیز خوب بوده و باشد و ظل توجهات ایزد منان توفیق انجام و اعمال صالحه را یابد و از راه پرپیچ‌وتابی که شیطان برای اغوای ما همیشه در انتظار است به‌سوی شاهد حقیقی رهنمون باشد و هرچه بیشتر از مکتب رهایی‌بخش اسلام خصوصاً جهت زنان درس زیستن را بگیرید تا زنی در خط فاطمه(س) و در کاروانی به قافله‌سالاری حضرت زینب(س) باشید. ان‌شاءالله همسر مهربانم چند سال زندگی خوشی را که در کنار هم با مشکلات فراوان تحمل کرده‌ایم و از خود ثمره‌ای بر جا گذاشتیم که فرزند عزیز آقا سید احمد را طوری تربیت کنید و تعلیم دهید که ادامه‌دهنده خون سرخ شهیدان کربلایی 61 هجری و کربلای ایران باشد و نگذارد که اسلحه‌ام بی‌صاحب بماند و دست از ولایت و رهبری برندارد و برای دفاع از ناموس و مملکت و حفظ قرآن و اسلام باشد و نگهبان اصول و فروع دین احکام الهی باشد. آمین در پایان از همگی شما هم‌خون‌ها، بستگان دور و نزدیک، همکاران و دوستان و آشنایان و بخصوص همسر و فرزند عزیزم تقاضای عفو و بخشش را داشته و حلالیت را طالبم و محل دفنم، در روستای امره، قبرستان احمدآباد مجاور شهیدان غرقه‌به‌خون و پدر و برادر گرامی‌ام می‌باشد. الهی العفو، الهی العفو، الهی العفو خدایا خدایا تا انقلاب مهدی حتمی کنار مهدی خامنه‌ای را نگهدار در پایان از همگی شما خداحافظی می‌نمایم دیدارتان سرای آخرت ارادتمند شما؛ سید جواد اسدی 1394/4/6 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️🍃 سلام شبتون بخير وخوش خانمی که برا وسواس گفتن قم یه خانمی هست بنام خانم بیدگلی لین
پاسخ اعضا 🌙🌺 سلام خانم ها من میخام یه کسب و کار راه بندازم دوره سوسیس و کالباس خریدم ولی گوشیم شیایومی هست و حافظه اش پایین هست الان حدود یه هفت تومنی پول دارم دلم میخواد قسطی یه گوشی خوب بیارم میشه یه گوشی که کیفیت دوربین و حافظه اش مناسب باشه و قیمتش هم مناسب باشه بهم معرفی کنید ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 سلام خدمت همه دوستان اون خواهر ی که گفته اند چند دانش آموز برای انجام دادن تکلیف کمک میکنند باید ب شما خواهر عزیز صد آفرین ومرحبا بگوییم شما زن توانمند هستید توی خونه برای خودت اشتغالزایی کردید نمی دونم کدام شهر هستید ولی بهتره روزی ۵۰ می گرفتید راجب سر درد شما باید بگم آب زیاد مصرف بکنید چون با بچه‌ها زیاد حرف می زنید دچار کم آبی میشوید روزی یک بار از نسکافه استفاده بکنید برای سر درد روغن سیاه دانه هم به سر و پیشانی بزنید خیلی موثر هست برای میگیرن یک کمی پرهیز معده بکنید خیلی تاثیر دارد انشالله موفق باشید این هم باشد تجربه کار در منزل البته خانم ها مومن من می توانید اگر تلفظ صحیح قرآن بلد هستید برای اموات قرآن بخوانند و پول بگیرند ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 سلام به نظرمن این آقا دختر مردم رو رها کنند بره .ازاین آقا شوهر درنمیاد این آقا بچه ننه است وهمینطور ببخشید نو کیسه بزارید بخونه لطفا ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 سلام خواهش میکنم پیامم رو بزارید .خانمی که نازنین هستی .و داستان زندگیتون رو گذاشتین .اینجا اکثرا خانومها واقایون پخته وجا افتاده هستند و داستان شما نمیدونم .چی بگم یه جورایی مثل زندگی زن وشوهرهای هست که ۵۰ سال عاشقانه زندگی کردن .فقط خوشحالم که دخترم سواد خوندن این داستان مبتذل رو نداره مگر شما به هم محرم بودین که بهت می‌گفته خونه حاج خانمم هستم .واینکه آنش تند زود خاکستر میشه .منم باشم مامان حامد من خیاطی رو به عنوان یک کاردر خونه قبول دارم و واقعا راهی برای کسب درآمد هست یا میشه تولیدی زد ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 سلام دختر خانم عزیزی که گله مند هستی از اینکه چرا فرهنگ آگاهی دادن به فرزندان در مورد عادت ماهیانه و یا دستگاه تناسلیشون هنوز جا نیوفتاده آره عزیزززم کاااملا موافقم با نظرت این فرهنگ رو پیاده نمیکنن ولی نه همه من خودم در اطرافیانم کسی رو میشناسم که فرزند دخترشون رو پدر و مادر باهم ۳تایی رفتن پیش مشاور و براش توضیح می‌داد و بقیه هم این کارشون رو تحسین میکردن آفرین دخترخانم گل مشخصه شما هم عاقلی و بالغ و امیدوارم این نظر شما رو بقیه همه عملی کنن ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 سلام خدمتتون و خدمت خواهری که نگران بوی بد دخترتون هستید عزیزم ببریدش دکتر طب سنتی تا مزاجش رو بشناسه و درمانش کنه یا بهش دارو بده ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 سلام خدمتتون و خدمت عزیزی که ۴۲ساله و خروپف میکنن شما برید طب سنتی دکتر خوبی تا مزاجتون تشخیص بدن و بهتون راه کار بدن که خروپف نکنید البته فقط اینو شنیدم باید سرو سینوس هارو خالی کنن موقع خواب سر خودتون رو بخور بدید و خلطهارو خالی کنید انشاالله که خوب بشید چیز دیگه من وقتی رو پهلو باشم خروپف نمیکنم یا کمتر ولی وقتی روی پشت بخوابم خروپف میکنم ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 سلام خدمت خواهرعزیزی که پرستاری قبول شده و به خاطر صورتت ناراحتی عزیزدلم نگران نباش اینا رو عمدتا با توجه به سن و سالشون داشتنه و دارن عزیزم حتما اول یه طب سنتی عالی و خوبی برو تا هم مزاجتو درست کنه و هم دارو بده و راهکار واینکه غذاتو و سبک زندگیتو اصلاح کن ،سرخ کردنی کمتر استفاده کن و شیرینی جات و اینکه موضوع بسیارمهم اینکه خوابت رو تنظیم کن شب زود بخواب و روز زود بیدارشو و صبحونه روبخور و به کارهات برس بعد ارتباطت رو با اهل البیت و پروردگارمون هم بهتر و بیشتر کن و دوستهای خوب و مومن پیدا کن میتونی به مسجدمحل بری و وعده های نمازتو اونجا بخونی و آرامش خاصی نصیبت میشه بازم نگران نباش عزیزم امید به خدا ᯽────❁────᯽ @azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
13.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تشخیص بیماری از روی زبان ‌ با دکتر افراسیابیان در برنامه پرسش و پاسخ به سوالات شما عزیزان پاسخ دادیم و در این پست درمورد تشخیص بیماری ها از روی زبان صحبت می کنیم. این پست رو با عزیزانتون به اشتراک بزارین ❤️ ‌ ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🌱 هنگامي که شاه اسماعيل صفوي به کربلا مشرف شد نخست به زيارت سالار شهيدان رفت و آنگاه حضرت ابوالفضل عليه السلام و ديگر شهداي کربلا عليهم السلام را زيارت نمود. اما به زيارت حر، آن آزاده روزگار که قبرش با قبر سالارش فاصله دارد، نرفت. پرسيدند: « چرا؟» استدلال کرد که اگر توبه او پذيرفته شده بود از سالارش حسين عليه السلام دور نمي ماند. توضيح دادندکه: « شاها ! از آنجايي که او در سپاه يزيد فرمانده لشکر بود و آشناياني داشت پس از شهادت در راه حق و در ياري حسين عليه السلام بستگانش بدن او را با تلاش و با اصرار بسيار از ميدان جنگ خارج ساختند ودر اينجا به خاک سپردند.» شاه گفت: « من مي روم با اين شرط که دستور دهم قبر او را بشکافند و درون قبر را بنگرم اگر شهيد باشد نپوسيده است و براي او مقبره مي سازم. در غير اين صورت دستور تخريب قبرش را صادر خواهم کرد. » پس از اين تصميم به همراه گروهي از علما، سران ارتش و ارکان دولت خويش، کنار قبر حر آمدند و دستور نبش قبر را صادر کرد. هنگامي که قبر گشوده شد شگفت زده شدند چرا که ديدند پيکر به خون آغشته آن آزاده قهرمان پس از گذشت بيش از يک هزار سال صحيح و سالم است. زخمهاي بي شمار گويي تازه وارد آمده و دستمالي نيز که سالارش حسين عليه السلام بر فرق او بسته و مدال بزرگي است بر پيشاني دارد. شاه اسماعیل گفت: « اين دستمال از امام حسين عليه السلام است و براي ما مايه برکت و پيروزي بر دشمنان و مايه شفاي بيماران. به همين جهت با دست خويش آن را باز کرد و دستمال ديگري بست اما به مجرد باز کردن آن دستمال، خون جاري شد و هرگونه کوشش براي متوقف ساختن آن بي حاصل ماند. به ناچار شاه همان دستمال را بر سر حر بست و گوشه اي از آن را به عنوان تبرک برداشت و خون هم متوقف شد. به همين جهت دستور داد براي او مقبره ساختند و مردم را به زيارت ایشان فراخواند. ايشان فرمودند: نوادگان مرحوم حاج شيخ كه فرزندان مرحوم برادر من هستند با آنكه هيچ كدام زمان حاج شيخ را درك نكرده اند، چنان به پدربزرگ خود معتقدند كه با توسّل به او بيشتر بوسيله خواب او را زيارت مى كنند و از او كمك مى گيرند و در اين باره قضاياى بسيارى است كه براى نمونه يك داستان را نقل مى كنم : برادرم يعنى داماد مرحوم حاج شيخ اواخر عمر چون پا به سن گذاشته بود و فشار بار زندگى هم بر دوش او سنگينى مى كرد عصبانى مزاج شده بود. شبى از سفر رسيده بود و همسرش يعنى صبيه مرحوم حاج شيخ غذا براى او آورده بود در حاليكه رنگ غذا كه آبگوشت بوده خيلى تيره و بد رؤ يت بوده ، مى پرسد كه چرا رنگ اين كاسه اين جور است ، مثل اينكه چيزى از خارج به داخل آن ريخته شده ، چرا موقع پخت غذا رسيدگى نمى كنيد؟ بر اثر اين پيش آمد عصبانى شده و كاسه آبگوشت را به داخل حياط مى اندازد؛ طبعاً همسرش ناراحت مى شود. صبح قبل از آفتاب كه براى نماز صبح از خواب بر مى خيزد شوهرش را صدا مى زند و مى گويد: ملاحظه كنيد! فورى زردچوبه را در استكان آب جوش مى ريزد، همان رنگ نامطبوع غذا پيدا مى شود و مى گويد ديديد تقصير من نبوده . همسرش مى گويد: شما كه مى دانستيد چرا از اين زردچوبه استعمال كرديد؟ مى گويد: ديشب حاج آقا مرحوم حاج شيخ را به خواب ديدم فرمودند كه چرا نگرانى ؟ قضيه آبگوشت و عصبانيت شما را گفتم . فرمودند: آن رنگ بد و تيره از زردچوبه است ، از آن زردچوبه استعمال مكن ! واقعاً عجيب است ، آنقدر روح آن بزرگوار محيط و مسلط و آزاد است كه از زردچوبه خانه فرزندش آگاه است و در اين پيش آمد كوچك به او كمك مى نمايد. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❌ شش ماهی از زایمان ناموفقم گذشته بود ولی نمیدونستم چرا انقدر حالت تهوع دارم همسرم مدام بغلم میکرد و میگفت حتما خبراییه عشقم همیشه م بهم روحیه میداد و میگفت تو دوباره مادر میشی بهترین مادر دنیا هم میشی بعدشم چشمکی بهم میزد و میگفت تو جواب دعاهای مادرمی اما انگار خبری نبود چند بار ازمایش داده بودم منفی بود یه روز رفتم دستشویی که یه دفه مثل چند دفه ی قبل که سقط داشتم همون حالتا برام پیش اومد با وحشت همسرمو صدا کردم تا بیاد کمکم کنه. رنگ به رخسار نداشتم با کمک همسرم سرپا ایستادم بوی خیلی بدی توی دستشویی پیچیده بود جوری که نمیشد نفس کشید وقتی چیزی رو که سقط شده بود دیدیم شاخ دراوردیم . من غش کردم ولی صدای همسرم رو میشنیدم که سریع زنگ زد به پلیس...👇🏻🔞 https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf کانال مخصوص میباشد❌❌❌