شاید برای شما هم اتفاق بیفتد♨️🚫
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃 سها ..بعد از ماجرای سارا منم تصمیم گرفتم تکلیفمو روشن کنم ،دو روز بعد شال
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃
سها
...هفته بعد دو روز تعطیلی بود که میخورد به پنجشنبه و جمعه ،با سهیل و سیاوش تصمیم گرفتیم بریم شمال که حال و هوای سارا عوض شه ..بماند که چقدر با بابا حرف
زدیم و سهیل قول داد مواظبمون باشه و اخر سرم قبول کرد به شرطی که مامانم باهامون بیاد ..صبح زود قرار بود راه بیفتیم ،منو مامان و سارا و سهیل با ماشین بابا و سیاوش دوتا از دختر عمه هاش و بچه های دایی محسن قرار بود باهم بیان دم خونه ما تا باهم بریم ..سیاوش ماشینشو پارک کرد و پشت سرش من چشمم افتاد به ماشین سینا ، چند بار پلک زدم که مطمئن بشم درست میبینم ،اخمای سهیل رفت تو همو خواست بره جلو که سیاوش فوری از ماشین پیاده شد و اومد طرفمون ..با حرص گفتم چرا به من نگفتی
سیاوش همینجوری که دستشو گذاشته بود رو سینه سهیل که نگهش داره ،گفت یهویی شد ،من به مامان گفتم داریم کجا میریم ،زنش شنید و اصرار کرد که باهامون بیان ،منم بهونه ای نداشتم ...سینا گفت یه روز میمونن و برمیگردن ..سهیل گفت من نمیتونم اینو تحمل کنم، سیاوش کنار گوشش یه چیزی گفت و همون انگار شد اب رو اتیش
عصبانی نشستم تو ماشین و تا خود رامسر یه کلمه هم حرف نزدم ،حال همه داغون بود انگار ،چون برای صبحونه هیچ جا نگه نداشتیم مامان جلو نشسته بود و تسبیحش دستش بود و ذکر میگفت ،میترسید از اینکه دعوا بشه ..بالاخره رسیدیم ویلا ، سیاوش از تهران اجاره کرده بود ...دریا رو که دیدم همه غصه هام یادم رفت ..تند تند وسیله هامو جمع و جور کردم و رفتم لب اب ..هندزفری گذاشتم و لب اب نشستم ،جوری که پاهام خیس بشه ...زیاد نگذشته بود که حس کردم یکی کنارمه ،یه دختر جوون بود ..هندزفری رو دراورد و اون یه لبخند مهربون زد و گفت من شبنمم ،نشد صبح اشنا بشیم ،بلند شدم و دست دادم باهاش و گفتم به جا نمیارم ،گفت همسر سینا هستم ..بی اراده دستمو از دستش کشیدم بیرون و اخمام رفت توهم ...خدا میدونه اگه سیاوش نمیرسید چی میشد ،حرکاتم اصلا دست خودم نبود شبنم با تعجب نگام میکرد ،دیگه به نظرم بانمک نبود سیاوش با خنده به شبنم گفت این دختر خاله ما تازه دوستشو از دست داده یه ذره حال روحیش خرابه ..بااخم نگاش کردم و گفتم چرا چرت ..نذاشت ادامه بدم و گفت و باید ببرمش یکم باهاش حرف بزنم تا خوب بشه ،تو برو پیش سینا ما زود میایم چشمام ناخوداگاه بسته شد و تموم عصبانیتم رفت و تقریبا لال شدم ،
شبنم که رفت سیاوش گفت ،تو خری؟ میخوای گند بزنی؟ دوباره عصبانی شدم و داد زدم ، من خرم ؟ یکی دیگه اومده وسط زندگی من ،اونوقت تو منو مقصر میدونی؟ کلافه گفت کدوم زندگی ؟ سینا از تو خواستگاری کرد؟ رابطه عاشقانه داشتین ؟ چرا خودتو زدی به اون راهو یه جوری وانمود میکنی که انگار یکی عشقتو ازت گرفته ...چشمام پر از اشک شد ، دلم واسه خودم میسوخت
با صدایی که میلرزید گفتم من اونو از بچه گی شوهرم میدونستم .. دلش سوخت برام،اروم گفت این گناه سینا نیست اینو بفهم تورو خدااون حق داره واسه زندگیش تصمیم بگیره لجم گرفته بود که داشت ازش طرفداری میکرد ، گفتم توام لنگه همونی ،اصلا اگه تو درست و حسابی بودی زنتو اینهمه وقت ول نمیکردی بیای اینجا و با این و اون لاس بزنی ..سوزش وحشتناک گوشه لبمو بهم فهموند که واسه اولین بار تو دهنی خوردم ..با نفرت تو چشماش خیره شدم و بعدم دویدم طرف ویلا ..باورم نمیشد منو زده ،اصلا به چه حقی ،چیکاره من بود؟تا شب از اتاقی که مال منو سارا بود تکون نخوردم ،حتی یه ذرهام از عصبانیتم کم نشده بود مامان چندبار سراغمو گرفت اما سردردو بهونه کردم ،دلم نمیخواست ببینمشون ،نه سیاوشو و نه سینا و زنشو فردای اون روز به خیال اینکه سینا و شبنم رفتن ، کنار بقیه سر میز صبحونه نشستم ،سیاوش روبهروم نشسته بود و با نیش باز هی نگام میکرد ناخوداگاه قیافشو که میدیدم خنده میگرفت ..مامان گفت صبر کنید سینا و خانمشم بیان ،زشته ما شروع کنیم نزدیک بود سکته کنم ،هم برای اینکه مامان هنوزم دوسش داشت و هم واسه اینکه نرفته بودن ...زوج عاشق اومدن و کنار هم نشستن ،لقمه ای که تو دهنم بود ،زهر شد برام
همون موقع صدای سیاوش اومد که گفت بگیر ...یه لقمه گرفته بود برام ،با تعجب نگاش کردم ،نگاه بقیه روم سنگینی میکرد ...همه دلخوریم از سیاوش یادم رفت ،لقمه رو گرفتم و وقتی صورتمو برگردوندم چشمم افتاد به پوزخند رو لبای سینا ...برگشتم طرف سیاوش و با ذوق گفتم دستت درد نکنه ...میخواستم حرصشو در بیارم ،هرچند میدونستم اون اصلا حسی به من نداشت که بخواد حرصش بگیره...قرار شد ناهار جوجه بذاریم و تو ساحل بخوریم ،سارا روحیهش خیلی بهتر شده بود و با ابوالفضل پسر دایی محسن داشتن جوجه ها رو سیخ میزدن ...مامان برنجو ابکش کرد و منم یه گوشه سالاد درست میکردم دختر عمه های سیاوش ، مهسا و مینا با سیاوش و علیرضا( پسر دومیه دایی محسن) داشتن شطرنج بازی میکردن سینا و شبنم که رفته بودن پیاده روی عاشقانه .
#ادامه_دارد...
#نکته ✅
«بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ»
🔻چرا امروزه اینقدر ماهواره ها و سایر رسانه های غربی و داخلی به نگهداری سگ و گربه در منزل تاکید دارند؟
🔴اولین و مهمترین دلیل بر می گردد به لژهای فراماسونری و شیطان پرستی.
⚫️سگ و گربه تنها موجوداتی هستند که جدا از نجاستی که دارند مورد تسخیر اجنه های شرور و همزادهای ناری و جن عارض و عاشق قرار می گیرند و شیاطین با ورود به ابدان این موجودات وارد زندگی ما می شوند و بعد ما را از مسیر الهی و انسانی دور می کنند و از طریق بدن سگ ها با ما معاشرت و لذت جویی می کنند و مردان و زنان سگ باز دیگر به سمت ازدواج و تولید نسل نمی توانند بروند و دچار صدها مسئله روحی می شوند و جدا از اینکه سگ به لحاظ جسمی هم دارای باکتریها و میکروب های خطرناک برای کبد و پوست هست،پای اجنه های شیطان صفت را به زندگی ما باز می کند.
🟠می گویند سگ وفادار است و سگ فلان است و با این شعارهای فریب دهنده شما را متقاعد می کنند تا به سمت نگهداری از سگ بروید.پس مواظب باشید فریب سخنانی که به ظاهر زیبا هستند رو نخورید.
🔵چرا به نگهداری کبوتر و خروس و اسب و یا سایر موجودات اینقدر توجه ندارند؟خر شیطان را می بیند و رم می کند،اسب شیطان را فراری می دهد،کبوتر سفید اجنه رو میراند،خروس حضور ملائک را میبیند و با آنها ارتباط بر قرار می کند.
🟤خانه ای که در آن سگ وجود دارد و از آن نگهداری میکنند،ملائکه وارد آن خانه نمی شوند و شیاطین جن وارد آن خانه می شوند و با افراد آن خانه زندگی می کنند.افراد سگ باز نیز که با سگهای خود بیرون میروند،مورد حفاظت ملائکه قرار نمی گیرند بلکه شیاطین جن همراه آنان خواهند بود.
🟣حتی جادوگران طلسم های شیطانی را با خون سگ و گربه می نویسند و یا از مو و پوست سگ و گربه در این زمینه چه استفاده هایی خطرناکی که نمی کنند.
⚪️از افراد سگ باز و سگ نما دوری کنید تا اجنه شما رو مانند آنها بیمار و تسخیر نکند و به انحراف نکشاند.
🟡به نظرتون عجیب نیست چرا هرچی حیوان مورد علاقه شیاطین و اجنه است رو تبلیغ می کنند و به بهانه حامی حقوق حیوانات آنها را به سمت مردم نزدیک و عادی سازی می کنند؟حتی ربات های جدید ایرداپی که ظهور شدند بیشترشون اسامی حیوانات هستند از جمله داگز و کتز(سگ و گربه!)که اول سگ رو لیست کردن و دوم رو مثله اینکه قرار است گربه رو لیست کنند؛آیا اینها برنامه ریزی نیست
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
💠دعای زلیخا💠
برای تسخیر قلوب مخلوقات خصوصا منظور نظر این دعای مبارک کثیر الفوائد است.
زنهار به نااهل نیاموزد و غیر عمل که به حرام باشد معمول ندارد.
این است دعای مبارک:
🌷بسم الله الرحمن الرحیم🌷
🔆اللّهُمَ اِنَّهُ لَیسَ فَی السَّماواتِ دَوَرات
ٌوَ لا فِی الأَرضَ غَمَراتٌ وَ لافِی الشَجَرِ وَرَقاتٌ
وَلا فِی الاَجسامِ حَرَکاتٌ وَلا فِی العُیُونِ لَحَظاتٌ
وَلا فِی النُّفُوسِ خَطَراتٌ إِلاّ وَ هِیَ بِکَ عارِفاتٌ
وَ لَکَ شاهِداتٌ وَ عَلَیکَ دالاّ تٌ وَ فی مُلکِکَ
مُتَحَیِّراتٌ؛فَبِالقُدرَةِ الَّتی سَخّرَتَ بِها اَهلَ
السَّماواتِ وَالاَرضِ؛سَخِّر لی قُلُوبَ المَخلُوقاتِ
اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ وَ بِالاِجابَةِ جَدیرٌ
وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ اَجمَعینَ🔆
و اگر کسی مخصوص نظر دارد به جای سَخِّر لی قُلُوبَ المَخلُوقاتِ
بگوید سَخِّر لی قَلبِ فلان بن فلان الی آخر دعا:
نکته اضافی: مثلا اگر مرد است بگوید سخرلی قلب علی بن محمد
و اگر زن است بگوید سخر لی قلب فاطمه بنت محمد
میتواند صبح روز جمعه به نیت مهر و محبت مطلوبش هفت بار بخواند.
همچنین میتواند با گلاب و زعفران و در کاغذ بدون خط بنویسد و با خود همراه داشته باشد
💜💜💜💜💜💜💜💜💜
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#تجربه_اعضا ☘💐
سلام خدمت شما
من داستان زندگی خالم رو میگم که با صبر به کجاها رسید
خاله بنده معلم بودن و الان چندین ساله که بازنشست شدن الان تقریبا 41 ساله که ازدواج کردن اونم با شوهری که هم از نظر سنی 4 سال از خودشون کوچکتر بود و هم از شان اجتماعی بسیار کمتر از خاله من بود و از نظر مدرک هم شوهر خاله بنده دیپلم هم نداشت کلا اینجوری بگم در اون زمان تو شهری که ما هستیم اینایی که گفتم یعنی یه فاجعه بود و یه دختر با این شرایطی که گفتم یعنی خودش رو بدبخت کرده بود
همه به مادربزرگ من میگفتن که دخترت بدبخت شد و زخم زبون خیلی خیلی به خاله من میدادن و حتی تو خانواده شوهر خاله من چون خالم از شوهرش 4 سال بزرگتر بود با این ازدواج مخالف بودن حتی من شنیدم که روز خواستگاری پدر و مادر شوهر خالم نیومدن تا این مراسم بهم بخوره و ازدواج سر نگیره و بعد ازدواج هم همه خانواده شوهر خالم به خالم میگفتن تو پیر هستی و بچه ما رفته مادر گرفته نه زن
خاله صبر کرد و صبر کرد و زخم زبون از هر کس و ناکس شنید تا الان تو زندگی به جایی رسیده که همه اونایی که اونو سرزنش میکنن ارزو دارن زندگی مثل زندگی خاله من داشته باشن درسته شغل شوهر خاله من کارگری ساختمان (عمله) بود و تو ساختمون هایی که ساخته میشه به اصطلاح کارگری میکرد ولی با تلاش الان صاحب چندتا خونه و مغازه هستند
بله دوست گرامی اینا به دست نمیاد مگر با صبر صبر صبر
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
داستان اول: کوچک که بودم تو دبستان بخاطر اینکه هزاره بودم مسخره میشدم البته برای همه بچه ها اسم گذاشته بودن. مشکلات اینجوری داشتم اما مشکلات خانوادگی اهم بود. این دیگه خیلی سخت بود. شبها ساعت دو شب با صدای دعوا بیدار میشدم و گریه میکردم. من اون موقع ۷-۸ سالم بود. هنوزم اون صداها رو یادمه. اون زمان انواع و اقسام بیماریها هم گرفتم: صرع، اریون، تشنج، آبله، از همه بدتر استرس ناشی از دعواها. خدا کمکم کرد این بیماریها خوب شدن، اما مشکلات مالی هم بعدا بوجود اومد. مجبور شدم یکی از دندونامو بکشم چون از بس دکتر نرفتم دیگه قابل ترمیم نبود. الانم یکی دیگه رو باید بکشم چون اونم قابل ترمیم نیست. با پول تو جیبی که میگرفتم از پدر و مادرم، نان و سیب زمینی و پیاز میخریدم. البته یه بار من پولش رو میدادم یبار برادرم تا همه قربانی بشیم. من اون موقع ۱۷ سالم بود.
با همه این مشکلات درسمم رو خوب خوندم. خدا خیلی کمکم کرد الان هم بورسیه شدم میخام بعد از اتمام درسم برگردم ایران، مثل شهید احمدی روشن، شهید راه عشق خدا بشم انشاالله.
۲. داستان دوم: یک ماه پیش مونده بودم که به من خمس تعلق میگیره یا نه. چون دانشجویم و تنها زندگی میکنم. پول زیادی هم نداشتم و طبق حساب کتابام تمام پولم تا پایان فارغ التحصیلیم تموم میشد. نگاه به رساله کردم دیدم باید پولو بدم(البته یکم زیاد دادم). خلاصه حساب کردم و چک و نوشتم و پولو فرستادم. مالم حلال شد. حالا مونده بودم که خدا برام دری باز کنه. دو هفته بعد یه روز رفتم دانشکده. مسئولش بهم گفت میخوایم بهت یک پروژه دیگه هم بدیم. منم خیلی خوشحال شدم. چون خدا کمکم کرد منم هر روز صبح، بعد از نماز صبح، شب قبل خواب، یه مقدار صدقه میدم و یه مقدار کمی هم پول میندازم تو صندوق خمسم اگر جایی اشتباها مال حرام خوردم. خدا انشاالله ازم قبول کنه.
و من یتق الله فهو حسبه
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#توصیه_طبیب ❤️
یکی از درمانهـای مهم چاقی و کاهش وزن
حذف ناهار است و شمـا امتحان کنید عرض
چندینماهبدون هیچ داروی شیمیایی و فقط
با همین دو وعده غذاخوردن لاغر میشوید ☺️
طرف خودش به من گفت🔻
عرض ۶ ماه ۳۰ کیلو کم کردم
فقط با همین روش حذف ناهار
اصلیترین وعده شام هست✔️
و در شب که شما خواب هستین
بهـترین زمـان برای بدن کـه غذا
را هضم کـنـد و سـوخـت و ساز
بدن انجام شود 👌
وقتی شـمـا ظهر وعده اصلی را
میل کنید خواب کافی نخواهید
داشت و بدن هـم برای هضم آن
دچار مشکل خواهد شد ⚠️
اگر به هر دلیلی باز هم در بین روز
احساس ضعف و گرسنگی داشتید
قبل از صبحانه دو قاشق غذاخوری 🥄
سویق جو میل کنید (اگر چاق هستید)
و سویق گندم بخورید (اگر لاغرید) ✔️
سویق جو یکی از بهترین موارد برای
لاغر شدنه که کمک میکنه شما ضعف
نکنید و راحت به دو وعده غذاخوردن
عادت کنید ☺️
فقط اونی که دو وعدهای شده
میدونه من چی میگم 😉✌️
اگه میخوای به سلامتی برسی
یکی از راهکارهاش همینه ✔️
بعضیها میگن :
بهمون توصیه شده غذای خودمون رو
در چند وعده تقسیم کنیم و بخوریم .
باور کنید این کار جز نابودی و فساد
بدن چیزی رو به همراه نداره ‼️
هی معده رو درگیر هضم میکنی
بعد فکر کردی سالم میمونه 😏
اگه میخوای بدن سالمی داشته باشی
اول از هر چیزی بایـد هوای معدهات
رو داشته باشی👌
کمتر براش کار بتراش ⚠️
کمتر درگیر هضمش کن ⚠️
بابا یه وعدهتو کم کن و بهش
یه لطفی کن تا ببین چطور برات
جبران میکنه ☺️
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
زندگینامه شهید علیرضا بریری
عليرضا بريری يكي از شهدای دلاور خان طومان است كه در پي پيمانشكنی تروريستها به همراه چند تن از همرزمانش در شرايط آتشبس به شهادت رسيد. نام خانوادگی او ما را به ياد برير بن خضير يكي از ياران اباعبدالله الحسين(ع) در كربلا مياندازد كه تا پاي جان بر سر عهدش با جانان ماند و كربلايي شد. عليرضا متولد 30 فروردين ماه سال 1366بود. پاسدار نيروي زميني لشكر25 كربلا مازندران كه نداي هل من ناصر ينصرني امام زمانش را لبيك گفت و در خان طومان سوريه به شهادت رسيد و مفقودالپيكر شد. عليرضا حقيقتاً عاشق شهادت بود نه به حرف كه با عمل هم اين را به همگان ثابت كرد. همسر شهید: من و عليرضا هر دو در یک محله زندگی میکردیم؛ «سادات محله» كه يكی از محلههای قديمي بابلسر است. عليرضا متولد 30/1/66 بود. شناخت زيادي نسبت به هم نداشتيم، اما با ايشان از طرف يكي از دوستانشان كه هممحلي ما بود به هم معرفي شديم. از آنجايي كه پدر ايشان و پدر من با هم همكار بودند، مراحل آشنای و خواستگاري به فاصله حدود دو ماه برگزار شد. زمان آشنايی من و عليرضا ايشان دانشجوی دانشكده افسری بود و مهمترين حرفش اين بود كه شغلش پر از مشغله و بسيار پرمخاطره است و سختیهای زيادی در زندگی آينده خواهيم داشت. او از سختی و نبودنهايش در زندگي برايم گفت. البته از آنجايي كه پدر من هم نظامی بودند تقريباً به اين سختیها واقف بودم. عليرضا در همان صحبتهاي ابتدايي از قناعت برايم گفت و اينكه بايد قناعت را در زندگیمان همواره مد نظر داشته باشيم. ما در تاريخ 10 فروردين ماه سال 1387 عقد كرديم. آن زمان 19 سال داشتم. در دوران عقد خيلي كم حضور داشت، اما وقتی كه بود در واقع نبودنش را جبران میكرد. عليرضا ارادتي خاص به شهدا داشت. همواره به شهدا و سعادتشان غبطه ميخورد. علاقه زيادي به شهداي غرب كشور داشت. هميشه هم ميگفت شهداي جنگ كه در مناطق غرب به شهادت رسيدند مظلومترين شهداي ما بودند. از همان ابتدا حرف از شهادت در خانواده ما بود. هميشه وقتي به مزار عمويشان ميرفت ميگفت فكر كن عكس من را روزي بر سنگ مزار حك كنند و بنويسند شهيد عليرضا بريري. وقتي اين صحبتها را ميكرد بسيار شاد و خوشحال بود. همواره ميگفت دعا كن كه من به آرزوي خود كه شهادت است برسم. من هم ميگفتم دعا ميكنم هميشه باشي و در راه اسلام و امام زمان(عج) و براي رهبر و مملكت سربازي كني و از خاكمان دفاع كنيم. ميگفت اين خوب است، اما دعا كن به آرزويم برسم. پدر من و پدر عليرضا هر دو از رزمندگان و از جانبازان دفاع مقدس هستند. عمو و دايي عليرضا از شهداي دوران دفاع مقدس هستند. شهيد عليرضا بريري عموي عليرضا است كه نام عليرضا هم به ياد اين شهيد بزرگوار از ايشان گرفته شد. عموي خودم هم شهيد است و يكي از سرداران شهيد بابلسر. در جنگ در زندگي هردوي ما بود. هر دو بچه جنگ بوديم و بعد از آن به خاطر شغل پدرهايمان كه هر دو پاسدار بودند، بعد از جنگ باز هم زندگيمان يك سرش به جنگ ميرسيد. من و علیرضا هشت سال با هم زندگي كرديم و خداوند بعد از شش سال به ما فرزندي عطا كرد بنام محمدامين؛ پسرمان متولد 25 فروردين ماه 1393 است . محمدامين الان خيلي دلتنگ پدرش ميشود. اين روزها كه محمدامين را ميبينم متوجه شباهت زياد او با پدرش ميشوم. در مورد ويژگيهاي اخلاقي بايد به شجاعت، تقوا و توجه خاص ايشان به رزق حلال اشاره كنم؛ همواره ميگفت كه اين رزق روي محمدامين تأثير ميگذارد و بسيار روي اين موضوع حساس بود. مهمتر از همه فوقالعاده شوخطبع بود. اولين باري كه حرف از رفتن و مدافع حرم شدن به ميان آمد زماني بود كه بعد از 9 ماه اسمش براي اعزام در آمده بود. عليرضا 9 ماه قبل براي رفتن به سوريه ثبتنام كرده بود و كاملاً داوطلبانه براي دفاع از حرم رفت. بعضي از مردم ميپرسند همسرت را به اجبار بردند؟ ميگويم نه. كاملاً داوطلبانه و با خواست عميق قلبي رفت. وقتي به من گفت ميخواهم بروم سوريه، واقعاً شوكه شدم چون اصلاً حرفي از اسمنويسيشان به من نزده بود. به من گفت: يعني ناراضي هستي؟ گفتم ناراضي نيستم اما. . . قبل از تمام شدن حرفم به من گفت: فكر كن اينجا صحراي كربلا است. امروز روز عاشورا و آقا امام حسين(ع) هل من ناصر سر داده و تو ميخواهي جلوي من را بگيري؟ راستش ديگر حرفی براي گفتن نداشتم. همين براي مجاب شدن صد در صدم كافي بود و خوشحالم و خدا را شكر ميكنم از اينكه مانع رفتنش نشدم. سه روز بعد يعني دقيقاً 20 آبان ماه 94 عازم سوريه شد. مرتبه اول 49 روز طول كشيد و ايشان در 9 دي ماه 94 برگشت، وقتي برگشت كاملاً حالش منقلب بود. ميگفت شايد باور نكني اما من معني «شهدا شرمندهايم» را با تمام وجود حس كردم. از اينكه موقع برگشت همسنگرانش شهيد شده بودند و ايشان سالم مانده بود، واقعاً احساس شرمساري ميكرد.
#ادامه_دارد...
❤️🌱🌱🌱🌱🌱🌱❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️🍃🔹🔹🔹🔹❤️❤️❤️❤️🌱🌱
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد♨️🚫
#درد_دل_اعضا 💜🍃 پرسش سلام من یه خانوم ۲۳ ساله و متاهل هستم، ۳ ساله که ازدواج کردم خدا رو شکر م
پاسخ اعضا 🌙🌺
سلام عزیزم اینم حتما بزار برای دختر خانم ۱۹ساله دانشجو معلم هستن ولی خیلی ناراحت از این وضعیت هستن که چرا رفتن تربیت معلمی عزیز دلم یکباره به آب نزن پشیمون میشی من میخوام تجربه ی چندسال گذشته خودم رو بهت بگم چند سال پیش حدودا یه ده دوازده سال قبل که من دبیرستانی بودم پدرم خیلی علاقه مند بود من معلم بشم ولی من اصلا علاقه که نداشتم متنفر هم بودم ومثله شمادنبال آرزوهای بلند و بالا بودم حالا کوتاه کنم که عزیزم من هیچی نشدم تلاش نکردم یجورایی زمین خوردم الان که ۳۱سالمه میگم ای کاش یکبار دیگه به اون دوران بر میگشتم و دوباره درس میخوندم و معلم میشدم عزیزم نگاه نکن به شغل پزشکی به پرستاری به پرستیژ بالای این شغلها .اینا همش یک طرف ماجراس طرف دیگه ماجرا این شغلهای سخت بیمارستانی شیفت شب هست از بچت از همسرت دوری، مراقبت از بیمار یه کوتاهی بازی با جوون یه آدم هست یه عمر پشیمونی هست ،نمیخوام بگم شغلهای پزشکی یا پیراپزشکی بدن منظورم اینه هر شغل سختیهای خودشو داره ،عزیز دلم یه روزی که به سن من برسی میفهمی بهترین شغل دنیا معلمی هست چون مثله بچه مدرسه ای ها تا نصف روز مدرسه هستن تابستون تعطیل هستن و کلی سنوات دیگر حتی کلاس خصوصی بزارن برای بچها کلی پول در میارن،بزرگترت که برات تصمیم گرفتن بخدا بهترین و ارزنده ترین تصمیم عمرت رو برات گرفتن بهترین شغل از نظر من برای یه زن همون معلمی هست به زندگیش به بچش به شوهرش برسه کار خودشم داشته باشه ولی چیزی که تو قبول شدی یه آرزوی محال برای خیلیاس امیدوارم عاقلانه تصمیم بگیری بالاخره از تصمیت باخبرم کن دوست داشتم مثله یه خواهر نصیحتت کنم 💋😘(گلبرگ)
🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸
سلام عزیزم اینو هم بزار در جواب دوستی که گفتن واییییییییییی عنبر نسا بزنی به صورتت حال آدم بد میشه عزیزم همینجور رو هوا تجویز نکردم همسایه ای داشتم انقدر صورتش جوش داشت حساب نداشت آخرش فقط با همین کلپوره و عنبر نسا شست صورتش مثله ایینه شده جوری که همه تعجب میکردن وازش میپرسیدن پیش کدوم متخصص رفته😂😂بعدشم نمیخواد که خورده بشه میخوای بزنی رو صورتت .بعدش یه واژه محلی ما داریم برای جوش صورت به قول قدیمی میگیم صورتش زشباد داره اگر از زشباد باشه داروش فقط عنبر نسا و کلپوره هست .بعدشم من نگفتم حتما حتما استفاده کنید هر کس دوست داشت میتونه استفاده کنه دوستم نداشت نکنه
🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸
سلام برای خانمی که درمان خون دماغ رو میخواستن گرد درخت نخل رو تو بینی بالا بکشن معجزه میکنه کاملا درمان میشن
🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸
سلام خانمی درمورد آب دهان بچه گفتن عزیزم به نظرم مغزش سرده شماهرشب باروغن بادام تلخ گاهی اوقات باروغن سیاهدانه ملاج سرش روچرب کن سردیجات بش نده بیشترگرمیجات بش بده ان شاالله که جواب میده
🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸
سلام به خواهرمون مه درموردکیست سینه پرسیده بودن شماهفته ای سه باربروحمام روی سینه زیربغل نوره زرنیخ داربزن نوک سینه رونگیره زالوهم خوبه عطاریهای معتبر هم برودارودارن برا کیست سینه بگیراستفاده خوب خوب میشه دخترمن این کاراروکردبهترشد
🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸
سلام خواهر عزیزم که عرض کردید کیسی اومدن برا خواستگاری که واقعا تاییدشده هستند و پسره و خانوادش واقعامورد تایید هستند
عزیزم به نظر من قبول کنید تا بیان خواستگاری و انشاالله زندگی خوبی رقم بزنید عزیزم
عزیزم(اخلاق و خانواده درست و مومن که باشن برو زندگیتو بساز و بقیشو بسپاربه خدای مهربون
از طرف خیرخواه شما
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
♻️#صافی_خون
✅ در میان سبزی جات #کاهو مملو از نمک های معدنی است و خاصیت قلیایی دارد. از این رو مصرف آن تأثیر اعجاب گونه ای در تصفیه خون دارد.
🔸 در همین زمینه امام رضا(ع) به شیعیان خود توصیه میفرمودند: تا میتوانید کاهو بخورید، زیرا کاهو #غلظت_خون را از بین میبرد و بهتر از سایر سبزی ها، خون را تصفیه مینماید.
🔹کاهو خوابآور و آرامبخش است؛
بنابراین برای اشخاص عصبانی و کسانی که مبتلا به بیخوابی هستند، مفید است.
🔸در تأیید همین مطلب امام رضا (ع) در بیان دیگری درباره سبزی ها می فرمایند:
بهترینِ آنها، کاسنى و کاهو است؛
الدعوات ص ۱۵۹ حدیث ۴۳۶
🔹برگ چغندر
🔹کاسنی
🔹انار و رب انار خانگی
🔹عناب
🔹آلو
🔹ترنجبین
🔹آویشن و نمک طبیعی
⚠️افراد بلغمی با رطوبت بدنی بالا درمصرف کاهو احتیاط کنند.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
👌🏻😍دیگه برطرف شدن لک صورت برای برای خانمها و اقایان آرزو نیست
چون کرم درمانی تخصصی ضد لک لونا برای رفع لک تهیه شده😍
🤩کرم تخصصی چند منظوره ضد لک بر لونا
✨ضد لک فوق العاده پر قدرت
✨ از بین برنده لک بارداری
✨ازبین برنده کک و مک . آفتاب سوختگی
✨سفید کننده قوی
✨از بین برنده جوش های ریز زیرپوستی
✨کلاژن ساز
☘️یک کرم پر خاصیت و کامل برای زیباسازی پوست های شما 🥰
https://eitaa.com/joinchat/4033478985Cce016d6415
تماس ۰۹۹۲۸۳۷۸۸۰۹
#داستان_یک_اشتباه ❌
شش ماهی از زایمان ناموفقم گذشته بود ولی نمیدونستم چرا انقدر حالت تهوع دارم
همسرم مدام بغلم میکرد و میگفت حتما خبراییه عشقم
همیشه م بهم روحیه میداد و میگفت تو دوباره مادر میشی
بهترین مادر دنیا هم میشی
بعدشم چشمکی بهم میزد و میگفت تو جواب دعاهای مادرمی
اما انگار خبری نبود چند بار ازمایش داده بودم منفی بود یه روز رفتم دستشویی که یه دفه مثل چند دفه ی قبل که سقط داشتم همون حالتا برام پیش اومد با وحشت همسرمو صدا کردم تا بیاد کمکم کنه. رنگ به رخسار نداشتم با کمک همسرم سرپا ایستادم
بوی خیلی بدی توی دستشویی پیچیده بود جوری که نمیشد نفس کشید وقتی چیزی رو که سقط شده بود دیدیم شاخ دراوردیم . من غش کردم ولی صدای همسرم رو میشنیدم که سریع زنگ زد به پلیس...👇🏻🔞
https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf
کانال مخصوص #متاهلین میباشد❌❌❌
#ارسالی_اعضا ❤️🍃
شوهرم عاشق موهای بلنده اما من موهام کم پشت بود و رشد نداشت هرچی میگفت امتحان میکردم چقد خرج کردم امااااااا با یه چیز خیلی ساده که تو خونه همه هست موهام تو یکماه رشد عجیب و پر شد خدا خیرش بده تو این کانال دیدم
https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4
انقدر موهام ناز شده 😍