یک شب توفیق نصیب شد در جوار حاجقاسم از سمت روستای قنات ملک به کرمان میآمدیم، راننده بودم و حاجی جلو نشسته بود، سردار تلفنی در مورد عملیاتی در حلب صحبت میکردند و دستور میدادند، در حین صحبت کردن با تلفن گاهی با جدیت؛ حدت و شدت صحبت میفرمود تا اینکه تلفنشان تمام شد، چون جاده یک بانده بود و مرتب ماشین از روبرو میآمد، امکان سبقت گرفتن وجود نداشت برای همین پشت سر یک ماشین قرار گرفته بودم.
سردار بعد از تمام شدن تلفن رو کرد به من و فرمود: راستی راننده ماشین جلویی را میشناسی؟ گفتم: نه حاجی، چطور مگه؟ فرمود: ماشینت سو بالا بود و چشم راننده جلویی را اذیت کردی، دینی بر گردن تو افتاد، فردا باید بروی او را پیدا کنی و از او حلالیت بگیری؛ حالا این حق الناس را چطور میخواهی جبران کنی؟
یکهای خوردم؛ از این بیتوجهی خودم به حقالناس و دقت سردار به جزییات حقوق مردم تعجب کردم، آن هم درست زمانی که در مورد مسئله مهمی چون آزادی حلب در سوریه صحبت میکرد حواسش به تضییع نشدن حق راننده خودرو جلویی هم بود.
#شهید حاجقاسم سلیمانی
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
#سلام #سلام 😍
ببینید چی آوردم واستون 🧚♂
#بهترین ها رو در کانال ما تجربه کنید .
ست های جذاب و دلبر رومیزی 📿 سجاده
حوله های گلدوزی شده 🎁 #هدایای جشن تکلیف
👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3953721491C3c531036bc
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش علی هست🥰✋
*مُشتے خاڪ به پیشگاه خداوند متعال...*🌙
*شهید علی قاریان پور*🌹
تاریخ تولد: ۱۴ / ۵ / ۱۳۴۳
تاریخ شهادت: ۱۰ / ۱۲ / ۱۳۶۵
محل تولد: قزوین
محل شهادت: شلمچه
*🌹همرزم← علی افتاده و خون اطراف او را گرفته بود،🥀دستم را بردم زیر پيكر علی که او را بلند کرده و به عقب ببریم🌙 ولی به قدری از بدنش خون خارج شده بود که از دستانم لیز خورد و به زمین افتاد.🥀تصمیم گرفتیم هر طور شده او را به عقب منتقل کنیم. گفتم پلاکش را بردارم،💫 همین کار را هم کردم، پلاکش را که از گردنش در آوردم، علی گفت: چرا پلاکم را در می آوری، مگر من شهید می شوم؟⁉️ گفتم: نه، دیدم پلاک گردنت را اذیت میکند، به خاطر همین برداشتم.🌙 محمد باریک بین که همراه ما بود با وسایلی که داشت زخم علی را بست🥀و او را فرستادیم عقب که زیر دست و پاها نماند.🥀اما او قبل از رسیدن به درمانگاه به شهادت رسید.»🕊️در وصیت نامه این شهید آمده است: «مجالس من به اسم شهدای گمنام باشد🌙 و چون همه ما از خاک هستیم و به خاک هم برمیگردیم🕊️ و روی سنگ قبرم هم نوشته شود: مشتی خاک به پیشگاه خداوند متعال💫 و برای شناختن من فقط از عکس استفاده شود و نه از اسم،»🌙 او در ۱۰ اسفند ماه سال ۱۳۶۵ بر اثر اصابت ترکش💥در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید🕊️ و فقط همان که گفته بود را بر روی مزارش نوشتند...🌙 امروز همه او را نه «مُشتی خاک» بلکه «مَشتی شهدا» میدانند*🕊️🕋
*شهید علی قاریان پور*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
*zeynab_roos313*
#معجزه_به_اسم_ناهار...!
🌷کم کم سر و صدای بچه ها بلند شد. خیلی انتظار کشیدند تا صدای بوق ماشینی که غذای آنها را میآورد به گوش برسد، اما هر چه بیشتر انتظار کشیدند کمتر نتیجه گرفتند. از یک طرف گرمای هوا و از طرف دیگر گرسنگی، دست به دست هم داد تا بچه ها کمی بی حوصله شوند.
🌷اغلب رفته بودند داخل سنگر فرماندهی. بعضی با ظرف غذا بیرون منتظر بودند. بعد از دقایقی یکی از بچه ها به طرف سنگر فرماندهی آمد و گفت که ماشین حمل غذا خاموش شده و راننده هم هر کاری که میکنه روشن نمیشه. گفته ظرف ها رو بگیرین بیایین پیش ماشین یا این که هُل بدین.
🌷همه ظرفهای غذا رو در دست گرفتیم و رفتیم به طرف ماشین که دقیقاً بین دو دستگاه توپ قرار داشت. همین که همه در آنجا جمع شدیم ناگهان صدای انفجار به گوش رسید. همه دویدیم به طرف سنگرها. یک خمپاره خورده بود به سنگر فرماندهی گروهان و منفجر شد. خمپاره درست از دهانهی سنگر به داخل رفت و منفجر شد و کل آن را ویران کرد، طوری که هر چه ظرف و لباس و وسایل داخل سنگر بود، کاملاً سوخت.
🌷تازه متوجه شدیم که واقعاً خدا با ماست و رزمندگان اسلام را همه جا یاری میکند. تمام بچه ها غذا را گرفتیم و آماده شدیم که ماشین را هل بدهیم تا شاید روشن شود. راننده که تحت تأثیر این حادثه قرار گرفته بود، پشت ماشین نشست و گفت؛ نیار نیست هل بدین.
🌷با تعجب نگاهش کردیم راننده متوجه نگاهها شد و فهمید در پشت این نگاه ها چه سئوالی است، به همین جهت گفت: به خدا ما خیلی آدمهای بزرگی هستیم. خدایی داریم که همه جا با ماست و بعد سوئیچ ماشین را چرخاند و ماشین همان وهلهی اول روشن شد. صدای صلوات بچه ها فضای منطقه را پر کرد. احساس کردم قطرات اشک شوق و امید از گوشه چشمم سرازیر میشود....
#راوی: رزمنده دلاور اصغر حقیقی
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
👇👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
#میخوایم کانال رو چراغونی کنیم
جشن بزرگ درراه است
حلول ماه شعبان واعیادشعبانیه
👏👏 مو🌹🌹🌹🌹
💡💡◎◎◎ 💡💡◎◎◎💡💡
🎊 🎊 🎊 💡💡◎◎◎💡💡◎◎◎💡💡
🎊 🎊 🎊
چراغونی اول به خاطر تولد امام حسین وابوالفضل(ع) 🌹🌹🌹🌹🌹
💡💡◎◎◎💡💡◎◎◎💡💡
🎊 🎊 🎊 💡💡◎◎◎💡💡◎◎◎💡💡
🎊 🎊 🎊
چراغونی دوم رو به یمن قدوم مبارک امام سجاد وعلی اکبر(ع) 🌹🌹🌹🌹🌹
💡💡◎◎◎💡💡 ◎◎◎💡💡
🎊 🎊 🎊
💡💡◎◎◎💡💡◎◎◎💡💡
🎊 🎊 🎊
وسومین چراغونی رو به یمن قدوم سبز مولا وآقامون حضرت ولی عصر، مهدی صاحب الزمان(عج) 🌹🌹👏👏👏👏👏
💡💡◎◎◎💡💡◎◎◎💡💡
🎊 🎊
💡💡◎◎◎💡💡◎◎◎💡💡 🎊 🎊 💡💡◎◎◎💡💡◎◎◎💡💡
🌺☘️ تولد این نورهای امامت پیشاپیش برشما عزیزان مبارک ﻣﺒﺎﺭک 💐
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
مداحی آنلاین - شب شور و شب مستی - محمود کریمی.mp3
7.58M
🌸 #میلاد_امام_سجاد(ع)
💐شب شور و شب مستی
💐شب عشق و شب شادی
🎤 #محمود_کریمی
👏 #مدیحه_سرایی
👌بسیار دلنشین
🌷مرجع رسمی #مولودی های روز
💦🌦💦🌦💦🌦
@bartaren
سلام دوستان
مهمون امروزمون حاج علی هست🥰✋
*عارف شهیدے ڪه سرنوشت خود و همرزمانش را مےدانست*🌙
*شهید حاج علی محمدی پور*🌹
تاریخ تولد: ۱۳۳۸
تاریخ شهادت: ۱۹ / ۱۰ / ۱۳۶۵
محل تولد: دقوق آباد رفسنجان
محل شهادت: شلمچه
*🌹همرزم← بچه های گردان دور حاج علی جمع شده بودند🌙 و او داشت سرنوشت بچه ها را بیان میکرد:🕊️«حسین برادرم ،چه بخواهد و چه نخواهد، شهید خواهد شد.🕊️نجمیان، سید کاظم و برادرش، مهدی امراللهی و غلام نهویی هم شهید میشوند.🕊️جواد کامرانی و عباس علیزاده زخمی میشوند.🥀رضا قربانی، محمود حسن زاده دو دوست با وفا، با هم شهید میشوند.🕊️ ثمره نُه شهید میشود و نُه مجروح.«🌙همهی پیشبینیهای حاج علی درست از کار در آمد.💫 او حتی نحوهی شهادت خودش را هم گفت:‼️این عملیات برای من آخرین عملیات خواهد بود.🕊️ میدانم که نرسیده به دژ، شهید و از زندان دنیا رها خواهم شد🥀و همرزمان پا بر روی پیکرم میگذارند💫 و میروند و دِژ را فتح میکنند.🌙همرزم← عملیات کربلای 5 بود، نزدیک دژ بودیم که دشمن ما رو دید🥀ناگهان تیری آمد و به پشت سر حاجی اصابت کرد🥀حدود بیست متر حاجی را روی آب کشیدیم و به نزدیک دژ آوردیمش،🥀کلاه غواصیم را روی صورتش کشیدم تا شناخته نشود،🥀وقتی راه خلوت شد، برگشتیم پایین تا حاجی را ببینیم🌙دیدم با صورت گل آلود پای دژ افتاده🥀بچه ها نمیدونستند حاجی هست و پا میگذاشتند روی پیکرش و رد میشدند،🥀درست همان صحنه ای ایجاد شده بود که خودش آن را پیشبینی کرده بود*🕊️🕋
*شهید حاج علی محمدی پور*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
*zeynab_roos313*
💠 نماز اول وقت
با ماشین به سمت قرارگاه میرفتیم و صدای اذان ظهر رو از رادیو گوش میکردیم، آخرین اللهاکبر اذان که تموم شد گفت: " نگهدار، همینجا نماز میخونیم" با تعجب پرسیدم: "توی این بیابون؟!" گفت: "آره، اینجا که مشکلی نداره، آتیش دشمن هم که این طرفها نیست" حسن دائم الوضو بود، من هم وضو داشتم، توقف کردیم و مشغول نماز شدیم، بیابون برهوت، فرماندهی توپخانهی سپاه، پاهای برهنه و نماز اول وقت، صحنهی زیبایی رو از ارتباط خالق و مخلوق به تصویر کشیده بود، جالب اینکه فاصلهی ما تا قرارگاه ده دقیقه بیشتر نبود، اما حسن دوست نداشت همین مقدار هم نمازش به تأخیر بیفته.
#شهید حسن شفیعزاده
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
جشنی اندر عرش اعلا به پاست..
ندایی می گوید میلاد شاه کربلاست...
همو که سیدالشهداست...
گوهری عزیز برای انبیاست...
نوادهٔ محمد مصطفی ست..
پور علی مرتضی ست...
او همان حسین زهراست...
امام شهید و تنهاست...
کشتهٔ دشت نینواست...
سرور جوانان جنت اعلی ست...
آهای مسلمانان....
کِل بکشید با شور و شعف...
بایستید به درگاه خدا صف به صف...
بگیرید عیدیتان را زدست شاه نجف...
....ط_حسینی
@bartaren
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
از بچه های گردان تفحص بود، همراه علی محمودوند، کاروان ۱۰۰۰ تایی شهدا رو عازم مشهدالرضا علیهالسلام کرده بودند، مشکل اینجا بود عدهای بنا گذاشتند بر سروصدا کردن به خاطر نبودن ۱۳ تا از پیکر مقدس این شهدا، قول داد و گفت هرجوری شده من این ۱۳ تا شهید رو میارم، رفت شلمچه و شروع کرد زاری بالای یکی از کانالها، آخرش که داشت برمیگشت گفت: شهدا داریم کاروان میبریم مشهدالرضا علیهالسلام، ۱۳ تا جا هم خالی داریم، هر کی میاد بسمالله، اومد توی کانال، ۱۳ تا دست از زیر خاک زده بود بیرون.
#شهید مجید پازوکی
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
هر وقت بحثمان میشد، واقعا صبوری از سیدرضا بود، گاهی که غُر میزدم، اجازه میداد من حرفهایم را بزنم بعد آرامم میکرد؛ بعضی وقتها از این همه صبوریاش اعصابم خورد میشد، او موقع عصبانیت سکوت میکرد، واقعا صبور بود.
برخی فکر میکنند شهدایی که خانوادهشان را میگذارند تا در راه خدا شهید شوند، خیلی علاقهای به همسر و فرزند و والدینشان ندارند اما خدا شاهد است سیدرضا وقتی تماس میگرفت، میگفت: حالم خوب است، فقط زنگ میزنم صدایت را بشنوم تا آرام شوم، میگفت: گاهی ناخودآگاه میآمدم زنگ بزنم، بچهها میپرسیدند رضا کجا میری؟ میگفتم: باید صدای مادر، خواهر یا همسرم را بشنوم تا آرام شوم و بتوانم کارم را پیش ببرم.
🌷 شهید سیدرضا طاهر🌷
📎 #به روایت همسر شهید
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
🌷🕊#لاله_های_زینبی
📿علی اقا بسیار اهل گذشت و سخاوت بودن! به #نماز_اول_وقت اهمیت زیادی میدادن و تحت هر شرایطی نماز اول وقت خود را از دست نمیدادن و به ما هم خیلی تاکید داشتن!
💐بدون هیچ چشم داشتی محبت میکرد و عاشق نوجوان ها بود و خیلی تلاش میکرد نوجوان های محله رو به نماز و #مسجد علاقمند کنه و خیلی جدی این هدفشو دنبال میکرد!
🌷علیِ من نیازی به اثبات کردن خودش نداشت، خوبی و مهربونی تو ذاتش بود. ۱۰دقیقه معاشرت با علی آقا برای یه عمر فراموش نکردنش کافیه، اینو با اعتقاد کامل میگم.
✍راوی:همسر شهید
🌹#پاسدار_مدافـع_حــرم
#شهـید_علی_سعد
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada