۲۲ مرداد ۱۴۰۰
#اغما
🌷يك روز برادرى را آوردند اورژانس بهدارى ما. دچار ضعف شديد و اغما بود. بعد از رساندن كمكهاى اوليه به هوش آمد. يك كمپوت بهش دادم، سرحالتر شده بود.
🌷رو كرد به من: ازشما خواهشى دارم. _از من؟ _به فرماندهمان نگوييد تو اغما بوده ام. _سر در نمیآورم. چرا؟! _آخر اگر بفهمد، ديگر نمیگذارد، برگردم سركارم، شيار بزنم...!
راوی: رزمنده دلاور وحيد صابرى
📚 ویژه نامه "سروقامتان روزنامه جوان"
❌ اغمای مسئولین!
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
۲۲ مرداد ۱۴۰۰
۲۲ مرداد ۱۴۰۰
هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
4_5811943195122076590.mp3
21.21M
🔊 #سخنرانی استاد #رائفی_پور
📝«ظرفیت تمدن سازی عاشورا (جامعه سازی)» - جلسه ۳۷
📅 ۲۰ مرداد ۱۴۰۰ - تهران-هیئت سید الشهدا
🎧 کیفیت 48kbps
☑️ @Masafbox
☑️ @Masaf
💦⛈💦⛈💦⛈
@bartaren
۲۲ مرداد ۱۴۰۰
۲۲ مرداد ۱۴۰۰
۲۲ مرداد ۱۴۰۰
۲۲ مرداد ۱۴۰۰
هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
tanha_masir_9.mp3
15.89M
#تنها مسیر
#جلسه نهم
#واعظ استاد پناهیان
#پیشنهاد ویژه دنبال کردن جلسات 👌👇
💦⛈💦⛈💦⛈
https://eitaa.com/joinchat/848625697C920431b97d
۲۲ مرداد ۱۴۰۰
۲۲ مرداد ۱۴۰۰
🌹#کجایندمردانبیادعا 🌹
قبل از عروسی یه کارت دعوت مینویسه برای حضرت زهرا(س) و میندازه تو حرم حضرت معصومه(س).
بعد از عروسی خواب میبینه که حضرت زهرا(س) اومده بودن مراسم عروسیش. با تعجب میپرسه: خانم واقعا باور کنم که شما تشریف آوردید عروسی من؟
حضرت زهرا(س) هم جواب میدن: "مصطفی جان، ما اگه به مجالس شما نیایم کجا بریم؟!"
❤️ شهید مصطفی ردانیپور
♡شادی روح امام و شهدا صلوات ♡
🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
۲۲ مرداد ۱۴۰۰
۲۲ مرداد ۱۴۰۰
| دلنوشته ❤️ |
برای فرزند شهید
#محسن_حججی
میدانم آنقدر کوچکی که هنوز نفهمیدهای در غربت،
چه بر سر بابا آودهاند...
اما بالأخره تمام میشود این روزگار شیرین بیخبری کودکانهات..
فقط؛
کاش پیش از آنکه داستان یتیم شدنت را بگویند، داستان #کربلا را برایت بگویند!
از یتیمی سه ساله بگویند و دستهای بستهاش
و تازیانه و خار #مغیلان و...
کاش پیش از آنکه از سرِ بریدهٔ بابا برایت بگویند، از آن سرِ بریده بگویند که در خرابه میهمان سه سالهاش شد....
کاش از اول تا آخر فقط برایت بگویند:
لایوم کیومک أباعبدالله(علیهالسلام)
🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
۲۲ مرداد ۱۴۰۰
۲۳ مرداد ۱۴۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سینه زنی مدافعان حرم در سوریه
با مداحی شهید #حامد_بافنده در کنار شهید #میثم_علیجانی شهید #سید_سجاد_خلیلی شهید #حسین_مشتاقی
شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات🌹
🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
۲۳ مرداد ۱۴۰۰
۲۳ مرداد ۱۴۰۰
#وقتی_خاکریز_رنگ_خون_گرفت....
🌷خاطرهای که میخواهم برایتان روایت کنم مربوط به عملیات «کربلای ۱» است. در آن زمان من از رزمندگان لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) بودم. شب دوم یا سوم عملیات بود که تعدادی از نیروها در دشتی حوالی شهر «مهران» عملیات کردند. هوا روشن شده بود و دشمن منطقه را زیر آتش سنگین خود داشت. موقعیت رزمندگان باید در آن نقطه تثبیت میشد. رزمندگان ما در پشت تپه و یک خاکریز که با یکدیگر حدود ۳۰ متر فاصله داشتند سنگر گرفته بودند.
🌷میان تپه تا خاکریز یک پارگی بوجود آمده بود و فضای باز موجب میشد که تک تیرانداز دشمن رزمندگان را هنگام تردد مورد هدف قرار بدهد. برای همین در آن روز به راحتی چندین تن از بسیجیها به شهادت رسیدند. از طرفی از آنجایی که یکسری از نیروها پشت تپه بودند، امکان عقب آمدنشان فراهم نبود و مهمات آنها در حال تمام شدن بود. من با یک خودرو توانستم مهمات را به آنها برسانم و سالم به خاکریز برگردم.
🌷حفظ این موقعیت برای ما بسیار مهم بود. از همین رو فرمانده از مرکز تقاضای لودر کرد تا در این فاصله ۳۰ متری را خاکریز احداث کنند. یادم میآید بچههای جهاد سازندگی با یک لودر و وانت تویوتا آمدند. یک راننده و ۵ کمک راننده بودند. نفر اول پشت لودر رفت و به آن سوی خاکریز خودش را رساند. حدود پنج متر خاکریز احداث کرد، اما بلافاصله عراقیها او را زدند. نفر دوم سینهخیز خودش را به لودر رساند و لودرچی را پایین آورد و خودش پشت لودر نشست. این راننده کمتر از نیم متر خاکریز احداث کرد و به شهادت رسید.
🌷نفر سوم رفت و او نیز کمی خاکریز احداث کرد و به شهادت رسید. این روند ادامه داشت تا هر ۶ راننده لودر به شهادت رسیدند در حالی که فقط توانسته بودند حدود ۱۰ متر خاکریز احداث کنند. مسئلهای که همواره به آن فکر میکنم یقینی است که آنها در انجام کارشان داشتند. آنها با علم و یقین اینکه شهید میشوند به انجام مسئولیتشان پرداختند. شاید اگر من در جایگاه آنها بودم دچار تردید میشدم....
راوی: رزمنده دلاور، جانباز شیمیایی و عکاس پیشکسوت جنگ تحمیلی محمود ظهیرالدینی
منبع: خبرگزاری ایسنا
❌❌ انجام مسئولیت....
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
۲۳ مرداد ۱۴۰۰
۲۳ مرداد ۱۴۰۰
#بدن_تازه_داماد_را_بریدند_و_دوختند...!!
🌷چهل – چهل پنج روز از ازدواج سید على میگذشت. هرچه بچه ها اصرار میکردند که حالا وقت براى تفحص هست، قبول نمیکرد و میخواست خودش در عملیات جستجو و کشف شهدا شرکت داشته باشد. سید که تخریبچى گروه بود، در جلو حرکت میکرد و بقیه پشت سرش. وارد میدان مین شدند. چند شهیدى را که در اطراف افتاده بود، جمع کردند، در کنارى قرار دادند. بچه ها مشغول جستجوى پلاک شهدا بودند. سید على موسوى رفت تا در سمت چپ مسیر، راهى باز کند تا چند شهیدى را که آن طرفتر افتاده بودند، بیاورند.
🌷سید بالاى سر مین والمرى نشسته و در حال خنثى سازى آن بود، علیرضا حیدرى متوجه پیکر شهیدى در انتهاى معبر شد، از سید گذشت و به طرف او رفت. ده – پانزده مترى از سید دور شده بود که ناگهان صداى انفجار همه جا را پر کرد. پاى حیدرى به تله مین والمرى گرفته بود. پاهاى حیدرى متلاشى شده و در دم به شهادت رسیده بود. پس از انفجار، نیروهایى که آن طرفتر بودند، سراسیمه به طرفشان دویدند. ظاهراً سید على خیز رفته بود روى زمین. ولى هیچ حرکتى از او دیده نمیشد.
🌷حواس همه به بدن متلاشى حیدرى بود. او را بلند کردند تا به شیار ببرند. متوجه شدند که سید على بلند نمیشود، یکى دو تا از بچه ها رفتند بالاى سرش، هیچ حرکتى در او دیده نمیشد. با زحمت زیاد او را هم از داخل میدان مین بلند کردند و به بالا بردند. با صداى انفجار، دو گروه دیگر خود را به آنجا رساندند. در بدن سید آثار جراحت دیده نمیشد. بچه ها احتمال دادند که موج انفجار او را بیهوش کرده باشد. سوار بر آمبولانس، هر دویشان را به اورژانس فکه رساندند.
🌷لبان سید در اورژانس باز شد. میخواست چیزى بگوید. همه متعجب بودند. یا زهراى آرامى گفت و دیگر هیچ. بدن بىجانش را که روى تخت گذاشتند، دکتر به کمر او که کمى خونى شده بود نگاه کرد پیراهن را بالا زد و در برابر زخم کوچکى که در کمرش دیده میشد، گفت: فقط یک ترکش کوچک از اینجا وارد ریه اش شده و ریه هم هوا کشیده و او به شهادت رسیده است. پیکرها به تهران منتقل شدند. بدن سید على باید کالبد شکافى میشد.
🌷....هرچه بچه ها گزارش سپاه و لشکر را ارائه دادند. حضرات نپذیرفتند. خیلى صریح میگفتند: "از کجا معلوم این جاى ترکش باشد؟ شاید با پیچ گوشتى بدن او را سوراخ کرده باشند؟" حالا چه کسى سوراخ کرده باشد؟ الله اعلم. کار خودشان را کردند. بدن مظلوم سید على در زیر تیغ پزشک قانونى باز و بسته شد. بریدند و دوختند. دست آخر، بر روى گواهى فوت این گونه نوشتند: ان شاءالله که شهید است...!!
🌹خاطره ای به یاد شهیدان سید على موسوی و علیرضا حیدرى
📚 کتاب " تفحص"
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
۲۳ مرداد ۱۴۰۰
۲۳ مرداد ۱۴۰۰
هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
4_5814398765364152565.mp3
23.66M
🔊 #سخنرانی استاد #رائفی_پور
📝«ظرفیت تمدن سازی عاشورا (جامعه سازی)» - جلسه ۳۸
📅 ۲۱ مرداد ۱۴۰۰ - تهران-هیئت سید الشهدا
🎧 کیفیت 48kbps
💦⛈💦⛈💦⛈
@bartaren
۲۳ مرداد ۱۴۰۰
۲۳ مرداد ۱۴۰۰
۲۳ مرداد ۱۴۰۰
۲۴ مرداد ۱۴۰۰
#شهيدي_كه_با_خدا_نقد_معامله_كرد!!
🌷یک شهیدی بود به نام محمودرضا استادنظری. او و برادرش که دو برادر دو قلو بودند، در خانواده ای ثروتمند به دنیا آمده بودند، پدرشان میخواست که آنها را در زمان جنگ به سوئد بفرستد ولی آنها از دست پدر خود فرار کردند و به جبهه آمدند. یکی از آنها در یکی از عملیات ها زخمی شد و محمودرضا در دسته یک گردان حمزه لشکر ۲۷ محمد رسول الله بود که شهید شد.
🌷این بچه ۱۶ ساله در وصیتنامه خود نوشته بود: «خدایا شیطون با آدم نقد معامله میکنه میگه تو گناه کن و من همین الان مزش رو بهت میچشونم ولی تو نسیه معامله میکنی. میگی الان گناه نکن و پاداشش رو بعداً بهت میدم. خدایا بیا و این دفعه با من نقد معامله کن.» که البته این اتفاق هم افتاد و در عملیات بعدی شهید شد.
راوی: رزمنده دلاور حمید داودآبادی که در شانزده سالگی به جبهه رفت. (یکی از نویسندگان فعال در عرصه خاطره نگاری و تاریخ نگاری دفاع مقدس.)
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
۲۴ مرداد ۱۴۰۰
۲۴ مرداد ۱۴۰۰