هادیآقا عاشق شهادت بود، بزرگترین آرزویش،
شهید شدن در راه اهل بیت و در رکاب امام حسین علیهالسلام بود، خداوند او را به آرزویش رساند.
مهمترین توصیه شهید توصیه به نماز و حجاب بود و رعایت آن را رُکن اصلی دین میدانست.
🌷شهید هادی شریفی🌷
به روایت همسر شهید
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
۱۴ بهمن ۱۴۰۰
۱۴ بهمن ۱۴۰۰
زیباترین و ماندگارترین چیزی که از شهید روحالله یاد گرفتم، بخشنده بودن و گذشت او بود، ایشون خیلی راحت از کسی که بدترین بدی رو در حقش کرده بود، میگذشت و میبخشیدش و گذشت کردن رو همیشه به من گوشزد میکرد و میگفت فقط خدا رو در نظر بگیر؛ بقیه چیزها برات بیرنگِ بیرنگ میشه، تکه کلامشون این بود: «با خــدا و باش و پادشاهی کن!»
🌷شهید روحالله کافیزاده🌷
به روایت همسر شهید
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
۱۴ بهمن ۱۴۰۰
۱۴ بهمن ۱۴۰۰
🔰 شهدا و امام رضا علیه السلام؛
شبی که فردایش قرار بود برود جبهه
با هم رفتیم خانه تک تک فامیلها..
از همه حلالیت طلبید ، دستِ آخر هم
بُردمان حرم خدمت امام رضـا (ع)
خودش یکی یکی بچهها را برد دور ضریح طواف داد ..
از حرم که آمدیم بیرون گفت:
امشب سفارشتون رو به امام رضا علیهالسلام کردم ..
به آقا گفتم من دارم میرم جبهه ,شما به بچه های من سری بزنید..
گفتم بیان از شما خبر بگیرن
اگه یک وقتی کاری داشتید برید و کارتون رو به امام رضا (ع) بگید من شما رو سپردم دستِ امام رضا (ع)
به روایت: همسر شهید
شهید عبدالحسین برونسی🌷
فرمانده تیپ۱۸ جوادالائمه
لشکر پنج نصر
ولادت: گلبوی کدکن ، تربت حیدریه ۱۳۲۱
شهادت: عملیات بدر چهارراه خندق ۱۳۶۳
بازگشت پیکر ۱۳۹۰
مزار: بهشت رضا(ع)
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
۱۴ بهمن ۱۴۰۰
۱۴ بهمن ۱۴۰۰
هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
امشب ،دلم چه تنگ است...
و براستی که دنیا چه بی رنگ است..
و ساز آن بد آهنگ است..
گویی پای رسیدن به خوبی ها، لنگ است
خدایا در این شب آرزوها غفران ده..
زندگی هایمان سامان ده...
پای رفتن ، بیکران ده...
مرهمی بر دردِ عاشقان ده...
خداوندا به یمن مقدم مولا
بده بر این بندگان بی نوا..
جرعه ای از آن جام راهگشا...
در این شب آرزوها...
برایمان مقدر فرما...
که بیاید مهدی زهرا...
قدم نهد برفرشی از چشمها...
و بهشتی دگر شود این دنیا...
......ط_حسینی
@bartaren
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
۱۴ بهمن ۱۴۰۰
۱۵ بهمن ۱۴۰۰
#سیــره_شهدا
تصمیم گرفته بود توی جبهه دبیرستان راه بیندازد! میگفــت:
« امــروز بچـه ها دارن اینجا می جنگن و خون مــیدن، عــده ای بی تفاوت و اشراف زاده هم، توی شهرها عین خیالشون نیست! با خیال راحــت درس میخونن، فردا هم که جنگ تموم بشه، همه مسئولیــت های کلــیدی مملکت رو بدست میگیرن، این رزمنده ها هم میشن محافظ یا زیر دست اون ها! »
وسعت دید عجیبی داشــت، برای رزمنده ها می سوخت.
یکی از روزها یک گوشه خلــوت نشسته بود، حال غریبـی داشت، تا آمدم حرف بزنم گفت:
« چیزی به شروع عملیات نمونده، بعد از عملیات هم دیگه منـو نمی بینی! کار من با دنیا تموم شده، کار دنیا هم با من تموم شده! نه من دیـگه با دنیا کار دارم، نه دنیا با مــن »
درست چند روز بعد از عملیات کربلای 5 خبر شهادتش در تمام شهر پیچید.
#شهید_خلیل_مطهرنیا
#شهداي_فارس
#شهدا_را_یاد_کنید_با_صلوات
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
۱۵ بهمن ۱۴۰۰
۱۵ بهمن ۱۴۰۰
#جشنی_که_به_اشتباه_گرفتند!!
🌷قاسم طالقانی مسئول معاونت تبلیغات و انتشارات لشکر ویژه شهدا بود. جوانی خوش سیما و صاف و ساده و جذاب. تازه از مرخصی برگشته و توی همین مرخصی ازدواج هم کرده بود. شاد و شنگول و پرانرژی! گویا قرار جشن پتو برای قاسم با تلاقی نگاههای بچهها بههم تصویب شد.
🌷احمد که آن روز شهردار بود در حال جارو کردن، خبر آمدن قاسم را رساند. تو اتاق مسئول معاونت، بچهها پتو به دست منتظر ورود قاسم طالقانی نشسته بودند. در باز و بسته شد و در یک چشم به هم زدن مراسم جشن پتو به بهترین روش اجرا شد. چراغها که روشن شد، دیدیم....
🌷....دیدیم محمود کاوه است که نشسته بود وسط! همه سر به زیر و خجل شدیم. این لبخند و خنده شهید کاوه بود که تحویل بچهها میشد و همه به صرف یک لیوان چای میهمان لبخند مهربانانه کاوه....
🌹خاطره ای به یاد فرمانده جوان شهید محمود کاوه
راوی: رزمنده دلاور هادی جهانزاده
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
۱۵ بهمن ۱۴۰۰
۱۵ بهمن ۱۴۰۰
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش سعید هست🥰✋
*ڪُشتی گیر...*🕊️
*شهید سعید خواجه صالحانی*🌹
تاریخ تولد: ۸ / ۱ / ۱۳۶۸
تاریخ شهادت: ۴ / ۱ / ۱۳۹۶
محل تولد: پاکدشت تهران
محل شهادت: سوریه
*🌹مادرش← رشته دانشگاهی سعید تربیت بدنی بود🎗️و حکم قهرمانی در استان را داشت.🎗️از دوران بچگی تکواندو کار بود🥋 بعد در ادامه هم رشته کشتی را ادامه دادند،🤼♂️ هر موقع که از سوریه به مرخصی می آمدند به تمرینات ورزشیاش می پرداخت🤾🏻♂️ او عاشق شهادت و حضرت زینب(س) بود💕 که داوطلبانه به سوریه رفت و چهار مرتبه به سوریه اعزام شد🕊️ بار آخر سعید گفته بود که «اینبار که از جبهه برگردم می خواهم زن بگیرم»💕 در ذهنم مقدمات خواستگاری و عروسی چیده بودم.🎊 بغضم گرفت، گریه کردم🥀که سعید به من گفت: مادر گریه نکن🥀 ان شاءالله ششم تا هفتم عید می آیم،🌙 تولدش نزدیک بود🎊 قرار شد برای او جشن تولد بگیریم و او را غافلگیر کنیم🎊 اما آمدن پیکرش همهی ما را غافلگیر کرد،🥀دو تا از همرزمانش از لشکر فاطمیون تیر میخورند💥 از طریق بیسیم از سعید میخواهند که به عقب برگردد💥 اما سعید میماند تا همرزمانش به دست داعش اسیر نشوند🍂 که تیری به پهلویش میخورد💥ولی باز هم مقاومت میکند،🥀تیر دومی به ران پایش میزنند🥀و بر اثر خونریزی زیاد🥀به شهادت میرسد*🕊️🕋
*شهید سعید خواجه صالحانی*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
*zeynab_roos313*
۱۵ بهمن ۱۴۰۰
۱۵ بهمن ۱۴۰۰
۱۶ بهمن ۱۴۰۰
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش سجاد هست🥰✋
*تڪ تیرانداز...*🌙
*شهید سجاد حبیبی*🌹
تاریخ تولد: ۱۷ / ۶ / ۱۳۶۱
تاریخ شهادت: ۱۶ / ۱۱ / ۱۳۹۴
محل تولد: کنگاور،کرمانشاه
محل شهادت: سوریه
*🌹راوی← یک روز به پدرش گفت: بابا اگر اجازه بدهید عازم سفر سوریه برای مبارزه و جهاد هستم”🌙پدرش گفت: پسرم خدا پشت و پناهت باشد،🍃هرکسی که این لباس مقدس را بپوشد باید هر لحظه آماده دفاع از اسلام و انقلاب باشد؛💫 سجاد پاسخ داد: “ولی بابا اگر بروم بر نمیگردم و شهید میشوم،🕊️همین جمله میتواند برایِ یک پدر، کربلایی را تداعی کند.🥀و پدرِ سجاد آن لحظه در دل گفت، کاش کمی روبه رویم قدم زنی🥀تا بار دیگر قد وبالایت را نظاره کنم جانِ بابا،🥀سجاد؛ رزمنده ای توانمند و مطلع که تمام همتش را در راهِ آموزشِ نیروهایِ جهاد میگذاشت.🍃 تکتیرانداز؛ پزشکی، مکانیکی و حتی راه و روش تجارت،🍃 او در سوریه تک تیر انداز بود💥 سجاد در تک تيراندازی حرفه ای عمل میكرد؛🎗️بعضی از روزها را در سوريه مشغول تمرين تک تيراندازی بوديم💫كه سجاد با وجود اينكه در اين تمرين ها شركت نمیكرد، ولی بدون اغراق بهترين تك تيرانداز بود.🍃همرزم← سجاد به همراه تعدادی از نيروها تكفيری ها را سرگرم میكنند🍂تا بقيه عقب نشينی كنند،💫 سجاد 13 نفر از نيروهای تكفيری را با شجاعت به هلاكت میرساند.💥 سرانجام در حين عقب نشينی مورد اصابت تيربار قرار میگيرد🥀و به فيض شهادت نائل می شود.*🕊️🕋
*شهید سجاد حبیبی*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
*zeynab_roos313*
۱۶ بهمن ۱۴۰۰
۱۶ بهمن ۱۴۰۰
#وصیتنامه_عجیب!!
🌷بعد از جنگ، در حال تفحص در منطقهی کردستان عراق بودیم که به طرز غیرعادی جنازهی شهیدی را پیدا کردیم.
از جیب شهید، یک کیف پلاستیکی در آوردم، داخل کیف، وصیتنامه قرار داشت که کاملا سالم بود و این چیز عجیبی بود.
🌷در وصیتنامه نوشته بود: "من سیدحسن بچهی تهران و از لشکر حضرت رسول (ص) هستم.... پدر و مادر عزیزم! شهدا با اهل بیت ارتباط دارند. اهل بیت، شهدا را دعوت میکنند.... من در شب حمله یعنی فردا شب به شهادت میرسم و جنازهام ۸ سال و ۵ ماه و ۲۵ روز در منطقه میماند. بعد از این مدت، جنازهی من پیدا میشود و زمانی که جنازهی من پیدا میشود، امام خمینی در بین شما نیست. این اسراری است که ائمه به من گفتند و من به شما میگویم. به مردم بگویید ما فردا شما را شفاعت میکنیم. بگویید که ما را فراموش نکنند. و...."
🌷بعد از خواندن وصیتنامه دربارهی عملیاتی که لشکر حضرت رسول (ص) آن شب انجام داده بود، تحقیق کردیم. دیدیم درست در همان تاریخ بوده و ۸ سال و ۵ ماه و ۲۵ روز از آن گذشته است.
راوی: سردار حاج حسین کاجی
📚 کتاب "خاطرات ماندگار"، ص ۱۹۲ تا ۱۹۵
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
۱۶ بهمن ۱۴۰۰
۱۶ بهمن ۱۴۰۰
🌷امام خمینی چه زمانی گفتند به سید علی بگویید از خدا مرگ نخواهد🌷
✨حجت الاسلام دانشمند :
این موضوع را من با یک واسطه می گویم . با یکی از محافظ های آقا در حرم امام رضا روبروی ضریح ، دو به دو با هم بودیم .
گفتم از آقا چه خبر ؟
میگفت ما روزهای دوشنبه ، ( این را میگفت و گریه میکرد ) می رویم سرکشی میکنیم به خانواده شهدا . آقا می فرمودند به خانواده شهدا نگویید که ما می آییم که به زحمت نیافتند .
یک ربع قبل آقا در ماشین هستند ما درب میزنیم و میگوییم آقا می خواهند تشریف بیاورند منزل و یک سلام و علیکی با مادر و پدر شهید نمایند .
یکبار رفتیم درب خانه دو شهید ، من خودم رفتم دیدم درب باز است و آب و جارو کرده اند . درب زدم ، مادر شهید آمدند دم درب و گفتند : آقا کو ؟
گفتم : کدام آقا ؟
گفت : مقام معظم رهبری کجاست ؟
گفتم : شما از کجا می دانید ؟
شروع کرد به گریه کردن ، گفت دیشب خواب بچه هام را دیدم ، بچه ها آمدند گفتند خوش بحالت ، فردا سید علی می خواهد بیاید خانه تان .
به اینجا که رسید ، مقام معظم رهبری هم رسیدند به درب خانه .
بعد مادر شهید گفت من خواب دیدم که امام هم تشریف آوردند و گفتند فردا آقا سید علی آقا می خواهند بیایند ، ما هم تبریک می گوییم . و یک مطلبی هم امام فرمودند و پیغام دادند که من به شما بگویم .
مقام معظم رهبری فرمودند چه پیغامی ؟
مادر شهید گفتند : امام فرمودند سلام ما را به آقا سید علی آقا برسانید و به ایشان بگویید اینقدر از خدا طلب مرگ نکن ! فرج نزدیک است ان شاءالله .
آقا خیلی گریه کرد .😭
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
۱۶ بهمن ۱۴۰۰
۱۶ بهمن ۱۴۰۰
۱۷ بهمن ۱۴۰۰
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش علی هست🥰✋
*﷽ ......*🕊️
*شهید علی خوش روش*🌹
تاریخ تولد: ۱۲ / ۳ / ۱۳۴۱
تاریخ شهادت: ۲۳ / ۱۲ / ۱۳۶۳
محل تولد: فومن،گیلان
محل شهادت: هورالهویزه
*🌹با پیشنهاد خانوادهاش با خواهر شهیدان سید حسن و سید حسین بقایینژاد،💫در کمال صفا و سادگی و صمیمیت 🌙در حالیکه آن روز، روزه بود پای سفره عقد نشست.💕 اما تشکیل زندگی مشترک او را از حضور در جبهه و مبارزه لحظهای غافل نکرد،🍃 زیرا همه اینها را بر خود فریضه و تکلیف میدانست.🍃مادرش← دفعهی آخری که داشت میرفت جبهه آرام و قرار نداشتم.🍂نمیخواستم گریه ام را ببیند،🥀 برای همین مدام به صورتم آب می زدم تا متوجه اشک هایم نشود.🥀 وقتی در بغل گرفتمش اشک هایش سرازیر شدند.🥀صورت، پیشانی و زیر گلویش را بوسیدم🌙اما باز آرام و قرار نداشتم.🥀از زیر قرآن که رد شد برگشت خم شد و دستم را بوسید💕 و گفت: من که عزیزتر از علی اکبر(ع) امام حسین (ع) نیستم.🌙همرزم← سوار بر قایق بودند که خمپاره اصابت کرد💥در حالیکه علی آقا، از ناحیه پشت سر و بدن به شدت جراحت پیدا کرده بود🥀توسط دوستان از آب خارج شد❄️ و از دوست و همرزم خود تقاضا کرد تا برایش قرآن بخواند،﷽ ....🌷و علی در حالیکه از اعماق جان به صوت دلنشین کلام نور بخش قرآن گوش جان سپرده بود،💫 دعوت حق را لبیک گفت و به کسب فیض شهادت نائل آمد.*🕊️🕋
*شهید علی خوش روش*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
*zeynab_roos313*
۱۷ بهمن ۱۴۰۰
۱۷ بهمن ۱۴۰۰
📋 #اطلاع_نگاشت
🕊شهید مدافع حرم " #محمدکاظم_توفیقی
این شهید عزیز را بیشتر بشناسیم...
💫با این ستاره ها میتوان راه را پیدا کرد.
💐شادی روح پرفتوح شهید #صلوات.
👇👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
۱۷ بهمن ۱۴۰۰
۱۷ بهمن ۱۴۰۰
۱۸ بهمن ۱۴۰۰
سلام دوستان
مهمون امروزمون حاج مجید هست🥰✋
*ایستاده در آتش...*🌙
*شهید عبدالمجید سپاسی*🌹
تاریخ تولد: ۱ / ۷ / ۱۳۴۰
تاریخ شهادت: ۲۹ / ۱۲ / ۱۳۶۶
محل تولد: شیراز
محل شهادت: حلبچه
*🌹همرزم← آتش دشمن روی سرمان میبارید.💥گاهی آنقدر صدای خمپاره نزدیک بود که حس میکردم الان است که روی سنگر بیاید،💥 اما حاج مجید یک لحظه ننشست.🌙 گاهی پیراهنش را میگرفتم و محکم به سمت پائین میکشیدم و میگفتم تو رو خدا بشین،‼️ اما حتی خم نمیشد چه برسد به نشستن،🌙اصلا این حجم آتش برایش چیزی نبود که خم شود.🍂اولین برخورد کاریام با حاج مجید بود.🥀با خودم گفتم: خدایا این آدم کیه،🥀چرا از این انفجار ها و این ترکش و آتش نمیترسد و نمینشیند!🥀اصلاً جبهه با تمام وسعتش خانه مجید بود.🍃سنگرش خانه و جبهه، حیاط خانه او بود🍂 و مجید در این هشت سال جنگ کمتر شد که پا از حیاط خانه اش بیرون بگذارد.🍂گاه میشد تا 10 ماه جبهه میماند.💫اگر هم زمانی می شد که دل از جبهه بکند تنها و تنها به خاطر مادرش بود.🍃او در آخرین مسئولیت خود به عنوان معاون عملیات لشکر ۱۹ فجر، در عملیات والفجر۱۰،💫به وسیله ترکش خمپاره💥که به کنار گوشش در شقیقه او اصابت کرد🥀در حالی که ذکر مقدس یا زهرا (س) بر لب داشت🌙در ماه رجب به فیض شهادت نائل شد*🕊️🕋
*شهید عبدالمجید سپاسی*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
*zeynab_roos313*
۱۸ بهمن ۱۴۰۰
۱۸ بهمن ۱۴۰۰
🔰مادر می گفت:
با نذر و نیاز به دنیا اومد و بزرگش کردم.
هفت بار واسش قربونی کردم تو این سالها تا ۱۹ ساله شد.
رفت تو شلمچه روز عید قربان در راه خدا قربانی شد....
🔹وصیت نامه:
مادر جان! شفاعت شما را در روز قیامت نزد فاطمه زهرا(س) می کنم....
🌷بسیجیشهید عباس رمضانیقرا🌷
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
۱۸ بهمن ۱۴۰۰