#اذن_شهادت_ازحضرت_زهرا_س
✾شهید #برونسی یڪ بار خیلی دیر از منطقه به خانه🏡 آمد، شب همه خوابیده بودیم ڪه متوجه شدم صدای #شهید میآید، در خواب با ڪسی صحبت میڪرد و میگفت، #یازهرا(س)
✾چند بار صدایشان ڪردم اما اصلاً متوجه نمیشدند❌ در حال و هوای خودشان بودند. وقتی توانستم #بیدارشان ڪنم، ناراحت شد😔 به سمت اتاق دیگری🚪 رفت، من نیز پشت سرش رفتم
✾دیدم گوشهای نشست، اسم #حضرت_فاطمه(س) را صدا میزد و از شدت گریه😭 شانههایش میلرزد؛
آرامتر ڪه شد، به من گفت: چرا بیدارم ڪردی، داشتم #اذن_شهادتم را از بی بی فاطمه(س) میگرفتم😭
#همسرشهید
#شهید_عبدالحسین_برونسی 🌷
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
چشمهاےزیبایی داشت من عاشق چشمهایش بودم،موقع شهادت خدا چشماشو باقابش برداشت و برد برا خودش،خدا همیشه خوباشو برا خودش خواست
#شهیدهمت
#همسرشهید
#یادش_باصلوات
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
حمید به این چیزها خیلی حساس بود.
به من میگفت« فاطمه ! این چیه که زنها میپوشند ؟»
میگفتم « مقنعه را میگویی ؟ »
میگفت : « نمیدانم اسمش چیه .
فقط میدانم هر چی که هست برای تو که بچه بغل میگیری و روسری و چادر سرت میکنی بهتر از روسریست.
دوست دارم یکی از همینها بخری سرت کنی راحتتر باشی . »
گفتم « من راحت باشم یا تو خیالت راحت باشد؟»
خندید گفت « هر دوش!!»
از همان روز من مقنعه پوشیدم و دیگر هرگز از خودم جداش نکردم،
تا یادش باشم،
تا یادم نرود او کی بوده،
کجا رفته،
چطور رفته،
به کجا رسیده ....
#شهید_حمید_باکری
#همسرشهید
#للهم_الرزقناتوفیق_الشهادة_فی_سبیلک
#یادشهدا_باصلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
🕊🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
#خاطرات_شهدایی
🕊محمدم و شال سبزش
چندماہ بعدعقدمون من ومحمدم
رفتیم بازار من دوتاشال خریدم🛍
یڪیش شال سبز بود ڪہ چندبار هم پوشیدمش و یہ روز محمد بہ من گفت:
اون شال سبزت و میدیش بہ من؟
حس خوبی بہ من میده🙂
شما #سیدی و وقتی این شال سبزت هـمراهمہ قوت قلب مے گیرم💖
خودش هـم دوردوزش ڪرد
و شد شال گردنش ڪہ هر ماموریتی
ڪہ میرفت یا بہ سرش مے بست
یا دور گردنش مے انداخت ..🌿
و در ماموریت آخرش هـم
هـمون #شال دور گردنش بود
ڪہ بعد #شهادتش برام آوردن💔
#شهید_محمدتقی_سالخورده🌸
به روایت #همسرشهید
🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
#بیوگرافی_شهید👆
🌺قبل از هر پرواز بهم میگفت
قول مےدهم
بمب ها را جایی که مردم عادی و خانواده های عراقی زندگی میکنند نریزم.✌️🌹
#همسرشهید
#عباس_دوران
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada