4_5938472905892432085.mp3
5.91M
•🤍 ⃟🎧•
•صوت،دلنوشتهشهیدمحسنحججی
برایشهیداحمدکاظمی|◎°🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
4_5935849479738492982.mp3
24.06M
🔊 سخنرانی استاد رائفی پور
📝« ظرفیت تمدن سازی عاشورا -جلسه ٣۴»
📅 ۹ شهریور ١٣٩٩ - تهران-هیئت سید الشهدا
🍃
🌼🍃 @takhooda 🕊
سردار حاج قاسم صادقی در گفتوگویش با اشاره به شهادت #محمدیزدانی در روز #عاشورا میگوید: ایشان ظهر عاشورا در حال آبرسانی به بچهها بود که گلوله مستقیم توپ به او خورد و تکهتکه شد. ما تکه تکه بدن ایشان را جمع کردیم، روی برانکارد گذاشتیم و پشت سرش #نماز ظهر عاشورا را خواندیم.
جالب اینجاست یکی از بچههایی که از ما عکس گرفت، میگفت بعداً که تعداد نمازگزاران را شمردم 72 نفر بودند. بعد از اینکه محمد یزدانی شهید شد و ما پشت سرش #نماز_عاشورا خواندیم. در روزهای بعد دیدیم تعدادی از نیروهای دشمن خودشان را تسلیم ما کردند. وقتی دلیل کارشان را پرسیدیم که چرا به ایران پناهنده شدهاید، گفتند ما تا قبل از ظهر عاشورا شما را کافر و مجوس میدانستیم ولی با دیدن این صحنه که ایستادید و بعد از #شهادت رفیقتان نماز ظهرتان را خواندید، فهمیدیم شما #مسلمان هستید.
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
#خاطــره🎞
#نوکـریائمـــه
چند روزی بود که شهید حجت برای کلاس درس حاضر نمی شد خیلی برام عجیب بود دلمو زدم به دریا و بهش گفتم #آقاحجت چرا سر کلاس نمیای؟! پاسخ داد: که یه کم سرم شلوغه، بعد گفتم بهرحال سر #کلاس بیایین،گفت نوکری اهل بیت رو دارم برام #کافیه گفتم خوشبحالت برای ما هم دعا کن.
برام عجیب بود چرا این حرفو می زنه با خودم گفتم ایام #محرمه شاید تو حال و هوای محرمه🏴این حرفو می زنه. دوباره گفتم:این روزا هرجا برید #سرکار باید مدرک داشته باشد بسیجی باید زرنگ باشه بعد گفت زرنگ هستم در کنار #نوکریم،درسمم میخونم.همین نوکری رو ادامه میدم و به همه جا میرسم.این مطلب خیلی ذهنمو درگیر کرده بود تا روزی که #شهید شد فهمیدم که حجت مدرکو از مدرسه امام حسین(ع)گرفت و مدرک نوکریش به همه جا رسوندش #بالاترین و با عزت ترین مدرک رو با مهر قبولی #اهل_بیت را گرفت و چه زیبا نوکراش رو پذیرفتن :)
#شهیدحجتاللهرحیمی|🌱
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
هدایت شده از لینکدونی تخصصی مذهبی حوزوی
ناب ترین ڪاناݪ هاے لینکدونی تخصصی مذهبی، حوزوی و مفید ایتا را دنبال کنید✅
eitaa.com/joinchat/3630759937C6c810e67cf
➖➖➖ 🔷🔶🔹🔸🔷🔶 ➖➖
✅ بزرگترین اجتماع علما و مداحان بزرگ
eitaa.com/joinchat/3630759937C6c810e67cf
🔶قطره قطره جمع گردد
eitaa.com/joinchat/1748500530Cc382ff133c
🔷انگشترسازی کریمه
eitaa.com/joinchat/328597562C23393f5dab
🔶بدلیجات بهشت آرزوها
eitaa.com/joinchat/288489531C95b540db19
🔷کانال تبلیغی (راه بهشت )
eitaa.com/joinchat/4025221166C1cd80674c9
🔶کانال دانلود_کتاب
eitaa.com/joinchat/557187102C8b36cb06d0
🔷چگونه مؤمن باشیم بدون هیاهو؟
eitaa.com/joinchat/13500433C782056ce5f
🔶مطالب ناب مهدویت
eitaa.com/joinchat/706609214C26f7ee24b8
🔷مشاوره گـنـج نـهـان فردی. ازدواج. خانواده.فرزندپروری
eitaa.com/joinchat/1179662Cb5c1785ad2
🔶کنترل ذهن، مهمترین راه سعادت دنیا و آخرت
eitaa.com/joinchat/3754360884Cb9e93ffe41
🔷ماگ های تک و خاص ویژه هر نوع شغل و سلیقه ای
eitaa.com/joinchat/1758068790Cb493204a3a
🔶دوخت سرویس آشپزخانه زینتکده زهرا
eitaa.com/joinchat/4186374157C5e2a60e879
🔷دوستی با شهدا
eitaa.com/joinchat/3469017138C966326f2fc
🔶لوازم مدرسه شیک و تولید داخل
eitaa.com/joinchat/4193517615C3e1b7312b2
🔷درس حکمت ومعرفت
eitaa.com/joinchat/4280746001Ce24584ec87
🔶حفظ قرآن ویژه بانوان
eitaa.com/joinchat/846463000C2e904613e0
🔷سیری در صحیفه
eitaa.com/joinchat/7798802Cca13168b24
🔶شهید محمد حسین محمدخانی
eitaa.com/joinchat/2766733336Ca74788ea32
🔷تشخیص بیماریها از روی زبان
eitaa.com/joinchat/3851943950Cadbb040f2d
🔶رفاقت با شهدا تا ظهور مهدی عجل الله
eitaa.com/joinchat/650772500Ccb0d7cf400
🔷از گناه تا توبه
eitaa.com/joinchat/4226547731C2a680cafa6
🔶آموزش طبی حکیم خيرانديش
eitaa.com/joinchat/3657826315C2a3b833fb4
🔷رهبرمسیدعلیخامنهای
eitaa.com/joinchat/219938829C02a00054fa
🛑#ویژه:مكـتـب حـــاج قــاســم
eitaa.com/joinchat/2299854851C7c77a1125b
➖➖➖ 🔷🔶🔹🔸🔷🔶 ➖➖➖
🌺 #لینکدونی_تخصصی_حوزوی_مذهبی 🌺
شامل گروه ها و کانالهای مذهبی، حوزوی و مفید
(جهت ثبت،تبلیغ،شرکت در بزرگترین تبادللیستی)
eitaa.com/joinchat/3630759937C6c810e67cf
🌹🌹اولین سلام صبحگاهی تقدیم به ساحت قدسی قطب عالم امکان، حضرت صاحب الزمان عج 🌹🌹
🌺السَّلامُ علیکَ یا بقیه اللهِ یا اباصالحَ المهدی یا خلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان🌺
🌿🌿السلام علیک یااباعبدالله🌿🌿
✨السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْ
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷السلام علیک یاامام الرئوف🌷
✨ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِک
💐💐💐💐💐💐💐💐💐
✨سبحانَ الله يا فارِجَ الهَمّ وَ يا کاشِفَ الغَمّ فَرِّج هَـمّی وَ يَسّر اَمری وَ ارحِم ضَعفی وَ قِلَـّةَ حيلَتی وَ ارزُقنی حَيثَ لا اَحتَسِب يارَبَّ العالَمين
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
🍁دعای غریق🍁
🌴دعای تثبیت ایمان درآخرالزمان🌴
🌷🌷یا اَللَّهُ یا رَحْمنُ🌷🌷
🌷یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوب🌷
🥀🥀ثبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک🔸🥀🥀
💫انهم یرونه بعیداونراه قریبا💫
🌺 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌺
📖دعایی که در زمان غیبت بایدهر روز خوانده شود🙏
📿 اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ،
💍 فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ،
📿 اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ،
💍 فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ،
📿 اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَْم
💍 تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینی
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
📚 #ورقیازآلبــومیڪخاطــره
خاطرهای زیبا از زبان مرحوم حجتالاسلام سیدعلی اکبر ابوترابی بنظرم زیبا بود که تقدیم میکنم:
در اسارت، اذان گفتن با صدای بلند ممنوع بود. ما در آنجا اذان میگفتیم، اما به گونهای که دشمن نفهمد.
روزي جوان هفده ساله ضعیف و نحیفي، موقع نماز صبح بلند شد و اذان گفت. ناگهان مأمور بعثی آمد و گفت: «چیه؟ اذان میگویی؟ بیا جلو»!
یکی از برادران اسدآبادی دید که اگر این مؤذن جوان ضعیف و نحیف، زیر شکنجه برود معلوم نیست سالم بیرون بیاید، پرید پشت پنجره و به نگهبان عراقی گفت: «چیه؟ من اذان گفتم نه او».
آن بعثی گفت: «او اذان گفت».
برادرمان اصرار کرد که «نه، اشتباه میکنی. من اذان گفتم».
مأمور بعثی گفت: «خفه شو! بنشین فلان فلان شده! او اذان گفت، نه تو».
برادر ایثارگرمان هم دستش را گذاشت روی گوشش و با صدای بلند شروع کرد به اذان گفتن. مأمور بعثی فرار کرد.
وقتی مأمور عراقی رفت، او رو کرد به آن برادر هفده ساله که اذان گفته بود و به او گفت: «بدان که من اذان گفتم و شما اذان نگفتی. الان دیگر پای من گیر است».
به هر حال، ایشان را به زندان انداختند و شانزده روز به او آب ندادند. زندان در اردوگاه موصل (موصل شماره 1 و 2) زیر زمین بود. آنقدر گرم بود که گویا آتش میبارید.
آن مأمور بعثی، گاهی وقتها آب میپاشید داخل زندان که هوا دم کند و گرمتر شود. روزی یک دانه سمون (نان عراق) میدادند که بیشتر آن خمیر بود.
ایشان میگفت: «میدیدم اگر نان را بخورم از تشنگی خفه میشوم. نان را فقط مزه مزه میكردم که شیرهاش را بمکم . آن مأمور هم هر از چند ساعتی میآمد و برای اینکه بیشتر اذیت کند ، آب میآورد ، ولی میریخت روی زمین و بارها این کار را تکرار میکرد» .
میگفت: «روز شانزدهم بود که دیدم از تشنگی دارم هلاک میشوم . گفتم : یا فاطمه زهرا ! امروز افتخار میكنم که مثل فرزندت آقا حسین بن علی اینجا تشنهکام به شهادت برسم» .
سرم را گذاشتم زمین و گفتم : یا زهرا ! افتخار میکنم . این شهادت همراه با تشنهکامی را شما از من بپذیر و به لطف و کرمت، این را به عنوان برگ سبزی از من قبول کن .
دیگر با خودم عهد کردم که اگر هم آب آوردند سرم را بلند نکنم تا جان به جان آفرین تسلیم کنم . تا شروع کردم شهادتین را بر زبان جاری کنم، دیدم که زبانم در دهانم تکان نمیخورد و دهانم خشک شده است .
در همان حال، نگهبان بعثی آمد پشت پنجره، همان نگهبانی که این مکافات را سر ما آورده بود و همیشه آب میآورد و میریخت روی زمین. از پشت پنجره مرا صدا میزد که بیا آب آوردهام .
اعتنایی نکردم . دیدم لحن صدایش فرق میکند و دارد گریه میکند و میگوید : بیا آب آوردهام .
مرا قسم میداد به حق فاطمه زهرا (سلام الله علیها) که آب را از دستش بگیرم .
عراقیها هیچ وقت به حضرت زهرا (سلام الله علیها ) قسم نمیخوردند . تا نام مبارکت حضرت فاطمه (سلام الله علیها ) را برد ، طاقت نیاوردم . سرم را برگرداندم و دیدم که اشکش جاری است و میگوید : «بیا آب را ببر ! این دفعه با دفعات قبل فرق میکند».
همینطور که روی زمین بودم، سرم را کج کردم و او لیوان آب را ریخت توی دهانم . لیوان دوم و سوم را هم آورد . یک مقدار حال آمدم . بلند شدم . او گفت : به حق فاطمه زهرا بیا و از من درگذر و مرا حلال کن ! گفتم : تا نگویی جریان چی هست، حلالت نمیکنم .
گفت : دیشب، نیمهشب، مادرم آمد و مرا از خواب بیدار کرد و با عصبانیت و گریه گفت : چه کار کردی که مرا در مقابل حضرت زهرا (سلام الله علیها) دختر رسول الله (ص) شرمنده کردی . الان حضرت زهرا(سلام الله علیها) را در عالم خواب زیارت کردم . ایشان فرمودند : به پسرت بگو برو و دل اسیری که به درد آوردهای را به دست بیاور اگر نه همه شما را نفرین خواهم کرد .
فقط بگو لبيک يازهرا (س)
حماسههای ناگفته (به روايت علی اكبر ابوترابی)،
عبد المجيد رحمانيان، انتشارات پيام آزادگان،
چاپ اول : ۱۳۸۸،صفحات ۱۲۵-۱۲۷
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊