eitaa logo
از سرگذشت‌ها🖊
6.9هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
128 ویدیو
0 فایل
•{﷽}• "هذا مِن فَضلِ رَبّی" کانالدار محترم کپی نکن راضی نیستم🚫 ❌️تبلیغات داخل کانال تأیید یا رد نمی‌شود و ما هیچ مسئولیتی درقبال آنها نداریم❌️ تبلیغات پربازده👇🏻 @tab_ch
مشاهده در ایتا
دانلود
بازم سلام این خاطره زمان عقدمونه..من از گربه خییلی میترسم کلا از حیوانات.. آشپزخونه مادر شوهرم اون زمان داخل حیاط بود وقتی میخواستم برم آشپز خونه اول شوهرم جلو می‌فرستادم بعد خودم می‌رفتم یه روز همه بیرون بودیم به جز پدر شوهرم .تا اومدم خونه حواسم به گربه نبود سریع رفتم که آب بخورم دیدم صدا میاد از آشپزخونه دیگه نایستادم داد زدم گررررربه پا به فرار گذاشتم😂که دیدم پدر شوهرم اومد بیرون گفت نترس منم 😂نمی‌دونید اون موقع چقققققدر خجالت کشیدم آخه راحت نبودم با پدر شوهرم دختر آروم رو بفرست برات تو کانال به اشتراک بذارم دوستِ من🤗👇 @adchalesh ⁱᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ‌••࿐‌@azsargozashtha
سلام عزیزم ببخشید میشه پیام منو هم تو کانال بزارید چرا انقدر کسانی که از سوتی ها و خاطراتشون میگن خودمونی و رک صحبت میکنند نمیدونم حالا که بازار شاش داغه یا هی شاش شاش میکنند هم حالمون بهم خورد هم این کلمات زیبا نیستند بچه ها هم ممکنه اینها رو بخونند جالب نیست این مدل حرف زدن رو بفرست برات تو کانال به اشتراک بذارم دوستِ من🤗👇 @adchalesh ⁱᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ‌••࿐‌@azsargozashtha
سلام من اومدم با یه سوتی دیگه👌👌 آقا ما مدرسمونو عوض کردیم .بعد من کلاس سوم دبستان بودم. هیکلم عین کلاس اولی ها بود.😁😁 منم نمیدونستم صف کلاسمون کجاست ، رفتم تو صف پنجم وایستادم😅😅 یه کلاس پنجمی جلوم بود عین هیتلر🤣🤣 بهم با یه صدا خشن گفت: داداش اشتباه نیومدی ، صف کلاس اولی ها اونجاست😁 مامانم اوجا وایستاده بود به خودشم نمی اورد که من بچشم 😅😅 دیگه دهنم بستم رفتم تو صف کلاس سومی ها😄😄 امیدوارم خنده به لبتون آورده باشم😃 A.1392‌ کانالدار محترم ایتایی لطفا کپی نکن❌ رو بفرست برات تو کانال به اشتراک بذارم دوستِ من🤗👇 @adchalesh ⁱᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ‌••࿐‌@azsargozashtha
سلام سلامم ی بار زنداییم برای دوقلوهاش آش دندونی پخته بود🦷 فقط مارو صدا کرده بود بریم بخوریم دور هم🍜 چشمتون روز بد نبینه زنداییم فلفل قرمز از دستش در رفته🌶 دندونیش آتیشی و فلفلی شده بود🔥 ما عم بزووور داشتیم قورت می‌دادیم🥵 ک شرمنده نشه، خندمونم گرفته بود بدجوررر، تحمل این ی طرف.. بابای بیچارم اومد پاشه بره ی آبی ب دست و صورتش بزنه آتیشه بخوابه یهو پاشد دید ی ادامس گنده صورتی چسبیده پشت شلوار مشکیش👖، نگو بچه های زنداییم جوویده بودن انداخته بودن زیر دست و پا👅 دیگ نتونشتیم تحمل کنیم هممون منفجر شدیم از خنده😂😂😂 دیگ پاشدیم رفتیم تا بیشتر از این خسارت مالی و جانی بهمون نخورده🐒🤦‍♀😂‌ کانالدار محترم ایتایی لطفا کپی نکن❌ رو بفرست برات تو کانال به اشتراک بذارم دوستِ من🤗👇 @adchalesh ⁱᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ‌••࿐‌@azsargozashtha
سلااام بعد مدت ها اومدم سوتی تعریف کنم برم☺️. صبحی خواب بودیم و برقا رفت از گرما بیدار شدیم🥵 من که دیگه خوابم نبرد، ظهر شده بود داشتیم هلاک می‌شدیم، خواهر باهوشم گفت خب برو پنکه رو بیار روشن کنیم باز من ازون باهوش تر یکساعت رفتم پنکه رو آوردم هم اومدم بزنم به برق خواهرم گفت عه برق نیست که😂🤦‍♀ ناامید پنکه رو برگردوندم به جایگاه قبلی😐. دوتا فیلسوف بهم اوفتادیم😏😂‌ کانالدار محترم ایتایی لطفا کپی نکن❌ رو بفرست برات تو کانال به اشتراک بذارم دوستِ من🤗👇 @adchalesh ⁱᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ‌••࿐‌@azsargozashtha
سلام مهربان جان و سوتی دهندگان عزیز این سوتی مربوط به دیروز است دیروز مامانم جلوی آیینه بیرون حمام کرم میزد( آیینه در حمام دوطرفه است). مامانمم جلو موهاش کوتاه و با کیلیبس موهاش رو جمع می کنه و من هم دست‌هامو بصورت شاخ روی کیلیبسش گرفتم و گفتم مامان تو رو شاخت دوتا کیلیبس داری ولی من منظورم این بود که تو رو کیلیبست دوتا شاخ داری بعد فهمیدم که چی گفتم خودم خندم گرفت امیدوارم مهربان جان سوتیم رو بذاره امیدوارم با خواندن این سوتی خنده رو لبتون بیاد🤗‌ کانالدار محترم ایتایی لطفا کپی نکن❌ رو بفرست برات تو کانال به اشتراک بذارم دوستِ من🤗👇 @adchalesh ⁱᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ‌••࿐‌@azsargozashtha
سلام👋 سوتی هایی که تو کانالتون بود بیشتر اوقات که حالم بد بود خنده به لبم آورد🫀🌷🌷🌷 ما یک خانواده ی مذهبی هستیم ولی تو خانوادمون با کسایی که نامرحم بودن راحت بودیم از نظر حرف زدن یا مثلا جلوشون خندیدن آخه اینا برای خانوادمون خیلی مهمه بعضی از عضو خانوادمون اینجوری نبودند و راحت بودند از نظر حجاب خلاصه... یک بار خونه عمو بزرگم بودیم و موقع شام بود ما دختر های جون با پسرای جوون بلند شدیم شام بکشیم من سفره رو پهن کردم بعد میخواستم از این ور سفره برم اونور سفره بعد باید از روی سفره میرفتم بعد جورابم پام بود سفره هم لیز یدفعه اومد رد بشم یدفعه شوهر دختر عمم که خیلی راحت بود و جوون اومد دقیقا جلوی من منم یزره از این خوشم میومد و اونم بامن بیشتر از دخترای فامیل حرف میزد سربه سرم میزاشت یا همیشه بهم لبخند میزد خلاصه اومدم رد شم اینم اومد جلوم بعد پام گذاشتم بعد نزدیک بود لیز بخورم اینم با تعجب داشت منو نگاه میکرد بعد منم نزدیک بود بیوفتم تو بغل این کم کم دستاشو باز کرد که منو بگیره ولی من بزور خودمو نگه داشتم و اومد اینور بعدش قشنگ که انگار هیچی نشده رفتم کمک 😂😂😂😂 قیافه شوهر دخترعمم اون لحظه😳😳😳 قیافه من اون لحظه😎😎😎 قیافع بقیه😅😅😅 من اولین بارمه میفرستم امیدوارم سوتی منو بزارین تو کانال‌ کانالدار محترم ایتایی لطفا کپی نکن❌ رو بفرست برات تو کانال به اشتراک بذارم دوستِ من🤗👇 @adchalesh ⁱᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ‌••࿐‌@azsargozashtha
سلام،تو روستای ما پسر ها ودختر ها باهم توی یک شیفت درس میخوندیم👫،هر روزم بهمون تغذیه میدادن ،منم همه ی تغذیه هام را جمع میکردم واخر هفته که می‌شد اونا را می‌بردم وپنج شنبه وجمعه ها از خوردنشون کنار تلویزیون لذت می‌برد م😋،چهارشنبه بود ولحظه شماری میکردم که زنگ بخوره،زنگ خورد وبه سرعت تغذیه هام را داخل کیفم گذاشتم وبه سرعت از مدرسه زدم بیرون،🏃‍♂ولی هر چی پشت سرم رانگاه کردم خبری از بچه ها نبود،همین طور در حال دویدن بودم،که مصطفی از پشت سر با سرعت زیاد خودش را بهم رسوند وگفت کجا میری هنوز یک زنگ مونده،تا آقای صدر زاده نفهمیده بدو برگردیم،اون روز خیلی از مصطفی خجالت کشیدم،🙈ولی خیلی لوطی بود به هیچکس هیچی نگفت،یادش بخیر چقدر مدرسه قدیم ها بهمون خوش می‌گذشت 👫🥳‌ کانالدار محترم ایتایی لطفا کپی نکن❌ رو بفرست برات تو کانال به اشتراک بذارم دوستِ من🤗👇 @adchalesh ⁱᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ‌••࿐‌@azsargozashtha
سلام آقا یه بار یه خواستگار داشتم وقتی سلام کردم سریع گفت اول شما شروع کنید منم😂😂😲هول شدم گفتم چیو گفت سوال هارو دیگه منم اولین سوالم این بود که شما نماز می خوانید 🤲🏻🤲🏻 اونم گفت ببخشید دارم اینو می گم اما یه روز می خونم یه روز نمی خونم😂😂😂😲😲‌ کانالدار محترم ایتایی لطفا کپی نکن❌ رو بفرست برات تو کانال به اشتراک بذارم دوستِ من🤗👇 @adchalesh ⁱᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ‌••࿐‌@azsargozashtha
سلام👋 بابام تعریف میکرده یکی از فامیلاشون عادت داشته هر روز صبح زود قبل طلوع خورشید بیدار بشه و بره تو صف نون وایسه که زود نون بگیره بیاد، بعد میگفت ایشون یه بار بیدار میشن با چشای بسته تو هوای تاریک یه شلواری پیدا میکنه همونطوری میکنه تو تنش با دوچرخه میره سمت نونوایی بعد تا برسه اونجا هم هوا روشن میشه میگفت هی میدیدم هوا سرده هااا پاهام داره یخ میزنه و.... وقتی برگشته ،دیده به جای شلوار دامن گلگلی زنشو پوشیده رفته😂😂😂🤣 سمی جونم ❤️S رو بفرست برات تو کانال به اشتراک بذارم دوستِ من🤗👇 @adchalesh ⁱᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ‌••࿐‌@azsargozashtha
سلام بانوی مهربان 🌺 دومین تقلبم هم زمان دانشجویی بود رشته فقه حقوق خوندم ترم4بودم درس فقه قضایی، یک استاد بیخیال و ببخشید(مزخرفی داشتیم) نه درس میداد نه توضیح نه هیچ... فقط میومد حاضری بزنه و بره روز پایانترم رسید حالا چطور سوال داده 😫مثل جدول پر کردن باید جواب دقیق میدادی که رمز اون جدول بدست بیاد یکی دیگه از سوالاش یک صفحه جا خالی پر کنید خلاصه فقط 4صفحه سوال داده بود حالا جدول رو اکثریت بلد نبودن+من🤪 دم مراقب گرم که میرفت از روی بقیه نگاه میکرد بهمون میگفت😁 جواب بهمه میرسوند خود استاده😡هم نیومده بود بهتر که نیومد ما راحت همفکری کردیم😂😇و همگی پاس شدیم حیدر-حلما رو بفرست برات تو کانال به اشتراک بذارم دوستِ من🤗👇 @adchalesh ⁱᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ‌••࿐‌@azsargozashtha
سلام خوبین یاد ی خاطره دیگه افتادم از دهه هفتاد و هشتاد که سک سک و لپ لپ رو بورس یود و داخلشان ازین سی دی های که فیلم ایرانی هندی در میومد .😁 ی سری ی فیلم هندی ترسناک ازش درآوردیم که شبش شوهر خاله مون شام خونمون بود گیر داده بود که فیلم بذارید من بیینم بعد فیلم هندی هم دیدید که تخیلی یکم حالا این هم تخیلی بود هم ترسناک که روح زن صابخونه تو اون خونه سرگردان بود و... این شوهرخاله ما دوساعت زول زد فقط دید کرک و پرش ریخته بود ازترس آخرش هم که تموم شد میگفت نذارید این فیلما برا بچه خوب نیست کلا سفید بود چهره ش و صحنه ترک کرد با ی خدافظی 😂 رو بفرست برات تو کانال به اشتراک بذارم دوستِ من🤗👇 @adchalesh ⁱᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ‌••࿐‌@azsargozashtha