eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
173.2هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
543 ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️🍃 چطور شوهرمونو به خودمون وابسته کنیم😁👇 تجربه خودم رو در اختیارتون می زارم. محبت محبت محبت. مردها هرچقدر هم که در ظاهر قوی و قدرتمند و مرد بالغ باشن بازهم وقتی قربون صدقه شون میرین لذت میبرن.همیشه اینجوری باهاشون صحبت کنین .شوهر من ساعت ۶ صبح از خونه میره سرکار.من زودتر ساعت پنج و ربع بیدار میشم آروم میرم توی آشپزخونه و صبحانه حاضر میکنم.بعد میام نوازشش میکنم و میگم دورت بگردم بیدار شو چشماتو باز کن قربونت برم بعد که بیدار میشه سلام و چندتا بوس و بغل و دوتایی صبحانه می خوریم.و قت خداحافظی هم یه بوس حسابی که تا شب که برمی گرده توی یادش باشه وبخواد زودتر بهتون برسه.این برخورد خیلی تاثیر داره نسبت به زنی که داره خروپف میکنه و شوهرش خوابالو پا میشه میره سرکار بدون یه چایی خوردن.در طی روز هم اس ام اس و حرفای قشنگ و ابراز دلتنگی وحرفایی که مشتاق رسیدن پیش شما بشه.شام هم یه غذای خوب با تزیین قشنگ.غذا خیلی برای آقایون مهمه.خونه هم اکثر مواقع مرتب و تمیز.خودم هم تمیز و خوشبو با لباس مرتب.و روحیه شاد.((((((((حالا چند تا نکته اساسی و مهم)))))))))) سعی کن هرگز درخواست رابطه شوهرت رو با بی میلی پس نزنی .اگه در توانت نبود یکم توی بغلش باش بعد آروم با ناز احساست رو بگو و خواهش کن 1.غر نزن؛مردها از زن غر غرو بیزارن .2قهر نکن ؛اگه از چیزی ناراحتی ؛دلخوریت رو بیان کن و با صحبت به نتیجه برسین قهر نکن مردها از قهر متنفرن. 3.به خانواده ش احترام بزار. 4.در مورد مسائل مالی که صرفا جنبه اسراف و تجملات داره بهش فشار نیار .5.باهم سرگرمی های دو نفره بازی پیاده روی سینما کوه تماشای فوتبال  فیلم..داشته باشین. 6.زیاد نوازش و بغل و بوس داشته باشین بدون اینکه به رابطه ختم بشه .7.جلوی دیگران خیلی بهش احترام بزار خوب رفتار کن. 8.بهش حس اقتدار بده به خاطر هرچیزی حتی کوچیک ازش تشکر کن و همیشه بگو بهش افتخار میکنی.همیشه زیبا صداش کن.بهش این حس رو بده که تکیه گاه تو هست و وجودش خیلی با ارزش هست. .من سه سال هست که اینجوری عاشقانه و از ته قلبم رفتار میکنم و زندگیم خوبه و شوهرم بسیار وابسته من و زندگی هست.این رفتارها مال دوران نامزدی نیست فقط اتفاقا هرچی بیشتر میگذره بیشتر میشه. سنگ هم محبت می بینه ها بلاخره رام میشه  اشپزیت رو عالی کن  غذاهای متنوع درست کن طوری که فقط خودت بلد باشی و نه خواهر یا مادرش  وقتی با عشق بزاری جلوش میفهمه و درک میکنه بالاخره ادمه  مردا ها شکموترن وبه غذا اهمیت میدن  لباسهای زیبا بپوش و کمی باز همیشه ازیک عطر خاص ملایم مخصوص بخودت لابه لای موهات و گردنت بزن  موقع خواب حتما مراسم معاشقه ی کوتاه داشته باش  اگر هم روزای اول بی حرکت باشه بالاخره ی روز خودش ازت تقاضا میکنه  توی مهمانی و سر سفره و کنار تلویزیون همیشه کنارش بشین و براش تنقلات اماه کن و پذیرایی کن اگر شده با یک چای یا میوه  ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
💜🍃 سلام منم میخوام تجربمو بگم 🌸 من در بست در اختیار شوهرم بودم... یعنی تو بدترین حال و اوضاعم برای شوهرم بهترین بودم... ، کارهایی که من واسش کردم تو این دوره زمونه هیچ کسی نمیکنه ... ، اما خوب محبت های من بی دریغ که نبود. بی انتظار که نبود ... خودم دوستش داشتم، بهش نیاز داشتم برای همین بهش محبت میکردم تا بهم محبت کنه ... ، من هر روز گریه میکردم و و مدت ها از ازدواجم به شدت پشیمون بودم، چون همسرم دیوار بود، یعنی هیچ حرفی نمیزد ، روزی که صداش و میشنیدی اون صدا صدای اعتراض بود، اونم به شکلی که میکوبوندتاااا ، براشم فرق نمیکرد که جلو کی باشه ... ، بیشترین تعریفش از ظاهرت این بود که  بهت میاد ، شوخی ؟ خنده؟ هههه... اصلااااا شوهرم تو خیابون حتی کنارم راه نمیرفت ... جلوی مهمون ها با فاصله ازم می نشست...منم می نشستم کنارش صاف صاف نگام میکرد میگفت برو اونور زشته ... یا صداتو بیار پایین ... ، تو حسرت این بودم بریم مهمونی برای من یه قاشق بذاره جلوی من... میدیدم شوهران دیگران سالاد و ماست و برنج و ..... در مسائل زناشویی هم در 70 درصد مواقع من پیش قدم بودم... اما بارها هم از این ناحیه کوبونده شدم و میگفت نه امشب نه ... هر وقت هم می اومد تو اتاق یه بهونه هایی می آورد که من ازش رابطه نخوام... مثلا در رو باز میذاشت ... یا میگفت سرم درده،  کمرم درده ... یا خسته م . البته خوبی هاش خیلی بود ... مثلا یه مرد به تمام معنا بود. هیچ وقت نشده با دوستاش بره بیرون واسه تفریح... یا تنهایی بره مسافرت... یه خونواده دوسته به تمام معنا بود ... حواسش به کم و کسریه من و خونه بود. سالم بود ... تمیز بود ... عاقل بود ... شخصیت اجتماعیش بالا بود ... همه به گزیده گویی و نجابت می شناختنش ... ظاهرش خوب و برازنده بود ... و توی مردان اطرافش یه سر و گردن تو خیلی چیزها بالا بود .  این مرد الان یه فرشته ست تو خیلی از زمینه ها ... بهم زنگ میزنه... اس میده... ابراز دلتنگی و دوست داشتن میکنه... همه ش میگه بیا بشین پیشم ... ازم تعریف میکنه تو خیلی چیزها ... این اواخر ازم میپرسه دوسم داری؟ زندگی با من برات دلچسبه؟ (فکر کن اون از من میپرسه یه زمانی من اینا رو بهش با گریه میگفتم) ... پیش خونواده ش طرف منو میگیره ... توی یه دفتری که مال ثبت کارهاشه یه جا خوندم که نوشته بود خدایا شکرت واسه اینکه زن خوبی دارم ... همسرم 180 درجه نسبت به قبلش عوض شده... بهم تکیه میکنه ، بهم اعتماد داره، رو من حساب میکنه ... قبولم داره ... تغییرات مثبت این اواخر هم اینه ... باهام درد و دل میکنه ... از اتفاقات روزمره ش باهام حرف میزنه ... منو به حرف زدن وادار میکنه ... شوخی میکنه باهام بیا و ببین ... کشتی میگیره ... دلقک بازی در میاره تا بخندم ...هههه . دستمو تو خیابون محکم میگیره، حتی بعضی وقت ها دستش رو میندازه دور و کمرم و باهام تو خیابون شوخی میکنه ... همین الانم که دارم براتون مینویسم پای لب تاپ خودشه و هی میگه رویا این برنامه رو بیا ببین این بازی رو نظرت چیه؟ یا از پیام هایی که تو بازی بین بچه ها رد و بدل میشه با صدای بلند برام میخونه و میخنده ... تازه داشت میومد خونه زنگ زده میگه خانومم کجاست که سه ساعته از من خبری نمیگیره ... این چیزهایی که دارم مینویسم حاصله 2 سال و نیم زحمته بی وقفه ی منه... دو سال تلاش بدون نا امیدی ... در مرحله ی اول ✅ تو زندگی، روی از خودم پایین تر زوم شدم و خدا رو هزار بار شکر میکردم به خاطر اینکه همسرم یه سری خوبی هایی داره که اگر نداشت معضل لاینحل بود واسم ... ، همیشه میگفتم اگر عاشق نیست اما مرد زندگیه ... حالا تو مثال های بالا به خوبی هاش اشاره کردم... خدایی بهش نگاه میکردم و خوبی هاش رو از خاطرم میگذروندم ... مرحله ی دوم✅ زوم شدن تو حرف هاش بود ... خیلی از مشکلات با گوش دادن به انتقادات شوهر حل میشه... یعنی یه زن عاقل این انتقادات میشه براش فرصت ... خوب اونم از من نارضایتی هایی داشت ... مثلا من اصلا خونه داری بلد نبودم ... شلخته بودم ... من بلد بودم فقط غذا درست کنم ... دیگه هیچی ... این عیبم رو تا درصد بالایی رفع کردم... واقعا الان جلو همه میگه فلان غذای یا فلان کار رویا تو خونه داری نظیر نداره ...  دیگه اینکه وقتی از یه زنی تعریف میکرد از اون زن ایده میگرفتم. طوری که دیگه اون زن دیگه براش بت نبود ... میگفت زن من ... زن من ... زن من یه بار فقط یه بار بهم گفت زن که غر میزنه از چشم می افته ... دیگه غر نزدم ... ، خلاصه به انتقاداش گوش کردم و رفع شون کردم ... .  ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
💜🍃 ادامه مرحله ی سوم من شوهرم رو با سکوت روانی کردم ... ، خسته شدم ار بس بهش گفتم بهم محبت کن بهم خوبی کن برام کم نذار ... ، بابا شخصیتم له شد ... برای همین دیگه وقتی ازش بدی میدیدم فقط سکوت ... البته نه اینکه شورش در بیاد تا اخلاقش رو اصلاح میکرد زود به عنوان پاداش مهربون و شاد میشدم ... زن خوب و دانا همیشه خوبی میکنه تا وقتی محبتش رو از شوهرش دریغ کرد شوهره جای خالیش رو بفهمه و اون شروع کنه پارو زدن ... با سکوت خیلی به شخصیتم جلا دادم ... یه وقت هایی خوب حرکتش توهین بود ... یعنی اصلا بحث حیثیتی بود ... اونو قهر میکردم اساسی... حتی تو چش ماش نگاه نمیکردم ... وااای اون داد میزد به من نگاه کن به من نگاه کن ... اما راز کارم این بود که وقتی اون لحظه معذرت میخواست و کوتاه می اومد من همه ی خواسته های مربوط به اون موضوع رو میگفتم و دلایلم رو می آوردم و اونم می پذیرفت ... و در جا آشتی میکردم... یعیی اون توهین اولیه رو از ذهنم پاک میکردم ... نشده تا حالا بگم آهااااا یادته اون روز هم به من این حرف رو زدی؟ بزرگترین دلیل موفقیتم خونسردیم بود ... ادامه ندادن بحث تو زمان عصبانیت اون ... هیچ وقت باهاش دهن به دهن نشدم، اما تا شرایطش میشد و میدیدم پذیرای حرفامه، انتقادات سازنده و بزرگی ازش میکردم... یه انتقاداتی که در زمان های دیگه شاید محکم میزد تو دهنم ... هههه اینم بگم هیچ وقت از خونواده ش بدی نگفتم، حتی با اینکه برادر شوهرم اسیرم کرده بوده و ... باز تو شرایطش که میشد حرفام رو میزدم و نارضایتیم رو میرسوندم ... زبون درازی ممنوع ... اشک و گریه سر هر چیزی ممنوع ... طوری که الان وقتی گریه میکنم التماسم میکنه گریه نکنم ... چون نذاشتم لوث بشه ... دیگه اینکه وقتی دیدم همش سرش تو بازیه منم هم پاش شدم ... تفریحاتش رو منم زوری خودم و  وارد شون کردم... مثل های قشنگ براش خوندم ... از رابطه ی بابام اینا یراش گفتم... چون مردان اصلا دوست ندارن با کسی مقایسه شن اما من با تعریفاتم از خونواده ی خودم هم اون رو تشویق کردم هم مقایسه ش کردم این جوری بهش بر نمیخورد ... همه ی اون موارد بالا یه طرف این حرفای بعدیم یه طرف ؛ من دست از آویزون بودن و گدایی محبت و وابستگی برداشتم ... شاید 6 ماهه نگفتم که دوستم داری؟ ازش انتقادات احساسی نکردم ... نگفتم چرا بهم بها نمیدی ... در عوض خودم به خودم بها میدادم جلوش ... باور کنید عین یه پرنسس هوای خودم رو داشتم... چه ظاهر چه غذا چه ... ، منی که همش بغلش میکردم، همه ش لمسش میکردم، همه ش بوسش میکردم ...، همه ش میگفتم پس تو چرا این کار ها رو نمیکنی ... ؟ ، دست برداشتم ... الان اون این کار ها رو میکنه و البته جواب خوبی میگیره از جانب من ... اون همه ش بهم مبگه چقدر عوض شدی رویا ... چقدر شخصیتت ثبات داره ... چقدر آرامش داری ... چون دیگه برای تامین التماسش نمیکنم... اجازه میدم اون تمایل به تامین پیدا کنه ... اون عوض شد ... قبل از اون من عوض شدم ... ، هنوز خیلی با ایده آل هام فاصله داره ... ، منم با ایده ال های اون فاصله دارم ... هنوزم وقتی یکی از بچه ها یه سیاستی رو رو میکنه من سرم سوت میکشه واااای رویا حواست نبود به این بُعد از زندگی ... اما خوبیه کارم اینه که شش دانگ حواسم رو جمع کردم ... تیزه تیز ببینم که چی ممکنه زندگیم رو له کنه یا ببره تو اوج ... هر حرکت اشتباهی تو زندگی اگر فقط یه بار انجام شه و ازش درس گرفته شه موفق میشیم   ✅✅✅
❤️🍃 . دلایل پسند نشدن دختران در خواستگاری از زبان آقایان سلام،دیدم این قضیه مهم شده مدتیه برای خانوما برای همین نظر چند تا اقا پسر رو در این باره پرسیدم و اینجا براتون میزارم البته این چند تا نظر شخصیه و مربوط به همه اقایون نمیشه ولی به هرحال نظرشونه و محترمه 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 دلایل رد شدن قطعی  دختر خانم رو می گم تا حالا هم کوتاه نیامدم رو میگم اول : 1- حجابش کامل نباشه یعنی دقیقا قرص صورت و دستان بیشتر بیرون باشه رد میشه ارایش کنه بیرون یا طلا جواهر بریزه بیرون اینا رد میشه اصن راه نداره دختر پیمبرم باشه 2- تحصیلات نداشته باشه یا بدونم رفته دانشگاه رده پاینی کشکی درس خونده اما همون رده پایین باشه اما تلاششو کرده باشه یا طلبه حوزه علمیه باشه هم هیچ مشکلی ندارم دیپلمی باشه درس خون بوده باشه خودم کمکش میکنم ادامه بده 3- باباش حروم خور باشه به هر دلیلی مث ندادن خمس مال 4- قبلا تو زندگیش بدونم دوس پسری داشته تلفنی بوده و حرفی بوده و پیامکی بوده حالیم نی اصن صفر صفر حالا برای اشنایی ازدواج با نظر خانوادش حرف زد 40 جلسه هم بوده مهم نی 50 تا خواستگارم داشته مهم نی 5 - نمازش قضا بشه همیشه نه که یه روز بدوم به هر دلیلی شده نه مهم نی اول وقت رو مقید باشه براش مهم باشه 6 - قیافه بد نباشه نمی گم حتما خوشگل و اینا اما خب خوشم بیاد زیادم قیافه خاصی تو فانتزی هام ندارم ساده و متوسط هم کافیه 7- مادرش زنه بی شخصیت و بد اخلاقی باشه صد در صد رد میشه ممکنه دختری هم خوب باشه اما ریسک نمی کنم حوصله ندارم بعدم بگم فهمیدی و اقدام کردی و هم چنین برادری لا ابالی و بی دین داشته باشه اینم قطعا رد میشه گفتم ریسک نداریم 8- عیب جسمانی که نتونم رابطه جنسی داشته باشم یعنی اصلا و ابدا نشه انجام داد فقط تا همین حد مشکل دارم بقیه چیزا کاری ندارم خدا هر کی رو طوری افریده ادم پاک باشه همسر خودش براش زیباترین انشالله همینا والا چیزی دیگه ندارم انشالا همه دخترا و پسرا به ادمای با ملاکای ذهنی خودشون برسن 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام بستگی به ذهنیت وهدف های فرد داره: اگر هدف مادی باشه: خانه ومیز ومبل وتشریفات وزرق وبرق وماشین خانواده وکلاس پولداری خانواده دختر را می بینند اگر تامین نبود ودیگر پشت سرخود را نگاه نمی کنند. اگر هدف زیبایی وشیک بودن باشه: حتی اگر دختر خانم را هم بپسندند از تیپ مادر یا پدر یا برادر عروس خوششون نیاد باز ان دختر را رد می کنند. اگر هدف تحصیلات باشه : حتی اگر عروس ارشدهم داشته باشه ولی والدین ان ها دیپلم باشند ویا تحصیلات داداش فوق دیپلم باشه دختر را رد خواهند کرد. اگر هدف هر سه گزینه باشه : کار به شدت سخت تر خواهد شد واصلا نباید امیدی برای ازدواج باشه. اگر هدف نژاد وقومیت باشه: اگر یکی از والدین دختر خانم از یه قومی باشه که روی اون حساس هستن باز دختر رد خواهد شد. اگر هدف ایمان واعتقاد باشه : اگر خانواده دختر زیاد به اعتقادات حساس نباشند واهل ماهواره وبزم مختلط باشند باز دختر خانم اگر خودش هم دختر با اعتقادی باشه رد خواهدشد. اگر هدف تفریح وسرگرمی باشه : خب حالا بریم یه دوری بزنیم هم فال وهم تماشا که این از بدترین وزشت ترین موارد است که اصلا نباید امیدی داشت. حال اگر شرایط مساعدشد دختر وپسر گفتمان را شروع کردند در این گفتمان اگر پسر حس کرد که اونی که برایش ایده ال است این دختر نمی تونه باشه اگر خانواده پسرهم موافق باشند باز دختر رد خواهدشد. حال اگر در چند جلسه همه چیز طبق برنامه به خوبی پیش رفت بر سرمهریه وعدم توافق بر سران دختر رد خواهد شد. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❤️🍃 ادامه اقایون از چه دختر خانمی خوششون میاد بسمه تعالی من خودم تا حالا خواستگاری نرفتم ولی ملاک های مهمم اینان: ۱. دختر خانوم مغرور و خشک نباشند و اگه حس کنم خودشو سر تر میگیرن حقیقتا نمیپسندم ۲. پدر و مادر دختر خانوم با پدر و مادرم خوب صحبت کنن و یه جوری طلبکارانه و توهین امیز صحبت نکنن( چون دیدم این مورد رو) ۳. در رابطه با قیافه ، دوستان تو نظراتشون خیلی سخت گیر بودن شاید به خاطر اینه خودشون خوشتیپن ولی برای من همین که تو دل بشینه کافیه. ۴. اصلی ترینش اینه که مهربون باشه و احساس کنم دوستم داره ( مثلا دایی و زندایی من نوه شون کلاس پنجمه ولی یه جوری با هم صحبت میکنن فک میکنی تازه عقد کردن😙😙 و این به دلیل اینه که همدیگرو خیلی دوس دارن) کلا یکی رو میخوام عاشقانه  همو دوس داشته باشیم حالا میخواد قیافش هر شکلی باشه یا .... همینا به نظرم😊😊😊 همتون خوشبخت شین ایشالله 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 سلام سعی میکنم شعار ندم چه دختر چه پسر باید توقع هم کفو خودشونو داشته باشن یا سطح خودشونو بالا ببرن تا توقع خوب تر ها رو داشته باشن مثلا من ١٨٤ سانتی متر قد دارم ، اما قیافه معمولی دارم ، توقعم هم اینه یه خانوم قد بلند با چهره معمولی به پستم بخوره  حقیقتاً از خانم های زیبا خوشم نمیاد ایضا از خانوم های نا زیبا :/ مهم ترین ملاک من گذشته دختره  والا تا الان که ٢٥ سال از خدا عمر گرفتم دختری رو ندیدم که دوست پسر نداشته باشه و واقعا هم باید نگران این موضوع باشم تحصیلات اصلا اهمیتی نداره اما مطالعه طرف برام اهمیت داره اینکه مثلا نهج البلاغه رو از حفظ باشه و حداقل به ده تا دستور مثبتش عمل کنه برام خیلی با ارزش تر از مدرک x از دانشگاه x هست غرور اینجا یه کاربری هست در اکثر پست ها میگه من خوشگلم اسم نمی برم ! اما از مغرور بودن به شدت متنفرم  همچنین از سبک سر بودن امام علی میگه : تو اولش اب پستی بودی که اگه لطف خدا نبود مقصدت چاه دستشویی بود همچون توالت سیار هستی اخرش هم که غذای حشرات میشی پس به چیت مغروری ؟ والا از رفتار بعضی از دخترای ایرانی تعجب میکنم  هیچ اختراعی نکرده هیچ نوبلی نبرده هیچ کتابی ننوشته هیچ لبی رو نخندونده بعد میاد به قیافه اش میباله ! الله اکبر ! از نظر من زیبا یعنی دختر خوش قلب اگرم روزی قرار به انتخاب ظاهر باشه ، ترجیحاً دختر سبزه رو انتخاب میکنم تا سفید از نظر مالی نزدیک ما باشن خانواده کم جمعیت و خوبی هم داشته باشن تا حالا هم نزدیک بیست دختر رو بنا به دلایلی رد کردم 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 خب قطعا چهره مهمترین وجه یه دختره برای پسندیده شدن البته چهره منطور این نیست که خشگل باشه حتما . منظور به دل نشستنه . ممکنه یه دختر از دید من زشت باشه اما از دید یه شخص دیگه چهره خدبی داشته باشه ( پس دخترا بهشون بر نخوره) بعد از چهره فرهنگه . که اختلاف فرهنگی و تربیتی زیاد نباسه بین خودمو اون . ینی وقتی با همیم احساس راحتی کنیم . بعدش تحصیلاته. من لیسانسم اون حداقل دیگه دیپلم باشه .  من فوق لیسانسم اون لیسانس باشه . من دیپلمم اون هم دیپلم باشه . بعدش خانوادش . که مورد پسند باشن . مثلا شصتا خواهر برادر نداسته باشه در صورتی که من تک فرزندم .  بعدش ادبش . ینی بی ادب و پرو نباشه . اگه روزی روزگاری من بهش اخم کردم کولی بازی دربیاره . دختر باید اروم باشه و مهربون  خیلی مورد دیگع هست اما حال ندارم تایپ کنم . 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 عموما وقتی پسری میره خواستگاری پس یا ظاهر دخترو پسندیده یا اگه نپسندیده کاملا ولی امیدش به اخلاق یا خانواده خوب طرف بوده یا شناختش کامل نبوده پس جواب من در بیان علل نپسندیده شدن دختران به ترتیب اهمیت و از روی تجربه و علم تجربی و دیدن در اطرافیان: ۱-چموشی و پر ادعا بودن دختر در صحبت دو نفری و اینکه این حسو به پسرخواستگار داده که قبولت ندارم=بنظر من مهمترین علته ۲-درخواستها یا حرفهایی که دختر در مقابل پسر داشته و """"به زعم خودش""""  میخواسته ببینه پسره دوستش داره یا نه ؟ مثلا ازش حق طلاق خواسته یا مثلا بحث مهریه رو باز کرده یا مثلا طوری وانمود کرده که خواسته هام زیاده و آیا تو میتونی خواسته هامو برطرف کنی و واقعیتن هم برا چالش کشیدن پسر و آزمایش کردنش بوده ها ولی هیچ پسری این ریسکو نمیکنه و بیاد احتمال بده این خواسته هاش نیست و برا آزمایش منه میاد و روراست و منطقی و رک حرفشو میزنه و میگه اینایی که میگی قبول ندارم. ۳-با احتمالات کمتر اشکالات و ایرادات خانواده که گاها بیان میشه. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🌻🍃 سلام من آقایی سی ساله ای هستم با حقوق بیست تومن در ماه ، متاهلم و در شمال کشور زندگی میکنم ، البته خودم بچه تهران بودم که بعد آشنایی با خانومم و البته اینکه از طرف مادری مازندرانی هستم و قصد اجرای یک پروژه رو در این شهر داشتم ، به اینجا نقل مکان کردم . به کمک پدر تونستم یه واحد منزل ویلایی تهیه کنم ، ماشین هم فعلا ندارم ، تصمیم دارم شما رو با انواع تفریحاتی که با خانومم داریم اشنا کنم . خدای نکرده قصدم فخر فروشی ، دل سوزوندن یا خرد شمردن مشکلات شما سروران نیست ، بلکه قصدم بیان طرح داشتن یک زندگی زیبا ولو با امکانات کم هست . به دلیل زیاد بودن تفریحات ، تنها سر تیترشون رو ذکر میکنم ١ - رستوران : با خانومم ماهی یه مرتبه میریم رستوران ٢ - انواع تفریحات ورزشى که در خونه یا بیرون اجراشون میکنیم مثل فوتبال دستی ، دارت ، بدمینتون ، بیلیارد ( در حیاط ) ، پینگ پونگ ، بولینگ ( بیرون ) و ... ٣ - انواع تفریحات هنری که با خانومم اجراشون میکنیم : نقاشی (ابرنگ ، گواش ، مداد شمعی و مداد رنگی ) ، عکاسی ( یه دوربین از دوران دانشجویی دارم ) الان کلکسیونی از عکسای قشنگ دارم  ، یا نویسندگی ( مثلا من هر خوابی که میبینم رو با ذکر تاریخ مینویسم ! یا هر روز زیبایی که داریم ) خطاطی و ... ٤ - نگهداری از حیوان ( تو حیاط ) ، اکواریوم ، ٥ - پرورش گل ( که خوراکه شماله ) ٦ - مسافرت : سالی یه مرتبه مشهد ، شش - هفت مرتبه تهران و سالی یه مرتبه به یه شهر جدید میریم ٧ - رفتن به جا های مختلف : باغ وحش - شهربازی - موزه - کاخ هایی که تو تهرانه - دریا و کوه ٨ - اشپزی :گاهی یه دسر از رو کتاب اشپزی یا غذای " من در اوردی " درست میکنیم :) ٩ -  شطرنج ، تخته ، بازی های کاغذى ١٠ - اسکی : سالی یه بار ١١ - پیست کارتینگ : سالی یک بار ١٢ - استخر : ماهی یکی دو مرتبه ١٣ - بازی با سونی ٤ یا کامپیوتر ١٤ - تماشای فیلم ، گاهی انیمیشن ١٥ - گوش دادن به موزیک ١٦ - خانومم کمی گیتار بلده و گاهی مینوازه ١٧ - مطالعه : درباره موضوعات مختلف ، سعی هم میکنیم نکات مثبتشو اجرا کنیم ١٨ - رفتن به اینترنت : مثلا همین ایتا ١٩ - گاهی با اسباب بازی ! سرگرم میشیم ، مثلا خمیر بازی یا شن بازی خخخ ٢٠ - مسخره بازی : کسیو مسخره نمیکنیم ، دو نفره با هم مسخره بازی در میاریم ٢١ - اب بازی با تفنگ ٢٢ - انواع حرکات معاشقه : مثلا شونه کردن موهای بلند همسرم ،‌یا نگاه های محبت امیز نسبت به یکدیگر ٢٣ - اموزش یک کار جدید یا رفتن به یک کلاس : شخصا در حال اموزش برنامه نویسی هستم ، حرفه جالبی به نظر میاد . البته به خاطر مشغله هفته ای یه مرتبه بیشتر وقت رفتن به این کلاس رو ندارم ٢٤ - صله رحم با دوستان یا اقوام ٢٥ -گاهی حل مشکلات کوچک مردم ٢٦ - شب شعر : ادبیات مون خوبه ، گاهی مسابقه مشاعره برگزار میکنیم و بازنده باید ظرفای شب رو بشوره ٢٧ - کار روی هدف هایی که داریم خودش نوعی تفریحه ٢٨ - جمع اوری کلکسیونی از سنگ ها ، برگ ها ( اینو از اینترنت یاد گرفتم ) ٢٩ - کارای ساده ؛ مثلا تو جیب هم پول قایم میکنیم تا طرفو خوشحال کنیم ، یا تماشای ستارگان ٣٠ - یکی از تفریحات بسیار جالب مون ، اینه که بچه خواهرم رو با لیزر اذیت میکنم ، این کار گاهی رو گربه ها هم اعمال میشه که البته گربه ها زیاد به این موضوع اهمیت نمیدن ٣١ - کافی شاپ رفتن ٣٢ - پیاده روی ٣٣ - خرید ٣٤ - درست کردن کاردستى : مثلا اوریگامی یا گاهی ساختن ماکت هایی شبیه خونه - باغ ٣٥ - ریلکس بودن : خودش نوعی تفریحه مثلا رو صندلی گهواره ای بشینی ، با یه قهوه داغ دستت و به فضای بیرون پنجره خیره بشی ٣٦ - صحبت کردن درباره موضوعی خاص ٣٧ - رابطه .... با همسر ٣٨ - رفتن به سینما ، تئاتر که البته من از هیچ کدومشون خوشم نمیاد ٣٩ - نظافت و تغییر دکوراسیون منزل با کمک هم ٤٠ - اسب سواری که لب سواحل شمال زیاده با این تفریحات ساده ، ما زندگی شیرینی داریم ، مشکلات هم داریم ، منتظر به دنیا اومدن بچه مون هستیم تا شادی هامون بیشتر بشه ،‌حقیقتش رو بخواید من فکر میکنم : بعضی از انسان ها خودشون رو شدیدا وقف کار کرده اند و از خوشی های زندگی غافل شده اند با اینکه وضعیت مالی خانواده همسرم به مراتب بهتر از ما هست اما خانومم میگه این خوشی ها رو در دوران مجردی نداشته درباره پروژه ام باید عرض کنم : من تصمیم دارم در بخش مواد غذائی به خود کفایی برسم تا کمتر پول صرف محصولات مختلف غذائی کنم . از این جهت بخشی از زمانم رو صرف کشاورزی و کاشت نهال های مختلف گیاه یا سایر محصولات میکنم امیدوارم شاد باشید و به خودتون بیشتر اهمیت بدید تا حرف مردم   ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
💜🍃 سلام  منم یه تجربه دارم از زندگیم امیدوارم به دردتون بخوره❤️ من و همسرم روی خیلی از سنت های غلط فامیلی پا گذاشتیم. در مورد مهریه؛ نمی گم کار راحتیه یا سخته، خود من قبل از اینکه همسرم بیاد خواستگاری رسمی با خانواده ام حرف زدم اتفاقاً یه عده مسخره ام کردن یه عده دلخور شدن یه عده گفتند در آینده پشیمون میشم!  نظر خانواده خودم ۱۱۴ تا بود نظر خانواده همسرم ۷۲ تا ولی نظر خودم ۱۴ تا بود، قبل از رو به رو شدن دو خانواده هم خیلی محکم گفتم چه تضمینی هست فردا من تو زندگی بد نباشم و علل طلاق از من نباشه؟! چرا باید یه پسر یک چک یک میلیارد و صد و چهل تایی بده به من؟! با اندکی قهر و اینکه با هر کس بخوام ازدواج کنم مهریه ام همینه وگرنه ازدواج نمی‌کنم!  مهریه ام همونی شد که می خواستم:)  از این طرف هم به همسرم گفتم نمی ذارم خانواده ام جهیزیه بخرن چون زندگی ماست دین اسلام هم گفته اسباب و منزل با مرده، زن هم چیزی بالاتر از توان مرد طلب نکنه، گرچه خانواده‌ها به اصرار خودشون یه چیز هایی خریدن ولی غالبش رو با وام ازدواج خریدیم.  روزی که رفتیم حلقه بخریم مادر شوهرم ده میلیون کنار گذاشته بود ولی من با دو و نیم تمومش کردم، یادمه مادرم ناراحت شد از طلا فروشی رفت بیرون چشماش پر اشک بود، گفت لیاقت دختر من اینه؟ گفتم نه لیاقت من اون مرده که می‌دونم پاک و نجیبه. تازه همسر من بعد از عقدمون سربازی رفت، فکر کنید کل حقوق ما تا چند ماه پیش ۲ تومن بود:) که می‌رفت برای وام، الآن که تازه مشغول به کار شده داریم جمع و جور می کنیم آخر سال عروسی کنیم. همسرم یه رفیق داره، خانمش پا به پاش حتی برای ساخت خونه کار کرد! با هم خونه شون رو ساختن، فکر کنید یه زن سیمان درست می کرد! سرامیک جا به‌ جا کنه و ... اتفاقاً از نظر اخلاقی و ظاهری و اعتقادی از خیلی از دخترها برتر هم هستم، ولی خودش می‌دونه مردش ارزش این رو داره که باهاش برای ساخت یه زندگی بجنگه.  با سختی زیاد عروسی کردند با قرض و بدهی و ... ولی شروع کردند، قرار نیست بقیه اش هم این شکلی باشه خدا بزرگه، یه قول خودشون همه سختی ها ارزش کنار هم بودن داره # از تعریف کردن این قضیه می‌خوام این رو بگم که خیلی از خانم ها هم به دنبال ساختن یک زندگی هستند، یه زندگی دو نفره که خودشون براش زحمت بکشن چرا دنبال آدمی نمی گردید که مثل خودتون باشه؟! یه خانم که برای همیشه متعلق به زندگی شما باشه و بهتون آرامش بده؟ زنی که فرزندی بهتون بده که وقتی دست های کوچیکش دور انگشت مردونه تون حلقه میشه امید و عشق تو رگ هاتون در جریان باشه. چرا خودتون رو محروم می‌کنید؟ واقعا از ته دل ناراحتم  تو کلان شهر زندگی می‌کنید و همه چیز گرونه؟ خب تو شهرستان ها زندگی کنید، تو خود قرآن هم میگه اگر زندگی سخت شد مهاجرت کنید... میشه یه کم رو حرف هام فکر کنید؟ فکر کنید خواهرتون از شما خواسته.... ممنون ازتون ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❤️🍃 عشق واقعی چیست؟ من خیلی فکر کردم که چه جوری تعریف کنم عشق واقعی رو. دیدم هر جور بنویسم یا کلیشه ای و قلمبه سلمبه میشه، یا یه چیز مبهم و دست نیافتنی که بنظر میرسه اصلا وجود خارجی نداره یا یک در میلیارده! به این نتیجه رسیدم یک رابطه عاشقانه عینی و واقعی رو با نهایت صداقت و بدون اغراق و مبالغه توصیف کنم برا دوستان. من و همسرم عاشقاااانه همدیگه رو دوست داریم. از اولش هم اینطور نبودیم و بیشتر عاقلانه و بر اساس ملاک ها و معیارهامون با هم ازدواج کردیم. من ۱۶ ساله بودم و همسرم ۲۳ ساله. هر معیار و ملاکی که من مد نظرم بود همسرم داشت و من هم به حضرت زهرا و امام زمان توسل کردم و قبول کردم. روند زندگی ما از لحاظ مهر و علاقه و یکدلی و خلاصه عشق، دقیقا یک روند صعودی رو شروع کرد به طی کردن و هنوز هم الحمدلله بعد ۱۴ سال با شیب تندتری در حرکته. برای همین تصمیم گرفتم برای دوستان خوبم و همه جوان ها توصیفات یک زندگی عاشقانه رو بازگو کنم شاید کمک کننده باشه براتون. من واقعا با تک تک سلول های وجودم احساس می‌کنم همه هستی و وجودم همسرمه. حس می کنم تکه ای از روح منه در جسم دیگه ای. این یعنی چی ؟ یعنی هر چیز که ناراحتش کنه منم ناراحت میکنه و هر چی هم خوشحالش کنه، من رو بیشتر از خودش خوشحال میکنه. طوری که خوشحالی و رضایت اون برام از خوشحالی و راحتی خودم مهم تره. در واقع خوشحال کننده تره! متوجهید؟؟ یا خیلی پیچ در پیچ شد؟ یعنی اینکه وقتی از خودم میگذرم و اونو خوشحال میکنم لذتی که با روح و قلبم میبرم برام خیلی شیرین تر از لذتیه که از راضی و خوشحال کردن دل خودم میبرم.. مثلا.. من گاهی متوجه میشم که همسرم امشب یه برنامه عاشقانه **  خوشحالش میکنه و میل داره. ولی خودم مثلا فردا صبح خیلی زود باید برم جایی و  خیلی خسته هم هستم.  اما.. اونقدر دوستش دارم و برام عزیز و محبوب و معشوقه، که اصلا به راحتی خودم فکر نمی‌کنم و فقط به اینکه فرصتی برای خوشحال کردن ماه زندگیم پیش اومده فکر می‌کنم و قلبم می طپه از شوق دیدن برق خوشحالی چشماش و رضایت و خوشحالی و لذتی که مهمان روحش میشه. البته... نکته تو عشق واقعی این هست که این حالات دو طرفه‌ست. مثلا تو همین مثال، برخورد همسر من بسیااار بامعرفت و قدرشناسانه و پر محبته. یعنی او هم متقابلا یا بعد از نوازش و در آغوش گرفتن و قدردانی با زبان و حرفهای زیبا و نگاه‌های مهربان و پر از قدرشناسی، ازم میخواد بخوابم که اذیت نشم، یا اگه نتونه مقاومت کنه، هم همون شب، هم در طول روز و کلا زندگی، بارها با کلمات زیبا و شیرین و رفتار و گل و خیلی چیزها، پاسخ میده و اظهار رضایت و عشق می‌کنه و باز اونم تو مواقعی متقابلا آرزو داره از راحتی و رضایت خودش بگذره و من رو خوشحال و راضی کنه. من همیشه بهش میگم مردها به خودخواهی معروفن شما چطور طبق قاعده نیستی ؟ ! این آقا واقعا میتونم قسم بخورم که من رو خیلی بیشتر از خودش دوست داره و همیشه من براش اول هستم نه خودش. همین جا یه چیزی بگم؛  عشق یعنی کسی رو بیشتر از خودت دوست داشته باشی و بخواهی و کلا از خودت برات مهمتر باشه. به نظر شما کسی که یاد نگرفته پا روی خودیت خودش بگذاره و از نفس خودش بگذره، هرگز میتونه عاشق واقعی باشه؟؟ به نظر من، کسی میتونه عاشق واقعی و یا معشوق واقعی باشه، که بتونه پا روی خود و خواسته های خود و منفعت طلبی خود و لذت پرستی خودش بگذاره. یعنی یک کلام، خودسازی بیشتری کرده باشه.. آدم باشه.. با ایمان حقیقی باشه.. من همیشه میگم، با مردی ازدواج کنید که مومن واقعی ( دقت کنید واقعی نه ظاهری ) باشه. مومن واقعی، از خود محوری‌ هاش گذشته و نفس و روحش تربیت شده‌ ش و همه چیز رو بر اساس و مدار خودش و لذت و راحتیش نمی سنجه و استعداد دیگرخواهیش خیلی خیلی بیشتره.  شاید برا همینه که تو حدیث هست هر چه مرد بر ایمانش افزوده بشه، محبتش نسبت به همسرش بیشتر میشه... به خداوند قسم من این رو با دو چشم خودم و با روح و وجودم دیدم و چشیدم.. هر چی زندگیمون جلوتر میره، همسرم ایمانش بیشتر میشه و دقیقا به موازاتش اخلاقش عالی‌تر، عشق و محبتش شدیدتر و شیرین‌تر، توجه و پروانه‌ وار چرخیدنش دورم بیشتر، گل خریدن‌هاش ، شیرین کلامی‌ هاش ، حتی رسیدگیش به کارهای خونه، به اینکه دوست دارم چی بپوشه برام و ... حتی وقتایی که خونه‌س، گاهی بی‌ هوا پامو میبوسه که من همیشه میگم تو رو خدا نکن بابا تو سید اولاد زهرایی، از اون خنده شیطنتیا میکنه میگه خب تو هم سیده‌ای بی حساب میشیم!😐 میگم خب پیشونی، لپ، اصلا دست این همه جای دیگه برا بوسیدن، میگه هر کدوم به جای خودش نگران نباش، ولی باید پاتو ببوسم تا اوج اهمیتت برام، برا تو ثابت بشه.. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❤️🍃 ادامه بعدم بچه ها یاد بگیرن زن این خونه، ارزشش اینه که بابا پاشو ببوسه.. یه چیز بگم.. یه چیزی که دنبال خودش عشق واقعی میاره، زیبایی وجود طرفه و شباهتش به خدا..  همه ما تو‌ عمق وجودمون عشق به زیبایی و کمال داریم و هر چی طرف بیشتر مصداق و جلوه گر این زیبایی ها باشه، بیشتر بش علاقه مند میشیم. ببینید نمی‌خوام درس معارف اسلامی تدریس کنم، می‌خوام درباره یه واقعیت هایی که هستن و وجود دارن و لابلای زندگی همهٔ مان و به فهمیدنشون برا زیباتر شدن زندگیمون نیاز داریم، حرف بزنم. ببینید همه ما آدمیم و یه چیزایی تو عمق وجود و ذاتمونه. از یه چیزایی ذاتا خوشمون میاد و جذبش میشم و از یه چیزایی هم نه.  مثلا فرض کنید با مردتون و بچه هاتون نشستید تو پارک، یه جناب داعشی بیاد سمت تون... مردی که بره پشت زنش قایم شه بگه بیا هر چی میخوای ببر فقط منو نکش!!.. این زیباست یا مردی که با شجاعت بلند شه و قبل از رسیدن آقای داعش به حتی حریم زن و بچه‌ش، دفاع کنه و خلاصه غیرت و شجاعت و مردانگی به خرج بده؟ خداییش کدوم زیباتره؟ حالا کار به جنبه های دیگه مثال ندارم، منظورم زیبایی و خواستنی بودن بعضی اخلاق هاست مثل شجاعت و ... و بر عکسش زشتی بعضی رفتارها مثل ترسویی و بی غیرتی و .. میدونید میخوام بگم هر چی طرف زیبایی های انسانی و کاملتر بگم زیبایی های روحی و وجودی و کمالات واقعی بیشتری داشته باشه، ذاتا جذاب‌تر و خواستنی‌تره و قابلیت معشوق بودن و محبوب بودنش بیشتر.. البته.. شرمنده کسی که ذات انسانیش دیگه خیلی فاسد و تخریب شده باشه، طبیعتا جذب زیبایی های انسانی هم نمیشه.. خدا اون روز رو نیاره که کسی مثل حکایت اون مرد چاه فاضلاب کَن، با بوی عطر حالش بد بشه... برگردیم سر ادامه مطلب یعنی توصیف عینی زندگی عاشقانه.. ما تو زندگیمون، سختی و مشکلات هم زیاد داریم. همسرم وضع درآمدش هر کار میکنه بالاتر نمیره و واقعا انگار خواست خدا به تنگی رزقمونه. توضیحش خیلی مفصله و خارج از بحث که شاید خوندن کتاب «جایگاه رزق انسان در هستی» نوشته آقای طاهر زاده بتونه کمک کننده باشه. خودم هم چند سالیه یک مقدار بیمارم و در حال درمان و در حال حاضر هم ماهانه باید بریم تهران دکتر.  ولی عجیب خوشیم با هم و در کنار هم احساس خوشبختی و شادی عمیقی می‌کنیم و صدای خنده و شوخیمون همیشه بلنده و مرتب هم میریم یه تفریحی می‌کنیم. حتی تو تفریحمون هم با تمام محدودیتهاش خوشیم.. مثلا میریم یه آبمیوه بستنی، کلی منو رو با بچه ها نگاه میکنیم اسمای عجیب غریب و قیمتای خوشگل رو میخونیم و در نهایت همون آب هویج اون هم یک عدد برای چهارتامون!! میگیریم و کلی هم خودمون میخندیم که علتش صرفا خاصیت هویجه نه احیانا پول ها!!! یه وقتی هم دستمون باشه حالا یه رستورانی بریم و دیگه بترکونیم دو تا غذا بگیریم و با کلی خنده که همسرم میگه الان از شانس من یکی از دوستام همین امشب میاد همین رستوران و اوضاع مون لو میره و ... !!! یا بعد ده یازده سال یه پراید قدیمی تونستیم بخریم چله تابستون باش رفتیم کلی جاهای مختلف با کولری که کار نمی‌کرد و مریضی‌های منم بذارید روش، ولی به قدری بمون خوش گذشت و از همون چادر خوابیدن ها و نون ماست خوردن ها خاطرات خوشی داریم که هیچ کس براش قابل درک نیست. میدونید چرا ؟ چون همدیگه رو خیلی دوست داریم و اصلا خودمون و نمی بینیم.. چون هم رو از بنده های خیلی خیلی خوب خدا میبینیم ( هر کدوم خودمون رو واقعا کم و نالایق در درگاه خدا میبینیم ولی دیگری رو خیلی بالا و محبوب خدا )، و دوست داریم هی با راضی کردن و‌ خوشحال کردن هم، به خدا مقرب بشیم و چون هم خدا رو خیلی دوست داریم، و دیگری رو می بینیم که داره سعی میکنه اخلاقش تا حد ممکن شبیه خدا باشه ( تخلقوا باخلاق الله )، این شباهت باعث میشه به او هم  عشق بورزیم. برا همین همش یه کاری میکنیم طرف بهش خوش بگذره و چون این دو طرفه‌س به هر دو مون و طبیعتا به بچه ها هم خیلی خوش میگذره و لذت بخش و شیرین میشه.. میدونید.. عشقی که واقعی و مبتنی بر ذات و فطرت آدمها و محوریت خدا باشه، واقعا خیلی شیرینه و لذیذه... عشق یعنی.. یعنی تمام معشوقت، برات مهمتر و با ارزشتر از خودت باشه..  پس قطعا یک عاشق واقعی فقط به فکر دنیای معشوقش نیست، و خیلی بیشتر به فکر زندگی ابدیش هم هست.. چون تازه اصل زندگی اون جاست... برای من عشق واقعی یعنی با تمام وجودت راضی باشی از هستی خودت بگذری، و به تن همسرت لباس رزم بپوشونی و راهی میدانش کنی.. اگه مرد رفتنه، بذاری بره.. مانعش نشی.. حتی تشویقش کنی.. بذار بره تا با دفاع از دین عزیز و دوست داشتنی خدا، به بالاترین مراتب وجودی انسان برسه و ملائک با لذت به هم نشونش بدن و بگن این مجاهد رو ببینید چطور با تمام وجودش داره از دین خدا پاسداری میکنه.. عجب جایگاهی این انسان داره پیدا میکنه پیش خدا... 
💜🍃 سلام خدمت اون خواهر عزیزی که با مادرشون زندگی میکنند و مادرشون میخوان کارهای خونه رو انجام بدن ولی نمیتونن تمیز اونکارهارو انجام بدن بگم که عزیزم دقیقا ما هم با مادر بزرگم همین مشکل رو داشتیم ولی چند تا کار بهتون میگم انجام بدین اول اینکه باید خدمت شما عزیز گرامی عرض کنم که ادما وقتی سنشون میره بالاتر کمی نگران میشن که نکنه خدایی نکرده از دست و پا برن یا زبونم لال زمین گیر بشن برای همین بعضی هاشون بهانه گیر و نق نقو میشن درصورتی که قبلا خیلی صبور و مهربان بودند و بسیار حساس و زودرنج میشن شما خیلی باید مواظب باشید آدم وقتی پیر میشه عین یه بچه میشه همونطور ناتوان و ضعیف عین بچگی های ما که ناتوان بودیم و همون مادر با صبوری و تحمل و حوصله به ما خیلی چیز ها یاد داد الان وقت جبران هست هرچند که هیچوقت نمیتونیم جبران کنیم ولی حداقل سعی خودمونو کرده باشیم دوم اینکه حتما کار و وظایفی به ایشون بدین که بفهمن مهمن و براتون ارزش دارن و حضورشون دیگه کمرنگ‌ نشده اگه به ایشون کاری ندین که انجام بدن حتما دور از جونشون از دست و پا میرن شک نکنید پس کار بهشون بدین وظایفی رو به عهدشون بذارید که بتونن انجام بدن مثلا مادر بزرگ من هم ۹۰سالشونه و ما وقتی متوجه شدیم مادربزرگم ظرف هارو درست نمیشورن ظرف های مهمان هارو جدا کردیم و ظرف هایی رو هم گذاشتیم برای دم دست خودش که توشون غذا درست کنه و بخوره شما هم یک سری ظرف بذارید برای دم دستتون که اون هارو مادرتون بشورن ولی ظرف های مهمان هارو خودتون با کمک مهمان ها بشورید و بعد جمع کنید(ما طبق عادت هرکجا مهمانی میریم کمک میزبان ظرف میشوریم اگر شما اینطور نیستین وقتی مادرتون سرگرم صحبت با مهمان هاست ظرف هارو بشورید)و به مادرتون بگید شما با مهمان ها صحبت کن و سرگرمشون کن ولی وقتی خودتون دوتا هستین ایشون ظرف هارو بشورن اشکالی نداره سوم اینکه لباس هارو از لباسشویی میخوان دربیارن بذارید اینکارو بکنن لباس ها رو که لباسشویی تمیز شسته ایشون فقط میخوان رو بند پهن کنند برید نگاهشون کنید اگر براشون سخت هست لباس هارو یکی یکی بدین دستشون تا ایشون پهن کنند اینکه شما میخواید همه ی کارهارو انجام بدین باعث میشه که ایشون فکر کنن که الان که دیگه هیچکاری نمیکنن بدنشون دیگه ضعیف تر داره میشه چهارم اینکه جارو کشیدن به خونتون رو نوبتی کنید یک روزشما و روز دوم مادرتون اینکارو انجام بدن مثلا امروز شما جارو بکشید و تمییز همه جای خونه رو جارو بکشید و فردا مادرتون اینکار رو انجام بدن چون روز قبلش شما جارو زدین روزی که مادرتون جارو میکشن زیاد کثیفی ها تو چشم نیست و اگر هم باز هم تمیز نشده بود ایشون رو بفرستین به بهانه ی پیاده روی یا خونه ی همسایه رفتن یه جارو دستی خودتون بزنید که ایشون متوجه نشن پنجم اینکه خودتونو با کاری سرگرم کنید هرکاری که دوست دارید و از انجامش لذت میبرید تا چند ساعت روی کارتون یا حرفه یا هنرتون تمرکزکنید و کمتر تو چشم مادرتون باشید تا دل دوتاتون برای هم کمی تنگ بشه و وقتی کارتون تموم شد برید کنار هم یه چایی بخورید و باهم کلی گل بگید و گل بشنوید خواهر گلم اگه کار ندیم دستشون و همه ی کارهاشون رو بکنیم هرروز ناتوان تر و ضعیف میشن حتما ایشون رو تشویق کنید هرروز برن پیاده روی یا خونه ی بستگان برن زیاد تو خونه نمونن که روحیه اشون همیشه خوب باشه و زیادی توی خونه نمونن امیدوارم کمکی کرده باشم منم سوگند ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🌻🍃 سلام میخوام که تجربیات زندگی متاهلی ام رو براتون بگم شاید که به دردتون خورد. من یه مرد ۲۸ ساله هستم وقتی میخواستم همسرم رو انتخاب کنم کلا در دل و احساس و عاطفه رو بستم تا یه ازدواج کاملا منطقی و عاقلانه داشته باشم ( البته اینم بگم که یه آدم به شدت عاطفی هستم و فکر نکنید که از عشق و احساس به همسر به دور هستم ) به خودم گفتم اول عاقلانه انتخاب کن بعد یه عمر عاشقانه زندگی کن. نشستم با خودم بدون تعارف ویژگی های مثبت و منفی ام رو لیست کردم و همچنین ویژگی ها و خصوصیاتی که همسرم باید داشته باشه رو تعیین کردم. یه جمع بندی کردم و به مادرم گفتم همچین همسری میخوام. خب رفتیم چند جا خواستگاری که نشد ( یا اونا نمیخواستن یا ما ) تا اینکه رفتم خواستگاری دختری که الان همسرم هستن. همیشه به خودم میگفتم که اگه تو همه کارها عجله میکنی حق نداری تو ازدواج عجله کنی بخاطر همین مسئله دو تایی نشستیم درباره تمام موضوعاتی که برامون مهم بود صحبت کردیم . یادمه جلسه اول بهش گفتم که هر مسئله ای که برات مهمه و حساسیت زاست باید ازم بپرسی منم بهت قول میدم صادقانه جواب بدم و بالعکس. اونم پذیرفت . به خونواده دختر از طریق خونوادم گفتم که دو طرف یه فرصت خیلی خوب به همدیگه بدن واسه تحقیق نهایی ( نظر خودم حداقل یه ماه بودش ) که اونا هم پذیرفتن . خلاصه بعد از تحقیق نهایی و جمع بندی صحبتهامون با همدیگه عقد کردیم. تجربیات این چند سال زندگی مشترک میگه که اگه واقعا دوسش داری از، اشتباهاتش گذشت کن و به همسرت عشق بورز طوری از سر کار بیای خونه و همسرتو در آغوش بگیر که همسرت فکر کنه چند ساله ندیدیش . وقتی اینا رو انجام بدی و تو تمام مسایل زندگی همسرت برات مهمترین باشه اونوقت نتیجه اش هم میبینی . نتیجه اش اینه که اونم خودشو تماما وقف تو میکنه و تمام عشقشو نثارت میکنه اینا همش تو زندگی بنده واقعیت داره . منم یکی مثه شماها که تو این جامعه دارم زندگی میکنم. تو مسائل زناشویی هم از همسرم خواسته ها و نیازها و انتظاراتش رو خواستم ، اوایل رو نداشت بگه ولی بهش کمک کردم گفتم که رو کاغذ بنویس و بهم بده اونم بعد چند روز همین کار رو کرد منم خواسته ها و انتظاراتمو نوشتم و بعد اینکه یخمون آب شد نشستیم دربارش صحبت کردیم و پیشنهاد منو قبول کرد پیشنهادم این بود که مشترکاتمون رو انجام بدیم که اونم خیلی خوشحال شد ( این گفتگوها بعد از عقد و قبل از عروسی بود ) وقتی وارد زندگی شدیم عشق و علاقمون چند برابر شد و اون مسایل جنسی که اشتراک با هم نداشتیم به دلیل وجود معجون عشق به روابطمون اضافه شد ( البته نه همه اش بلکه بعضی از آنها ) اینا رو گفتم که بدونید عشق و علاقه و محبت بین زوجین حرف اول رو میزنه و کسایی که این مورد رو بهش اهمیت بدن به باقی نیازاشون تو زندگی مشترک میرسن میگن چون که صد آمد نو هم پیش ماست. امیدوارم این تجربه چند ساله از ازدواجم بتونه به کاربرای این کانال کمکی کرده باشه. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❤️🍃 سلام می خوام یه داستان کوتاه بگم و تجربه‌ای که ازش کسب شد. جایی خوندم در شخصیت انسان سه بعد وجود داره، بعدی که به خانواده ش نشون میده، بعدی که غریبه‌ترها می‌بینند و بعدی که فقط خودش میدونه!  از بچگی از دوست و آشنا می‌گفتن من چقدر آروم و خون سردم، مرموز هم می‌گفتن یا بچه مثبت! در حالی که اینها بخشی از من هستند یا شاید تلقین محیط به من! ولی من خودم می دونم نه اون قدری مثبتم که اون ها فکر می کنن و نه اون قدری بی احساس و بی تفاوت، و بعدی از وجودم شیطنت وجود داره در کنار همون آرامش!  این باعث می‌شد همیشه محافظه کار باشم و مرموز به نظر برسم چون طبق الگوی اون ها زندگی می‌کردم. اکثراً جوری رفتار می‌کردم که اون تصویر تو ذهن اون ها بمونه و در عوضش هم نمی تونستم با غریبه‌ترها ارتباطاتم رو کنترل کنم و دوستان زیادی نداشتم تا جایی که آدم‌ها یا از من متنفر بودن یا عاشقم بودن!  حد وسطی وجود نداشت و فقط دوستان صمیمیم بخشی از بعد پنهانم رو می دیدن. تا وقتی که... تو محیطی جدیدی قرار گرفتم و اون جا حس می‌کردم هیچ عشقی وجود نداره! و حتی قلدری و آزار وجود داشت در حالی که من بی آزار بودم و حتی در حد توانم سعی می‌کردم مفید باشم!! تا اینکه یروز یکی از اون افراد منوبطرز خیلی بدی مسخره کرد اون هم جلوی افراد زیادی و مخصوصاً ی سری افراد که جلوشون رودربایستی داشتم و جالب این جاست کسانی که دوست خودم می دونستم با سکوت شون (البته به جز ی نفر) طرف اون رو گرفتن و من بی گناه مورد آزار قرار گرفتم. شاید به نظر اون فرد کارش با حال بود ولی زخمی به قلبم زد که هنوز بعد ۶ سال وقتی ناخودآگاه یادم میافته جاش درد می کنه! من اون روز و حتی بعداً هیچ وقت جواب اون کاری که با من کرد رو ندادم ولی هر چقد سعی کردم نتونستم ببخشمش هر چند پشیمونم نبود، و دلیل کارش صرفاً این بود که من باهاش فرق داشتم و این اصلاً قانع کننده نیست!  جلوی اون ها نه ولی تو خلوت خودم خیلی گریه کردم و فکر نکنید همون یبارم بود اون مستقیم بود و مدت یه سال این رفتارها ادامه داشت نه فقط توسط اون شخص ولی اون ماکزیمم بود!!جالب‌تر اینکه روی واقعی خیلی از افراد رو هم بهم نشون داد و در عوض به جای آدم های فیک دوستان واقعیم رو شناختم اما این برام کافی نبود!  از اینکه مثل ی ربات احساستم رو مخفی کنم از اینکه ی قربانی باشم و دیگران فکر کنن میتونن آزارم بدن و قلدری کنن، چون من همیشه باید آدم مظلوم و آروم داستان می‌بودم! اون جا بود که فهمیدم درسته همه آدم‌ها مهربون نیستن ولی منم رفتارهام ایراداتی دارن. محیطم رو تغییر دادم، سعی کردم بیشتر خودم باشم، بیشتر لبخند بزنم و متعادل باشم با آدم‌ها، یه من قوی رو تونستم قدم به قدم در طول یکی دو سال بسازم... خودم بودم ولی ی من بهتر ی درونگرای دیوونه تا حدی آروم و تا حد بیشتری به قول دوستام با حال! کائنات وقتی قدم‌های منو دید راه‌های جدید، همراه‌های خوب به زندگیم آورد و چقدر حالم بهتر شد وقتی اون آدم‌ها رو می‌دیدم ولی این قدر قوی شده بودم که ازشون متنفر نباشم؛ تا نادیده شدن بگیرم!  من نمیگم اون ها بد بودن من خوب ولی دنیا جای بهتری میشه اگه قضاوت‌ها کمتر بشن، اینکه آدم بدونه دل شکستن هنر نیست، اینکه بدونیم هر آدمی قصه‌ای داره سختی و خوشی‌هایی داره و نباید به خاطر اینکه دوستش نداری بهش حس بدی با رفتارت!! اون روزا عشق افرادی که واقعاً دوستم داشتن رو کمتر حس می‌کردم و بیشتر رفتارهای اون افراد تو ذهنم بود و کسل و افسرده بودم هم به اون دلیل هم بدلیل اینکه اعتماد به نفسم کم شد بود.  ولی بعد که تصمیم گرفتم قوی بشم و ورژن بهتری از خودم بشم محبت واقعی رو بهتر دیدم. با وجود همه اینها هنوز خاطره اون روز گاهی آزارم میده و این نشون میده چقدر رفتار ما آدم‌ها در قبال هم میتونه موثر باشه و حق الناس در پی داشته باشه. درسی که من گرفتم این بود که اونی باشم که خوب یا بد اون قدر قوی باشه که بتونه اشتباهاتش رو بپذیره، که بتونه فکر و رفتارش رو اصلاح کنه و در نهایت خود خودش باشه چون نمی شه توقع داشت همه آدم‌ها تو رو دوست داشته باشن. پس تو لازم نیست بر اساس تصور اون ها زندگی کنی که مقبول شون باشی، احترام بذار، لبخند بزن، مهربون باش ولی اون قدر قوی باش که به خاطر شون نشکنی و محبت واقعی رو فقط ارزش بدی. حتی اون زمانم که اعتماد به نفس نداشتم در جواب بدی نکردم و الان هم نمی‌کنم چون اولویت گذاری تو زندگیم انجام میدم و این حس خوبی بهم میده. با اینجال به قول ماتین لوترکینگ [و در آخر ما حرف‌های دشمنان مون رو فراموش خواهیم کرد اما سکوت دوستان مون رو هرگز].... و امان از رفیق‌های نیمه راه و امان از دل شکستن...  شاید یه روز از ته قلبم ببخشم ولی وقتی مظلومیت و تنهایی اون روزم رو یادم رفت؛ ولی فراموشی فکر نکنم! 
💜🍃 با سلام این تجربه شخصی بنده هستش . بنده یکی از کسانی هستم که متاسفانه و یا شاید بدبختانه به این مشکل فوق حاد ( اصلا بزرگنمایی نیست و عین حقیقته ) دچار شده بودم. اما خدا را شکر این مساله با ازدواج بطور کامل حل شد. غرض از این پست صرفا اگاهی بخشی و راه حل برای عزیزانی که به این مشکل حاد و شدید دچار هستند . روزگار من در قبل ازدواج فاجعه بود فاجعه به معنای حقیقی کلمه . طوری وضعم بود که هر روز مشکل داشتم . هر روز خدا . در حسرت بودم روزی اینکارو نکنم . در حسرت بودم ارامش روحی داشته باشم . با کوچکترین موردی بر انگیخته میشدم. این حال روز من قبل ازدواج بود! برداران و خوهران میدونم جامعه فوق تحریکی وجود داره. میدونم شرایط ازدواج سخت شده . میدونم ارزش ازدواج و سنت اسلام ظاهری شده متاسفانه. اگر به سلامتی خودتون اهمیت میدید حتما ازدواج کنید. من جایی شنیدم ایت الله ... در عنفوان جوانی که احساس نیاز کردنند بلافصله به پدر و مادرش اونم دو نصف شب ! اصرار کردند که حتما همین الان باید برید خواستگاری! خلاصه اصرار ایشان مجبور میکنه پدر و مادرش که میرن خواستگاری. بنظرم اگر این بزرگوار مشکل نیاز جنسی شو از طریق ازدواج حل نمیکرد مسلما الان آیت الله که سهله بکله شاید به راه انحراف کشیده میشد . الان بشدتت پشیمانم چرا در بیست تا بیست و پنج سالگی ازدواج نکردم . چرا آرامشی که الان دارم چرا نباید چندین سال پیش نباید داشته باشم. اشکال عمده متوجه خود شخص بنده هست . چرا که هیچکس به اندازه خودم  نمیتونست کمکم کنه . انسان میتونه تصمیم بگیره به عرش اعلی بره میتونه تصمیم بگیره با کله زمین بخوره . راه درست از بیراهه کاملا مشخصه مخصوصا در این مورد. تاکید میکنم حتما یک ازدواج عاقلانه و هدفمند در پیش بگیرید . خدای نکرده نرید از هول حلیم بیفتید توی دیگ. صحبت یک عمر هستش . هدف من از این صحبت اینه که تنها راهکار این مشکل ازدواج شرعی مخصوصا دائم ( نظر و تجربه شخصی). من هنوز که هنوزه مشکلات مادی و مسایل دیگر دارم ولی مشکل خودارضایی حل شده بقیه مسائل در پناه خدا حل میشه چرا که امید دارم گامی در راه خدا بر داشتم و او نیز مسائل دیگر رو برام هموار میکنه . خلاصه کلام این مسیر ازدواج در پیش بگیرید حتی اگه زمان زیادی ببره چون ماهی رو هر وقت از اب بگیرید تازه هست . از دوستان عریز و خوانندگان محترم تقاضا دارم اگر تجربه های این دست دارنند به اشتراک بگذارن چرا که  غالب افراد دچار مشکل از این دست سنین پایین دارند و متاسفانه بعلت حجب و حیا و ... نمیتوند این مساله رو با کسی درمیان بذارن . این دست تجارب میتونه کمک کننده باشه یا لااقلش امیدوار کننده . به امید ازدواج و اشتغال جوانان این سرزمین   یا علی
❤️🍃 2 سال پیش ازدواج کردم اون موقع شوهرم 20 سالش بود و من 23. خانواده فرهنگی و تحصیل کرده ای بودیم. خواستگار زیاد داشتم. یه شب که برام خواستگار اومده بود خانواده ی شوهرم که اسمش رو میذارم رضا، سر زده اومدن خونه ما. مادرش با مادرم فامیل بود. وقتی دیدن واسه من خواستگار اومده خیلی ناراحت شدن. اینو بگم که من رضا رو که کلاس 5 ابتدایی بود دیدم و بعد اون تا اون شب ندیدم. یعنی رفت و آمد داشتن خانواده هامون اما قسمت نبود ما همدیگه رو ببینیم. من لیسانسم رو تازه گرفته بودم و تازه رفته بودم سرکار و اون سربازیش رو تموم کرده بود و سیکل داشت و تو یه مغازه شاگردی میکرد. وقتی همدیگه رو اون شب دیدیم من مهرش به دلم افتاد و خواستگارم رو رد کردم اما به کسی دلیلش رو نگفتم. فردا شب اونم خانواده ش رو راضی کرد و اومدن خواستگاریم. پدر مادرم سر سخت مخالف بودن و ما هر دو تا مون راضی. حتی من از سن و تحصیلات و هزار بهونه دیگه آوردم اما اون گفت یا باید مال من بشی یا هرگز زن نمیگیرم. بعد از 6 بار خواستگاری تو دو ماه مراسم عروسی مون گرفته شد و یه هفته ای رفتیم سرخونه زندگی مون. بعد از مدتی پچ پچ های فامیل شوهرم شروع شد که زنش پیره به درد نمیخوره و این حرف ها. رضا درآمد آنچنانی نداشت. مادرش از خونه بیرون مون کرد، پدرم با این شرط رضایت به ازدواج داد که دیگه برنگردم خونه اش. من تو یه شهر دیگه کار میکردم. طلا هام رو فروختم یه کمی از بدهی های عروسی مون رو باهاش دادیم. یه رنو خریدیم. تو اون شهر یه واحد با دو میلیون اجاره کردیم و ماهی 250 کرایه میدادیم. مادرم و مادر رضا چند تا اسباب کهنه بهمون دادن. یه موکت داشتیم با یه دست رخت خواب یه تلویزیون کوچیک قدیمی و یخچال دست دوم و چند تا ظرف کهنه و قدیمی. اون موقعی که از خونه بیرون مون کردن شوهرم اشک تو چشاش جمع شد و گفت ببخش بدبختت کردم، لیاقتت بهتر از اینا بود، گفتم مرد زندگیم تویی جز تو کسی به چشمم نمیاد. یه مدت بگذره همه چی خوب میشه. اون شب تو خونه خالی و سرد تو بغل همدیگه هر دوتامون گریه کردیم. تا 3 ماه همه چی خوب بود اما حرف های فامیل های رضا و مادرش هواییش کرد. شروع کرد به ایراد گرفتن، فحش دادن، رفیق بازی، دختر بازی، شب ها جدا ازم میخوابید، ماه به ماه بهم دست نمیزد.  آزارم میداد، میگفت من پیرزن گرفتم، تو خیابون که زن های بی حجاب رو میدید میگفت اون رو نگاه جووووووون چه بدنی داره الان نداشته باشیش ...، منم فقط خود خوری میکردم. تا عصر سرکار بود من تو خونه هم دلخوشی نداشتم. زیر پاش نشستن که طلاقم بده . گفت من زن جوون میخوام . با حقوقی که میگرفتم تیکه تیکه واسه خونه وسایل خریدم. 3 ماه رفت خونه مامانش شهرمون و منو تنها گذاشت. خبردار شدم اونجا رفتن واسش خواستگاری. جلسه خواستگاری دختره بهش گفته لاغری بچه ای آس و پاس و علاف و بی کاره ای. من خونه میخوام به اسمم بکنی باید ماشین واسم بخری ... سکه مهرم کنی و نزدیک 12 میلیونی خرج رو دستش گذاشته بودن و آخرش دختره رو بهش ندادن.  بعد 6 ماه از اون قضیه برگشت. وقتی اومد خونه همه چی تغییر کرده بود. یه زندگی ساخته بودم که تو رویاهام هم خودم باورم نمیشد. همه وسایل خونه رو نو کرده بودم. اونم هر چی پس انداز داشت و حقوق گرفته بود خرج علافی کرده بود. 3 ماه دیگه تو خونه مثل دو تا غریبه باهام رفتار میکرد. دریغ از یه نگاه با محبت. من هر روز با نوازش بیدارش میکردم. شب ها از پشت بغلش میکردم تا بخوابم. از بیرون که می اومد براش نوشیدنی میاوردم. حتی جوراب هاش رو مجبورم میکرد از پاش در بیارم و تو لگن وسط هال آب بیارم و پاهاش رو بشورم.  همیشه بهش میگفتم مرد زندگیم، شیر مرد پرقدرتم، نفسم، عشقم، همه کسم. یه شب ناراحت از بیرون اومد یه دعوای حسابی باهام کرد. 2 ماه دیگه گذشت و من ماشین مون رو عوض کردم و یه پراید گرفتم. واسه خودمم طلا هندی خریدم. به وضع خودم جلوش میرسیدم. یه روز بیرون یه خانوم مسن پیش شوهرم منو واسه پسرش خواستگاری کرد، شوهرم غیرتی شده بود باور نمیکرد. بهش گفتم من تو رو همه جوره دوست دارم. همین که روم غیرت داری و سایه ی سرمی واسم دنیاییه. تو بغلش گریه کردم. همش پیشونیم رو میبوسید و ازم معذرت خواهی میکرد. فرداش حالم بد بود. نمیتونستم بلندشم. دست چپم درد میکرد. منو بغل کرد و رسوند دکتر گفتن مال فشار عصبیه همون جا هم معلوم شد باردارم. باهام رفتارش عوض شد. تو کارهای خونه کمکم میکرد. جلو دیگران مثل گذشته طرفداریم رو میکرد، میگفت تو جوجه ی ناز و تپل منی منم شیر پر قدرتتم. میذارمت رو سرم و تو جنگل راه میرم و بهت افتخار میکنم. یه روز بی خبر پدرم که منو طرد کرده بود اومد شهری که ما بودیم با مادر شوهرم و مادرم. همه شون به زندگی مون غبطه میخوردن. پدرم شب عروسی که من از خونه ش رفتم حتی رو سرم دست نکشید اما اون روز مثل یه بچه بغلم کرد بوسم کرد گفت رو سپیدم کردی.
💜🍃 سلام برای دختر ۱۵ ساله که خواستگارش پسر عموشه و اعتیاد داشته مینویسم ... من ۱۴ ساله دارم با همسری زندگی میکنم که شب خواستگاری فکر کردم بهترین مردی هست که میتونه در دنیا باشه اعتیاد داشت ولی بهم نگفته بودن و خودشم نگفته بود چون بقول خودش وقتی منو دیده بود خیلی خواسته بوده منو نمیخواسته ردش کنم با این اوصاف اعتیاد که بیاد وسط عشق و محبت و دوست داشتن همرو از بین میبره و جز نفرت و تنهایی و خفت و خاری کشیدن و در به دری و حسرت کشیدن هیچ چیزی برات نمیمونه من وقتی فهمیدم معتاده که بچه مو باردار بودم دیگه نتونستم برگردم تو راه پر از اشک و سختی و عذاب ما رو نرو اشتباه محض هست ازدواج با معتاد خدا میدونه چه روزایی چه شبایی مارو بیرون کرد از خونه که فقط بشینه مصرف کنه زیر برف و بارون تو شب چهار شنبه سوری با تن لرزون و هزار غصه به دل تو خیابونا راه میرفتم تا اون کارش تموم بشه بتونم برم خونه ۴ سال پاک بود خیانت کرد در جوابشم گفت اعتیاد که ترک کنی سخته یه لذتی جایگزینش میشه بیشترام لذت جنسی حرام یا صیغه رو میزارن و زن شون رو تو عذاب میزارن که جایگزین مواد لذت زن بازی یا رفیق بازی یا هر کوفتی میزارن و تو باید فقط عذابا رو بکشی هیچ وقت منطق درستی ندارن که درکت کنن فقط خودشون رو و نیاز خودشون رو میبینن خماری میکشه و تو تنهایی خماری میکشه و تو بی پولی خماری میکشه و هیچ جا نمیره خماری میکشه و وسط خونه زندگیت دراز به دراز خواب عین میت خماری میکشه و تو نگاه میکنی و هیچ کاری ازت ساخته نیست خماری میکشه و تو نیازات بی جواب میمونه خماری میکشه و تو باید عین زن بیوه تنهایی بری مهمونی یا بیرون و همیشه آویزون دیگران باشی اینا تازه وقتی هست که فقط خماره و با تو کاری نداره اگه بخواد اذیت کن باشه که وامصیبتا ... مگه چقدرررر طرف به اصول انجمن پایبند باشه که اونم خیلی مرد میخواد کم داریم برای خودت عذاب درست نکن خواهر گلم ترک کنن بازم لغزش میکنن و دوباره میرن سمتش دلتو خوش نکن ترک کرده ترکی در کار نیست یه مدت میزارن کنار دوباره میرن سراغش پدرتو در میارن من بارها بخودکشی فکر کردم تو‌زندگیم از بس که از لغزشها و مصرف های دوباره ی همسرم جونم به لبم میرسید الانم داره متادون مصرف میکنه خودشم خسته شده ولی نمیتونه بزاره کنار و عذاب میکشه منم بی جرم‌و گناه کنار خودش داره با رفتاراش با کاراش عذاب میده تااازه همسر من بهم نگفته بود اعتیادشو ... اونقدر توقع داره درکش کنم خماریشو نئشگی شو مستی شو رفیق بازی شو حتی خیانت کردنشو میزاره پای اعتیادش میگه موادو که گذاشتم کنار وسوسه میشدم لذتی جایگزینش کنم گول خوردم و هزار بهونه که توقع داره درک بشه تازه خواستگار شما که از الان گفته معتاد بوده فردا تو زندگیت هیچی نمیتونی بگی چون میگه خودت خبر داشتی من مشکل داشتم و قبول کردی ... هر چند در آخر معتقدم چیزی که خدا تو سرنوشت آدمها قرار داده باشه با هیچ حرف و مشورت و تحقیقی عوض نمیشه مگر با دعا از خدا بخواه زندگی خوب نصیبت کنه فقط دعا واقعا فقط باید از خدا بخوای که از همه چی باخبره از آینده و خوب و بد آدمها ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❤️🍃 سلام الان دیگه کمتر کسی وجود داره که تاثیر کلمات رو بتونه نادیده بگیره. در روابط زناشویی هم کلمات نقش تعیین کننده ای دارن و زن و شوهر می تونن با کمک قدرت کلمات روابط عاطفی و حتی جنسی شون رو گرم تر و موندگار تر بکنن. منتهی بین زن و مرد تفاوت های اساسی وجود داره، بنابراین نمیشه انتظار داشت که یک کلمه یا جمله روی زن و مرد یک تاثیر واحد داشته باشه . بنابراین خانم ها نباید انتظار داشته باشن اثری که با  جمله ی معروف " دوست دارم " در خودشون احساس می کنن، همون احساس هم در شوهرشون ایجاد بشه. چرا ؟ چون زن و مرد با هم فرق دارن، البته استثنائات رو نمیشه نادیده گرفت، مثل بقیه ی توصیه هایی که دیگران می کنن، این مورد رو هم روی شوهرتون امتحان کنید، شاید خوشش اومد! مردان طالب قدرت، ریاست، اقتدار، بزرگ دیده شدن و ... هستند . شما هیچ وقت نباید به یه مرد بگید ، واااای چقدر نازی؟! عزیزم دوست دارم ! و ... ! شما جای ... می تونید تقریبا همه ی جملات و کلماتی رو که خودتون از شنیدنش لذت می برید رو بذارید . با مرد باید مثل یک مرد حرف بزنید نه یه زن!!! می خواید به شوهرتون بگید دوسش دارید؟ می خواید بگید براش می میرید؟، می خواید بگید بدون اون زندگی براتون معنی نداره؟ و ... ؟ برای گفتن این جملات با چاشنی مرد پسندانه، باید دو نکته رو مورد توجه قرار بدید : 1 -  این که ابراز علاقه باید عملی باشه: بر خلاف زنان که ابراز علاقه ی زبانی اونا رو راضی می کنه، معمولا مردان این طور نیستند.  برای ابزار علاقه به مرد کارهای عملی انجام بدید، نیازی هم به گفتن نیست، همین که شوهرتون ببینه تا تهش رو میره. حتما می پرسید چه کارهایی؟! شستن جوراب!، واکس زدن کفش!، اتو کردن لباس!، پذیرایی بعد از برگشتن سر کار، حفظ سکوت موقع استراحت ( مخصوصا اگه بچه دارید ) ، آشپزی مورد دلخواه شوهر، خرید لباس برای خودتون بر طبق میل اون، غر نزدن ، یکی به دو نکردن و ... ! حالا می خواید تاثیر این کارهای ساده رو صد چندان ( با اغراق ) بکنید ؟! اگه فرصتش پیش اومد همین کارها رو در جمع انجام بدید! مثلا رفتید مهمونی و کفش های آقا خاکی شده! صدا می زنید خانم ... میشه واکس بهم بدید؟ می خوام کفش های شوهرم رو برق بندازم؟! خانم ها: باور کنید آقایونی که یکی دو خط بالایی رو خوندن الان یه لبخند رو لب هاشون نقش بسته !!! مجردها میگن: یعنی میشه؟! متاهل هایی که با خانم شون غریبه هستند هم میگن شتر در خواب بیند پنبه دانه ! ولی اگه میشد خوب بود ! 2 – حالا اگه خواستید زبانی علاقه تون رو به شوهرتون ابراز کنید باید کلمات و جملاتی رو به کار ببرید که  در حیطه قدرت طلبی ، ریاست طلبی ، اقتدار و به طور کلی در برگیرنده ی ویژگی های مردانه باشه . به طور مثال به کار بردن لفظ " آقام " در جمع ، پهلوونم ، قدرتمندم ، سرورم ، تاج سرم ، تکیه گاهم و ... ! لازمه بازم بگم که؛ در زندگی زناشویی، مباحث تساوی حقوق و ... رو بریزید سطل آشغال!. با القاء حس مردن بودن به شوهر، بیشتر از حق تون دریافت خواهید کرد. زندگی زناشویی ما ایرانی ها وقتی رو به سردی رفت که تفکرات غربی رو وارد زندگی مون کردیم . " ما " رو حذف کردیم و جاش " من " گذاشتیم . یه شوهر خوشحال، مقتدر و قوی بهتره می تونه یه زندگی خوب رو براتون بسازه یا یه شوهر با اعصاب داغون و دلسرد نسبت به زندگی؟! موفق باشید   ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❤️🍃 سلام انسان رشد نمی کنه مگر اینه که سختی بکشه حتی سختی هایی که مسبب اون ها شاید خود فرد نباشه ، به جای آه و ناله کردن و افسردگی گرفتن باید از این سختی ها هم برای ساختن خودمون استفاده کنیم . قدرت و توان تحمل سختی چیزی نیست که یک شبه قابل دست یابی باشه ، برای همین باید از بچگی آموزش ها رو شروع کنیم . یکی از رفتارهای غلط والدین در این زمینه رو خدمت تون عرض می کنم ؛ بچه ی من نباید چیزی کم داشته باشه ؛ والدین تمام توان شون رو برای رفاه فرزندان به کار میگیرن ، خب این وظیفه ی هر پدر و مادری هستش ولی آیا این به معنی اونه که اون قدر امکانات به بچه بدیم تا کمبودی احساس نکنه ؟ حسرت داشته های دوستانش رو نخوره؟ اگه چیزی خواست فوری براش فراهم کنیم ؟ آیا پدر خوب بودن یعنی این که اجازه ندیم آب تو دل بچه تکون بخوره ؟! اگه جواب شما به سوالات بالا مثبت هستش ، توصیه می کنم کمی تامل کنید . فرزند رو نباید لای پر قو بزرگ کرد ، چون این فرزند در آینده وقتی وارد جامعه شد تحمل سختی های معمولی و رایج زندگی رو نخواهد داشت . وقتی بخواد مستقل بشه چون به سختی کشیدن عادت نکرده ، چون روش های درست مواجهه با سختی در وجودش نهادینه نشده  ، در زندگی با مشکل مواجه خواهد شد . بنابراین متناسب با سن و توان فرزندمون  باید اجازه بدیم که دچار سختی های طبیعی زندگی بشه تا برای حضور مستقل در جامعه آماده بشه . منظور از سختی های طبیعی زندگی چیه ؟ 1 – هر امکاناتی خواست فوری براش فراهم نکنیم . فرض کنیم فرزند شما فلان اسباب بازی رو می خواد ، شما هم از لحاظ مالی مشکلی برای تهیه ی اون ندارید ، قدرتش رو دارید که 10 تا از اون اسباب بازی رو بخرید ، منتهی چون می خواید فرزند شما برای به دست آوردن خواسته ش یه زحمتی بکشه ، بهش میگید قیمت این اسباب بازی مثلا 20 هزار تومانه ، اگه بتونی با پول تو جیبی که بهت میدیم ، مثلا 10 هزار تومان جمع کنی ، نصف دیگه رو ما میدیم و اون اسباب بازی رو برات میخریم . پیشنهاد دوم ؛ بنده با جایزه دادن میونه ی خوبی ندارم ، برای همین می تونیم متناسب با توان فرزندمون یه کارهایی بهش محول کنیم و بابت انجام اون کارها بهش "دستمزد" بدیم . انتظارات ما نباید تربیتی باشه ، یعنی نگیم اگه پسر خوبی بودی بهت دستمزد میدم ! برای تربیت و یا هدایت بچه ها باید از روش های دیگه وارد عمل بشیم . فرض کنیم شما شغل آزاد دارید ، آیا در محل کار تون کاری هست که فرزند شما بتونه انجام بده ؟ دوست شما چطور ؟ دایی و عمو چی ؟! ممکنه شما شغلی داشته باشید که بخشی از کار رو در منزل انجام میدید ، نمیشه بخش کوچکی از کار رو فرزند شما انجام بده ؟ بعد هم بهش میگید قسمتی از دستمزدی که بابت انجام این کار قرار بهش برسه رو به اون میدید . یه شغل فنی و تخصصی دارید ؟! میشه مرتب کردن میز کار رو به بچه واگذار کرد ؟! میشه برای ابتکاراتی که بچه ها در حین انجام کار از خودشون نشون میدن دستمزد بیشتری داد . ممکنه قبلا پسر شما مواظب اسباب بازی هایی که براش می خریدید نبود و در مدت کوتاهی اونا رو به دیوار می کوبید . مطمئن باشید اگه برای به دست آوردن اسباب بازی دلخواهش زحمت بکشه ، دیگه اون رو عمدا خراب نمیکنه . در پایان این قسمت لازم به ذکر هستش که هرگز بابت وظایف اولیه به بچه دستمزد ندید . منظور از وظایف اولیه رعایت ادب ، احترام گذاشتن به بزرگترها ، اجرای وظایفی که در خونه به عده ی اون گذاشته شده و ... هستش . 2 – اجازه بدیم اثرات تنبلی کردن رو ببینه معمولا در هر خونه ای تقسیم کار وجود داره ، اگه به هر دلیلی فرزند شما در انجام وظیفه ای که داره کوتاهی کرد ، اگه اتفاق خاصی نمی افته ، بذارید اثر انجام ندادن اون کار رو با چشم ببینه . مثلا پسر خانواده وظیفه ی خرید نان رو بر عهده داره ، به هر دلیلی تنبلی کرد و این کار رو انجام نداد ، پدر و مادر نباید برای خرید نان اقدام کنن ! سفره رو پهن کنید  و خورش خالی بخورید !!! واقعا سیر نشدن در یک وعده کسی رو نمیکشه ! ولی سفره ی خالی از نون ، تنبلی پسر رو خواهد کشت ! اگه فرزند شما مشق نمی نویسه ، اعصاب تون رو خرد نکنید ، بذارید بدون نوشتن مشق به مدرسه بره ، بذارید سر کلاس جلوی بقیه شرمنده بشه ( با معلم شون هماهنگ کنید ) 3 – اگه در پارک ، مهمونی یا ... رفتار ناشایستی ازش سر زد ، به جای تنبیه یا سرکوفت زدن ، کافیه مدتی اون رو به اون مکان ها نبرید و دلیلش رو هم بهش بگید . کلا محروم کردن بچه از امکانات به خاطر خطاهایی که انجام میدن هم جزء سختی های طبیعی محسوب میشه . منتهی جنس محرومیت باید با خطایی که بچه انجام میده متناسب باشه . مثلا اگه دعوا کرده نگید " پویا " تعطیل ! و ... لازم به ذکر دوباره است که روش های انتخابی ما برای سختی دادن به بچه ها باید متناسب با سن ، جنسیت و توان اون ها باشه . موفق باشید
💜🍃 سلام به همه ی خانم ها و آقایون گل بنده تا پارسال در چنین ایامی می آمدم و پست می خوندم و نظر می دادم گاهی . این پست رو برای خانم ها و آقایونی می ذارم که دوست دارن ازدواج بکنن و شرایط محیا نیست. بله برای من هم محیا نبود ...مسائل مالی... خانمی که مورد پسند بنده باشه نبود ... و خیلی شرایطی که همه جوونایی که دم ازدواج هستن هم من داشتم. توکل کردم به خدا و همچنین خانم فاطمه (س) ، زمانی هم که به همسرم رسیدم گفتم که توانایی خرید خونه ندارم ... ، عروسی هم شاید نتونیم ... ، اما تمام تلاشم رو می کنم ، ایشون و خانواده شون اصلا سخت نگرفتن به بنده . نه خودشون و نه خانوادشون ، یک دفعه حرف از خونه و عروسی نزدن. همسرم ، خانم مومن و مهربونی هست. خیلی با دل من راه میاد ، منم که می میرم براش این قدر که دوسش دارم. البته منم با دلش راه میام. باورتون نمی شه واقعا مثل معجزه شد که بنده تلاشم رو کردم و بدون کمک پدر و مادرم خونه خریدم ... ، من همیشه به همسرم میگم که خدا بخاطر گذشتی که تو کردی و ساده نگاه کردی به ازدواج این خونه هدیه تو هست در حقیقت. البته هنوز عروسی نگرفتیم ... ان شاء الله من مطمئنم خدا پول یه مهمونی ساده رو بهمون میده دیگه حداقل ... خانمم که میگه اصلا مهمونی نمی خواد ... ، ولی من دوست دارم براش عروسی بگیرم حتی ... ، بنده توی تهران هم زندگی می کنم ... اینا رو گفتم بخاطر اینکه به آقایونی که میگن دختره خوب نیست ، بگم که امیدتون به خدا باشه و تمام تلاشتون رو بکنید ، هم قبل بدست آوردن همسرتون هم بعدش ... که البته بعدش مهم تره ... توی زندگی گذشت و خوش اخلاقی هم لازمه. به خانم ها هم میگم که اگر دوست دارن ازدواج کنن باید فکر پول و خونه و چشم و هم چشمی و ماشین نباشن . ازدواج یه چیز مقدسه و خدا خودش کمک می کنه. البته نه اینکه اگر ماشین و خونه و اینا بد باشه! موضوع اینه که اگر پسری خوبه ، فرصت ازدواج خودتون رو با آمال و آرزو های خانواده هاتون عوض نکنید. در پناه حق باشید...
💜🍃 9 تجربه برای خرید و فروش طلا این 9 تجربه برای خرید و فروش طلا به شرح زیر است: سلام تجربه اول: به هیچ طلا فروشی اعتماد نکنید، مخصوصاً اگر آشنا باشد. بنده تا قبل از ازدواج هیچ گونه تجربه‌ای در خصوص خرید طلا نداشتم. پس از پایان مراسم عقد و عروسی، تعدادی النگو و پلاک ناهمگون روی دست‌مان مانده بود که چاره‌ای نداشتیم مگر این که همه را بفروشیم و طلای یکدستی خریداری کنیم. به همراه همسرم به چند مغازه‌ی طلا فروشی مراجعه کردیم و پس از پرس و جوی قیمت و مشاهده‌ی طلاهای چند مغازه، یکی را همسرم پسندید و با فروشنده وارد مذاکره شدیم. احساس کردم چه آدم متین و قابل اعتماد و منصفی است. هم طلاهایمان را گران‌تر از سایرین خرید و هم قیمت طلا‌ها را علی الظاهر خوب حساب کرد. خوشحال و خرم از مغازه خارج شدیم و برای خرید گوشواره به مغازه‌ی دیگری رفتیم. دیدم قیمت طلای ساخته را خیلی بالا می‌گوید. عرض کردم ما همین الان ۵ تا النگو خریدیم به فلان قیمت. فروشنده با اطمینان گفت: «امکان نداره!». فاکتور را به او نشان دادیم و در کمال تعجب به ما نشان داد که طلا را با قیمت دیگر و گران‌تری به ما فروخته است. بلافاصله به مغازه‌ی اولی مراجعه کردیم و گفتیم شما قیمت واحد را یک چیز گفته بودی و قیمت کل را جور دیگری حساب کردی. دستپاچه شده بود و دوباره خودش حساب کرد و گفت: «بله ظاهراً اشتباه شده است» 5 عدد النگو به پول آن موقع شده بود 90 هزار تومان که بعد از محاسبه مجدد معلوم شد 10 هزار تومان زیاد گرفته است. پول را پس گرفتیم و پیش طلا فروش دوم رفتیم. طلا فروش دوم با یک ژست قهرمانانه از این که توانسته بود ما را راهنمایی کند، اعتماد ما را به خود جلب کرده بود و ما هم نه فقط آن یک بار بلکه بارها از او خرید کردیم. در یکی از دفعاتی که برای خرید طلا پیش او رفته بودیم، همسرم از روی صداقت گفت: «ما دیگر به شما اعتماد داریم و مستقیم می‌آییم پیش شما» از آن به بعد احساس کردم در برخی موارد قیمت‌ها را بالاتر از سایر مغازه‌ها حساب می‌کند و این موضوع در خصوص فروش یک ربع سکه برایم کاملاً مسجل شد. از آن روز به بعد او نیز برایم یکی بود مثل بقیه کاسب‌ها، به معنای واقعی کاسب! تجربه دوم: در هنگام خرید طلا حتماً ماشین حساب با خود ببرید. یکی از شگردهای طلافروشان این است که هیچ گاه قیمت واحد هر گرم طلا را در فاکتور نمی‌نویسند و فقط به نوشتن وزن کل، عیار و قیمت کل بسنده می‌کنند. این موضوع باعث می‌شود که شما در همان لحظه متوجه نمی‌شوید بالاخره آیا قیمت را همان گونه که به شما گفته بودند حساب کرده‌اند یا نه. اگر شما ماشین حساب همراه داشته باشید، به راحتی با تقسیم قیمت کل به وزن کل می‌توانید این را بفهمید و در صورت مغایرت به فروشنده بگویید. سعی کنید وزن را خودتان از روی ترازو بخوانید، چون این را بارها دیده‌ام که در موقع خرید طلا، وزن آن را روند به پایین و برای فروش طلا وزن آن را روند به بالا می‌کنند. تجربه سوم: قیمت نهایی یک قطعه طلا چگونه محاسبه می‌شود؟ قیمت نهایی یک قطعه طلا برابر است با وزن طلا ضربدر قیمت واحد که قیمت واحد شامل قیمت طلای خام (مثلاً 18 عیار) به اضافه‌ی اجرت ساخت به اضافه‌ی 7 درصد سود است. دقت کنید اجرت ساخت قطعات مختلف طلا با هم یکسان نیست. مثلاً پلاک یا مدال کمترین اجرت ساخت و پس از آن النگو، زنجیر، انگشتر، گوشواره، دستبند و سینه‌ریز به ترتیب مقام‌های بعدی در اجرت ساخت بالا را دارند. هر چقدر طلای ساخته شده، بتواند توسط دستگاه و به راحتی قالب‌گیری و تولید شود، نظیر النگو و زنجیر، اجرت ساخت کمتری دارد. هر قدر ظرافت ساخت یک قطعه طلا مثل سینه‌ریز بیشتر باشد اجرت آن بیشتر است. همچنین کشور سازنده‌ی طلا نیز بر اجرت ساخت آن تأثیرگذار است، طلای ساخت ایتالیا از طلای ایرانی به مراتب گران‌تر و ظریف‌تر است. برخی طلاسازان اصفهانی دستگاه‌های ساخت طلا را از ایتالیا وارد کرده‌اند که اگر چه تولیدات‌شان به کیفیت طلای ایتالیایی نیست ولی از طلای داخلی بهتر است. دقت کنید طلای اصفهان را به اسم طلای ایتالیا به شما نفروشند. (این مورد کاملاً تجربی و شهودی است و آن قدر باید طلا ببینید تا بتوانید فرق آنها را متوجه شوید) تجربه چهارم: سکه بهار آزادی را از مراکز بورس سکه، مثل بازار یا چهارراه استانبول تهیه کنید. قبل از خرید سکه ابتدا از طریق اینترنت* یا روزنامه از قیمت آن مطلع شوید و ترجیحاً سکه را از مراکز بورس فروش طلا تهیه کنید. دلیل آن این است که اولاً شما سکه را از مغازه‌ای می‌خرید که خودش سکه را برای شما وکیوم می‌کند و به شما بابت خرید سکه فاکتور می‌دهد. خیلی از طلافروشان برای سکه فاکتور نمی‌دهند یا این که قیمت‌شان از قیمت روز سکه بالاتر است، ... ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌
❤️🍃 ادامه ، اگر هم به آنها اشکال کنید می‌گویند: «این قیمت‌ها را روزنامه‌ها برای دلخوشی مردم می‌گویند». ضمناً قیمت سکه در مراکز بورس با هم برابر نیست. یکی از دفعاتی که به چهار راه استانبول رفته بودم قیمت سکه تمام بهار آزادی تا 3000 تومان اختلاف داشت. یعنی شما با اندکی گشت و گذار می‌توانید از مغازه‌ای که ارزان‌ترین قیمت را نوشته، سکه بخرید. تجربه پنجم: در زمان خرید برلیان، حتماً شناسنامه‌ی طلا و جواهرات را از فروشنده دریافت کنید. به نوع خاصی از الماس تراش خورده که نور را به زیباترین شکل ممکن ساطع می‌کند، برلیان اطلاق می‌شود. اولاً این که دقت کنید اصطلاح «طلای اتمی» برای شیشه‌ی تراش خورده‌ای به کار می‌رود که در ساخت طلای جواهردار استفاده می‌شود. این شیشه هیچ ارزشی نداشته و در زمان فروش طلا از وزن اصلی آن کم می‌شود. اما برلیان با واحد قیراط محاسبه شده و در زمان فروش طلا، بر اساس شناسنامه‌ی جواهرآلات که تعداد، نوع و وزن برلیان‌های به کار رفته در آن را مشخص کرده محاسبه می‌گردد. لذا حتماً علاوه بر فاکتور شناسنامه‌ی جواهرآلات دارای سنگ‌های قیمتی را از فروشنده دریافت کنید، یا حتی المقدور وی را متقاعد کنید آنها را در فاکتور به طور کامل قید نماید. تجربه ششم: عیار طلا چگونه محاسبه می‌شود؟ معمول‌ترین عیار طلا در ایران عیار 18 است که منظور از 18 نسبت 18 به 24 است که حاصل تقسیم عدد 75 صدم یا 750 هزارم می‌شود. از همین جهت است که پشت طلاهای 18 عیار عدد 750 نقش بسته است. این عدد به معنی آن است که 75 درصد این قطعه، از طلای خالص است و مابقی از مس یا نیکل است. البته به ندرت طلاهای با عیار کمتر از 18 در بازار موجود است. رتبه بعدی طلای عیار 21 است که در پشت این گونه طلاها عدد 900 به معنای 90 درصد طلای خالص نقش بسته است. طلای خالص یا 24 عیار نیز به اصطلاح شمش نامیده می‌شود که معمولاً با این عیار برای ساخت جواهرآلات استفاده نمی‌شود و صرفاً ارزش تجاری دارد نه ارزش تزئینی. تجربه هفتم: نکاتی در باب تعویض طلای نو با کهنه. فرض کنید که همسر شما از طلای فعلی‌اش خسته شده و این قدر جاری و خواهر شوهر توی سر آن طلاهای بدبخت زده‌اند که فی‌الحال کاری واجب‌تر از طلاهای سرکار علّیه نیست. وقتی برای این امر به بازار طلافروشان مراجعه کردید، طلایی که می‌خواهید بفروشید را به مغازه‌های مختلف عرضه کنید، آن وقت متوجه می‌شوید که قیمت‌های مختلفی برای یک مجموعه طلای واحد به شما گفته می‌شود که ناشی از تفاوت ترازوها، تفاوت قیمت خرید است. برخی طلافروشان وقتی مطمئن شدند که خرید طلای شما قطعی است، طلای شما را به قیمت پایین‌تر از متعارف بر‌می‌دارند. یعنی به نوعی احساس می‌کنند دست شما زیر سنگ است و هر قیمتی آنها بگویند شما می‌پذیرید. در این گونه موارد حواستان به قیمت‌های قبلی که به شما گفته شده باشد و اگر فروشنده خیلی روی قیمت خودش اصرار کرد، ابتدا بروید در یکی از فروشگاه‌های قبلی که بالاترین قیمت را گفته، طلای خود را بفروشید و از فروشنده‌ی آخر فقط طلا را بخرید. ضمناً به یاد داشته باشید که در زمان معاوضه شما چون به دو صورت دارید به طلافروش سود می‌رسانید او باید قیمت طلای فروخته شده را با شما ارزان‌تر حساب کند. تجربه هشتم: در روزهای شلوغی طلافروشان مثل روز مادر و شب عید طلا نخرید. خرید طلا یک کار دقیق و حساس است. وقتی شما روز شلوغی را برای این کار انتخاب می‌کنید با چند مشکل اصلی روبرو هستید. اولاً مغازه‌ی طلا فروش سرشار از جمعیت است و آرامش و تمرکز لازم را ندارید. ثانیاً خیلی از کارهای خوب در این روز به فروش رفته و شما شانس کمتری برای انتخاب گزینه‌های جدید دارید. ثالثاً و از همه مهم‌تر طلافروش در روزهای شلوغ کم‌حوصله‌تر است و امکان دریافت تخفیف از وی به مراتب کمتر خواهد بود. تجربه نهم: چیزی بین 2 تا 3 درصد از قیمت کل طلا را چانه بزنید. به جز سکه بهار آزادی که قیمت مقطوعی دارد، بنده تقریباً در همه‌ی خرید‌هایم چیزی حدود 2 تا 3 درصد قیمت کل طلا را چانه زده‌ام. اصلاً از چانه زدن خسته نشوید و مطمئن باشید با کسر این مبلغ نیز، طلافروش سود بسیار خوبی به جیب خواهد زد. ضمناً تخفیف را از مبلغ کل پایین‌تری شروع کنید تا نهایتاً فروشنده به دو سه درصد کمتر رضایت دهد. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🌻🍃 سلام در مورد خانمی که دنبال کار در خانه هستید و یک شرکت در اصفهان پیدا کردید که به شما گفته اول پول بریز به حساب .خاستم بگم خانم تو رو خدا قبول نکن اینها کلاه بر دارند .من خودمم مثل شما دنبال کار در خانه بودم و از قضا با این شرکت که در اصفهان بود آشنا شدم و ...آخر دست وقتی بهشون زنگ زدم یه شخصی از اقوام پیشم نشسته بود و از من میخاست یه سری چیزها از اون بپرسم دقیق یادم نیست چه سوالاتی بود مثلا شماره مهندسی شرکتتون بود نمیدونم یا از این چیزها .بعد اون طرف بمحضی که سوالات مهمی ازش پرسیده شد و فهمید با فرد فهمیده ای روبرو هست فورا قطع کرد و شماره و همه چیزش رو از توی ایتا حذف کرد و هیچ اثری از خودش نزاشت ....چون خودش میدونست کلاه برداره و ما میتونیم از طریق پلیس فتا شکایت بکنیم تا بقیه را مثل ما فریب نده .پس شما هم بترس که توی این دامها نیفتی . یکدفعه دیگه هم یه فرد نا شناسی بهم زنگ زد و گفت شما تقاضای کسب و کار خونگی داشتید .خوب من توی گروه های مختلف تقاضا داده بودم .این فرد سوءاستفاده گر یه سری سوال برای فریب از من پرسید مثل اینکه در چه زمینه هایی علاقه داری ؟؟آیا به کارهای ظریف علاقمندی ؟یا چقدر سرمایه داری ؟؟برای اینکار حاضری سرمایه گذاری کنی ؟؟موجودی بانکی ات در حال حاضر چقدره؟؟و داشت منو اغفال میکرد رسید به جایی که گفت خوب ما برای شما کار ایجاد میکنیم ولی قبل از آن باید تمام موجودیت را بریزی به حساب ما . خدااا شاهده اگه شوهرم و پسرم اون شب خونه نبودند و جلوی منو نگرفته بودند من گول او را خورده بودم .با وجودی که من خودم همیشه به بچه هام هشدا ر این کلاه بردارها را میدادم و میخام بگم از افراد با احتیاط هستم ولی اون با شگردهای خودش منو نرم نرمک خام کرد و لبه پرتگاه رسوند .شما هم اصلا توی فضای مجازی دنبال کار نگرد که کلاه سرت بره ‌. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
💜 سلام خسته نباشین.خانمی که میگین سه تادخترداشتم و ب شوهرم خیانت کردم ومنوبخشید و دوباره خیانت کردم ‌..واقاادم هربلایی راخودش سرخودش میاره ..چون منم مثل شماشوهری پاک ونجیب داشتم ومنم ۱۱سال با یه پسر مجرد دوست شدم وشوهرم نمی‌دونست ۱۱سالوفقط در حد تلفن وچت بود.تااینکه یک سالی بود که رفتم پیشش و خیانت بزرگی کردم همچنان نماز و روزه ام را می‌گرفتم. تااینکع مچمو گرفت و تمام چت های منودید .نصف شب بود ه فهمید تا خود صبح گریه کردم اون گریه کرد .زنگ زد و داداشم گفت داداشم گفت بی سرو صدا فردا صبح بیار به مزرعه که نشونیشوداد.صب منوبرد 😭وقتی قیافه داداشموازدوردیدم شبیه قیافه کسی بود که انگار قرار جنازه عزیزشوبببنه منم تمام تنم یخ ومثل روح شده بودم.بهش نزدیک شدم نگام کرد یه تف بزرگ انداخت رو صورتم و حرفایی ب من گفت که خدا نصیب هیچ کس نکنه.😭.ب شوهرم گفت هرکاری توبگی همون کارو میکنم باهاش حتی اگه بگی بکشش می‌کشمش ..فقط توابه قرآن ب کسی نگو ابری مارانبر.شوهرم گفت ب کسی نمی‌گم بخاطربچه هام .منوبردن و من همه چیز را زدم ب نام شوهرم حضانت بچه هام مهریه همه چی رو زدم ب نامش و قسمم داد ک دیگه هرگز بهش خیانت نکنم .بخاطر بچه هام منوبخشید ولی دلش شکست خیلی شکست دلم براش میسوزه که منو قبول کرده بخاطر بچه هامون .من الان چهار سال پاک پاکم . و پشیمونم ازگذشتم . کار خیلی بدیه بقران آخر خدا ادمو میزنه .هرچقدرزرنگ. باشی باز خدا زرنگتره . وقتی شوهرم منوبخشید شرمنده بودم دلم ب حالم می‌سوخت .تااخرعمرم اگه کلفتی خودشوخانوادشو بکنم بازم کمه. خانم عزیز شماچطورتونستی با زبهش خیانت کنی چطور دلت اومد . اون ازدست تو مرده. توگناه بزرگی ب گردن داری تا آخر عمرت باید بشینی وتوبه کنی . .من می‌دونم هم خدا منوبخشیده و هم شوهرم .انقد بهش محبت میکنم شاید دل شکستشو ب دست بیارم. دلم به حال دخترات میسوزه اونا چ گناهی کردن جاااااااان دخترا . ظلم بزرگی ب بچه ها. تورا ب قرآن هرکس دراین راه کثیفه دست ازاین کار بکشه و قدرشوهرو بچشوبدونه.من هرروز هزاااران بار خدا را شکر میکنم ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
💜🍃 سلام عزیزان ممنون که وقت می ذاریدومشکلات ومی خونید وراهنمایی می ‌کنید🙏😘 می خواستم منم تجربه ی تلخ خودم از ازدواج رو دراختیارشماعزیزان بذارم بخصوص دخترهای جوانی ک درشرف ازدواج هستند... من ۱۱ساله ک ب طورسنتی ازترس پدرم ب یه آقا ک انتخاب خودشون بود ج بله دادم یه بله بی جا ک تعیین کننده سرنوشت واز دست رفتن جوونیم بود ۱۱ساله دارم می سوزم ومی سازم و روی برگشت با۲تابچه معصوم وب خونه پدرم ندارم حقیقتاتحمل اونجاروهم دیگه ندارم اخم وتَخم پدرم وحرف وحدیث اطرافیان توروخدا پدرمادرهافک نکنیدصلاح بچه تون ب اون چیزیه ک شمافک می کنید من فقط ازروی ترس واجبارجوونیموتباه کردم رفت بایه مرد روانی بی منطق هم خودم عصبی شدم هم بچه هام وهیچ وقت پدرومادرم ک مسبب تمام بدبختی های منن رونمی بخشم ازهمون اولی ک عقدکردیم فهمیدم دنیای من کجاواین آقاکجااااااالبته ن معتاده ن بیکارتااینجاهم ک کم وکسری برامون نذاشته واز نظرخانواده من همیناکافی بودوخواسته من نادیده گرفته شد همش جلوخونواده آبروداری کردم حفظ ظاهرکردم اما ب چ قیمت ب قیمت ازدست دادن جوونیم ب قیمت ازدست دادن سلامتیم همه ی هم سن سالامو ک می بینم چقدپیشرفت کردن ازدواجشون ب میل خودشون بوده چقدهمسرشون احترامشون داره دلم می خواد در دم بمیرم دیگه امیدی برای زندگی وزنده موندن ندارم ن راه پس دارم ن پیش کاش یکی از این زندگی نکبتی خلاصم می کرد...من ۳۲سالمه همسرم ۳۸،دوست دارم یه شب ک می خوابیم صبحش یامن بیدارنشم یااون درحدازش نفرت دارم صدای جیغ ودادش تومغزم می پیچه ۸ساله ک جای خواب ماازهم جداست هروقت ک رفتم کنارش منوپس زده منم دیگه تمایلی ندارم کاش دست روی نقطه ضعفام نمی ذاش خلاصه من سوختم شمابچه هاتون رونسوزونیدبذاریدباهرکی دوس دارن ازدواج کنندبخدا نفرینتون می کنندمث من امااونجوری هرمشکلی هم براشون پیش بیاد لااقل گلایه نمی کنند می گن انتخاب خودمون بوده...امیدوارم همه خوشبخت باشن زندگیتون پرازعشق،عشق نباشه هیچی ندارین هیچی حتی اگ غرق پول وآزادی باشین👍👍💔 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❤️🍃 سلام اول از هر چیز بگم معتقدم توی دنیا اون چیزی که انسان ها رو یه جامعه میکنه شباهت هاشون نیست، بلکه درک درستیه که از تفاوت هاشون دارن، (جایی این جمله رو خوندم)، این رو گفتم چون به عقاید مختلف در صورتی که آسیب زا نباشن واسه جامعه احترام قائلم و تک بعدی نیستم. اما با کمک کردن به همدیگه و به اشتراک تجربیات مون شاید بتونه راهمون رو روشن تر کنه. راستش تو محیطی که من هستم دوستی دختر و پسر رو بد میدونن، البته طبق تبعیضاتی که هست واسه پسرها عیب نیست ولی دختر عیبه! به هر حال کاری با این ندارم من خودم تا چند سال پیش تمایلی به دوستی با پسر نداشتم ولی دوست و آشنا رو میدیدم که در ارتباط بودن. نه اینکه از پسر ها بدم می اومد نه، اما میگفتن بده و نمیرفتم سمتش.  شخصا خودم فکر میکردم و هنوزم میکنم که پسرها و دخترها میتونن روابط اجتماعی در چهارچوب احترام با هم داشته باشن، مثل محیط دانشگاه یا همین کانال که کاربرها با هم صحبت میکنن. خلاصه منم وسوسه شدم و متاسفانه دلم خواست تجربه کنم و با آقایی اشنا شدم، حالا راست یا دروغ میگفت دوستم داره که البته شک دارم، راستش تا حدی نیاز عاطفیم برطرف شد و دروغ چرا، بودن با اون و حرف زدن با اون رو به دوستان هم جنسم ترجیح میدادم و پسر خوبی هم بود، این ها نکات مثبت و اما نکات منفی اینکه میدیدم گاهی بطور غیر مستقیم اشاراتی به روابط .... میکرد.... گاهی ازم عکس میخواست و من مقاومت میکردم، تا آخرش دعوامون میشد. البته نه عکس نامناسب منظورم این نیست مثلا هی میگفت دلم تنگ شده ببینمت. یه عکس عادی مدل سلفی سوء تفاهم نشه!  درسته همو میدیدیم ولی من دوست نداشتنم عکسم تو گوشی یه پسر باشه، پس بحثمون میشد.‌ رابطه مون رو بعد دو ماه تموم کردم و اصلا هم پشیمون نیستم! میخواستم به دخترهای دیگه بگم رابطه با یه پسر اگه واقعا از علاقه طرف مطمئن نباشید که قصد ازدواج باهاتون رو داره اشتباهه!، میگید چرا؟، بعد جنسی تو وجود آقایون بیشتره از خانوم ها، نه اینکه خانوم ها نیازی نداشته باشن ولی اون طور که نیاز عاطفی ما بیشتره اون ها کمتر ،نیاز جنسی هم اون طوره واسه اون ها!  دلیل بر خوبی یا بدی کسی نیست ولی وقتی وارد دوستی با پسری میشید نگید که اره فقط ببرم بیرون، باهام سلفی بگیره و برام غزل عاشقانه بفرسته نه! در ازای این محبت ها توقعاتی داره کمکم از پیام شروع میکنه و ممکنه متاسفانه کار به جاهای باریک بکشه!  من که کات کردم چون ازش سرد شدم، سر اون مسائل که گفتم، ولی اگه شما این چیزها براتون مهمه بدونید خودتون رو گول زدید اگه وارد رابطه با یه پسر بشین توقع نداشته باشین فقط بهتون محبت کنه و توقعی ازتون نداشته باشه!  آقایون لطفا سوء برداشت نشه، من نمیخوام بگم نیاز جنسی چیز بدیه، چون خانوم ها هم دارن یا توهینی به جنس مذکر کنم و بگم دنبال هوس هستند، ولی یه واقعیته که این مسائل برای آقایون مهم تره خیلی. حالا عده ای وجدان دارن و به شخصیتت خودشون احترام میذارن و به عشق دختر مورد علاقه شون تا زمان مناسب خودشون رو کنترل میکنن که قابل احترامه و عده ای متاسفانه هدف شون از رابطه با دخترها فقط اینجور مسائله! البته طرف صحبت من دختر هایی نیست که با روابط آزاد مشکلی ندارن من دارم به دختر هایی مثل خودم که این جور مسائل برامون مهمه میگم، وارد دوستی با کسی که میدونید فقط جهت سرگرمی میخواید نشید! چون آخرش الکی احساساتون درگیر شده و طرف مقابل تون سرد میشه و آسیب جسمی هم اگر نبینید آسیب روحی میبینید به هر حال فرهنگ کشوری که ما زندگی میکنیم این هستش حالا هر دین و آیینی که دارین. واقعا دختر باشخصیت و با وقار خیلی دوست داشتنی تره، من که خودم دخترم بیشتر دوست دارم با این مدل دختر ها دوست باشم و این اصلا منافاتی با فعال بودن یه دختر تو اجتماع و موفقیتش نداره!  ❌❌پس کاش به سمت این روابط بیهوده نریم و بیشتر فکر کنیم چون آسیب های بعدش واقعا زیاد و مشکل زاست براتون❌❌ مشکل جامعه ما از جایی شروع میشه که بعضی خانواده ها به پسر ها آزادی زیاد میدن و از تربیت شون غافل میشن و هر چی پسری بی ادب تر و گستاخ تر باشه از نظر عملی و گفتاری باحال تر میدونن و پسرهای خوب و باشخصیت رو خسته کننده میگن!  ای کاش اونقدری که خانواده ها دخترها رو سعی میکنن کنترل کنن رو تربیت پسرها هم کار کنن و بهشون یاد بدن که به جنس مخالف شون فقط دید ... نداشته باشن و اگر وارد رابطه با کسی میشن براش ارزش قائل باشن و در درجه اول واسه خودشون. شاید بگید دخترایی هستن که از پسرها سوء استفاده مالی یا مسائل دیگه دارن، بله دوستان هست اما اگه صحبت های منو خوب خونده باشید طرف حساب من دخترهایی هستند مثل خودم که به دلیل کنجکاوی میخوان اشنایی با یه پسر رو تجربه کنن اما نمیتونن و نمی خوان ارزش هاشون کمرنگ بشه! همین. موفق باشین. خوشحال میشم نظرات و تجربیات تون رو بخونم.
❤️🍃 سلام من یه پسرم که حدودا سی جا خاستگاری رفتم . خواستم با این پست تجربیاتمو در اختیار دیگرون بذارم: اول اینکه خاستگاری میرید مریض نباشید ، سرماخوردگی و سردرد و این چیزا نداشته باشید . چون تو اون موقع آدم حوصلۀ پدر مادرشم نداره چه برسه اینکه بفهمه طرف براش جذابه یا نه ! پسرا برا خاستگاری رفتن دفعه اول گل ببرن . اونم ترجیحا گل سفید . اگه گل سرخ بگیرید میگن اوه اینا چه آتیششون تنده ! بهترین حالت اینه  که خونواده دختر ، موقع ورود خونواده پسر ، همه شون پشت در ورودی آپارتمان باشن که سلام و احوالپرسی شون دسته جمعی باشه  . ( این کار خونگرمی خونواده دختر رو میرسونه )  . نه اینکه یکی یکی شون تک تک بیان و هی مهمونا بخوان برپا برجا بازی کنن !!! یا  دختر تو اتاق قایم نشه که بعد از یه ربع ساعت اگه پدر مادر عروس پسندیدن برن دنبال عروس خانوم و از اتاق بیارنش بیرون و تازه بخواد رخ بنماید!!! ! بعبارتی خونواده دختر خیلی گرم برخورد کننن ! انگار نه انگار که خونواده پسر غریبه اند . انگار که فامیل هستند . (این چیزا خیییلی موثره تو تصمیم گیری نهاییِ خونواده دوماد) ! بعد دو تا خونواده  حرف از خودشون بزنن : که مثلا ما چند سالیه اومدیم تهران ، قبلش بیست سال کرج بودیم و اینا ! یا اینکه ما کلا چند تا بچه داریم و اسماشونو بگن ( اسم اعضای خونواده تا حدی بیانگر میزان مذهبی بودن یا میزان عشق هخامنشی بودن و امروزی بودن و اینا رو معین میکنه)  و اینکه  کدوما ازدواج کردن و کدوما هنوز دارن درس میخونن و این چیزا . در خلال این حرفها مادر دختر یا خواهر دختر چایی میاره تعارف میکنه (تعارف کردن چای توسط عروس تو جلسه اول زیاد مناسب نیس) . بعدشم خونواده پسر اجازه میخان که : اجازه هس پسرِ ما با دخترتون حرف بزنن ببینن به هم میان یا نه ؟ که اگه پدر و مادر دختر اجازه دادن ؛  دختر پا میشه و پسر هم میگه: با اجازه و میرن تو اتاقی که از قبل "مرتب" شده باشه و اونجا یا رو زمین یا رو صندلی میشینن و با هم حرف میزنن . وقتی دختر و پسر تنها شدن تو اتاق درب اتاق رو نمیبندن ! و اون هنگامی که میشینن پر از استرسند ! بهتره اینجا پسر (که پررو تره) بگه من احساس استرس میکنم ! اینجوری دختر هم یا ابراز میکنه استرس خودش رو یا اینکه اونم میفهمه که طرف مقابلشم مث خودشه و راحتتر میشه ! برای شروع صحبت پسر باید ابتکار عمل رو بدست بگیره و اول یه رزومه از اسم خودش و میزان تحصیلاتش و کارش و خدمت سربازی ش و اینا رو بگه و از دختر بخاد عین همینا که اون گفت رو درباره خودش توضیح بده بعد راجب وضعیت اعتقادی شون ( میزان و شدت مذهبی بودن یا نرمال بودنشون ) رو برا هم میگن . بعدشم از سرگرمیاشون و تفریحاتشون میگن . (دخترا اینجا همّه شون یه سوال کلیشه ای میپرسن که : معیارتون برا انتخاب همسر چیه ؟ خخخ چون این سوال کلیه پسر هم یه جواب کلی میده ! انگار رفع تکلیفه !!! خخخ ولی بهتره سوالات رو با مثال یا با جزییاتش برای طرف مقابل شرح بدیم . مثلا : اگه بخواید خونه بگیرید نزدیک پدر مادرتون میگیرید یا دور از اونها ؟ یا اینکه چند درصد از در آمد سالیانه تونو صرف امور خیریه و قرض دادن پول به دوست و آشنا میشه ؟) در خلال صحبت جالبه که به زبانِ بدن هم دقت کنید . زبانِ بدن رو باید آموزش ببینید ! میتونید به طرز نشستن همسر آینده تون دقت کنید به اینکه خیلی دور از شما میشینه یا نزدیک شما میشینه . یا اینکه از تکه کلام خاصی استفاده میکنه (تکه کلامهای خاص بیانگر استرسهای خاص اند) . میتونید به لرزش های دست و پاش یا لرزش صداش تو حرف زدنش دقت کنید . هیکلش رو ورانداز کنید و ببینید مدنظرتون هست یا نه. (البته نه با خیره شدن و بی ادبی) یا اون وقت که هر دوتون پا شدید و میخواید برید تو اتاق که با هم حرف بزنید قد و هیکل همدیگه رو کنار هم محک بزنید ! شوخیِ ملایم و خوب کردن تو جلسل خاستگاری بنظر من  اگه از طرف پسر باشه میتونه یخ جلسه رو آب کنه و کاری کنه که دختر راحت تر باشه (باعث میشه خودش باشه و فیلم بازی نکنه) . بعدشم که حرفاشون تموم شد میان بیرون و خونواده پسر میگه پس جوابشو ان شاء الله بهتون زنگ میزنیم و میگیم . بعدِ یکی دو روز که فکراشونو کردن ، مادرِ پسره زنگ میزنه که بگه ما پسندیدیم شما چطور ؟ میخاین ادامه بدیم یا نه ؟ یا اگه پسر نپسندید مادر پسره زنگ میزنه و میگه ببخشید مث اینکه قسمت نبود با هم فامیل شیم ، برا دخترتون خوشبختی آرزو میکنیم . همۀ این چیزایی که گفتم رو میتونید مث یه تیکه پازل کنار هم بچینید و آخر سر تصمیم بگیرید ! چون هر کدوم از اینها به تنهایی ملاک و معیار حساب نمیشه. اگه گیج و سردر گم شدید میتونید رو کاغذ همۀ اون چیزایی که فهمیدید رو بنویسید و بعد تصمیم گیری کنید . ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────