eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
170.8هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
990 ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
من ایلماهم عروس خون بس تو این کانال سرنوشت خودمو براتون گفتم 😭😭😭 به خاطر تموم شدن جنگ دو طایفه، عروس خان بزرگ شدم. نه برام عروسی گرفتن نه کل زدن. منو بدون هیچ مراسمی فقط با یک چادر سفید راهی خونه بخت کردن.😔 همه با ترحم و دلسوزی نگاهم می‌کردن، عروس خون بسی محکوم به سیاه بختی بود. نه عزیز دل شوهرش بود نه ارج و قربی پیش خانواده همسرش داشت. تا به حال داماد رو ندیده بودم. منتظر اومدن داماد بودم که با ورود داماد و با دیدن چیزی که دستش بود از ترس زبونم لال شد...🔞 ادامه ماجرا این جاست اگه دلشو نداری نیا بخون😭😭😭😭👇 https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf داستان های واقعی
من ایلماهم عروس خون بس تو این کانال سرنوشت خودمو براتون گفتم 😭😭😭 به خاطر تموم شدن جنگ دو طایفه، عروس خان بزرگ شدم. نه برام عروسی گرفتن نه کل زدن. منو بدون هیچ مراسمی فقط با یک چادر سفید راهی خونه بخت کردن.😔 همه با ترحم و دلسوزی نگاهم می‌کردن، عروس خون بسی محکوم به سیاه بختی بود. نه عزیز دل شوهرش بود نه ارج و قربی پیش خانواده همسرش داشت. تا به حال داماد رو ندیده بودم. منتظر اومدن داماد بودم که با ورود داماد و با دیدن چیزی که دستش بود از ترس زبونم لال شد...🔞 ادامه ماجرا این جاست اگه دلشو نداری نیا بخون😭😭😭😭👇 https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf داستان های واقعی
من ایلماهم عروس خون بس تو این کانال سرنوشت خودمو براتون گفتم 😭😭😭 به خاطر تموم شدن جنگ دو طایفه، عروس خان بزرگ شدم. نه برام عروسی گرفتن نه کل زدن. منو بدون هیچ مراسمی فقط با یک چادر سفید راهی خونه بخت کردن.😔 همه با ترحم و دلسوزی نگاهم می‌کردن، عروس خون بسی محکوم به سیاه بختی بود. نه عزیز دل شوهرش بود نه ارج و قربی پیش خانواده همسرش داشت. تا به حال داماد رو ندیده بودم. منتظر اومدن داماد بودم که با ورود داماد و با دیدن چیزی که دستش بود از ترس زبونم لال شد...🔞 ادامه ماجرا این جاست اگه دلشو نداری نیا بخون😭😭😭😭👇 https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf داستان های واقعی
من ایلماهم عروس خون بس تو این کانال سرنوشت خودمو براتون گفتم 😭😭😭 به خاطر تموم شدن جنگ دو طایفه، عروس خان بزرگ شدم. نه برام عروسی گرفتن نه کل زدن. منو بدون هیچ مراسمی فقط با یک چادر سفید راهی خونه بخت کردن.😔 همه با ترحم و دلسوزی نگاهم می‌کردن، عروس خون بسی محکوم به سیاه بختی بود. نه عزیز دل شوهرش بود نه ارج و قربی پیش خانواده همسرش داشت. تا به حال داماد رو ندیده بودم. منتظر اومدن داماد بودم که با ورود داماد و با دیدن چیزی که دستش بود از ترس زبونم لال شد...🔞 ادامه ماجرا این جاست اگه دلشو نداری نیا بخون😭😭😭😭👇 https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf داستان های واقعی
من ایلماهم عروس خون بس تو این کانال سرنوشت خودمو براتون گفتم 😭😭😭 به خاطر تموم شدن جنگ دو طایفه، عروس خان بزرگ شدم. نه برام عروسی گرفتن نه کل زدن. منو بدون هیچ مراسمی فقط با یک چادر سفید راهی خونه بخت کردن.😔 همه با ترحم و دلسوزی نگاهم می‌کردن، عروس خون بسی محکوم به سیاه بختی بود. نه عزیز دل شوهرش بود نه ارج و قربی پیش خانواده همسرش داشت. تا به حال داماد رو ندیده بودم. منتظر اومدن داماد بودم که با ورود داماد و با دیدن چیزی که دستش بود از ترس زبونم لال شد...🔞 ادامه ماجرا این جاست اگه دلشو نداری نیا بخون😭😭😭😭👇 https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf داستان های واقعی
من ایلماهم عروس خون بس تو این کانال سرنوشت خودمو براتون گفتم 😭😭😭 به خاطر تموم شدن جنگ دو طایفه، عروس خان بزرگ شدم. نه برام عروسی گرفتن نه کل زدن. منو بدون هیچ مراسمی فقط با یک چادر سفید راهی خونه بخت کردن.😔 همه با ترحم و دلسوزی نگاهم می‌کردن، عروس خون بسی محکوم به سیاه بختی بود. نه عزیز دل شوهرش بود نه ارج و قربی پیش خانواده همسرش داشت. تا به حال داماد رو ندیده بودم. منتظر اومدن داماد بودم که با ورود داماد و با دیدن چیزی که دستش بود از ترس زبونم لال شد...🔞 ادامه ماجرا این جاست اگه دلشو نداری نیا بخون😭😭😭😭👇 https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf داستان های واقعی
من ایلماهم عروس خون بس تو این کانال سرنوشت خودمو براتون گفتم 😭😭😭 به خاطر تموم شدن جنگ دو طایفه، عروس خان بزرگ شدم. نه برام عروسی گرفتن نه کل زدن. منو بدون هیچ مراسمی فقط با یک چادر سفید راهی خونه بخت کردن.😔 همه با ترحم و دلسوزی نگاهم می‌کردن، عروس خون بسی محکوم به سیاه بختی بود. نه عزیز دل شوهرش بود نه ارج و قربی پیش خانواده همسرش داشت. تا به حال داماد رو ندیده بودم. منتظر اومدن داماد بودم که با ورود داماد و با دیدن چیزی که دستش بود از ترس زبونم لال شد...🔞 ادامه ماجرا این جاست اگه دلشو نداری نیا بخون😭😭😭😭👇 https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf داستان های واقعی
من ایلماهم عروس خون بس تو این کانال سرنوشت خودمو براتون گفتم 😭😭😭 به خاطر تموم شدن جنگ دو طایفه، عروس خان بزرگ شدم. نه برام عروسی گرفتن نه کل زدن. منو بدون هیچ مراسمی فقط با یک چادر سفید راهی خونه بخت کردن.😔 همه با ترحم و دلسوزی نگاهم می‌کردن، عروس خون بسی محکوم به سیاه بختی بود. نه عزیز دل شوهرش بود نه ارج و قربی پیش خانواده همسرش داشت. تا به حال داماد رو ندیده بودم. منتظر اومدن داماد بودم که با ورود داماد و با دیدن چیزی که دستش بود از ترس زبونم لال شد...🔞 ادامه ماجرا این جاست اگه دلشو نداری نیا بخون😭😭😭😭👇 https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf داستان های واقعی
من ایلماهم عروس خون بس❌❌ تو این کانال سرنوشت خودمو براتون گفتم 😭😭😭 به خاطر تموم شدن جنگ دو طایفه، عروس خان بزرگ شدم. نه برام عروسی گرفتن نه کل زدن. منو بدون هیچ مراسمی فقط با یک چادر سفید راهی خونه بخت کردن.😔 همه با ترحم و دلسوزی نگاهم می‌کردن، عروس خون بسی محکوم به سیاه بختی بود. نه عزیز دل شوهرش بود نه ارج و قربی پیش خانواده همسرش داشت. تا به حال داماد رو ندیده بودم. منتظر اومدن داماد بودم که با ورود داماد و با دیدن چیزی که دستش بود از ترس زبونم لال شد...🔞 ادامه ماجرا این جاست اگه دلشو نداری نیا بخون😭😭😭😭👇 https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf داستان های واقعی
من ایلماهم عروس خون بس تو این کانال سرنوشت خودمو براتون گفتم 😭😭😭 به خاطر تموم شدن جنگ دو طایفه، عروس خان بزرگ شدم. نه برام عروسی گرفتن نه کل زدن. منو بدون هیچ مراسمی فقط با یک چادر سفید راهی خونه بخت کردن.😔 همه با ترحم و دلسوزی نگاهم می‌کردن، عروس خون بسی محکوم به سیاه بختی بود. نه عزیز دل شوهرش بود نه ارج و قربی پیش خانواده همسرش داشت. تا به حال داماد رو ندیده بودم. منتظر اومدن داماد بودم که با ورود داماد و با دیدن چیزی که دستش بود از ترس زبونم لال شد...🔞 ادامه ماجرا این جاست اگه دلشو نداری نیا بخون😭😭😭😭👇 https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf داستان های واقعی
من ایلماهم عروس خون بس تو این کانال سرنوشت خودمو براتون گفتم 😭😭😭 به خاطر تموم شدن جنگ دو طایفه، عروس خان بزرگ شدم. نه برام عروسی گرفتن نه کل زدن. منو بدون هیچ مراسمی فقط با یک چادر سفید راهی خونه بخت کردن.😔 همه با ترحم و دلسوزی نگاهم می‌کردن، عروس خون بسی محکوم به سیاه بختی بود. نه عزیز دل شوهرش بود نه ارج و قربی پیش خانواده همسرش داشت. تا به حال داماد رو ندیده بودم. منتظر اومدن داماد بودم که با ورود داماد و با دیدن چیزی که دستش بود از ترس زبونم لال شد...🔞 ادامه ماجرا این جاست اگه دلشو نداری نیا بخون😭😭😭😭👇 https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf داستان های واقعی
من ایلماهم عروس خون بس تو این کانال سرنوشت خودمو براتون گفتم 😭😭😭 به خاطر تموم شدن جنگ دو طایفه، عروس خان بزرگ شدم. نه برام عروسی گرفتن نه کل زدن. منو بدون هیچ مراسمی فقط با یک چادر سفید راهی خونه بخت کردن.😔 همه با ترحم و دلسوزی نگاهم می‌کردن، عروس خون بسی محکوم به سیاه بختی بود. نه عزیز دل شوهرش بود نه ارج و قربی پیش خانواده همسرش داشت. تا به حال داماد رو ندیده بودم. منتظر اومدن داماد بودم که با ورود داماد و با دیدن چیزی که دستش بود از ترس زبونم لال شد...🔞 ادامه ماجرا این جاست اگه دلشو نداری نیا بخون😭😭😭😭👇 https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf داستان های واقعی
من ایلماهم عروس خون بس تو این کانال سرنوشت خودمو براتون گفتم 😭😭😭 به خاطر تموم شدن جنگ دو طایفه، عروس خان بزرگ شدم. نه برام عروسی گرفتن نه کل زدن. منو بدون هیچ مراسمی فقط با یک چادر سفید راهی خونه بخت کردن.😔 همه با ترحم و دلسوزی نگاهم می‌کردن، عروس خون بسی محکوم به سیاه بختی بود. نه عزیز دل شوهرش بود نه ارج و قربی پیش خانواده همسرش داشت. تا به حال داماد رو ندیده بودم. منتظر اومدن داماد بودم که با ورود داماد و با دیدن چیزی که دستش بود از ترس زبونم لال شد...🔞 ادامه ماجرا این جاست اگه دلشو نداری نیا بخون😭😭😭😭👇 https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf داستان های واقعی
من ایلماهم عروس خون بس تو این کانال سرنوشت خودمو براتون گفتم 😭😭😭 به خاطر تموم شدن جنگ دو طایفه، عروس خان بزرگ شدم. نه برام عروسی گرفتن نه کل زدن. منو بدون هیچ مراسمی فقط با یک چادر سفید راهی خونه بخت کردن.😔 همه با ترحم و دلسوزی نگاهم می‌کردن، عروس خون بسی محکوم به سیاه بختی بود. نه عزیز دل شوهرش بود نه ارج و قربی پیش خانواده همسرش داشت. تا به حال داماد رو ندیده بودم. منتظر اومدن داماد بودم که با ورود داماد و با دیدن چیزی که دستش بود از ترس زبونم لال شد...🔞 ادامه ماجرا این جاست اگه دلشو نداری نیا بخون😭😭😭😭👇 https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf داستان های واقعی
من ایلماهم عروس خون بس تو این کانال سرنوشت خودمو براتون گفتم 😭😭😭 به خاطر تموم شدن جنگ دو طایفه، عروس خان بزرگ شدم. نه برام عروسی گرفتن نه کل زدن. منو بدون هیچ مراسمی فقط با یک چادر سفید راهی خونه بخت کردن.😔 همه با ترحم و دلسوزی نگاهم می‌کردن، عروس خون بسی محکوم به سیاه بختی بود. نه عزیز دل شوهرش بود نه ارج و قربی پیش خانواده همسرش داشت. تا به حال داماد رو ندیده بودم. منتظر اومدن داماد بودم که با ورود داماد و با دیدن چیزی که دستش بود از ترس زبونم لال شد...🔞 ادامه ماجرا این جاست اگه دلشو نداری نیا بخون😭😭😭😭👇 https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf داستان های واقعی
من ایلماهم عروس خون بس تو این کانال سرنوشت خودمو براتون گفتم 😭😭😭 به خاطر تموم شدن جنگ دو طایفه، عروس خان بزرگ شدم. نه برام عروسی گرفتن نه کل زدن. منو بدون هیچ مراسمی فقط با یک چادر سفید راهی خونه بخت کردن.😔 همه با ترحم و دلسوزی نگاهم می‌کردن، عروس خون بسی محکوم به سیاه بختی بود. نه عزیز دل شوهرش بود نه ارج و قربی پیش خانواده همسرش داشت. تا به حال داماد رو ندیده بودم. منتظر اومدن داماد بودم که با ورود داماد و با دیدن چیزی که دستش بود از ترس زبونم لال شد...🔞 ادامه ماجرا این جاست اگه دلشو نداری نیا بخون😭😭😭😭👇 https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf داستان های واقعی