eitaa logo
رفاقت با شهدا
3.7هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
657 ویدیو
15 فایل
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده🕊 تأسیس1399/2/25
مشاهده در ایتا
دانلود
|فَـرازے از وصـیـتنـامہ 📌مَـن زندگـے را دوسـت‌دارم، وݪـے نـہ آنقدر که شَـوم و خویشتن را و فراموش ڪـنَـم 🚧 زیسٺـݩ و علـے‌وار شُـدݩ زیـستَـݩ و حسین‌وار شہـیـد شـدن را دوسـٺ مـےدارم 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
✍ راهکار شهید همت برای خودسازی و پاکیِ درون محمد ابراهیم داشت محوطه رو آب و جارو جارو می کرد. رفتم و به زحمت جارو رو ازش گرفتم. ایشان هم ناراحت شد و گفت: بذار خودم جارو کنم، اینجوری بدی‌های درونم هم جارو میشه.‌‌.. کار هر روزش بود ، کار هر روز صبحِ یک فرمانده‌ی لشکر... 📌 خاطره ای از زندگی سردار شهید محمد ابراهیم همت 📚منبع:یادگاران۲ «کتاب شهید همت» ‌، صفحه ۲۷ 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
چشمهاےزیبایی داشت من عاشق چشمهایش بودم،موقع شهادت خدا چشماشو باقابش برداشت و برد برا خودش،خدا همیشه خوباشو برا خودش خواست 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
🕊  رزمنده دلاور لشکر۱۷ علی بن ابیطالب این شهید عزیز خواهر زاده شهیدحاج‌محمدابراهیم‌همت هستند و مزارشون پایین پای حاج_همت قرار دارد و درست یکسال بعد از شهادت به جمع شهدای سرافراز اسلام پیوستند و پای در بساط عندربهم یرزقون نهادند🕊 به امید نگاه و دستگیری شهدا✨ خواهر زاده 🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
✍ راهکار شهید همت برای خودسازی و پاکیِ درون محمد ابراهیم داشت محوطه رو آب و جارو جارو می کرد. رفتم و به زحمت جارو رو ازش گرفتم. ایشان هم ناراحت شد و گفت: بذار خودم جارو کنم، اینجوری بدی‌های درونم هم جارو میشه.‌‌.. کار هر روزش بود ، کار هر روز صبحِ یک فرمانده‌ی لشکر... 📌 خاطره ای از زندگی سردار شهید محمد ابراهیم همت 📚منبع:یادگاران۲ «کتاب شهید همت» ‌، صفحه ۲۷ 🥀🕊@baShoohada 🥀🕊
شهید همت از زبان همسرشان: اجازه نمی‌داد بروم خرید. می‌گفت: «‌زن نباید زیاد سختی بکشد!» ناراحت می‌شدم. اخم‌هام را که می‌دید می‌گفت: «فکر نکن که آوردمت اسیری؛ هرجا که خواستی برو.» می‌گفت: «‌اصلاً اگر نروی توی مردم، من ازت راضی نیستم. اما چیزی که ازت می‌خواهم این است که فقط گوشت نخر، چیزهای سنگین نخر که خسته شوی. این‌ها را بگذار من انجام بدهم!» می‌خواستم سفره بیندازم که حاجی دستم را گرفت. گفت: «‌وقتی من می‌آیم، تو باید استراحت کنی! من دوست دارم شما را بیشتر در آسایش و راحتی ببینم!» گفتم: «‌من که بالاخره نفهمیدم باید چه جور آدمی باشم! یک روز می‌گفتی می‌خواهی زنت چریک باشد، حالا می‌گویی از جایم تکان نخورم!» شروع کرد به انداختن و مرتب کردن سفره. سرش پایین بود. با صدایی که انگار دوست ندارد، کسی غیر از خودش بشنود، گفت: «‌تو بعد از من سختی‌های زیادی می‌کشی. پس بگذار لااقل این یکی دو‌ روزی که در کنارت هستم، کمی کمکت کنم!» 🥀🕊 @baShoohada 🕊