سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش محمد هست🥰✋
*آخرین تماس*📞
*شهید محمد کامران*🌹
تاریخ تولد: ۹ / ۲ / ۱۳۶۷
تاریخ شهادت: ۲۳ / ۱۰ / ۱۳۹۴
محل تولد: دسجرد،جرقویه،اصفهان
محل شهادت: سوریه
مزار: تهران، بهشت زهرا
*🌹همسرش← محمد بر سر مسائل فقهی خصوصاً خمس خیلی حساس بود🍁 حتی در مراسمات عزاداری امام حسین(ع) هم از غذای هر مجلسی استفاده نمیکرد🍲 مگر با اطمینان از وضعیت خمسی بانی آن🍲میگفت «اگر مردم میدانستند با دادن خمس چقدر مالشان برکت پیدا میکند با شوق خمس میدادند🍃او سر کارش ساعتی را کنارش میگذاشت و مدت زمان چای خوردن☕ و دستشویی رفتنهایش را حساب میکرد🍃و از اضافه کاریهایش کم میکرد تا حقی از بیتالمال به گردنش نماند.🌷سفر آخر حالش فرق میکرد🍂تماس میگرفت و میگفت «برایم دعا کن📞 دیگر اینجا ماندن برایم سنگین شده🥀شاکی میشدم،میگفتم حداقل طوری حرف بزن آرامش بگیرم🥀میگفت «نه خانم. این دفعه فرق دارد🕊️محمد حرف میزد📞و من ته دلم خالی میشد🥀3 شب قبل از شهادتش آخرین تماس ما باهم بود📞گفت نمیتوانم تماس بگیرم📞 فقط دعایم کن🥀من هم فقط گریه میکردم🥀گفت «تو رو خدا گریه نکن دوست ندارم آخرین بار صدای گریههات رو بشنوم..🥀سه روز گذشت و از محمد بی خبر بودم🥀بعد از آن فهمیدم آسمانی شده🥀او قبل از اذان ظهر📿 بر اثر اصابت ترکش خمپاره💥به شهادت رسیده بود*🕊️🕋
*شهید محمد کامران*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
*zeynab_roos313*
~🕊
🌴#برگیازخاطرات✨
• همڪارمےڪردوهمدرسمےخواند
• منڪہتنهاڪارمدرسخواندنبود
• بازهمبہعلیرضانمےرسیدم.
• لابدشبهامےخواند.
• همینهارابہاوگفتم.
• «آرهخب،خیلےنمےخوابم،
• شاید 5-4 ساعت.»
• بہاوگفتماگرڪمتراز8ساعتبخوابم،
• تمامروزراچُرتمےزنم.
• رسیدهبودیمپاےماشین.
• دستروےشانہامگذاشتوگفت:
• «تازندهایمبایدتلاشڪنیم.
• بعدازمُردن،وقتبراےاستراحتزیاده!»
#شهید_علیرضا_قبادی♥️🕊
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
📌ماجرای شعری که حاج قاسم پشت سنگرش نوشته بود، چه بود؟
✍محمدعلی ایراننژاد، از همرزمان شهید سلیمانی: در والفجر ۸ پشت سنگر فرماندهی حاج قاسم، شعری نوشته بود:
من چه غم دارم که عالم، آتش است
سوختن گر خواهد او، بر ما خوش است
کاش جان بسیار بود، آتش مدام
کان درو میسوخت با شوق تمام
عشق با دشوار ورزیدن خوش است
چون خلیل از شعله، گل چیدن خوش است.
این شعر را قبل از عملیات والفجر ۸ حاج قاسم نوشته بود. در آن عملیات، اولین فرماندهی که از ما شهید شد، احمد امینی فرمانده گردان ۴۱۰ لشکر ثارالله از رفسنجان بود. وقتی حاج قاسم از شهادت امینی باخبر شد، بسیار بیتابی میکرد، اما روحیه خود را حفظ میکرد و با خواندن این شعر آرام میگرفت. حاج قاسم صبح قبل از روشن شدن هوا خودش به استقبال فرمانده شهیدش رفت و در میدان بود و حتی تا پایان عملیات، آن سمت اروندرود فرماندهی میکرد.
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش امیر هست🥰✋
*روایت هلاڪ 34 تڪفیرے به دست شهید*🕊️
*شهید امیر لطفی*🌹
تاریخ تولد: ۲۷ / ۷ / ۱۳۶۵
تاریخ شهادت: ۲۹ / ۹ / ۱۳۹۴
محل تولد: تهران
محل شهادت: سوریه
*🌹همرزم← یکی از دوستان ما زخمی شد و تیر به بالای قلبش خورد🥀همگی فکر کردیم شهید شده اما امیر اصرار داشت به او کمک کند🌙بالاخره توانست دوستش را به داخل گودالی در نزدیکی ساختمان ببرد💫 تا از تیررس دشمنان دور بماند🍂 سپس به ساختمان برگشت و از محفظهای که جای کولر بود، به سمت تروریستها شلیک کرد💥 2 نارنجک به داخل ساختمان افتاد💥 که امیر توانست زود به خارج از ساختمان بیندازد💥در همین زمان تیر به کنار گوشش خورد🥀و با همان وضع به مبارزه ادامه داد🥀تا اینکه ترکش خمپاره به قلب و کلیههایش اصابت کرد🥀و سنگریزهها بهصورتش خورد🥀 امیر با رشادت زیاد به شهادت رسید🕊️و همان دوستی که نجات داده بود، الان زنده است و خودش را مدیون امیر میداند🌷برادرش← امیر برای رفتن به سوریه خیلی تلاش کرد🌙و اوایل که او را اعزام نمیکردند آنقدر گریه میکرد که چشمانش پف میکرد🥀خلاصه او اعزام شد🕊️و یکروز در سوریه با رجز خوانی نحن حیدریه، نحن شیعه علی بن ابی طالب» بالغ بر 34 نفر از تکفیریها را به هلاکت رساند💥تا اینکه تکفیریها به پشت درب اتاق سنگر ایشان میرسند🍂و یک نارنجک به داخل اتاق پرتاب میکنند💥 برادرم نارنجک اول را به سمت خود تروریستها بازپرتاب میکند💥اما با انفجار نارنجک دوم🥀💥او به شهادت میرسد*🕊️🕋
*شهید امیر لطفی*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
*zeynab_roos313*
🔰وقتی سرلشکر #مهدی_باکری فرمانده نامآور لشکر ۳۱ عاشورا به پشت تریبون رسید، قبل از هر اقدامی خم شد و پتوی کهنه سربازی را که به احترام فرمانده زیر پایش انداخته بودند را برداشت و با وقار و مهارت خاصی آن را تکان داد و خیلی آرام تایش کرد و به جای زیر پایش بر روی تریبون نهاد و آنگاه با لحنی آرام جملهای را گفت که هرگاه و در هر شرایطی برای هر کسی گفته ام متأثر شده است.
🔹خاک بر سرت مهدی آدم شدهای که بیتالمال را به زیر پایت انداختهاند؟خاک را بخیسانیم و بر سر آن دسته از مسئولانی بریزیم که پا روی خون و هدف شهدا میگذارند.
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
🔰 وصیت نامه شهید مدافع حرم؛
وصیت من به برادران و فرماندهان و همکاران عزیزم این است که شما را به خدا قسم میدهم که در شناخت وظیفهتان قصور و در انجام آن کهولت نکنید و در ایثار و گذشت دریغ نکنید و حق را فدای مصلحت نکنید که حق باقی است و مصلحت زود بگذرد.
و از زبان من به برادران بفرمایید به شمایی که لحظه به لحظه عمرتان در سند اعمالتان ضبط میگردد و به شما قسم میدهم که دست از بعضی از افکارتان را بردارید و زیاد خود را فهمیده ندانید و رفتار با برادرانتان خویش شایسته باشد و کاری کنید که خداوند راضی باشد نه هیچ کس دیگر... .
در پایان از شما همکاران درخواست دارم که از قصور بنده و خطاهای بنده بگذرند و مرا حلال کنند به خاطر خداوند مرا حلال کنید که خداوند بخشاینده مهربان است.
خدایا تو آن کسی هستی که عطا کردنت از محرم کردنت بیشتر است.
شهید حمید محمدرضایی🌷
ولادت: ۱۳۵٠/۷/۱، شهر شال - قزوین
شهادت: ۱۳۹۴/۲/۲۴، تدمر - سوریه
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
بعد از سونوگرافی بهش زنگ زدن و گفتن بچه ت #پسره...
خندید و گفت : خدارو شکر که سالمه
گفتن شوخی کردیم بچه ت #دختره..
باذوق چند بار پرسید جدی میگین؟ واقعاً دختره؟
از خوشحالی سر از پا نمی شناخت
#اسمشو از قبل انتخاب کرده بود
♥️ #زینب
زینب خانم نازدانه ی شهید
#شهید_محمد_تقی_سالخورده
شهدا رایادکنیم با صلوات
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش حسین هست🥰✋
*نشانه*...💫
*شهید حسین مشتاقی*🌹
تاریخ تولد: ۲ / ۲ / ۱۳۶۴
تاریخ شهادت: ۱۶ / ۲ / ۱۳۹۵
محل تولد: نکا ، مازندران
محل شهادت: سوریه
*🌹مادرش← حسین در عین شیطنتی که داشت خیلی مظلوم بود،🌙بدون وضو نمیخوابید، دبستان بود اما صبح دعای عهدش ترک نمیشد.💫هیچ وقت بدون زیارت عاشورا نمیخوابید، من که مادرش هستم این کارها را نمیکردم.»🍁حسین وقتی سربازیاش تمام شد به من گفت:« شما من را نذر امام زمان(عج) کردهای🌙 و من میخواهم سرباز آقا باشم و به همین علت به سپاه رفت.»💫 همسرش← سال 88 حسین به خواستگاری آمد:🎊 «یک هفته قبل از خواستگاری خواب دیدم به من میگویند: اسمت در لیست بیمه زنهای پاسدار است،💫 خلاصه ما با هم ازدواج کردیم و دو فرزند دو قلو نصیبمان شد🎊آقا حسین داوطلبانه به سوریه رفت🕊️ و عاقبت به همراه ۱۲ تن شهید مازندرانی🌙 در خان طومان سوریه به شهادت رسید و چهل روز مفقودالاثر بود..🥀مادرش← حسینم نشانه میفرستد که برمیگردد.🕊️یکی از هم محلی هایمان که سید با ایمانی است خواب حسین آقا را دیده است. از پسرم پرسید حسین آقا شما کجایید؟❓ گفته: من خدمت حضرت زینب(س) هستم.💫 سید از او میپرسد: تو نمیخواهی برگردی؟❓حسین میگوید: اگر ایشان اجازه دهند تا نیمه شعبان برمیگردم.»🕊️پیکر او در آستانه نیمه شعبان به وطن بازگشت🌙 و یک ماه پس از انجام مراحل شناسایی💫در نیمه ماه رمضان در زادگاهش به خاک سپرده شد*🕊️🕋
*شهید حسین مشتاقی*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
*zeynab_roos313*
تعریفش را از برادرم که همرزم او بود زیاد شنیده بودم، یکبار یکی از نوارهایش را گوش دادم؛ حالت عجیبی داشت، از آنچه فکر میکردم زیباتر بود؛ نوایی ملکوتی داشت، شب بود به همراه چند نفر از دوستان دور هم نشسته بودیم، دعای توسل شهید تورجیزاده در حال پخش بود، هر کس در حال خودش بود، صدای درآمد، بلند شدم و در را باز کردم، در نهایت تعجب دیدم استاد گرامی ما حضرت آیتالله جوادی آملی پشت در است، با خوشحالی گفتم بفرمایید، البته قبلا هم به حجرهها و طلبههایشان سرمیزدند، ایشان هم در نهایت ادب قبول کردند و وارد شدند، سریع ضبط را خاموش کردیم، استاد در گوشهای از اتاق نشستند، بعد گفتند: اگر مشکلینیست ضبط را روشن کنید، صدای سوزناک و نوای ملکوتی او در حال پخش بود، استاد پرسیدند: اسم ایشان چیست؟ گفتم: محمدرضا تورجیزاده، استاد پس از کمی مکث فرمودند: ایشان (در عشق خدا) سوخته است، گفتم: ایشان شهید شده، فرمانده گردان یازهرا (س) هم بوده، استاد ادامه داد: ایشان قبل از شهادت سوخته بوده.
🌷 شهید محمدرضا تورجیزاده🌷
📎 راوی: شهید سیدمحمدحسین نواب
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
🔰 از حاج احمد متوسلیان به تمام نیروها:
برای آنچه که اعتقاد دارید ایستادگی کنید،
حتی اگر هزینهاش تنها ایستادن باشد...
جمعه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۶۱
محور دژ مرزی کوت سواری
مرحله دوم نبرد الی بیت المقدس
درحال مکالمه بیسیم با رحیم صفوی
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش محمد هست🥰✋
*فرماندهاے متواضع*🌙
*شهید محمد تقی سالخورده*🌹
تاریخ تولد: ۱ / ۱۰ / ۱۳۶۵
تاریخ شهادت: ۲۱ / ۱ / ۱۳۹۵
محل تولد:شهابالدین،نکا،مازندران
محل شهادت: سوریه
*🌹همسرش← روز شهادت محمد دلشوره عجيبی داشتم🥀دخترم خيلی بيقرار بود. عكسهای بابايش را در گوشی نگاه میكرد و صدايش میزد.🥀صبح كه بيدار شد فقط بابايش را صدا میكرد.🍂 آن لحظه دلم هزار راه رفت، با خودم گفتم نكند اتفاقی افتاده باشد.⁉️میخواستم زينب را برای خريد بيرون ببرم تا فكرش عوض شود.🍃اما دقیقا همان روز خبر شهادتش را شنیدیم🕊️همرزم← محمد تقی فرماندۀ نیروهای فاطمیون بود🌙و به ما سفارش میکرد که بریم و با نیروهایتحت امرش صمیمی بشیم.💫 یه شب من باهاش رفتم برای سرکشی از سنگرها. یکی از برادران افغانی گفت: این فرمانده کیه؟⁉️ ما داریم اینجا این همه سختی می کشیم ، چرا نمیاد بهمون سر بزنه؟⁉️محمد تقی رو بهش نشون دادم وگفتم: ایشون فرمانده هستند..🌙اون برادر افغانی با دیدن محمدتقی خیلی خجالت کشید.🥀بعداً بهم گفت: این آقا خیلی بهمون سر زده بود، اما اونقدر متواضع و بیادعا کار میکرد ، که تصور نمی کردیم فرماندۀ گردان باشه...🌙 همسرش← محمد شال سبزی داشت تو هر ماموریتی که می رفت یا به سرش می بست یا دور گردنش میانداخت🍃تو ماموریت آخرش هم همون شال دور گردنش بود که بعد شهادت برام آوردن،🍃او در نبرد با تکفیریها در منطقه خانطومان در اثر برخورد ترکش خمپاره💥به جمع شهدای مدافع حرم پیوست*🕊️🕋
*شهید محمد تقی سالخورده*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
*zeynab_roos313*
🌴🌹 #شهید_احمدی و 🌷 #شهید_ملاسلیمانی ، فرمانده گردان فتح - عملیات بیت المقدس -اردیبهشت ۱۳۶۱
ا🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱
🔹ملکوتی یکی از رزمندگان حاضر در این عملیات بوده است که این تصویر را با دوربین شخصی خود به ثبت رسانده. وی درباره این عکس می گوید:
▫️نزدیک ظهر بود، رزمندها در حال استراحت بودند از دور متوجه این صحنه شدم و بدون آنکه این دو #شهید متوجه شوند از آنها عکس گرفتم.
🌷“ شهید ملاسلیمانی” فرماندهی گردان فتح در بین بچه ها خیلی محبوبیت داشت، برای استراحت سرش را روی پای شهید احمدی گذاشته بود، خیلی صحنه زیبایی بود
📷 برای ثبت عکس جلو رفتم. این دو شهید هیچ نسبتی با همدیگر ندارند، صمیمت بین این دو در این عکس خیلی زیباست و همیشه من را متاثر می کند هر دو در #عملیات_بیت_المقدس به #شهادت رسیدند...
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada