eitaa logo
رفاقت با شهدا
3.7هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
657 ویدیو
15 فایل
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده🕊 تأسیس1399/2/25
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌹اولین سلام صبحگاهی تقدیم به ساحت قدسی قطب عالم امکان، حضرت صاحب الزمان عج 🌹🌹 🌺السَّلامُ علیکَ یا بقیه اللهِ یا اباصالحَ المهدی یا خلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان🌺 🌿🌿السلام علیک یااباعبدالله🌿🌿 ✨السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْ 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🌷السلام علیک یاامام الرئوف🌷 ✨ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِک 💐💐💐💐💐💐💐💐💐 ✨سبحانَ الله يا فارِجَ الهَمّ وَ يا کاشِفَ الغَمّ فَرِّج هَـمّی وَ يَسّر اَمری وَ ارحِم ضَعفی وَ قِلَـّةَ حيلَتی وَ ارزُقنی حَيثَ لا اَحتَسِب يارَبَّ العالَمين 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🍁دعای غریق🍁 🌴دعای تثبیت ایمان درآخرالزمان🌴 🌷🌷یا اَللَّهُ یا رَحْمنُ🌷🌷 🌷یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوب🌷 🥀🥀ثبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک🔸🥀🥀 💫انهم یرونه بعیداونراه قریبا💫 🌺 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌺 📖دعایی که در زمان غیبت بایدهر روز خوانده شود🙏 📿 اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ، 💍 فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ، 📿 اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ، 💍 فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ، 📿 اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَْم 💍 تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینی 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
📚 خاطره‌ای زیبا از زبان مرحوم حجت‌الاسلام سیدعلی اکبر ابوترابی بنظرم زیبا بود که تقدیم می‌کنم: در اسارت، اذان گفتن با صدای بلند ممنوع بود. ما در آنجا اذان می‌گفتیم، اما به گونه‌ای که دشمن نفهمد. روزي جوان هفده ساله ضعیف و نحیفي، موقع نماز صبح بلند شد و اذان گفت. ناگهان مأمور بعثی آمد و گفت: «چیه؟ اذان می‌گویی؟ بیا جلو»! یکی از برادران اسدآبادی دید که اگر این مؤذن جوان ضعیف و نحیف، زیر شکنجه برود معلوم نیست سالم بیرون بیاید، پرید پشت پنجره و به نگهبان عراقی گفت: «چیه؟ من اذان گفتم نه او». آن بعثی گفت: «او اذان گفت». برادرمان اصرار کرد که «نه، اشتباه می‌کنی. من اذان گفتم». مأمور بعثی گفت: «خفه شو! بنشین فلان فلان شده! او اذان گفت، نه تو». برادر ایثارگرمان هم دستش را گذاشت روی گوشش و با صدای بلند شروع کرد به اذان گفتن. مأمور بعثی فرار کرد. وقتی مأمور عراقی رفت، او رو کرد به آن برادر هفده ساله که اذان گفته بود و به او گفت: «بدان که من اذان گفتم و شما اذان نگفتی. الان دیگر پای من گیر است». به هر حال، ایشان را به زندان انداختند و شانزده روز به او آب ندادند. زندان در اردوگاه موصل (موصل شماره 1 و 2) زیر زمین بود. آنقدر گرم بود که گویا آتش می‌بارید. آن مأمور بعثی، گاهی وقت‌ها آب می‌پاشید داخل زندان که هوا دم کند و گرمتر شود. روزی یک دانه سمون (نان عراق) می‌دادند که بیشتر آن خمیر بود. ایشان می‌گفت: «می‌دیدم اگر نان را بخورم از تشنگی خفه می‌شوم. نان را فقط مزه مزه می‌كردم که شیره‌اش را بمکم . آن مأمور هم هر از چند ساعتی می‌آمد و برای این‌که بیشتر اذیت کند ، آب می‌آورد ، ولی می‌ریخت روی زمین و بارها این کار را تکرار می‌کرد» . می‌گفت: «روز شانزدهم بود که دیدم از تشنگی دارم هلاک می‌شوم . گفتم : یا فاطمه زهرا ! امروز افتخار می‌كنم که مثل فرزندت آقا حسین بن علی اینجا تشنه‌کام به شهادت برسم» . سرم را گذاشتم زمین و گفتم : یا زهرا ! افتخار می‌کنم . این شهادت همراه با تشنه‌کامی را شما از من بپذیر و به لطف و کرمت،‌ این را به عنوان برگ سبزی از من قبول کن . دیگر با خودم عهد کردم که اگر هم آب آوردند سرم را بلند نکنم تا جان به جان آفرین تسلیم کنم . تا شروع کردم شهادتین را بر زبان جاری کنم، دیدم که زبانم در دهانم تکان نمی‌خورد و دهانم خشک شده است . در همان حال، نگهبان بعثی آمد پشت پنجره، همان نگهبانی که این مکافات را سر ما آورده بود و همیشه آب می‌آورد و می‌ریخت روی زمین. از پشت پنجره مرا صدا می‌زد که بیا آب آورده‌ام . اعتنایی نکردم . دیدم لحن صدایش فرق می‌کند و دارد گریه می‌کند و می‌گوید : بیا آب آورده‌ام . مرا قسم می‌داد به حق فاطمه زهرا (سلام الله علیها) که آب را از دستش بگیرم . عراقی‌ها هیچ‌ وقت به حضرت زهرا (سلام الله علیها ) قسم نمی‌خوردند . تا نام مبارکت حضرت فاطمه (سلام الله علیها ) را برد ، طاقت نیاوردم . سرم را برگرداندم و دیدم که اشکش جاری است و می‌گوید : «بیا آب را ببر ! این دفعه با دفعات قبل فرق می‌کند». همین‌طور که روی زمین بودم، سرم را کج کردم و او لیوان آب را ریخت توی دهانم . لیوان دوم و سوم را هم آورد . یک مقدار حال آمدم . بلند شدم . او گفت : به حق فاطمه زهرا بیا و از من درگذر و مرا حلال کن ! گفتم : تا نگویی جریان چی هست، حلالت نمی‌کنم . گفت : دیشب، نیمه‌شب، مادرم آمد و مرا از خواب بیدار کرد و با عصبانیت و گریه گفت : چه کار کردی که مرا در مقابل حضرت زهرا (سلام الله علیها) دختر رسول الله (ص) شرمنده کردی . الان حضرت زهرا(سلام الله علیها) را در عالم خواب زیارت کردم . ایشان فرمودند : به پسرت بگو برو و دل اسیری که به درد آورده‌ای را به دست بیاور اگر نه همه شما را نفرین خواهم کرد . فقط بگو لبيک يازهرا (س) حماسه‌های ناگفته (به روايت علی اكبر ابوترابی)، عبد المجيد رحمانيان، انتشارات پيام آزادگان، چاپ اول : ۱۳۸۸،صفحات ۱۲۵-۱۲۷ 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
... 🌷نیروهای ‌تخریب برای عملیات والفجر ۳ به گردان‌ها مأمور شدند. تخریبچی‌ها سر ستون می‌رفتند و گردان پشت سر آن‌ها عازم هجوم به مواضع دشمن می‌شد. شهید همت مدام با بی سیم وضعیت گردان را می‌پرسید؛ چون آتش دشمن سنگین شده بود و گردان در مسیری حرکت می‌کرد که خطرات زیادی داشت. آتش ادوات دشمن روی ستون گردان زیاد بود و بچه‌هایی که سر ستون بودند بیشترین آسیب را دیدند. 🌷تخریبچی‌هایی که مأمور به گردان رزمی بودند یکی یکی با ترکش توپ و خمپاره زمین گیر شدند. شهید حاج محسن دین شعاری هم که گردان را همراهی می‌کرد از ترکش بی نصیب نبود. گردان جلو رفت تا اینکه پشت میدان مین رسیدند، در این زمان فقط یک نفر از بچه‌های تخریب سرپا بود. ستون رزمنده‌ها نزدیک میدان مین از حرکت ایستاد. همه سراغ تخریبچی‌ها را گرفتند. غافل از اینکه تخریبچی‌های مجروح یکی یکی از ستون جدا شده بودند. 🌷تنها تخریبچی باقیمانده، خود را به فرمانده گردان معرفی کرد. فرمانده گردان با تعجب پرسید: بقیه بچه‌های تخریب کجا هستند؟ تنها تخریبچی حاضر رو به فرمانده گفت: من حاضرم با توکل به خدا به تنهایی داخل میدان مین معبر بزنم. فرمانده گردان نگاهی به میدان مین کرد و نگاه به تخریبچی و گفت: خاطر جمع هستی که می‌توانی تنهایی معبر بزنی؟ تخریبچی گفت: بله. انگار بازهم فرمانده دلش قرص نبود، با بی سیم تماس گرفت. پشت بی سیم شهید حاج همت بود. 🌷حاجی وضعیت را پرسید و فرمانده گردان توضیح داد که پشت میدان مین رسیدیم و تخریبچی نداریم. تنها تخریبچی وسط حرف فرمانده گردان پرید و گفت: برادر من که هستم، کار را انجام می‌دهم. فرمانده گردان منتظر اجازه حاج همت بود تا مسیر را برگردند و بعد از رفع مشکل عملیات کنند، اما شهید همت قبول نکرد. فرمانده گردان دوباره تماس گرفت و اعلام کرد یک تخریبچی بیشتر نمانده و می‌گوید خودم به تنهایی معبر می‌زنم. بلاخره اصرارهای تخریبچی نتیجه داد و قبول کردند معبر بزند. 🌷تخریبچی تک و تنها دل به خدا داد و قدم در میدان مین گذاشت و زیر آتش دوشکای دشمن ابهت میدان مین را شکست، معبر باز شد و رزمنده‌ها به قلب دشمن زدند. عملیات که تمام شد. یکبار دیگر پادگان دوکوهه با حضور بچه‌هایی که از عملیات برگشته بودند به جنب و جوش افتاد. همه در میدان صبحگاه منتظر حضور فرمانده لشکر بودند. شهید همت لب به سخن گشود و از حماسه رزمندگان لشکر ۲۷ در عملیات والفجر ۳ تجلیل کرد. 🌷شهید همت به صورت ویژه از یک رزمنده به عنوان بسیجی نمونه لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) تجلیل کرد. او رزمنده تخریبچی را به کنار خود دعوت کرد ولی نوجوان تخریبچی از نشان دادن چهره خود امتناع کرد و خواست تا عملش فقط برای خدا بماند. نوجوان تخریبچی سال‌ها بعد از آن حماسه نیز در جبهه ماند تا اینکه مدال جانبازی به سینه‌اش نشست. ۳۶ سال از آن حماسه می‌گذرد و حماسه ساز آن روز، دلاور مرد تخریبچی «حاج امیر ذبیحی» هنوز پا به رکاب در عرصه‌های مختلف حضور دارد. راوى: رزمنده دلاور حاج رضا ابراهیمی از نیروهای تخریبچی لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صاحب این عکس را میشناسید؟ میدانید شهید خرازی به وی لقب گردان تک نفره داده است؟صدام برای سرش جایزه گذاشته بود!عجب روحیه ای!تیربه گوشش خورده ومیخندد.برترین تک تیراندازجهان 🌷شهید عبدالرسول زرین 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••🤍🕊•• اگرآدم‌‌جوانےاش‌رابراے صرف‌ڪند جوانےاش ... خدایا! من‌ازچیزهایےڪهـ‌دلم‌مےخواسٺ ؛ برایم‌‌جاذبهـ‌داشٺ؛ بخاطرٺوگذشٺم ... بهـ‌‌خاطرٺونگاهـ‌نڪردم؛ بخاطرٺونگفٺم ؛ بهـ‌خاطرٺوازهواےخودم‌گذشٺم، بهـ‌خاطرٺو... وٺعداداین" بهـ‌خاطرٺو"ها...اگر زیادبشود ، آن‌وقٺ‌ممڪن‌‌اسٺ‌‌‌آدم‌بهـ‌جایے برسد... :) 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌 شب عاشورا همہ‌ی بچہ‌ها را جمع کـرد گفت:حُر، وقتے توبہ کـرد📿 امـام بخشیدش وُ بہ ‌جمع خودشون راهش داد بیاین ماهم امشبـ🌙 حُـر امام حسین بشیم نصف شب کہ شد گفت: پوتیـن ‌هاتون رو در بیارین بند‌هاے پوتین‌ها را بہ هم گـره زد🍃 بعد تویشان خاڪ ریخت و انداخت‌شان روے دوشِمان! گفت: حآلآ بریـم! چند ساعتے توی بیابان‌هاے کوزران پیاده رفتیم و عزاداری کـردیم🖤 آن شب احمد زمزمه‌هایے داشت کہ تا آن موقع نشنیده بودم.. 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از وصیت نامه شهید بزرگوار اکبر رضایی 🌹 نکند خدای ناکرده دست از دامان ولی امر وولایت فقیه بردارید ما هرچه داریم ازاین انقلاب داریم روح شهید بزرگوار صلوات 🌹 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زمستان سال ۶۴ در تهران زندگی میکردیم، اسماعیل برای گرفتن برنج کوپنی می‌بایست مسیری را طی کند که جز ماشین‌های دارای مجوز نمی توانستند از آن محدوده عبور کنند، او از ناحیه پا هم ناراحتی داشت و حمل یک کیسه برنج با آن مسافت تقریبا یک کیلومتری برایش زجرآور بود، از او خواستم با خودرو سپاه برود که نپذیرفت، گفتم: حال شما خوب نیست و پاهایت درد دارد، گفت: اگر خواستی همینطور پیاده میروم و گرنه نمیروم، او کیسه ۲۵کیلویی برنج را روی دوشش نهاد و یک نایلون هم پر از چیزهای دیگر در دستش گرفت و به سختی به خانه آورد اما حاضر نشد برای چند دقیقه از ماشین سپاه استفاده کند. 🌷شهید اسماعیل دقایقی🌷 راوی: همسر شهید 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم‌ازشهیدحاج‌قاسم •حاج‌قاسم:ببخشیدشخصیت‌مهمی ‌روپامه...😍 🤍 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفاقت با شهدا
شهید سلیمانی به مراتب قوی تر از قاسم سلیمانی است 🔻بعضی ها را نمی شود دوست نداشت بعضی ها را نمی شود فراموش کرد انگار آنها را همچون مدالی بر دلت آویخته اند یا چنان عطر عاشقی به وجودشان زده اند که این عطر تا اعماق جانت نفوذ کرده و هر کس که می رسد اسم عطرت را می پرسد و تو با افتخار سری به تایید تکان می دهی و با آب و تاب نامش را بر زبان می آوری. بعضی ها را خدا آفریده تا برای همیشه تاریخ باشند و بدرخشند. برخی می شوند سلمان فارسی از دیار فارس تا به حجاز می روند و مفتخر به دوستی و همنشینی با خاتم المرسلین شوند تا جایی که حضرت سلمان را از خودشان بداند. 🔹برخی می شوند میثم تمار که نخل به نخل دلداگی را با ندبه های شبانه اش سیراب می کند تا مهیّای روز سر به داریش شود. و یکی ابوذر است از صحرای ربذه. نامی در جاودانگی تاریخ. مسلم ابن عقیل یکی دیگر از آن هاست که از بام عمارت پادشاهی به عشق حسین بن علی برسجدگاه زمین بوسه می زند آنگاه تا ملکوت اوج می گیرد. این ها را نمی شود از ذهن ها پاک کرد، از تاریخ جدایشان نمود و از دلها زدود. این تجربه ی تاریخ است. اگرچه حافظه ی ضعیف بعضی ها میل به تکرار ندانم کاری دارد. 🔹پلیس امنیت سازمان ملل نابخردانه عکس مردی را از روی میز کنفرانس به هنگام سخنرانی اسماعیل بقایی هامانه کنار می زند که دنیای امروز در مقابل شجاعتش شهامت و رشادتش سر خم کرده است. دهخدای دیگری باید بیاید تا واژه از خود گذشتگی، دلدادگی، تقوا و مردانگی را از ویژگی های منحصر به فرد این مرد باز تعریف کند.‌ بروند به این خیال خام خود خوش باشند که عکس سردار دلها را، از روی میز برداشتند غافل از این که آن را جایی بالا تر، در محضر قضاوت مردم به نمایش گذاشتند. ✍سردار شهید ما قاسم سلیمانی عکس نیست که محو شود صدا نیست که خاموش شود... سردار قاسم سلیمانی یک باور و عقیده است که از مکتب عاشورا نشأت گرفته و تا همیشه تاریخ ان شاءالله جاودانه خواهد ماند. 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📃🌱 🌱 بخشی‌ازوصیتنامه‌شهید‌رحیمے: محبوب من! شهادت را نه برای فرار از مسئولیت اجتماعے و نه برای راحتے شخصے مےخواهم؛ بلکه از آنجا که شهادت در راس قله کمالات است.. وبدون کسب کمالات، شهادت میسر نمی شود، مےخواهم وخوشا به حال آنان که با شهادت رفتند|🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در مورد رفتنش به سوریه جمله قشنگی را به من گفت که برای همیشه در خاطرم حک شد.می‌گفت:«تنها چیزی که در آن ریا نیست،صبر است. حضرت زینب(س)خیلی سختی کشید،ولی در مقابل همه‌اش صبر کرد.پس شما هم صبوری کنید.» ومن مطمئن هستم که صبری که امروز در نبودنش دارم،از دعای خیر شهید بود. همسرم همیشه به من این دعا را یادآور می شد که از خدا بخواه عاقبت بخیر شویم؛به همین خاطر تلاش می‌کردم بیشتر از هرچیزی به عاقبت به خیری همسرم فکر کنم و آنچه خیر است را برایش بخواهم ولی همه این موارد،دلیل بر عدم دلتنگی من نسبت به مردی که از او درس های زیادی در زندگی گرفتم نخواهد شد|.•°🥀 راوی:همسرشهید 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
●■●■●■●■●■●■●■●■●■●■ مصیبتی که امام زمان(عج) درسوگ آن، به جای اشک خون گریه می کنید ... حاج ملّاسلطانعلی، که ازجمله عابدان و زاهدان بود می گوید: «درخواب به محضرمبارک امام زمان(عج)مشرّف شدم،عرض کردم: مولای من!آنچه درزیارت ناحیه مقدّسه ذکرشده است که «فَلانذُبَنَّکَ صباحاًوَمَساءًولابکِیّنّ عینَکَ بَدَل الدموعِ دَماء» صحیح است؟ فرمود: آری! گفتم: آن مصیبتی که درسوگ آن،به جای اشک خون گریه می کنید، کدام است؟ آیامصیبت علیّ اکبر(ع)است؟ فرمودند:نه! اگرعلیّ اکبر(ع)زنده بود،اوهم دراین مصیبت،خون گریه می کرد! گفتم: آیامقصودمصیبت حضرت عبّاس(ع)است؟ فرمود:نه! بلکه اگرحضرت عبّاس(ع)هم درحیات بود،اونیزدراین مصیبت خون گریه می کرد! عرض کردم: آیامصیبت حضرت سیّدالشهداء(ع)است؟ فرمود:نه! اگر حضرت سیّدالشهداء(ع)هم بود،دراین مصیبت،خون گریه می کرد! پرسیدم:پس این کدام مصیبت است؟ فرمود:مصیبت اسیری عمّه ام زینب(س)است.» «یازینب کبری(س)» ازدعابرای فرج اقا غافل نشین اللهم عجل لولیک الفرج المظلوم 🔘ألـلَّـھُـمَــ عجِّلْ لِوَلـیِـڪْ ألفَـرَج🔘 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا