💌معرفی شهید مدافع حرم🥀
#شهیدسعیدخواجهصالحانی🥀🥀
----------------------------------------------------
تاریخ تولد...۱۳۶۸/۱/۸😇😇
محل تولد...پاکدشت🥰🥰🥰
----------------------------------------------------
تاریخ شهادت...سال ۱۳۹۶🖤🖤🖤
محل شهادت...حماه-سوریه💔💔💔
------------------------------------------------------
سن حیات ....۲۸ سال✨
وضعیت...مجرد 🥀
رسته خدمتی...سپاه پاسداران🕊
------------------------------------------------------
مزار شهید..گلزار شهدای ده امام پاکدشت🥀🥀🥀
برادر شهیدم شهادت مبارک✨
#صلواتبفرستمومن
#رفاقتباشهدا
🕊🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
رفاقت با شهدا
شهیدمحمد صادقینژاد در تیرماه ۷۲ در شهرکهنه شهرستان قوچان به دنیا آمد. مدت دو سال برای تأمین معاش خود و خانواده مشغول به کار شد و در مهرماه ۱۳۹۱ به خدمت سربازی اعزام شد. پس از اتمام دوره آموزشی به شهرستان سراوان سیستان و بلوچستان منتقل شد. در نهایت در سوم آبان ۱۳۹۲ به همراه ۱۳تن از دوستانش در اثر اصابت گلوله اشرار به فیض شهادت نائل آمد. متن زیر روایتی کوتاه از زندگی این شهید است که پیش رو دارید...
سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: برف سنگینی آمده بود. مردم داشتند برف روی پشتبام خانههایشان را پارو میکردند. عجیب این بود که از بام خانه پیرزن همسایهمان هم برف پایین میریخت. میدانستم او کسی را ندارد. خیلی کنجکاو شدم بدانم کار چه کسی است. با عجله از کوچه رد شدم. بعدازظهر که داشتم برمیگشتم دیدم محمد در کوچه است و سعی میکند یخ ناودان خانه پیرزن را آب کند.
از مرخصی برگشت. خجالتزده سرش را پایین انداخت: «مامان به این بیبی بگو من دیگه بزرگ شدم!» پیرزن همسایهمان را میگفت. بس که از کودکی به «بیبی» خدمت کرده بود، مثل پسرش شده بود. فهمیدم مثل بچگیهای محمد دست انداخته گردنش و سر و صورتش را غرق بوسه کرده است.
چون سیده بودم، روز عید غدیر همسایهها به دیدنم آمدند. به یاد سالهای قبل افتادم. محمد در چنین ایامی برایم میوه، شیرینی و کادو میگرفت و میگفت: میخواهم جلوی مهمانها سرافراز باشی، اما حالا او در مرز سراوان سرباز بود و کیلومترها از خانه فاصله داشت. در همین فکرها بودم که گوشیام زنگ خورد: سلام مامان عیدت مبارک!
محمد بود. از شنیدن صدایش انرژی تازهای گرفتم. دلم میخواست گوشی را قطع نکند و تا شب با او حرف بزنم. برای موبایلش شارژ فرستادم که بتواند به دایی و خالهاش هم زنگ بزند و عید را تبریک بگوید. روز بعد که مصادف با عید غدیر بود، خبر رسید تعدادی از سربازان پاسگاه مرزی ۱۶۷ زاهدان توسط اشرار مسلح به شهادت رسیدهاند. یعنی یک ساعت بعد از اینکه با محمد صحبت کرده بودم!
محمد در سوم آبان ۹۲ به همراه اکیپ عملیاتی که شامل دو دستگاه خودروی سازمانی و تجهیزات و مهمات جنگی، در نقطه صفر مرزی ایران و پاکستان به مأموریت اعزام شده بود که در حین تردد در ارتفاعات مرزی با اشرار مسلح درگیر شدند و با سایر همرزمانش در کمین قرار گرفتند که در این حادثه محمد صادقینژاد به همراه ۱۳ نفر از دوستانش توسط اشرار مسلح به شهادت رسیدند.
🕊🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
✅ #برشی_از_وصیتنامه_شهدا
#سردار_شهید_صادق_مكتبی🥀
⬅️ خداوندا! رحمتی كن كه آنچنان كه تو دوست داری بميرم و در لحظه مرگ، مالامال از عشق تو باشم. خدايا چگونه وصيتنامه بنويسم در حالیكه سراپايم را گناه و معصيت، سراپايم را نقص و نافرمانی فرا گرفته است. اگر چه از رحمت و بخشش تو نااميد نيستم، ولی ترسم از اين است كه نيامرزيده از اين دنيا بروم. میترسم از من راضی نباشی. ای وای بر من كه آن روز، سيه روز باشم. خدايا! چقدر دوست داشتن تو زيباست و اين زيبايی در رأس همه زيبايیها قرار دارد.
🕊🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
﷽
❣ رمان #عارفانه ❣
❣ #قسمت اول ❣
✨تویی که نمی شناختمت...
💫شهید احمدعلی نیّری💫
🕊این گل پرپر از کجا آمده...
...از سفر کرب و بلا آمده🕊
👌امروز سوم اسفند سال۱۳۶۴است.
جمعیت این شعار را می داد و پیکر شهید را از مقابل منزل و به سمت مسجد امین الدوله حرکت داد.
جمعیت که بیشتر آن ها از جوانان مسجد و شاگردان آیت الله حق شناس بودند شدیداً گریه می کردند و طاقت از کف داده بودند.🕊
من مدتی بود که به خدمت آیت الحق، آیت الله حق شناس این استاد اخلاق و سیر و سلوک الی الله می رسیدم و از جلسات پر بار این استاد استفاده می کردم.✋
سالها بود که به دنبال یک استاد معنوی می گشتم و حالا با راهنمایی برخی علمای ربانی تهران توانسته بودم به محضر این عالم خود ساخته راه پیدا کنم.
👌شنیده بودم که حضرت استاد این شاگرد خود را بسیار دوست داشته برای همین تصمیم گرفتم که در مراسم تشییع این شهید عزیز شرکت کنم.
پیکر شهید را به سوی بهشت زهرا(س) بردند به دلیل اینکه شهید در حین نبرد به شهادت رسیده بود، بدون غسل و کفن با همان لباس نظامی آماده تدفین شد.
چند ردیف بالاتر از مزار عارف مبارز، شهید #چمران، برای تدفین او انتخاب شد.من جلو رفتم تا بتوانم چهرهی شهید را ببینم.
درب تابوت باز شد💔 چهرهی معصوم و دوست داشتنی شهید را دیدم.
شاداب و زیبا بود...
اصلا !چهره یک انسان از دنیا رفته را نداشت.👇
تازه دوستان او می گفتند: شش روز از شهادتش می گذرد!
دست این شهید به نشانه ادب روی سینه اش قرار داشت!❤️✋
یکی از همرزمانش می گفت:
"در لحظه شهادتش ترکشی به پهلویش اصابت کرد، وقتی به زمین افتاد از ما خواست که او را بلند کنیم.
وقتی روی پایش ایستاد رو به سمت کربلا دستش را به سینه نهاد و اخرین کلام را بر زبان جاری کرد...
«السلام علیک یا اباعبدالله»
بعد هم با همان حالت به دیدار ارباب بی کفن خود رفت.برای همین دستش هنوز به نشانهی ادب بر سینه اش قرار دارد!"
❣❤️❣❤️❣❤️❣❤️❣❤️
برای من عجیب بود چرا طلّاب علوم دینی و شاگردان استاد، که معمولا انسان های صبوری هستند در فراق این دوست، طاقت از کف داده اند!!؟
پیکر شهید را داخل قبر گذاشتند و لحد را چیدند.
شخصی که آخرین لحد را گذاشت و بیرون آمد رنگش پریده بود!!
🔶ادامـــــه دارد...↩️
🕊🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada