eitaa logo
رفاقت با شهدا
3.7هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
657 ویدیو
15 فایل
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده🕊 تأسیس1399/2/25
مشاهده در ایتا
دانلود
"خاطرا‌ت‌طنزجبهہ"🙃 یڪبار سعید خیلے از بچہ‌ها کار کشید... دستہ بود شب برایش جشن پتو گرفتند... حسابے کتکش زدند من هم کہ دیدم نمےتوانم نجاتش دهم، خودم هم زیر پتو رفتم تا شاید کمے کمتر کتک بخورد..!😕 سعید هم نامردی نڪرد، بہ تلافے آن جشن پتو ، نیم‌ساعت قبل از وقت صبح، گفت... همہ بیدار شدند نماز خواندند!!!😄 بعد از اذان فرمانده گروهان دید همہ بچہ‌ها خوابند... بیدارشان ڪرد وَ گفت: اذان گفتند : چرا خوابیدید!؟🤔 گفتند : ما خواندیم..!✋🏻 گفت: الآن اذان گفتند، چطور نماز خواندید!؟😳 گفتند : سعید شاهدی اذان گفت! سعید هم گفت من برایِ شب اذان گفتم نہ نماز صبح 🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
🌹خاطرات طنز شهدا🌹 😂مُرده و چوپان😂 منصور توی تاریکی سنگر قصه ی مُرده و چوپان می گفت و اکبر کاراته هم هی به خودش می‌پیچید. اسماعیل گفت: چته؟ می‌ترسی؟ اکبر کاراته گفت: نه، دست‌شویی دارم. - خب برو دست‌شویی. - می‌ترسم. از مُرده می‌ترسم. منصور گفت: خب پاشید تا با هم بریم. توی راه بقیه‌شو می‌گم. همه رفته بودند داخل توالت‌ها و فقط اکبر کاراته مانده بود بیرون. داشت به قصه‌ی مُرده فکر می‌کرد که کسی با لباسِ سرتاپا سفید درو باز کرد و اومد بیرون. اکبر کاراته نگاهش کرد و جیغ زد و گفت: یا اباالفضل... مُرده!!! بچه‌ها مُرده!!!! و بعد پا گذاشت به‌فرار. می‌دوید و جیغ‌وداد می‌کرد، که همه طهارت نکرده از توالت‌ها پریدیم بیرون و پا گذاشتیم به‌فرار. جیغ‌وداد می‌کردیم و می‌دویدیم که کسی گفت: اکبر کاراته! بچه‌ها! منم حاج‌آقای مقر. حرفش تمام نشده بود که پخش زمین شدیم و از خنده ریسه رفتیم. می‌خندیدیم که منصور از داخل توالت گفت: خاک‌‌برسرا! همه‌ی قصه‌ام دروغ بود. من گفتم: خاک بر سر تو که آب‌روی ما رو بردی پیش حاج‌آقا! منبع: مجموعه کتاب های اکبرکاراته، موسسه مطاف عشق📚 🥀🕊🥀🕊🥀🕊 @baShoohada
♥️ اینم به عشق فرمانده لشکر می‌گفت: داشتم تو جاده می‌رفتم دیدم یه بسیجی کنار جاده داره میره 🚶 زدم کنار سوار شد 🚙 سلام و علیک و راه افتادیم. داشتم می‌رفتم با دنده سه و سرعت 80 تا 😎 بهم گفت: اخوی شنیدی فرمانده لشکرت گفته ماشینا حق ندارن از 80 تا بیشتر برن؟! یه نگاه بهش کردم و زدم دنده چهار و گفتم اینم به عشق فرمانده لشکر... 😄 تو راه که می‌رفتیم دیدم خیلی تحویلش می‌گیرن ... 😯 می‌خواست پیاده بشه بهش گفتم اخوی خیلی برات درِ نوشابه باز می‌کنن لا اقل یه اسم و آدرس بهم بده شاید بدردت خوردم؟؟!!! یه لبخندی زد و گفت: 🙂 همون که به عشقش دنده چهار رفتی! 😳 🔷هدیه به روح شهید صلوات جبهه 🥀🕊 @baShoohada 🥀 🕊