سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش محسن هست🥰✋
*لبخند آسمانے*🕊️
*شهید محسن فانوسی*🌹
تاریخ تولد: ۱ / ۶ / ۱۳۵۹
تاریخ شهادت: ۹ / ۸ / ۱۳۹۴
محل تولد: همدان
محل شهادت: سوریه
*🌹شهید حسین بشیری← چند روزی قبل از اینکه محسن به سوریه بره ما خبردار شدیم🥀اما هر چی بهش میگفتیم که میخوای بری سوریه یا نه؟ میگفت نه و انکار میکرد🍂تا اینکه بالاخره وقتی دید ما خبردار شدیم یه چیزایی گفت‼️وقتی گفت شاید برم🕊️بهش گفتم ان شاءالله که میری و داعشی ها سرت رو میبرن و شهیدت میکنن(:🍂محسن گفت دلت میاد که سر منو ببرن؟؟؟ گفتم حقیقتش نه🥀ولی ان شاءالله که تیر میخوره بین دو تا اَبروت و شهید میشی‼️محسن گفت ان شاءالله خودمم دوست دارم اینطوری شهید بشم🕊️خلاصه اونشب خیلی شوخی کردیم و خندیدیم(:🍃وقتی پیکرش رو دیدم دقیقا تیر خورده بود بین دو تا اَبروش.‼️حالا که شهید شده میفهمم راز شوخیهای اونروز چی بوده.🥀چهلمین روز شهادت محسن، پوتینهایش را برای خانوادهاش بردم🥀وقتی نگاههای محمدمهدی و فاطمهزهرا را دیدم خجالت کشیدم🥀رو به همسر محسن گفتم: دعا کنید تا سالگرد محسن من هم شهید شوم.»🥀( انگار مرغ آمین آن لحظه آنجا بود؛ چرا که مدتی بعد نیز حسین بشیری به شهادت رسید)🕊️راوی← وقتی تیر به پیشانی محسن خورد💥نگاه محسن به آسمان دوخته شد🥀لبخندی زد(:🌙و بعد چشمانش را بست🌙و شهید شد*🕊️🕋
*شهید محسن فانوسی*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
*zeynab_roos_313*
#طرح | «اشک» اسم رمز است
🔹رسم جالب شهید محمدخانی برای زیارت ضریح منور امام رضا(ع)
چون دشتهای تشنه در این آستان قدس
در انتظار ابر عنایت نشسته است
🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
#صحنه شهادت داوود دانايي
گردان فجر بهبهان در دی ماه سال 1365 آماده انجام عمليات بزرگ كربلاي 5 در منطقه شلمچه شد.پس از ورود نیروها به منطقه موردنظر و استقرار در مواضع مشخص شده، داوود دانایی طبق روال هميشه به سرکشی روزانه اقدام می کرد.
صبح روز بیستم بهمن ماه ناگهان هواپيما هاي عراقی در منطقه حاضر شده و شروع به بمباران مي كنند.
صداي انفجاري شنيده نمي شود، بوهاي مشكوكي به مشام مي رسد.
داوود فرياد مي زند: «شيمیايي»، «شيمیايي».....
همه ماسك زدند، داوود ناگهان به يك بسيجي بر مي خورد كه ماسك ندارد و سر در گم است.
او فوراً ماسك خود را به آن رزمنده مي دهد.
داوود با چفيه اي که به صورتش بسته بود به بازديد از نيروها ادامه می دهد و در اين میان او تنها محافظ خود – چفيه اش - را هم به ديگري مي دهد.
لحظاتی بعد او
ديگر توان راه رفتن ندارد
چالاك نيست
نفس كشيدن برایش سخت مي شود
خود را كنترل مي كند که به زمين نيفتد ولي.......
داوود به زمين می افتد
زمين او را در آغوش خود مي گيرد
خدايا داوود افتاد
حمزه بسيجيان بهبهان افتاد
هنوز نفس مي كشد اما خردل زرد و سیاه کار خود را کرده بود . همان مواد شیمیایی ساخت كشورهاي به اصطلاح طرفدار حقوق بشر و دموكراسي، كار خود را كرده بود و داوود به ديدار حق مي شتابد
همان راه و همان جايي كه برايش لحظه شماري مي كرد.
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
#نرم_افزار
پدرها و مادرهای عزیز🌹
دانش آموزان قرآنی 🌹
یه نرم افزار قرآنی جذاب 🤩🤩🤩🤩
بازی شهر قرآنی، یک بازی بی نظیر قرآنیه که همراه با سرگرمی و بازیهای جذاب و متنوع قرآن رو آموزش میده
🍏🍎🍏🍎🍏🍎🍏🍎🍏🍎🍏🍎🍏🍎
ویژگی های بازی:
✅متناسب برای سنین 3 تا 9 سال 🤹
✅بیش از 100 بازی متنوع 🐥🐼
✅تقویت هوش و حافظه🤔
✅آشنایی بچه ها با مسجد و انفاق🕋
✅صوت 5 قاری نوجوان بین المللی😊
✅گرافیک و طراحی بین المللی🐸
✅مطابق علم روانشناسی کودک 😘
✅وجود متن آیات و سوره ها و همچنین بخش ویژه برای آموزش حفظ و قرائت🚒
✅آموزش قرآن، رنگ ها، تقسیم بندی، خرید، خوراکی، اسباب بازی و خیلی موارد دیگر.😁
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
این نرم افزار رو دانلود کنید پشیمون نمیشین 😇😇
دانلود رایگان از کافه بازار👇👇
http://cafebazaar.ir/app/?id=com.boombstudio.qurancity&ref=share
هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹
#داستان«سقیفه»
#قسمت : هجدهم
ابوبکر بادی به غبغب انداخت ، گلویی صاف کرد و گفت : خداوند محمد(ص) را به عنوان پیامبر شما و صاحب اختیار مؤمنان فرستاده است.
خدا بر مردم منت نهاد و او را از میان همین مردم قرار داد تا اینکه پیامبر را به پیش خود فراخواند و «ریاست مردم را به خود آنها واگذار کرد تا خودشان، مصلحت خویش را به اتفاق ،اختیار کنند» مردم هم مرا به عنوان والی خود و مسؤل کارهایشان انتخاب کردند و من به یاری خدا هیچ سستی و حیرت و ترسی به خود راه نمی دهم و فقط به یاری خدا توفیق خواهم یافت ، لکن مخالفی دارم که بر خلاف مردم سخن می گوید و تو را پناه خویش قرار داده و تو هم قلعه ای محکم و خواستگار و پناهی امن برای او شده ای!
ای عباس؛ تو هم باید یا بر آنچه که همگان اتفاق دارند و هم رأی شده اند ، داخل شوی یا مردم را از عقیده شان برگردانی، حال ما پیش تو آمده ایم و پیشنهادی برایت داریم ، ما می خواهیم سهمی از خلافت برای تو قرار دهیم تا برای تو نسل بعد از تو این نصیب و سهم باشد، زیرا تو عموی پیامبری، اگر چه مردم با اینکه مقام تو و رفیقت علی را می دانند ، اما در خلافت ازشما رویگردانی کردند.
در این هنگام عمر هم به سخن در آمد تا آتش حرفهای ابوبکر را تند تر کند و عباس بن عبدالمطلب را به هر طریق شده با خود همراه کند تا دست از حمایت علی(ع) بردارد، پس ادامه ی سخنان ابوبکر را گرفت و گفت:به والله، از طرف دیگر ای بنی هاشم،بر پیامبرتان افتخار دارید،پیامبر از خانواده ی شماست...
ای عباس؛ برای حاجتی نزد تو نیامدیم اما خوش نداریم که ایراد و فتنه ای بر سر آنچه که مسلمانان برآن توافق کرده اند پیش آید و شما در مقابل ما قرار بگیرید، به صلاح خود و مردم نظر دهید!!
عباس بن عبدالمطلب ،سخنان این دو را که نه مطابق با عقل و منطق و نه مطابق با حکم خداوند بود شنید و در پاسخ گفت : خداوند محمد(ص) را همانطور که گفتی به عنوان پیامبر و صاحب اختیار مردم مبعوث کرد ، اگر تو خلافت را بنا به حکم و امر پیامبر گرفته ای که همگان میدانند این حق ماست که غصب کرده ای و اگر به درخواست مؤمنین است، ما هم از آن مؤمنین بودیم و لیکن از خلافت تو اطلاع نداشتیم و مشاوره و سؤالی هم در این مورد از ما نکردی و بدان ما هم به خلافت تو رضایت نمی دهیم ،زیرا ما هم از مؤمنان هستیم ،اما تو را دوست نداریم و خلافت تو را قبول نداریم.
اما اینکه گفتی برای من هم سهم و نصیبی در خلافت باشد : اگر خلافت اختصاص به تو دارد برای خودت نگهدار که ما احتیاج به حق تو نداریم و اگر حق مؤمنین است پس تو حق نداری راجع به حقوق آنان دستور بدهی و یا اظهار نظر بکنی و اگر حق ماست (که طبق امرپیامبر و حکم خدا از ماست) ما به قسمتی از آن راضی نمی شویم(یعنی خلافت را غصب کردی ، باید آن را بگردانی).
اما آنچه توگفتی ای عمر، که پیامبر از ما و شما است. بدان که پیامبر درختی است که ما شاخه های آن و شما همسایگان آن هستید، پس ما از شما سزاوارتریم.
واما آنچه گفتی که از خواسته های پراکنده می ترسیم، بدان کاری را که شما آغاز کرده اید ،ابتدای پراکندگی و اختلاف است.....
و خداوند یاری کننده است.
و اینچنین بود که توطئه عمر و ابوبکر برای جلب حمایت عباس از خلافت غصبی شان ، نافرجام ماند.
و پس از این مناظره ، عباس بن عبدالمطلب شعری سرود به این مضمون و در هر کجا و هر زمان آن را می خواند تا به گوش همگان برسد:
گمان نمی کردم خلافت از بنی هاشم و از میان آنها از ابی الحسن علی(ع) انحراف پیدا کند.
آیا علی(ع) اولین کسی نیست که به طرف قبله نماز خواند؟آیا او عالم ترین مردم به آثار و سنت های پیامبر نیست؟آیا او نزدیک ترین مردم در دوران زندگی نسبت به پیامبر نبود؟ آیا او همان کسی نبود که جبرئیل در غسل و کفن پیامبر یار او بود؟همان کسی که آنچه همه ی خوبان دارند او به تنهایی دارد و خوبی های او در این مردم نیست...
هان ای مردم؛ چه کسی شما را از اوجدا کرد؟ باید او را بشناسیم! بدانید که بیعت شما آغاز فتنه هاست!!
و عالم و آدم شهادت می دهند ، که سخنان عباس بن عبدالمطلب که خدا او را رحمت کند ، عین حقیقت است ، براستی علی نیست مگر ولیّ بلافصل بعد از پیامبر(ع)، علی اولین مظلوم عالم ،هموکه عالم به بهانه ی وجودش ،موجودیت گرفت ....و ولایت علی نیست مگر آزمایشی از جانب خدا ،تا ما را محک بزند در عشق خودش...و خدا را صد هزار بار شکر که ما ندای من کنت مولاه فهذا علی مولاه پیامبر را از ورای قرن ها شنیدیم و دل دادیم به دلداگان الهی و جان می دهیم در راه این دلدادگی....
الهی مرحبا بر درگهت باد
که مادر هم مرا با یا علی زاد
#ادامه دارد...
📝 به قلم :ط_حسینی
@bartaren
🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤
ســـــلام ..
♨️اومدم چند ڪلامے باهات حرف بزنم.😊
نمیدونم الان چیـا ڪم دارے⁉️
ڪجـاهاے زندگیت گره داره⁉️
ناراحتیـت چیا هست⁉️
نمیدونم چقدر تلاش ڪردے برے #سمت_خدا..
نمیدونم چقدر برا #امام_زمانت دلـ💔ـواپسے..
چقدر دلت هوایے میشہ برا اومدنش..😔
♨️چند تا حرف دارم برات
ڪہ اگہ خوب دل بدے
شاید یہ جا پیدا ڪنے
ڪہ برے دردودل ڪنے
غصه هاتو ڪم ڪنے
دیگہ هے نگے من ڪہ تنهـام☺️
👈هر وقت دلتــ💔ــ ـگرفت از آدما،
دلت تنگ شد براے یہ رفیق مهربون💞
ڪہ بتونے حرفاتو بهش بگے
برو سر مزار #شهـــــدا...🌷
اونجا یہ #دوست_شهید برا خودت انتخاب ڪن، سر مزارش حرفاتو بزن..
اگہ نمیتونے برے، بگرد دنبال شهیدے ڪہ #نگاهش تورو نگہ میداره...👌
باهاش #رفیق شو😊
حرفاتو بهش بزن..
اصلا رودربایستے نڪنیااا
همہ رو بگــــو
بےتعارف..
این رفیق با بقیہ رفقات فرق دارهااا😌
حتے اگہ غصہ هات😓 سر اشتباهات خودت بود..
نمازت قضا شد،
غیبت شنیدے،
نگاهت بہ خطا رفت⛔️
برو بهش بگــو
ڪہ دلت شڪستہ از گناه📛،
بگو غم دارے برا دورے از #خدا،
بگو دستتو بگیره..
بهش بگو :👥
من یہ رفیق شهید🕊 دارم
اونم #تویے؛هوامو داشته باش😔
تویے ڪہ زنده اے
تویے ڪہ دنیا رو چشیدے و دردامو میفهمے..
آخ اگــہ ڪہ دلــت بشـڪنہ... 😔
خودش خریدار دلتــ❤️ــہ
حتما امتحانش ڪن 👌
#شهدا_زنده_اند...✌️
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش حسن هست🥰✋
*فوتبالیست قهرمان*🕊️
*شهید حسن غازی*🌹
تاریخ تولد: ۱۳۳۸
تاریخ شهادت: ۱۱ / ۱۲ / ۱۳۶۲
محل تولد: اصفهان
محل شهادت: طلائیه
*🌹راوی← بازیکن و کاپیتان باشگاه فوتبال سپاهان اصفهان🎗️و همچنین یکی از معماران اصلی سامانه موشکی ایرانی🚀 در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در دوره جنگ تحمیلی بود🌙 نسبت به اموالِ بیت المال خیلی دقیق بود🍃حتی حاضر نبود با تلفنِ پادگان به خونه زنگ بزنه.📞 وقتی علت رو ازش پرسیدند ، گفته بود: شما حاضر میشی به خاطر یک تلفن📞 آتش جهنم رو بخرم؟!!!‼️مادرش ← صبحی رفته بودم تشييع پیکر شهدا🍂از آن وقت سرم درد گرفته بود🥀 نكند يك روز بچه ام را روي دستهاي مردم ببينم؟ 🥀حسن داشت مي رفت بيرون.🌙گفتم اگر يك روز جنازه ي تو را بياورند من...🥀نگذاشت حرفم تمام شود.🌙 گفت: ناراحت نباشيد همچين اتفاقي نمیافته‼️از خدا خواسته ام جنازه ام برنگردد.🕊️مدتی بعد از شهادتش پیکر شهدا رو آورده بودن💫 خواب حسن دیدم،گفت: میدون امام میری؟ گفتم آره، 🌙گفت: نرو، جسد من رو نمیارن.‼️گفتم: میخوای جسدت رو از من مضایقه کنی مادر؟🥀گفت: جسم مهم نیست، روح زنده است.»🍃حسن فرمانده ای لایق و ورزشکاری شجاع بود🎗️که طعم شهادت را نوشید🌙و پیکرش در طلائیه ماند 🥀و به زیر آب رفت🌊 و هرگز بازنگشت🥀🕊️🕋*
*جاویدالاثر*
*شهید حسن غازی*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
*zeynab_roos_313*
هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
#داستان «سقیفه»
#قسمت: نوزدهم
چند روز از قضیه ی دست رد زدن عباس بن عبدالمطلب به سینه ی خلیفه ی غاصب می گذشت ، آنها مدتی قضیه را ساکت گذاشتند و فقط به فرستادن قاصدی به درب خانه ی علی(ع) بسنده کردند.
آنها می خواستند تا مردم از یاد ببرند که عباس چه گفت و علی چه کرد ، آنها می خواستند با گذشت زمان و جا افتادن بیعت تازه ی مردم ، بیعت گذشته را که پیامبر(ص) برای علی(ع) گرفته بود از خاطره ها محو کنند ....
اما علی(ع) باید ،یک بار دیگر حقی را که از آنِ او بود و حکم پروردگار در آن بود را دوباره برملا کند، او می خواست برای آخرین بار حجت را بر اهل مدینه تمام کند و در تاریخ ثبت نماید که علی(ع) حقش را جار زد اما یاری نیافت تا به کمکشان خلافتی را که غصب شده بود به صاحب اصلی اش برگرداند...
بعد از چند روز که قضیه ساکت مانده بود ، علی (ع) از خانه اش بیرون آمد ، درحالیکه قرآن را در یک پارچه جمع آوری و مُهر کرده بود ،داخل مسجد شد .
ابوبکر و جمع زیادی از مردم در مسجد پیامبر(ص) نشسته بودند.
علی(ع) نزدیک محراب مسجد شد و با صدای بلند به طوریکه به گوش همگان برسد چنین ندا برآورد:
«ای مردم، من از زمانی که پیامبر(ص) رحلت نموده مشغول غسل او و سپس جمع آوری قرآن بودم تا این که همه ی آن را در یک پارچه جمع آوری کردم، بدانید که خداوند هر آیه ای بر پیامبر(ص) نازل کرده در این مجموعه است، تمام آیات را پیامبر برای من خوانده و تأویل آن را به من آموخته است».
علی(ع) با این سخنش فهماند که اگر اسلام محمدی را خواهانید ،اگر دین خدا را برمی تابید، پس بدانید کتاب خدا با تمام تفاسیرش که هر حرف آن حکمت و رازی دارد ، پیش من است، اگر می خواهید؛ این گوی و این میدان...ولیّ خدا را دریابید و غاصبان خلافت را رها کنید.
علی گفت، اما صدا از جمع بلند نشد...
مولایمان نگاهی به جمع غافل و پیمان شکن روبرویش کرد و ادامه داد «این کار را کردم تا فردا نگویید، ما از قرآن بی خبر بودیم»و بعد نگاهی معنا دار به جمع کرد و فرمود:« روز قیامت نگویید که من شما را به یاری خویش نطلبیدم و حقم را برای شما بیان نکردم و شما را به اول تا آخر قران دعوت نکردم»
علی گفت و گفت و گفت ،اما هیچ یک از دنیا پرستان پیش رویش نفهمید که علی همان قرآن است و قرآن همان علی ست و بارها و بارها این سخن در کلام پیامبر آمده بود که علی با قرآن و قرآن با علی ست ، این دو از هم جدا نمی شوند تا در حوض کوثر در بهشت به من برسند و چه بی سعادت بودند این دنیا پرستان بی دین، چه بی لیاقت بودند این مسلمان نماهای مدعی و قرآن را در غربت خود تنها گذاشتند.
در این هنگام که علی(ع) این سخنان را فرمودند، عمر که در جمع حضور داشت پاسخ داد : ای ابوتراب، آنچه که از قرآن پیش روی ماست ،ما را کفایت می کند و احتیاجی به آنچه ما را دعوت می کنی نداریم!
و علیِ مظلوم ، با شنیدن این سخن ، تنها تر از همیشه وارد خانه شد....
علی(ع) تلنگری به جمع زد تا اگر فطرت پاکجویی در آنجا باشد به خود آید....
اما به خود که نیامدند هیچ، کینه های درون سینه شان از حقد و حسد که سالیانی دور در آن انبار کرده بودند، به جوش آمد و واقعه ای را رقم زدند که تا قیام قیامت لکه ی ننگش بر دامان بشریت مانده است و غربت و مظلومیت این واقعه، مُهری شد که بر جبین شیعه خورد تا واقعه ها پس از این واقعه پیش آید...تا خوردن سیلی زهراپویان تکرار و تکرار شود.......و گذشتگان چه ظلم عظیمی کردند و چه ظلم عظیمی می کنیم ما، اگر واقعیت این مطلب را به همگان نرسانیم و نگویم که حق با مادرمان زهراس و حقیقت در ولایت مولایمان علی ع بود و بس...
#ادامه دارد....
🖊به قلم :ط_حسینی
@bartaren
🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹
🔰 بوی عطر عجیبی داشت؛
🔹من خیلی کمتر عطر خریدهام ،زیرا هر وقت بوی عطر میخواستم از ته دل میگفتم: حسیـــن جـان
آن وقت فضا پر عطر میشد.
|#شهدای_آسمانی |
🔹به خانوادهام توصیه کنید هر وقت برای من خواستند گریه کنند به یاد قاسم امام حسین علیه السلام گریه کنند ،
و هر وقت به یاد #غریبیام افتادند ،یاد #حسین بیاُفتند.
🔹دوست دارم مانند #رفقای_شهیدم #جنازهام را امام #حسین کفن و در #بیابانهای_کربلا به خاک بسپارند.
پدر و مادر و اهالی خانواده عزیزم برای گناهان من دعا کنید چون من همه عمرم را در گناه به سر بردم به جز آن مدتی که خود را به دست خدا سپرده بودم
#شهید_علی_حیدری🌷
🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش علی هست🥰✋
*آرزوے گمنامی*🕊️
*شهید علی تجلائی*🌹
تاریخ تولد: ۵ / ۵ / ۱۳۳۸
تاریخ شهادت: ۲۵ / ۱۲ / ۱۳۶۳
محل تولد: تبریز
محل شهادت: هورالعظیم
*🌹همسرش← شب فردايی كه ميخواست، عازم جبهه شود وسايلش را مرتب ميكرد🍃لباس پاره پارهای را كه در زمان محاصره و آزادی سوسنگرد پوشيده بود، در ساك گذاشت🥀گفتم: «حالا چرا لباسهای سوسنگرد؟»‼️گفت «ميخواهم حالا كه پيش خدا ميروم، بگويم؛ خدايا؛ اينها جای گلوله است🥀بالاخره ما هم تو جبهه بودهايم»🕊️ صبحدم وقتی خداحافظی كرد، مرا به حضرت زهرا(س) قسم داد🍃و گفت «حلالم كنيد من مطمئنم كه ديگر برنميگردم»!🕊️يادم آمد كه قبل از رفتنش، با هم به مزار شهدا رفتيم💫آنجا رو به من كرد و گفت «خدا كند جنازه من به دست شماها نرسد»🥀گفتم «چرا؟» گفت دوست ندارم حتی به اندازه يك وجب از اين خاك مقدس را اشغال كنم🥀تازه اگر هم جنازهام به دستتان رسيد، يك تكه سنگ جهت شناسايی خودتان روی مزارم بگذاريد و بس.»🥀راوی← علی به عنوان یک بسیجی گمنام به خط مقدم رفت💫و بر اثر اصابت تير به قلب🥀آسمانی شد🕊️لحظات آخر با دست اشارهای کرد که معنایش را نفهمیدیم‼️شاید آب میخواست ولی کسی آب همراهش نبود🥀در نهایت او به آرزویش رسید🌙و پیکرش هرگز بازنگشت*🥀🕊️🕋
*جاویدالاثر*
*شهید علی تجلائی*
*شادی روحش صلوات* 💙🌹
*zeynab_roos_313*
#فرازی_از_وصیت_نامه
🌷... من گام نهادن ، در این مسیر خدایی را یک فریضه میدانم و در این راه ، اگر دشمن را شکست دهیم ، پیروزیم و اگر به ظاهر شکست بخوریم و کشته شویم ، [باز هم] پیروزیم . با جاری شدن خونمان است که حکومتمان تغییر میکند و به حکومت عدل الهی آخرالزمان (عج) متصل میشود که انشاءالله خدا ما را به عنوان یکی از یارانش به حساب بیاورد....
🌷شیرمرد زنجانی سردار بسیجی
🌷غواص شهید یعقوبعلی محمدی
🌷دیماه ۱۳۶۵_کربلای۴
🌸 روحش شاد و یادش گرامی
👇👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
*این روزها ایام سالگرد عملیات کربلای 4 است و کربلای چهار یعنی چه؟!*
👈 از رزمنده های جنگ و شرکت کننده در کربلای 4 که بپرسید یک جمله شنیدنی دارند که خیلی عجیب است... میگویند : ستارگان آسمان بالای سر اروند رود و نهر خین،صحنه هایی را دیدند که خورشید تا قیام قیامت از دیدن آن محروم است!
🍀خدایا اینان چه دارند می گویند؟ مگر آنجا کجا بوده؟ مگر چه اتفاقی افتاده؟
میخواهید بدانید کربلای چهار چه خبر بوده ؟
🍀پس با چشم دل بخوانید : جنازه بچه ها کنار هم جمع شده بودند، بعضیها سر نداشتند، بعضی دست و پا نداشتند، بعضی در لباس غواصی شهید شده بودند،آرام آرام بدن آنها را از سیم خاردار ها جدا میکردند و به طناب گره میزدند و در آب رها میکردند، دو نفر بسیجی اول طناب را میگرفتند و دو نفر دیگر آخر طناب را که شهداء را به عقب برگردانند. در تاریکی اروند،صفی از پیکر پاره پاره شهداء در آب روان بود، آن شب اروند شاهد صحنه هایی از منتهی الیه مظلومیت و شجاعت و ایثار بود...
🍀فکرم به پرواز درآمد👈خدایا: میان این همه انسان که در شهرها در خانه های گرم و نرم خود خوابیده اند،چند نفر چنین صحنه هایی به مخیله شان خطور می کند؟... چند نفر باور میکنند که این جوانان برای امنیت و آسایش آنها اینچنین از همه چیز خود گذشتند؟... چند نفر مظلومیت این بچه ها را شناختند؟
#کربلای_چهار_عملیات_فریب بود یا نبود!👈لو رفته بود یا نرفته بود اینها مال دانشکده های جنگ است. آنجا که می گویند اگر انواع و اقسام تجهیزات دارید. اگر پشتوانه ماهواره ای دارید و... داستان کربلای چهار داستان تکنیک و تاکتیک نیست، داستان عشق است!
داستان اخلاص و ایثار است.
داستان ایمان و باور است.
داستان باور اعتقادات است.
🍀میخواهید بدانید کربلای چهار چه خبر بود؟... شب توی سرما بزن به آب، ببینم کدام عقل معاش کدام علم دانشگاه به تن دستور میدهد که برو توی آب😰آن غواص هایی که درسیاهی زمستان عباس وار به آب نگاه میکردند و دل به دریا میزدند 😰
☀️نمیدونم فارغالتحصیل کدام دانشگاه جنگ بودند ... اما آنها استاد مدرسه عشق و گوش به فرمان امام خمینی کبیر قدس سره بودند! چه میدانم شاید آن لحظه خلقتِ انسان، که ملائک به خدا گفتند چرا او را خلق می کنی؟ در حالی که در زمین خونریزی میکند و خدا گفت من چیزی میدانم که شما نمیدانید، لحظه به دریا زدن غواص ها، دست بسته زنده به گورشدن غواص ها، لحظه خاک لودر روی صورت ریخته شدن غواص ها، خدا آنها را نشان ملائکش داد و گفت: 👈 نگاه کنید او بنده من است! "عملیات کربلای چهار پیروزمندانه ترین عملیات تاریخ بعد از کربلای سیدالشهداء بود!!!"
👌 درکدام جنگ؟ کدام عملیات؟ کدام یگان رزمی چون این غواص ها، هرازچندگاهی از لا به لای تاریخ سر بر میآورند و دوباره به خط میزنند و خاک دنیازدگی و پوچ اندیشی که آینه دل ما را فرا گرفته را کنار میزنند و اینگونه دوباره با آن دست های بسته شده گره های قلوب زنگار گرفته ما را باز میکنند و اصلا خیلیها نمیدانند کربلای چهار یعنی چه؟!!😰
🍀بگذریم که کربلای چهار خود راهکار عملیات پیروز کربلای پنج را به فرمانده هان نشان داد و بعثی های سرمست از پیروزی ظاهری در عملیات قبلی اصلا به مخیله شان هم خطور نمیکرد در فاصله ۲ هفته از همان منطقه عملیات وسیع دیگری شروع شود.
*#یاد_همه_شهیدان_بخیر*
*🌹سلام و درود خدا بر جانبازان و بازماندگان قافله عشق و ایثار*
#کتاب_خاطرات_دردناک
#ناصرکاوه
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
#چرا_این_روزها_کمتر_زیارت_عاشورا_میخوانی؟
🌷قبل اذان صبح بود. با حالت عجیبی از خواب پرید. گفت: «حاجی خواب دیدم. قاصد امام حسین عليه السلام بود. بهم گفت: آقا سلام رساندند و فرمودند: «به زودی به دیدارت خواهم آمد.» یه نامه از طرف آقا به من داد که توش نوشته بود: «چرا این روزها کمتر زیارت عاشورا میخوانی؟»
🌷همینجور که داشت حرف میزد گریه میکرد. صورتش شده بود خیس اشک. دیگه تو حال خودش نبود. چند شب بعد شهید شد. امام حسین عليه السلام به عهدش وفا کرد....
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز محمدباقر مؤمنی راد از لشکر ۳۲ انصار الحسین عليه السلام
راوی: رزمنده دلاور حاج علی سیفی، همرزم شهید
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش منصور هست🥰✋
*شهیدے با دستان بسته*🥀
*شهید منصور مهدوی نیاکی*🌹
تاریخ تولد: ۳ / ۱/ ۱۳۴۶
تاریخ شهادت:۴ / ۱۰ / ۱۳۶۵
محل تولد: آمل
محل شهادت: ام الرصاص
*🌹این غواص شهید اعزامی از لشکر 25 کربلا بود🤿که گمنامی را دوست داشت🥀بعد از او برادرش ناصر به شهادت رسید🕊️ که پیکرش به آغوش مادرشان آمد🕊️اما منصور ...🥀همرزم← زمانی که ما به جزیره امالرصاص رفتیم🌊 متوجه شدیم بچههایی که جلو رفتند دشمنان آن ها را غافلگیر کردند🥀چون آن ها از ام الرصاص باید به سمت ام الباقی میرفتند🌊و از داخل نیزار وارد میشدند🎋 که غافلگیری دشمن باعث شهادت خیلی از بچه ها شد🥀دشمن یا آنها را توی آب می انداختند🌊 یا روی آن ها آهک می ریختند که جسد تجزیه شود🥀منصور در عملیات کربلای ۴ مفقودالاثر شد🥀با داغ سید ناصر و داغ در آغوش کشیدن سید منصور، پدر چشم از جهان فروبست🥀و بعد سینه مادر را سالها سوزاند و مادر همچون شمعی آنقدر سوخت تا خاموش شد🥀اما 5 سال پس از رحلت مادر، نام شهید منصور مهدوی نیاکی در بین 175 شهید غواص و خطشکن اروندرود درخشید و شناسایی شد.🤿 شهیدی که عکس پیکرش با دستان بسته در رسانهها مشهور شده بود🥀او پس از 30 سال به وطن بازگشت🕊️اما نه پدری بود نه مادری🥀و در کنار مزار برادر شهیدش آرمید*🕊️🕋
*غواص*
*شهید سید منصور مهدوی نیاکی*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
*zeynab_roos_313*
🌷کربلای چهار ...
🌴۳۴سال پیش در اولین ساعات ۳ دی سال ۶۵
و در دل تاریکی شب ، شیـربچه های غواص
خودشـون رو بـه آب زدنـد نـه ، بهـتره بگیـم
خودشون رو به آتـش زدنـد...
در همون دقایق اول معلوم شد ڪه نیروهـای
بعثی با کمک آواکس های جاسوسی آمریکایی
از وقوع عملیات آگاه شده اند.
هواپیماهای دشمن هرلحظه وبدون وقفه منور
میریختند تا فضایمنطقه مثل روز روشن بشه
و دشمن بعثی بتونه بچه های غواص رو داخل
اروندرود با آتش سنگین تیربار و ...تارومار کنه
بچه های غواص در آن شب سرد دیماه، با فریاد
یاحسیـن (ع) و یا زهـرا (س) و زیـر اون آتــشِ
سهمگین پیشرویکردند وخودشون رو به ساحل
دشمن رسوندند و جاودانه شدند.
خوشا به سعادتشون و بدا بحال ما که از اون
قافله جاموندیم ...
💐#کربلای_چهار
#عملیات_لو_رفته
#غواصان_خطشکن
#یاد_شهدا_باصلوات🕊
🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada