#دردو_دل_اعضا ❤️🍃
ادمین عزیز سوالی داشتم که بیشتر حقوقی هست در سال ۹۵ ملکی خریدیم که پول دو دونگش از پدر شوهرم بود قرار شد دو دونگ رو به اسمش بزنیم ماهم قبول کردیم ولی بعد از خرید پدر شوهرم منصرف شد و گفت من پولم رو میخام ملک نمیخام و این شد آغاز دعوای ما با پدر شوهر و سه برادر شوهر مجرد که در خانه بودند
چون ما خونه را خریده بودیم ودران ساکن شدیم و دیگر پولی نداشتیم بهش بدیم از یک طرف ملکی سه طبقه نیمه کار در حاشیه شهر داشتیم که قیمتش خیلی بیشتر از این دو دونگ بود ولی بخاطر فشار برادر شوهرها وپدر شوهر مجبور شدیم این ملک را به اسم پدر شوهر پیر و بیمار مون بزنیم چون برادر شوهرها میگفتند اگر پول به پدر بدید تو بانک میذاره و ارزشش از بین میره حتی ۸ ماه از ما سود بانکی این پول راهم گرفتند و یک چک در مبلغ این پول به پدر شوهر م دادیم که برادر شوهر نامردم رفت به اجرا گذاشت و سه سال حساب همسرم رابست شوهرم باآنها قهر و قطع رابطه کرد بعد از مرگ پدر شوهرم متوجه شدیم که این برادران نامرد خونه ای رو که به اسم پدر شوهرم قولنامه کردیم به اسم خودشون زدند و گفتند پدر این ملک را به ماداده در صورتیکه از ما سود گرفتند چک اجرا گذاشتند و نگذاشتند ما قضیه رو با پدرشون حل کنیم برای اینکه از پول پدر و ملک ما به نفع خودشون استفاده کردند الان که پدرشون فوت شده و کار به انحصار وراثت کشیده شده این ملک قیمت خیلی بالایی پیدا کرده و برادر شوهرهای نامرد ادعای مالکیت این ملک را دارند در صورتیکه پدر شون تا زنده بود به هیچ عنوان از آنها راضی نبود و حتی یک ریال پول به اونها قرض نمیداد ولی من و شوهرم چون کارمند بودیم و خوش حساب بهمون قرض میداد نکته دیگر اینکه قیمت این ملک اون زمان که ما معامله کردیم نصف قیمت واقعی بود ما برای راضی کردن پدر شوهرم این معامله را کردیم الان برای انحصار وراثت ما گفتیم حاضریم در قبال آن دو دونگ پول پدرش ملک مارو برگردانند چون شوهرم به پدرش اعتماد کرد ولی برادران نامرد از پیری و بیماری پدر سو استفاده کردند و مجبورش کردند خونه رو به اسمش بزنند و به هیچ عنوان رضایت نداریم ملکی که هیچ زحمتی نکشیده با دوز و کلک بالا کشیدند چگونه باید این مسئله رو حل کنیم
#ایدی_ادمین 👇🌻🌻
@adminam1400
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#دردو_دل_اعضا ❤️🍃
سلام وقت بخیر ادمین جان لطفاً بزارید گروه شاید کسی تونست کمک کنه
قبل از نوشتن عذرخواهی میکنم اگه درد دلم طولانی شد
من تقریبا حدود ۴۰ سالم هست همسرم یه مرد بسیار خوب مهربان و دست و دلباز هست خدا رو شکر خیلی دوستم داره اهل خیانت و این جور کارها نیست ولی یه مشکل بزرگی که ما داریم دخترم هست الان حدود ۲۲ سالش شده از تقریبا ۱۴ سالگی یه روز اومد به من گفت من دختر نیستم میخوام پسر باشم شوک بزرگی بهم وارد شد اصلا نتونستم هیچ حرفی بزنم با همسرم صحبت کردم اول خیلی عصبانی شد ولی کم کم قبول کرد که بریم دکتر
حدود ۲ سال زیر نظر متخصص روان بود تو این مدت دو بار دست به خودکشی زد که خدا بهمون رحم کرد و دوباره به زندگی برگشت پزشکش تشخیص بیماری دوقطبی داد ولی اصلا قبول نکرد که دارو بخوره الان مجوز پوشش مردانه دکتر بهش داده با تیپ کاملا پسرانه میره بیرون خیلی نگرانش هستم اصلا به حرفامون گوش نمیده بسیار پرخاشگر و عصبی هست جدیدا شروع کرده سیگار کشیدن و مشروب خوردن شبها تا دیر وقت نمیاد خونه اصلا نه من و نه پدرش جرات اینکه بگیم کجا بودی با کی بودی یا چرا دیر میای خونه رو نداریم اگه حرفی بزنیم از خونه میزاره میره یا دوباره خودکشی میکنه نمیدونم باید چکار کنم خسته شدم از زندگی کارم شده گریه و التماس از خدا اصلا شرایط پسر بودن رو نداره قدش کوتاه هست حدود ۱۵۶ نمیدونم چطوری این تصمیم رو گرفت کل زندگیمون رو خراب کرد دیگه بریدم به صورت همسرم که نگاه میکنم دلم میسوزه براش ما فقط همین یه دختر رو داریم اینم خدا قربونش برم اینجوری کرد لطفا برامون دعا کنید سر عقل بیاد خسته شدم دیگه
خانمهای که بچه ندارید از خدا چیزی رو به زور نخواهید شاید به صلاحتون نباشه خدا قسمت هیچ کس نکنه اینطور گرفتاری ها رو هیچ کاریش نمیشه کرد
برام دعا کنید😔😔😔
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#دردو_دل_اعضا ❤️🍃
سلام
من یه دختر زیر 25 سال هستم که هر سال نزدیک عید دلم خون میشه . چون قراره تو عید فامیلو ملاقات کنم ! رفت و امد عیدمون فقط محدود میشه به فامیل پدری که محبتی تا حالا ازشون ندیدم هیچ ، بدی به وفور دیدم.
فامیل مادرم در شهر دوری هستند و ما خیلی کم اون ها رو میبینیم. از وقتی که یادم میاد خانواده پدرم ما رو تحقیر کردن. تا زمانی که پول داشتیم رفت و امد میکردن که هر چند وقت یه بار بیان خونمون و بهترین غذاهارو جلوشون بذاریم.
از وقتی مشکلات مالی پیدا کردیم رفت و امدشونو با ما قطع کردن و فقط عید همو میبینیم چون دیگه نمیتونیم بخوبی قبل ازشون پذیرایی کنیم. حتی عمم مارو برای عروسی دخترش دعوت نکرد و بعد گفت دیدم نمیتونین کادو خوب بذارین برای همین دعوتتون نکردم.
در صورتی که بابام گفت اگه ما رو دعوت میکرد با قرض هم که شده بود کادوی ابرومندی براشون میبردیم همون طور که برای عروسی پسرعموهام این کارو کردیم.
به مادرم تیکه مینداختن چون مادرم پسر نداره و متهم به حسادت کردنش. در صورتی که مامانم چیزی که تو وجودش نیست حسادته و همیشه هم عاشق دختر بوده. عموهام و عمه هام قربون صدقه برادر زاده و خواهر زاده هاشون میرن ولی تا حالا کمترین توجهی به ما که بچه های برادرشونیم نکردن.
اگه بخوام از رفتارای بدی که با ما داشتن و دارن بگم خیلی میشه. فقط اینو بگم که هر وقت میبینمشون خیلی ناراحت میشم و بغض گلومو میگیره. چطور ادم میتونه رفتارایی که برای دشمنش هم زیاده رو با برادر و زن و بچه هاش داشته باشه؟!
متاسفانه بابام هم هیچوقت باهاشون رفتار محکمی نداره. عموم 200 تومن به بابام قرض داد اینقدر منت گذاشت که بابام زودتر وقتی که گفته بود قرضشو پس داد. وضعیت مالی عموم خیلی خوبه ولی ...
رفت و امدمون کم بود کمترم شده. فامیل مادرمم چون شهر دیگه هستن بندرت میبینیم. عید هم نمیتونیم بریم مسافرت. کل رفت و امدمون شده ماهی یه بار با دوستامون! ولی با این حال دلم نمیخواد همچین فامیلی رو حتی عید ببینم. چه بهونه ای بیارم که امسال نرم خونشون ؟ آیا قطع رحم با چنین فامیلی اشتباهه ؟ چیکار کنم ؟ خیلی ناراحتم.
#ایدی_ادمین 👇👇🌻🌻
@adminam1400
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#دردو_دل_اعضا ❤️🍃
سلام
من یه دختر مجردم. بیماری های زیادی برام پیش میاد که هر روز گرفتارم. تا این درد ساکت میشه ی مشکل دیگه پیش میاد.
مدام دکتر میرم، یعنی تفریحمون شده دکتر رفتن . مشکلم از تلقین هم نیست. واقعا مریض میشم. طوری که همین یک هفته پیش دکترم بهم گفت "تو چقدر بلا سرت میاد!!!" خیلی فکر کردم علت این درد و مرض های پی در پی چیه؟ الحمد الله نون حلال که میخوریم تا اینکه امروز به این نتیجه رسیده که شاید علت بیماری های مختلف و مداوم من قطع رحمه.
رفت و آمدمون با فامیل خیلی کمه. فامیلامون یه شهر دیگه ن اکثرا و فقط یه عده توی شهرمون هستن. منظورم از فامیل خاله ،عمه و عمو و داییه.
اونایی که دورن چند ماه یه بار میان ،ولی ما خیلی کم مسافرت میریم.حتی اگرم بریم بعضیاشون دعوتمون نمی کنن. یا مثلا یکیشون میان خونه مون اما وقتی میریم شهرشون رفتارای زننده زیاد می کنن. مثلا خانمه رفت اسپند دود کرد رو وسایلش چرخوند ،یا خودش برای همه غذا می کشه و غذایی که برای یه آدم بزرگ میکشه خیلی کم و مسخره ست ولی بچه های خودشو تحویل میگیره.
در صورتی که فقیر نیستن و البته اونا بیشتر خونه ی ما میان. یا طرف یه خورشت خوری خالی و کم جلوی ما میذاره بعد مدام فامیلای خودشو تحویل میگیره.
آدم برای غذا جایی نمیره و یه نون و پنیر بی منت خیلی بهتر از اینجور رفتارها و جیره بندیه. یا بعد از غذا مدام به دختراش تشر میزنه ظرفارو بشورید و اونا هم میرن تو اتاقشونو و درو می بندن. من خجالت می کشم ظرفارو می شورم.مهمون میاد ظرفا برای منه،مهمونی هم میرم همینطور.
یکی دیگه از فامیلا هر موقع میاد خونه مون مدام سرش تو گوشیشه و با ما حرفی نمیزنه. کلی زحمت بکش و غذا درست کن غذاشو میخوره و دوباره سرش تو گوشیشه. شهرشون هم میریم دعوتمون نمی کنه. یا فامیلایی که تو شهرمونن.
عمه هام که کلی مادرمو اذیت کردن. من ازشون محبتی ندیدم. و یکی شون بچگی مونو کوفتمون کرد. من تا بحال یه عیدی از دستش نگرفتم حتی یه 500 تومنی!! در صورتی که هم خودش و هم بچه هاش از پدرم عیدی می گیرن. بچه ش مریض شد،شوهرش مریض شد پدر و مادرم رفتن بهش سر زدن و کلی براشون خرید کردن اما ما برامون مریضی پیش بیاد و خبر دار بشن حتی حالمون رو نمی پرسن ،اومدن پیش کش.
یا اون یکی ها ما رو تو زحمت میندازن مامانم هر مناسبتی داشته باشن میره ولی اونا هم حتی تلفنی حال آدمو نمی پرسن.هر موقع چیزی پیش بیاد که لازمه پولی خرج کنن باهامون قهر می کنن و ی مدت ازشون خبری نمیشه.
من باید با این آدما صله ی رحم کنم. فامیلایی که حتی دعوتمون نمی کنن. عمه ای که من تا بحال ی بار غذای خونه شونو نخوردم. خاله ای که چون محجبه م ازم خوشش نمیاد و مارو نمی پسنده.
دلم نمیخواد وقتی مُردم یه نفر برام فاتحه نده. دلم نمیخواد این روند ادامه داشته باشه.البته در خونه ی ما به روی مردم بازه، اونا می تونن بیان ولی من باهاشون ارتباط تلفنی ندارم.ی بار فهمیدم یکی از عمه هام مریضه پیامکی حالشو پرسیدم توبه کارم کرد و اشکمو در آورد.
بخدا مامان من خیلی به اینا خوبی کرده. خیلی زیاد. کلی از مادر بزرگم پرستاری کرده ،مامانم اصلا کینه ای نیست، شاید خوب بودن زیاد مادرم باعث شده دیگران سوء استفاده کنن.
#ادامه_دارد...
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد♨️🚫( کانال اصلی اینجاست باقی کانالهای هم نام برای ما نیستند❌❌❌)
#دردو_دل_اعضا ❤️🍃 سلام من یه دختر زیر 25 سال هستم که هر سال نزدیک عید دلم خون میشه . چون قراره تو
#دردو_دل_اعضا ❤️🍃
ادامه قسمت دیروز ✅
یا همون خانمی که میاد و سرش تو گوشیشه براش پیام می فرستی جواب نمیده یا مثلا ی جک بفرستی ی جک بد ( شوخی با مقدسات ) می فرسته که با عقاید من جور در نمیاد.
نمی دونم باید چیکار کنم. واقعا بهمون بد کردن و من دوست نداشتنشون رو حس می کنم. البته یکیشون ازم خواستگاری هم کردن و محترمانه جواب رد شنیدن. اونم چه خواستگاری ای!!!!
به من بگید چیکار کنم؟ حس می کنم عامل خیلی از مشکلات من قطع رحمه.به خدا دوست دارم رفت و آمد درست داشته باشیم. دوست دارم بیان خونه مون و ما هم بریم. ولی خط خونه ی ما یک طرفه ست. فقط میان!!! من عیدها از آدمایی پذیرایی می کنم که اصلا مجال نمیدن ما بریم عید خونه شون.یا اگرم ما اون سال عید مسافرت رفتیم،خونه ی بقیه ی فامیلا هم خودم باید از خودمون پذیرایی کنم. از همه پذیرایی می کنم ولی بقیه زورشون میاد از من پذیرایی کنن.
خونه ی مادربزرگم که همه جمع میشن ازون همــــــــــه آدم توقع دارن من ظرف بشورم. یه بار تصمیم گرفتم ظرف نشورم فرداش بهم گفتن چون دیروز نشستی امروز ظرفا مال توئه. یا صبح میریم ظرفای صبونه شونو کف زدن به من میگن بشور، من پوستم حساسه. خب اگه شما مهمونید منم مهمونم.اگه شما ده ساله ازدواج کردی، من یه دختر مجردم.
مامانم که دوباره به عمه هام خوبی می کنه ولی اونا تو روز سختی تنهامون میذارن. فامیلای خودشم که فامیلای خودشن و هیچ وقت(بجز یه بار) دربرابر بی احترامی ای که دیگران بهمون می کنه بلد نیست حتی با مهربونی و شوخی پشتمون باشه و ازمون دفاع کنه...
نه پدرم دفاع کرده نه مادرمون. هر کی هر رفتاری دلش خواسته باهامون کرده و اینا هیچوقت هیچ جوابی نداشتن.ی بار هم که مامانم ازم دفاع کرد طرف رفتارهای زشت تر و زننده تری از خودش نشون میده.
عمه هام همیشه تو روزای سختی مارو خواستن و ازمون توقع داشتن ولی شب یلدا هایی که دور هم جمع میشدن مارو خبر نمی کردن، نمیذاشتن پدر بزرگم حتی از نذریش به ما بده! شما باشید چیکار می کنید؟اون قدر به درد و مرض های مختلف مبتلا میشم که فکر می کنم علتش همین کم کردن ارتباط با دیگرانه. ولی چه کنم که دوستم ندارن و منم ازشون دلخورم. اون فامیلایی که دورن از بچگیِ من شهر دیگه ای بودن و حرفشونو اصلا نمی فهمم،مدلشون با ما فرق می کنه،محرم و نامحرم و حجاب خیلی براشون مهم نیست ولی ما برعکسیم.و اونا مارو نمی پسندن.
حتی اگرم بخوام باهاشون ارتباط برقرار کنم نمی تونم. سختمه. قلبم باهاشون نیست، براشون دعا می کنم ولی منم با این اتفاقات دوستشون دارم،اگه لااقل ی بار بهم خوبی کنن یادم میره و کینه ای نیستم..پیام میدم جواب نمیدن.با اینا چیکار کنم؟.
یکیشون مریض بودم تو بیمارستان بهم زنگ زد و گفت" می بینم که ... !!! خوشم میاد نمی تونی جوابمو بدی!!! " خب این شد احوال پرسی ،بعد مامانم میگه نه منظوری ندارن!
یا دوستم فهمید من مریضم و عمل کردم، یه بار حالمو نپرسید به جاش پیام داده چرا احوال نمی پرسی؟ مگه خودش یه بار حال منو پرسید؟!
اصلا رفتار من مشکلی داره؟ من حساسم ؟ رفتار درست چه رفتاریه؟ چطور باشم که باهاشون ارتباط محترمانه داشته باشم ؟نه قطع رابطه و نه ازم سوء استفاده کنن ...
#ایدی_ادمین 👇🌻🌻
@adminam1400
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#دردو_دل_اعضا ❤️🍃
سلام
نزدیک یک سال ازدواج کردم شوهرم تک فرزند خانواده هستش . متاسفانه مادر شوهرم نزدیک به شش ماه دچار بیماری شده که خوشبختانه تا به امروز روند رو به بهبود خوبی داشته ولی هنوز خوبه خوب نشده و از طرف دیگه پدر شوهرم که مرد خیلی فعال و شادی هست و کار های خونه رو تو مدت بیماری مادر شوهرم انجام می داده اونم دچار بیماری شد .
با اون که دکترا گفتن یه ماه خوب خوب میشه ولی هنوز مثل قبل نشده حالا شوهرم ازم مشورت خواسته به طور موقت انتقالی بگیره بریم یکی از شهر های نزدیک شهر پدر شوهرم اینا که نیم ساعته بتونه بره خونه پدرش سر بزنه بیاد .
من به خانواده ام خیلی وابسته نیستم ولی تا حالا ازشون دور نشدم فوقش همین 7 یا 8 کوچه که فاصله خونمونه، از طرفی دوست ندارم همه دوست و آشنا رو ول کنم برم شهر غریب وقتی با خودم دربارش فکر میکنم هر بار یه جور دربارش تصمیم میگیرم یه بار میگم خب به بهونه اینکه زمستون نزدیکه و شهر شوهرماینا هوا خیلی سرده یه سه ،چهار ماه بیان پیشه ما ، اما صحبت یکی دو روز نیست خب منم دوست ندارم خلوت دو نفرمون از بین بره .
یه بار میگم شوهرم با کمک پدرش یه آپارتمان نقلی نزدیک خونمون بگیره واسه پدر مادرش باز شوهرم میگه نمیتونه اونا رو اجبار کنه .
یه بارم میگم خب من به حرف شوهرم عمل کنم اما خب برا منم سخته برم یه شهر دیگه با یه فرهنگ غریب که با توجه به محیطش همش باید حواسم به کارام باشه که مردمش ناراحت نشن .
میشه کمک کنین نمی خوام شوهرم فکر کنه دارم علیه خانوادش موضع میگیرم
❓❤️❓❤️❓❤️❓❤️❓❤️
سلام
چند ماهی میشه با نوه ی عمه پدرم ازدواج کردم ، پسر بسیار مبادی آداب و محجوبیه ، سه سال ازم کوچیکتر هست حدود یکسال پیش مراسم خواستگاری برگزار شد من از زندگیم خیلی راضیم به خواسته ام اما حالا که چند ماه از ازدواجم گذشته تردیدی تمام وجودم رو گرفته که آیا همسرم به من علاقه داره ؟
آخه بابام و پدر شوهرم رابطه خیلی خوبی دارن از طرفی با هم شراکت کاری دارند همسرم خیلی خیلی از پدرش حرف شنوی داره گاهی فکر میکنم به درخواست پدرش تن به این ازدواج داده .
شوهرم قبل ازدواج تو مراسم های مختلف و سرکار برخود خاص و ویژه ای با من نداشت. از چند نفر شنیدم رفتار زوج ها بعد یکسال از ازدواج یه خرده سردتر میشه و مثل اوایل ازدواج نیست ما هم تو این مدت زندگی شاد و خیلی خوبی داشتیم اما همش نگرانم بعد یه مدت از من سرد بشه .
تو محیط کارمون خیلی به رابطه اش با همکارای خانم حساسم چند بار شده که خانم های که خیلی سنگین و متین هم نیستند برا کاری رفتن تو اتاقش . من مثلا در جریان نیستم یهو میرم تو اما همیشه شوهرم از بابت این حرکت گلایه داره و میگه زن و شوهری جاش ولی آداب اداری رو رعایت کن .
قبول دارم کارم اشتباه هست ولی انتظار دارم اونم مراعات منو کنه وقتی میبینه حساسم محتاط تر باشه .
کمکی که ازتون میخوام از کجا بدونم شوهرم عاشقمه و فقط از نظر جنسی به من وابسته نیست به نظرتون اگر امتحانش کنم کار نادرستی نیست؟
#ایدی_ادمین 👇👇🌻🌻
@adminam1400
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#دردو_دل_اعضا ❤️🍃
با سلام و عرض خسته نباشید.
من یه دختر خانم 20 ساله هستم و 9 ماهه که با اقای 27 ساله ای نامزد کردم و الان عقدیم. نامزد من خیلی اهل قهر و دعوا کردن هست. ما خیلی سر هر مسئله ای جنگ و دعوا داریم با اینکه مدت زیادی نیست که عقد کردیم. یه حسی بهم میگه انگار خود درگیری داره که انقدر دوست داره قهر کنه با همه . و هم خودش و هم دیگران رو اذیت کنه.
ولی با این وجود من خیلی دوستش دارم و همیشه من خودم پیشقدم میشم و تمام سعیم رو میکنم تا این قهر و دعواها خاتمه پیدا کنه. حتی شده جلوش گریه کنم. یک بار نشده خودش بیاد سمتم و از من عذرخواهی کنه.ولی دروغ نگم ، شده یه وقتایی با کارهایی که انجام داده یه جور چراغ سبزی به من نشان داده که بیا با هم دوست بشیم ولی زبونی نه .
میخواستم از شما بچه های کانال که به عنوان یه فرد بزرگ تر هستید بپرسم که:
1_ به نظر شما اگه من سر هر دعوایی حتی اگه نامزدم تقصیر کار باشه پا پیش بذارم و من برم معذرت خواهی کنم. من با این رفتارم ارزش خودم رو نیاوردم پایین؟ و خودم رو خوار و خفیف نکردم؟
2_ بد عادت نمیشه به نظرتون؟
3_ واقعا چی میشه که یه مرد به خودش اجازه میده که با همسرش قهر کنه و این کار بچه گانه رو انجام بده؟
4_ مگه قهر کردن کار زن ها نیست؟ پس چی میشه که یه همچنین خصلتی در اقایون پیدا میشه؟
5_ ممکنه خانواده تاثیر گذار باشند برای اینکه خصلت قهر کردن در اقایی شکل بگیره؟
6_ قهر کردن باعث جدایی و فاصله و کمرنگ شدن علاقه بین طرفین میشه؟
7_ من چه طوری میتونم جلو گیری کنم از به وجود اومدن یه قهر؟ نمیشه که همیشه یه زن مطیع حرف های همسرش باشه!!
8_ چرا اکثرا اقایون (بعضی ها) دوست ندارند یه مقدار انتقاد پذیر باشند؟ فقط فکر میکنند حرف حرف خودشون هست.و اون حرف باید انجام بشه!!
دعا کنید برام. متاسفانه ما باز دوباره قهر کردیم.و این بار مقصر نامزدم بود حتی خودش هم قبول داره ولی غرورش اجازه نمیده با هم دوست بشیم.منم دیگه آستانه ی تحملم اومده پایین، دیگه نمیتونم تحمل کنم این همه قهر و دعوا رو.خودش هم میگه اگه بین مون عشق و علاقه ای وجود داشت این همه قهر نمیکردیم!!
9_ به نظرتون راست میگه؟ یعنی هرکسی یه نفر رو دوست داشته باشه کمتر باهاش دعوا میکنه؟
من باید الان چیکار کنم؟
نمیدونم باز دوباره تا چقدر باید صبر کنم تا آشتی کنیم.
لطفا به هر 9 تا سوالم پاسخ بدید.
#ایدی_ادمین 👇👇🌻🌻
@adminam1400
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#دردو_دل_اعضا ❤️🍃
دختری هستم ٢٣ ساله، یک سال که عقد کردم و الان منتظریم عروسی بگیریم، مشکل من مربوط به خودمه، من هفته ای یکی دو بار با همسرم قهر میکنم، وقتی شوهرم کاری که دوست داشته باشم رو انجام نده یا هر چیزی که به مذاقم خوش نیاد قهر میکنم و میرم تو خودم.
حتی گاهی اوقات گریه میکنم، همسرم خیلی شوکه میشه و میخواد آرومم کنه شاید چند ساعت باهام حرف بزنه، خیلی مدارا میکنه، اصلا عصبی نمیشه اما من توانایی بیان کردن خواسته هام ندارم، وقتی ام بیان میکنم شوهرم انگار توجیه میاره که بدتر از دستش دلگیر میشم.
وقتی میگه ببخشید هر چقدر هم بگه تا یه روز نرم تو لاک خودم و باهاش بد نشم آروم نمیگیرم، من زمان مجردی هم این اخلاق رو داشتم اما شوهرم نمیذاره من قهر کنم، دلش طاقت نمیاره با وجودی که خیلی عذر خواهی میکنه.
اون لحظه معذرت خواهیش به دلم نمیشه، احساس میکنم داره مظلوم نمایی میکنه، حس میکنم دوباره همین رفتار رو میکنه، میگه که من از احساس ناراحتی تو رنج میبرم اما احساس میکنم درکم نمیکنه، تو وجودم پر از خشم هست، حس میکنم با دیوار حرف میزنم در صورتی که همه میگن شوهرت از نظر اخلاقی عالیه و خیلی خوش قلب، تا حالا هم یک بار با من بداخلاقی یا قهر نکرده، اما من گاهی خیلی ازش ناراحت میشم.
حتی ممکنه روزی صد بار دستم رو بگیره بهم محبت کنه، ابراز احساسات کنه، اما کارهاش تو عصبانیت اصلا به دلم نمیشینه، یه روزهایی احساسات بین مون منتقل نمیشه، انگار یه دیوار بین مون کشیدن که هفته ای یکی دو بار سر در میاره و اعصاب مون رو خورد میکنه.
مثلا یه روز اینقدر با هم خوبیم که حد نداره، اما بعدش یهو سر یه حرف یا حرکت منفجر میشم و دعوام میشه، من همسرم رو دوست دارم، نمیخوام آزارش بدم، اما درک نشدن و احساس تنهایی برام تبدیل به عقده و خشم شده، نمیدونم چرا خیلی وقت ها احساس خوشبختی نمیکنم، با وجود اینکه هر دو تامون در ظاهر هیچ مشکلی نداریم.
💜🍃💜🍃💜🍃💜🍃💜
سلام
خانومی 23 ساله هستم که تقریبا یک سال بعد از عروسیمون باردار شدم و الان یه پسر 3 ساله دارم.همسرم هم 28 سالشه.
مشکل من اینجاست تازگیا متوجه شدم همسرم به شدت به پسرم حسودی میکنه. البته دو سال اول اصلا اینجوری نبود و خییلی بچه دوست داشت ولی الان مثل یه بچه حسود شده گاهی به کاراش خندم میگیره و گاهی هم نگران میشم و احساس بدی دارم که شوهرم به بچه خودش حسودیش میشه میترسم در اینده برامون مشکل بشه..
مثلا به من میگه زیاد لوسش نکن یا از من توقع داره با یه بچه سه ساله مثل بزرگا برخورد کنم..
از وقتی بچه اومده رابطمون یه خورده محدود تر شده خوب..ولی من تمام سعیمو کردم براش کم نذارم ولی نمیتونم مثل قبل اونقد تو خونه ازاد باشم اونم جلوی بچه...دوست داره مثل قبل شیطونی کنم براش ولی جلو بچه نمیتونم که...اخه قبل از بارداریم از سر و کولش بالا میرفتم از بس شیطون بودم ولی الان دیگه مامان شدم مسئولیت دارم بالاخره..
یا مثلا چند شب پیش پسرم خواب بود و شوهرم اومد بغلم کنهذ که یهو وایستاد و به حالت تیکه و شوخی گفت نمیخوای اول چک کنی ببینی بچه چیزی نیاز نداشته باشه !!اصلا اینو که گفت خیلی جا خوردمو دل خور شدم...
جدیدا که نق نق میکنه که بسه دیگه بچه باید تو اتاق خودش بخوابه و از الان نباید عادت کنه و از این حرفا (البته خودمم قبول دارم و خودمم دلم واسه راحت خوابیدن تنگ شده ولی بنظرم هنوز خیلی کوچیکه که بخواد تنها بخوابه)
نمیدونم شاید بخاطر اینه که زود بچه دار شدیم یا چون بچم پسره اینطوریه..اخه شوهرم خیلی دختر بچه دوست داره
خلاصه دارم با دو تا بچه سر و کله میزنم و نمیدونم چیکار کنم این حس بد از شوهرم دور بشه..
اگر شما راهکاری بدید بگید..
مخصوصا خانومای متاهل
#ایدی_ادمین 👇👇🌻🌻
@adminam1400
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#دردو_دل_اعضا ❤️🍃
سلام
تقریبا دو ساله ازدواج کردم... همسر خوبی دارم دل رحم و مهربون. اما ...
بنظرم ایراد گیره ...همش داره نصحیت میکنه و ایراد میگیره... احساس میکنم هر کار که خودش دوست داره انجام میده و نظر منو نمیپرسه تقریبا ... یعنی در واقع نظر من باید در راستای نظر خودش باشه... مدام قهر میکنه که میگه قهر نیستم ولی حرف نمیزنه و سر سنگینه ...
من آدم اکتیوی در زمبنه ... هستم اما اون نه ... بعضی اوقات اکتیوه ولی ناراحت بشه سمت آدم نمیاد... بهش بگم این کار کن الان لازم دارم نمی کنه ...
بارها بارها تو خوشی و خنده و آرامش بهش گفتم محبتم کن و حرفای عاشقانه بزن نیاز دارم اما مسخره بازی در میاره و نمیگه آخرم ...
من خیلی اوایل تشنه عشقش بودم الانم هستم ولی از بس مسخره بازی در آورد و دلم رو شکست کمتر حس دارم... نسبت به خودش که از عاشق کشته مرده تبدیل شدم به آدمی که عادت کرده به بودن طرفش که این موضوع برا من سنگینه .
نمی دونم شاید رمانتیکم زیادی ولی یه بار نگفته با جدیت قربونت برم ... خودش منو انتخاب کرده و خانواده رو آورده خواستگاری ... هر کاری گفت کردم شده با اعصاب خوردی و قهر ...
حالم از خودم بهم میخوره... گفت عروسی نگیرم نگرفتیم... گفت آتلیه سر عقد نریم با این که حسرت به دل بودم نرفتم ... همه چی خلاصه ... مهریه خلاصه ...
اولین سفر که رفتم باهاش میگفت خانوادمم بیاد من هیچی نگفتم که مادرش خودش گفت نه خودتون برید ... ( آخه اینم مرده ) از سه روز سفر دو روزش رو گریه میکردم... چرا فلان حرف رو زدی ...
هر چی دل تنگش میخواسته به من گفته ... شاید یه ماه بعد ازدواج بهم میگفت ترشیده ... انگار سنم رو مخفی کردم ازش ... خوبه رو راست بودیم حتی بارها و بارها بهش گفتم درباره ظاهر سوالی نداری گفت من پسندیدم ... بهش گفتم من به ظاهرم ۱۰،۱۲ نمره میدم ، گفت من پسندیدم..
بعد ازدواج با پول خودم رفتم باشگاه ، رفتم لیزر کردم چرا چون آقا میخواست ... پوستت فلان موهات بیسار ، چاقی مث زن حامله و ... ،
اینا خوبه خدایی ولی از قهر کردناش خسته شدم... مگه مرد هم قهر میکنه ... انگار هیچ درکی از من نداره . درسته من ازدواج کردم و باید هی کابوس دعوا کردن ببینم ... درسته ؟! خدا راضیه ؟!
مادرم از اون ور کشور زنگ میزنه میگه خواب دیدم داری عذاب میکشی ناراحتی ... ما این ور کشور دعوا کردیم و من زار زار گریه میکنم... چرا وقتی دوسم نداره منو آواره کرده ... این درسته ؟ حق من اینه ... ؟ بهش میگم همه این ها رو اما الکی میخنده ... دلم میخواد برم به مادرش بگم اما کسی طرف منو نمیگیره پسرشه خب ...
اینا چیزای پیش و پا افتاده ای هست اما حس خوب به زندگی مشترکم رو از دست دادم... حال یک قدم برا این زندگی برداشتن رو ندارم ... توهین تا کجا ؟
چیکار کنم این زندگی زخمی رو نجات بدم دلم و صاف کنم باهاش ؟ حضانت بچه یعنی چی ؟ حق طلاق یعنی چی ؟
یعنی با داشتن حضانت بچه اگه جدا شدم باید خرجی بچه رو هزینه هاشو خودم بدم ؟ حق طلاق اگه داشته باشم مهریم کامل بهم میدن ؟
من دوسش دارم ولی این حس که علاقه ی من یک طرفه ست با این که خیلی کارها در صلح و صفا انجام میده و آدم خجالت زدش میشه اما حرف خودش رو نتونه به کرسی بشونه از این رو به اون رو میشه برام قابل تحمل نیست ..
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#دردو_دل_اعضا ❤️🍃
سلام
مردی هستم که حدودا 18 ماهه ازدواج کردم. متاسفانه به یه مشکلی برخورد کردیم، خانمم اون دختری نیست که در دوران نامزدی باهاش بودم که همه چیز زندگی مون رو داره تهدید میکنه و میتونم بگم باگ زندگی مشترک ماست و تا الان نتونستم برای حل این مشکل راهی پیدا کنم.
خودم و همسرم شاغل هستیم و خانمم چند سالی از من کوچکتره. عاشقانه دوستش دارم و تا الان هر کاری برای رضایت و آرامشش کردم. اما مشکل ما اینه وقتی خانمم سر مساله ای با من بحث میکنه، بعدش سریعاً قهر میکنه.
یه قهر طولانی شروع میشه و با وجود اینکه من در تمام حالت ها پیش قدم میشم و منت کشی میکنم (حتی در مواردی که حق با من بوده). اما خانمم خیلی سخت و دیر آشتی میکنه. گاهی تا یک هفته باهام صحبت نمیکنه. حتی تلفنم رو هم جواب نمیده.
چندین مرتبه هم شده که تا دو هفته کاملا منو بایکوت میکنه. حتی بعد از اینکه ظاهرا آشتی میکنیم باز هم یه مدت سرسنگینه. این طور داره بهم القا میشه که بهم علاقه ای نداره و اگر دوستم داشت این رفتار رو باهام نمیکرد.
باور کنید تو زمانی که باهام قهر میکنه هر کاری میکنم و هر چیزی که میخرم براش، بهش کمترین توجهی نمیکنه. حتی گاهی اجازه ...رو هم بهم نمیده. من هم اصلا طاقت این طور شرایط رو ندارم و واقعا از لحاظ روحی و عصبی تحت فشار قرار میگیرم. خود خوری میکنم.
طوری شده که من واقعا میترسم از قهر کردن خانومم. اون قدر دست به عصا و محتاط رفتار میکنم که مبادا باعث ناراحتی و کدورت بین مون بشه. آخه همون طور که خودتون بهتر میدونید تو تمام زندگی ها اختلاف نظر هست که با گفت و گو قابل بررسی و حل شدنه. بحث هم پیش میاد که این نباید باعث دوری زن و شوهر بشه.
خب من هفته پیش رفتم پیش مشاور و تمام این مسائل رو گفتم. ایشون گفتن این موضوع باید با حضور خانوم تون بررسی بشه و من باید حرف ها ایشون رو هم بشنوم. صرفا چند تا راه حل خیلی خنده دار بهم پیشنهاد کرد که واقعا با خودم گفتم این ها چه طور مشاور شدن؟، از کجا مدرک گرفتن ؟
اصلا درست نفهمید مشکل ما چیه و صرفا میخواست وقت رو پر کنه و به مراجعه کننده بعدی برسه متاسفانه. باور کنید این دختر اون دختری نیست که تو زمان نامزدی و عقد باهاش آشنا شدم. خیلی مهربون و با گذشت بود و خیلی فداکار. اما بعد از ازدواج شرایط تغییر کرد. البته ممکنه فکر کنید ما مشکل دیگه ای داریم. مثل ناتوانی و یا سرد مزاجی
باید بگم که از لحاظ ...هر دو سالم هستیم و رابطه معقول و متعادلی داریم. حالا واقعا در شرایطی قرار گرفتم که حتی به جدایی فکر میکنم. من اصلا طاقت بی توجهی رو ندارم و دارم داغون میشم. مطمئن هستم که اگر بهش بگم بریم مشاوره قبول نمیکنه و مجدد قهر میکنه. و اوضاع خراب تر میشه.
نمیدونم باید چیکار کنم؟، واقعا در شرایط ناجوری گیر کردم. این مشکل رو نمیتونم نادیده بگیرم. زندگیم زیر سایه ترس از قهر و بی توجهی همسرم داره جلو میره که اصل این رو نمیخوام. با خودش هم صحبت کردم ولی توجهی نمیکنه. اصلا اجازه نمیده در این مورد گفت و گو شکل بگیره و اجازه نمیده مشکل رو باز کنیم و دنبال راه حل بگردیم.
با اینکه توانایی پرداخت مهریه اش رو دارم و هر لحظه بخوام میتونم ازش جدا بشم ولی اصلا اینو نمیخوام. میخوام همسرم همون دختر مهربون و با گذشت قبل از ازدواج باشه. با خودم میگم اگر ازدواج تهش اینه، عجب غلطی کردم که ازدواج کردم. کار و خونه و زندگی و ماشینم رو داشتم و آقای خودم بود.
یه مرد آزاد و شاد بودم. ازدواج کردم که کامل تر بشم و به آرامش بیشتری برسم و رشد کنم از هر لحاظ . اما چی فکر میکردیم و نهایتا چی شد . من نه کچل و قد کوتاه هستم و نه چاق که دلش رو زده باشم و دیگه ازم خسته شده باشه. از لحاظ ظاهری هم همه میگفتن که من سر ترم. به هر حال تلاش کردم کامل توصیف کنم شرایط و ابعاد مشکلم رو.
کسی نظری نداره در این مورد؟ تو خانواده شما این مشکل یا مشکلی شبیه این وجود داشته؟، راه حل شما چی بوده؟ با تشکر از همه خوانندگان این متن .
#ایدی_ادمین 👇👇🌻
@adminam1400
#دردو_دل_اعضا ❤️🍃
پرسش
سلام میکنم به همه
من به تازگی بدترین دعوایی که فکرش رو هم نمیکردم با همسرم داشتم. جوری که داد و بیداد راه انداختیم و همسایه ها جمع شدن. (داخل آپارتمان زندگی میکنیم) .
همسرم آدم عصبی و پرخاشگری هستش و تقریبا هر روز سر مسائل حتی بی اهمیت عصبی میشه. تا حالا زیاد با هم بحث و دعوا داشتیم ولی این بار به شدت عصبی بود سرم داد میزد و فحش میداد. هر چی دم دستش بود پرت میکرد. انقدر منو هل داد و بازوم رو فشار داد که حسابی کبود شد!
شاید فکر کنید اتفاق خیلی مهمی افتاده، اما واقعا انقدر مهم نبود. من فقط یه جمله رو بهش نگفته بودم و بعدا از زبون کسی دیگه شنید.
حتی اون جمله هم مهم نبود، اما همسرم نسبت به اینکه چیزی ازش پنهون بمونه خیلی حساسه، منم تلاشم رو میکنم که هیچ چیزی پنهان نباشه و کاملا در جریان همه چی باشه اما گاهی از عصبی بودنش و پرخاشگری هاش میترسم و از ترس ممکنه چیزی رو نگم.
حالا یک هفته از اون اتفاق گذشته و آشتی کردیم. اما مشکل اینجاست که هر کار میکنم اون صحنه ها از جلو چشم هام نمیره!
اینکه عین یه موجود بی ارزش باهام رفتار کرد و هر حرفی رو زد خیلی آزارم میده، دیگه نمیتونم خالصانه دوستش داشته باشم، دلم شکسته از حرف هایی که بهم زد، بهش گفتم ازش متنفرم و جدا میشم.
از اون روز شروع کرد به تمارض و میگه قفسه سینش درد میکنه و حتی گفت رفته دکتر و نوار قلب گرفته بهش گفتن فشار عصبی بهش وارد شده و قرص زیرزبونی خورده! اما واقعا هیچ کدوم رو باور ندارم.
مطمئنم داره تمارض میکنه که ثابت کنه من مقصر بودم و باعث بیماریش شدم. سوالم از شما اینه که بدترین بحث و دعوایی که داشتین چی بود؟ چطور حلش کردین؟ چطور فراموشش کردین؟ تونستین همسرتون ببخشید و بازم مثل قبل دوستش داشته باشین؟
من چکار میتونم بکنم که حالم خوب بشه؟
❓❤️❓❤️❓❤️❓❤️❓
سلام
دو سال میشه ازدواج کردم 30 سالمه شوهرم رو خیلی دوست دارم به خاطر کارش ما آخر هفته ها هم رو میبینیم من اوایل واسه دیدنش پر پر می زدم خیلی دوسش داشتم اینقدی که فکر نمیکردم کسی اندازه من شوهرشو دوست داشته باشه .
وقتی شوهرم می اومد اینقد محبتش می کردم که خدا میدونه ولی کم کم اخلاقش مشخص شد بد دله میترسم پیشش با یک مرد صحبت کنم آخرین بار که با شوهر خواهرم تلفنی صحبت کردم و شوهرم کنارم بود گفت چرا آخر حرفات صدات رو نازک کردی در حالی که اصلا اینطور نبود .
من عادی حرف میزدم آخه چرا باید واسه شوهر خواهرم صدام رو نازک کنم سر همین بحثمون شد و حرفایی که نباید بزنه میزنه اینقد ناراحت شدم که خدا میدونه چند بار سر همین چیزا بحث کردیم برای همین دیگه مثل قبل دوسش ندارم .
هر چند به خودم میگم هر مردی یک عیبی داره ولی شیطون گولم میزنه و این عیبش رو برام بزرگ میکنه هر چند شوهرم بعد از بحث عذرخواهی می کنه ولی چه فایده ؟ دلی که نباید میشکست شکسته .
پیشش میترسم با یک مرد نامحرم حرف بزنم اینقد غیرتی میشه که خدا میدونه. من تو محیط خانوادگی که بزرگ شدم اصلا این چیزا وجود نداشته پدرم با اینکه خیلی مذهبی است هیچوقت بهم نگفت چی بپوش با کی برو کجا نرو منم به حال خودم بزرگ شدم و هیچوقت شکر خدا دست از پا خطا نکردم.
چکار کنم با این تعصب شوهرم؟ دوست دارم مثل قبل دوسش داشته باشم دلم براش تنگ تنگ بشه. وقتی با هم این روزا ابراز احساسات می کنم براش مثل قبله ولی از ته دل نیست صوریه ...
#ایدی_ادمین 👇❤️❤️❤️
@adminam1400
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#دردو_دل_اعضا ❤️🍃
سلام
من یه زن متاهلم، با یکی از اقوام که از بچگی متاسفانه نشان شدم براشون با ۸ سال اختلاف سنی ازدواج کردم. خواستم بهم بزنم نشد.
۱۶ سالگی ازدواج کردم بدون هیچگونه آمادگی یا بلوغ ... فقط اوج هیجاناتم بود، منکر کشش بهش نیستم، کم کم اختلافات بروز کرد، رفته رفته دعواها شدت پیدا کرد، به همسرم که میگفتم بیا گفتگو کنیم میگفت بیخیال بابا این حرف ها مال قرتی هاست، گفتم ابراز احساسات، گفت اهلش نیستم، البته همسر من بسیار سخت کوش و کاری و دست و دلبازه ولی همین کارش که شاید فقط در هفته یکی دو روز خونه بود لطمه زد به ما .
من عادت کردم به نبودنش و وقتی هم هست خونه به تازگی که کلا با گوشیه و حین غذا خوردن هم دستشه، و همین بی محبتی ها و بی عاطفگی ها به قدری منو متنفر کرده از خودش که اصلا دوست ندارم این آدم خونه باشه، چون همه ش دعوا داریم.
کمبود محبت دارم، تو کل هفته که منم و این دیوارها، وقتی هم هست بازم همینه جریان... هیچ وقت محبتی ازش ندیدم، خرج کرده برام، ولی محبت نه... مدام دعوا داریم .
و حالا به قدری ازش دورم که شاید در ماه یک بار اونم به زور با هم ... داشته باشیم... اصلا دوست ندارم که با این آدم باشم... هیچ حسی بهش ندارم در صورتی که قبلا این طور نبوده، و الان میترسم که این رابطه های زورکی و سرکوب کردن ها آخرش به جای باریک بکشه .
میل من به قدری فروکش کرده که خودم هم متعجبم... در کنارش از نظر عاطفه حتی دوست ندارم کنارش باشم ...
احساس میکنم برای این آقا دلنشین نیستم به هیچ وجه ... الان اگه میخواد بهم نزدیک شه حس بدی بهم دست میده ... و نمیتونم بپذیرمش ...
چکار کنم حالم خوب بشه توروخدا راهنماییم کنید
❓❤️❓❤️❓❤️❓❤️❓
سلام
من مادری دارم که خیلی احساسی هستش. خانه داره و 55 سالشه. پدرم کارمنده ولی حالا چون مرد هستش یا چون اخلاقش اینجوریه خیلی احساساتی نیستش اون حدود 57 هستش.
من به تازگی ازدواج کردم .قبل وقتی مادرم شکایت میکرد که پدرت سرد هستش و همش سرش تو تلویزیون هستش یا اصلا به من توجه نداره درکش نمیکردم ولی از وقتی ازدواج کردم میفهمم یک زن خانه دار کل امیدش به اینه که شب همسرش بیاد باهاش ساعاتی رو خوش باشه.
شاید بگید این کانال جووناس و کی به فکر حل مشکلات سن بالاهاست ولی همه ما حق زندگی داریم و یه زن مسن هم میتونه نیاز به محبت داشته باشه.
چند وقته میخوام برای پدرم نامه بنویسم و یه جوری بهش بگم که واقعا گناه بزرگی میکنه که مادرم رو انقدر اذیت میکنه . میخوام بهش بگم قدرشو بدونه پیش از اینکه دیر بشه. میتوام بهش بگم مادرم واقعا دوسش داره و ای کاش انقدر دوسش نداشت. میخوام بنویسم و میخوام حرفم اثر کنه ولی نمیدونم چی بنویسم. میشه کمکم کنید.
توضیحات بیشتر:
مادرم واقعا پدرمو دوست داره پدرمم دوسش داره ولی نشستن پای تلویزیون رو بیشتر ترجیح میده تا حرف زدن با مادرم.
این که جمعه ها بره سر کار یا کلاس دانشگاه رو ترجیح میده بیرون بردن مادرم ، اینکه بشینه پای کتاباشو ترجیح میده به محبت به مادرم.
گاهی میگم شاید تقصیر مادرمه که ان قدر میگه دوسش داره ، انقدر میگه چرا محبت بهم نمیکنی . ولی از وقتی ازدواج کردم درکش میکنم. محبت همسر با هیچ کلاس رفتن و ورزش کردن و .. پر نمیشه... کسی میدونه چیکار باید کرد ؟
#ایدی_ادمین 👇🌻🌻
@adminam1400