eitaa logo
رفاقت با شهدا
3.6هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
641 ویدیو
15 فایل
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده🕊 تأسیس1399/2/25
مشاهده در ایتا
دانلود
باید گذاشت و گذشت... بگذاریم و بگذریم... چه بهتر از گذاشتن این مهر در شناسنامه: 🌹به فیض شهادت نائل آمد🌹 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پس از اين كه به بچه ها خبر رسيد دكتر «رحيمي» شهيد شده است، همه ي بچه ها دعاي توسل را به ياد او خواندند. دعا را «محمدعلي» مي خواند. وقتي به نام مقدس امام حسين (ع) رسيد، دعا را قطع كرد و خطاب به بچه ها گفت: «برادرها اگر مرا نديديد حلالم كنيد، من از همه ي شما حلاليت مي طلبم». پس از اتمام دعا نزد او رفتم، گفتم: «چرا وقت دعا از همه حلاليت طلبيدي؟» گفت: «وقتي به جبهه آمدم، امام زمان (عج) را در خواب ديدم، ايشان به من فرمودند: «به زودي عملياتي شروع مي شود و تو نيز در اين عمليات شركت مي كني و شهيد خواهي شد»». همين گونه شد، او در همان عمليات (مسلم بن عقيل (ع)) به شهادت رسيد. با اين كه قبل از عمليات به علت درد آپانديسيت به شدت بيمار بود و حتي فرماندهان مي خواستند از حضور او در عمليات جلوگيري كنند، ولي او مي گفت: «چرا شما مي خواهيد از شهادت من جلوگيري كنيد؟» . راوي : يكي از همرزمان نوجوان بسيجي شهيد «محمدعلي نكونام آزاد» 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
~🕊 ^'💜'^ 🌿ࢪاھ ڪࢪبݪا ڪھ باز شـد بࢪمیگࢪدم! ⚘مادرش تعریف می‌کرد: چهار ساله بود... مریضی سختی گرفت... پزشکان جوابش کردند... گفتند: این بچه زنده نمی‌ماند! پدرش او را نذر آقا اباالفضــل(ع) کرد. به نیت آقا به فقرا غذا می‌داد. تا اینکه به طرز معجزه‌آسایی این فرزند شفا یافت! ⚘هرچه بزرگتر می‌شد ارادت قلبی این پسر به قمࢪبنےهاشــم بیشتر می‌شد... تاریخ تولد شناسنامه را تغییر داد و به جبهه رفت! در جبهه آن‌قدر شجاعت از خود نشان داد که مسئول دسته گروهان اباالفضــل(ع) از لشگر امام حســین(ع) شد... خوشحال بود که به عاشقان اربابش خدمت می‌کند... ⚘علیرضا کریمی شانزده سال بیشتر نداشت. آخرین باری که به جبهه می‌رفت گفت‌: راه  که باز شد برمی‌گردم! شانزده سال بعد پیکرش بازگشت. همان روزی که اولین کاروان به‌طور رسمی به سوی کربلا می‌رفت!!! ⚘آمده بود به خواب مسئول تفحص‌، گفته بود: زمانش رسیده که من برگردم!!! محل حضور پیکرش را گفته بود!! عجیب بود... 📚کتاب دست ساخته‌های فاطمه ♥️🕊 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مرگ آگاهی محمدحسین در کلاس دوم راهنمایی، عصرها به مدرسه می رفت. یک روز صدایش کردم تا آماده شود، ولی جوابی نداد. فکر کردم بیرون از خانه رفته، یک دفعه از پشت دیوار صدایی کرد که مرا بترساند. پرسیدم کجا بودی؟ گفت: سر قبرم نشسته بودم. فکر کردم شوخی می کند. گفتم: قبرت کجا بود؟ محمدحسین توضیح داد که قبر من در بهشت زهرا قطعه ی 24 ردیف 11 است. من که اهل قم بودم و منزلمان در کرج واقع بود. هیچ گاه به بهشت زهرا نمی رفتم، به همین خاطر نمی دانستم قطعه چه مفهومی دارد و از او خواستم تا مرا هم به آن جا ببرد، ولی حسین با قاطعیت گفت: «هنوز نوبتت نشده. بعدها این قدر خودت به بهشت زهرا بروی که سیر شوی». پس از شهادت او برای دفن پیکرش به بهشت زهرا رفتم، حرف های او یکی یکی در مقابل چشمانم مجسم می شد، تازه مفهوم بهشت زهرا و قطعه را فهمیدم و محمدحسین همان طور که گفته بود در قطعه ی 24 ردیف 11 به خاک سپرده شد. راوی: مادرشهید 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 🕊 @baShoohada 🕊
خاطرات شهید مهدی باکری 👇👇👇 توی آبادان، رفته بود جبهه فیاضیه، شده بود خمپاره انداز شهید شفیع زاده دیده بانی می کرد و گرا به ش می داد ، اوهم می‌زد. همان روزهایی که آبادان محاصره بود. روزی سه تا گلوله خمپاره صد و بیست هم بیش‌تر سهمیه نداشتند. این قدر می‌رفتند جلو تا مطمئن شوند گلوله ایشان به هدف می‌خورد. تعریف می‌کردند، می‌گفتند« یک بار شفیع زاده با بی سیم گفته بوده یه هدف خوب دارم. گلوله بده .» آقا مهدی به گفته بوده «سه تامون رو زده یم. سهمیه ی امروزمون تمومه .»ده تا کامیون می بردیم منطقه ؛ پر مهمات. رسیدیم بانه هوا تاریک تایک شده بود. تا خط هنوز راه بود. دیدیم اگر برویم ، خطرناک است . توی شهر در هر جای دولتی را که زدیم ، اجازه ندادند کامیون را توی حیاطشان بگذاریم . می گفتند « اینجا امنیت نداه ! » مانده بودیم چه کنیم . زنگ زدیم به آقا مهدی و موضوع را بهش گفتیم. گفت « قل هوالله بخونید و بیاین . منتظرتونم. 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ سلام دوستان مهمون امروزمون داداش مرتضی هست🥰✋ *پیکری که اِرباً اِربا شد*🥀 *شهید مرتضی کریمی*🌹 تاریخ تولد: ۲۵ / ۱۰ / ۱۳۶۰ تاریخ شهادت: ۲۱ / ۱۰ / ۱۳۹۴ محل تولد: شال.قزوین محل شهادت: سوریه 🌹دو دختر از او به یادگار مانده🌷همرزم← *مسلحین ما را به رگبار بستند💥 و در عرض 5 دقیقه همه بچه‌ها به زمین ریختند*🥀درگیری خیلی سنگین شد💥 شب قبلش یک ساعت همه را جمع کردیم و چیزهایی که باید بگوییم را گفتیم🌷به شوخی به کریمی گفتم این ریش ها را بزن🍂 گفت: *«این ریش‌ها جان می‌دهد که با خون خضاب شود🩸من خیلی دوست دارم مثل حضرت علی اکبر اربا اربا شوم».*🥀🖤 گفتیم هیچ کسی با گلوله اربا اربا نمیشود🥀همرزم← *مجروحین را گذاشتیم در ماشین که ناگهان صدایی آمد*💥 گفتم: چی شد؟ *گفتند مرتضی پرید*🕊️همسرش← گویا یک آمبولانس حاوی پیکر شهدا و تعدادی مجروح در حال حرکت بوده🚑 *که راننده آن از سوی تک‌تیراندازهای داعش مورد هدف قرار می‌گیرد🥀و مرتضی به سراغ آمبولانس می‌رود🚑 تا آن را از معرکه خارج کند که این بار آمبولانس مورد هدف موشک قرار گرفته💥و منهدم می‌شود*🥀🖤همرزم← *دیدم کنار ماشین، سر مرتضی یکجا🥀و تنش یک‌جای دیگر افتاده🥀همانطور که گفته بود دوست دارم علی اکبری شهید شوم🍂 شهید شد🕊️پیکرش به دلیل خطرناکی منطقه بازنگشت🥀و هنوز هم بازنگشته است*🕊️🕋 *مفقودالاثر* *شهید مرتضی کریمی* *شادی روحش صلوات*💙🌹 Zeynab:Roos..🖤💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عاشور-محمدرضا(شهید) شهید محمدرضا عاشور پس از مجروحیت در عملیات والفجر 8، به بیمارستانی در اصفهان منتقل گردید. در آن جا رو به خانواده اش که به دیدار او آمده بودند، گفت: «آرزو داشتم که پس از عملیات و الفجر 8 به پابوس امام رضا (ع) بروم، اما افسوس که دیگر نمی توانم.» و لحظاتی بعد جام نوشین شهادت را برگرفت و همپای فرشتگان گردید. برادرش پیکر شهید را در تابوت نهاده بر روی پارچه سفید آن نوشت: «محمدرضا عاشورا، اعزامی از گرمسار» و خود برای مهیا کردن مقدمات تشییع راهی گرمسار شد. پیکر محمدرضا به تهران رسید و در آن جا به طور اتفاقی، پارچه روی تابوتش با پارچه شهیدی از مشهد عوض شد. او به مشهد رفت، در آن جا غسل داده شد و در حرم مطهر امام رضا (ع) طواف کرد و متبرک شد... پس از این که خانواده هر دو شهید متوجه جابجایی آنان شدند، بلافاصله برای انتقال پیکرها به شهرهایشان اقدام نمودند و در حالی بود که: شهید «عاشورا» به آرزویش رسیده و به زیارت امام رضا (ع) نایل شده بود.» راوی: حسن بلوچی ازتیپ 21 امام رضا (ع) 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍حاج قاسم خطاب به علما ومراجع: 🔹من حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای را خیلی مظلوم وتنها می‌بینم؛ او نیازمند همراهی و کمک شماست وشما حضرات‌معظّم با بیانتان و دیدارهایتان و حمایت‌هایتان می‌بایست جامعه را جهت دهید. تاخون در رگ ماست خامنه ای رهبر ماست 🌹🕊🌹🍃🌹🕊🌹 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صدف ساز-عبدالمجید(شهید) یک هفته قبل از عملیات فتح المبین من و برادرم و خواهرم در منزل بودیم که مجید (1) با تبسم خاصی که بر لب داشت به مادرم گفت: «من مثل علی اکبر امام حسین (ع) شهید می شوم، بعد دستش را روی سرش گذاشت و ادامه داد، تیر عراقی ها به سر و چشمم می خورد، مادر مرا ببخش که این حرف را می زنم، ولی به خاطر وضعیتی که سر و صورت من پیدا می کند، دوست ندارم در غسال خانه بالای سر من حاضر باشی و مرا در این وضعیت ببینی.» بعد از مادرم خواست تا او را حلال کند، مادرم نیز گفت: «از همین حالا تو را حلال می کنم و به گریه افتاد» روز بعد با مجید به «بهشت علی» رفتیم تا او بر سر مزار دوست شهیدش محمد افخم فاتحه ای بخواند. به من وصیت کرد او را در کنار دوستش به خاک بسپاریم. آن جا نیز قبری خالی بود که روی آن را با ورقه ی حلبی پوشانده بودند. مجید ورقه را برداشت و به دقت درون آن را نگاه کرد، و بعد حرفش را تکرار و تأکید کرد و سرانجام وعده ی او در عملیات فتح المبین محقق شد و در دشت عباس در تپه ی چشمه یک ، یک گلوله ی کالیبر 75 تیربار به چشم راست او خورد و از پشت سرش خارج شد و او به آرزوی دیرینه اش رسید و در کنار مزار دوست شهیدش به خاک سپرده شد. 1- پاسدار شهید عبدالمجید صدف ساز در سال 1342 در دزفول متولد شد، پس از پیروزی انقلاب به عضویت سپاه درآمد و با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه ها عزیمت کرد و در عملیات فتح المبین به فیض شهادت نایل آمد. راوی: برادر شهید 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم ;شب وروزم بی تو میگذرد. انگار بدون تو هم می شود زندگی کرد... آقا ببخش سرم،گرم زندگیسیت...😔✋ السلام علیک یا اباصالح المهدی ادرکنی 💬شهید مهدی زین الدین رحمه الله علیه 📌هرکس شب جمعه شهدا را یاد کند شهدا هم اورا پیش یاد می کنند...❤️ اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ‏ يا اَوْلِيآءَ اللَّهِ وَاَحِبَّائَهُ اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم #اولیا_خدا #شب_جمعه❤️ 📌فرستادن و در شب وعصر جمعه هدیه به امام عصر ارواحنا لتراب مقدمه الفداه فراموش نشود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍀شفاعت نامه رفتم تا خبر شهادت شهیدی 🌷را به خانواده اش بدهم . عده ای از بچه ها می گفتند : - پدرش طاقت ندارد !😢 و عده ای دیگر می گفتند : - مادرش حالش خوب نیست !😔 به هر سختی بود خبر را گفتیم . گریه امانم نمی داد و هر طوری بود رو به آنها گفتم : جنگ است و این همه را به همراه دارد . باید توان محکمی را بدست بیاوریم . ما تازه اول راه هستیم و تا مقصد هزاران هزار منزل فاصله است . مادر شهید وقتی حرفهایم را شنید در جواب به من گفت : - امروز حس می کنم در محضر خدا رو سفید هستم . امیدوارم پسرم نزد ع در حق من شهادت بدهد . پدر شهید آرام از پشت عینک همسرش را می پایید و مدام می گفت : - امام به سلامت باشد ...🍀🌷🍀 🔮آیینه های خاک روزشمار جنگ سرلشکر شهید احمد سوداگر تدوین :محمد بهداروند 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نامه‌ی شهید سید محمدرضا دستواره به همسرش(خانم رستمیان) خدمت یگانه همسر مهربانم سلام دوستت دارم ضمن عرض سلام امیدوارم حالت خوب باشد و هیچگونه ناراحتی نداشته باشی و اوقات را بخوبی و خوشی بسر ببری و خداوند دائماً حافظ و نگهدارت باشد. همسرم بسیار دلم برایت تنگ شده و هوای تو را کرده است بعد از هر نمازی دعایت می‌کنم آخر میدانی خیلی دوستت دارم و چون خیلی دوستت دارم دلم هم برایت خیلی تنگ می‌شود و چون نمی‌توانم پیشت باشم لذا برایت دعا می‌کنم. حال خودم خوب است اما بواسطه شهادت حسن عزیز خیلی ناراحتم ولی چه کنم که کاری از دستم بر نمی‌آید فقط باید بخدا پناه برد. “امینی” هم زخمی شده و رفته و لذا خیلی تنها هستم خیلی حوصله‌ام سر رفته ولی دائما از خدای بزرگ کمک می‌گیرم و خودش صبر می‌دهد والا تا الان می‌بایست دق کرده باشم. خیلی دلم می‌خواست کنار تو بودم و چند ساعتی درددل می‌کردم و کمی تسلی پیدا می کردم. بزودی شاید بیایم ولی باز نوشتن این نامه باعث کمی آرامش خاطرم گردید چون باز گفتگو با یک رفیق است با یک رفیقی که خیلی دوستش دارم و دوستم دارد. امیدوارم که متاثرت نکرده باشم می‌دانم ناراحت می‌شوی ولی خودت را کنترل کن 🕊 @baShoohada 🕊
‍ سومین فرزند خانواده بود بیست و ششم اسفند چهل ونه برابر با شهادت حضرت فاطمه (س)درخانوک به دنیا آمد پانزده سال بعد در عملیات کربلای پنج در روزی که مصادف بود با شهادت حضرت فاطمه (س)از ناحیه پهلو مورد اصابت گلوله قرار گرفت وبه شهادت رسید طلبه شهید سیدمحمود اسدی نفر وسط نشسته 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 🕊 @baShoohada 🕊
📌 *شهیدی که شاهد ترور کودک و همسر باردارش بود* 🔹️ *حجت الاسلام سید رضا بطحایی* به همراه همسر باردار و فرزند خردسالش سال ۹۳ در سامرا توسط تروریست‌های داعش به طرز فجیعی به *شهادت* رسیدند. 🔹️ *حجت الاسلام سید رضا بطحایی* به اتفاق خانواده اش برای زیارت *حرم مطهر امامین عسکریین* در سامرا بودند که با حمله تروریست های داعش در جاده برگشت از سامرا به کمین نیروهای داعش افتادند. این *شهید* بزرگوار ، هنگام دستگیری ملبس به لباس روحانیت و در حال مکالمه تلفنی با دوستانش در نجف اشرف بوده است که تروریست های داعش تلفن را از وی گرفته و دستگیری آنان را اعلام می‌کنند. 🔹️ *روحانی شهید سید رضا بطحایی* ، اولین و تنها خانواده ایرانی هستند که پیکرشان به دست داعشی‌های جلاد در شهر بلده عراق قطعه‌قطعه شد ، تروریستهای داعش ابتدا فرزند خردسال و همسرش را در مقابل دیدگان ایشان *شهید* کردند و سپس خودش را هم به *شهادت* رساندند. 🔹️ مهمترین هدف داعش ورود به ایران بود که *شهدای مدافع حرم* ابتدا نگهبان حرمین شریفین در سوریه و عراق شدند و سپس نجات بخش مردم شدند. 🌹🍃 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا