هدایت شده از آرامش دلم تنها خداست
494b83ab96d7d8a5dab08eb7348dc61bb52baf50.mp3
13.38M
#سبک_زندگی_شاد ۱۴
عطرهای خوشبو
🍎خوراکی های نشاط اور
لباس های خوشرنگ و مرتب،
تفریح به اندازه ی مناسب
مراقبت از زیبایی های درونی و بیرونی...
از عوامل شادی زاست.
#استاد شجاعی 🎤
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
🔰منافقین چشمان سید مهدی را در آوردند؛
🌷سیدمهدی رضوی از جمله دانشآموزانی بود که داوطلبانه و به عنوان بسیجی در جبهههای جنگ حضور داشت و سرانجام در عملیات مرصاد و در ۱۷ سالگی بدست منافقین به شهادت رسید.
مادر شهید نحوه شهادت پسرش را اینگونه روایت میکند:
🌷سیدمهدی در گردان مسلم لشکر ۲۷ و در منطقه اسلامآبادغرب بود که به شهادت میرسد.
منافقین سفّاک چشمهایش را در آورده بودند، گوشهایش را بریده بودند و آنقدر به فکش ضربه زده بودند تا فکش خرد شده بود و پوستش را کنده و بدنش را سوزانده بودند.
زمانی که پیکرش را برای ما آوردند اجازه ندادند او را ببینم ولی بعدا فیلم پیکرش را دیدم.
🌷شهید #سید_مهدی_رضوی🌷
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
#سجده_بر_آب
🌷در عمليات كربلا سه، وقتى دچار مد و امواج متلاطم آب شده بوديم، نگران و متحير، ستون در حال حركت در آب را كنترل مىكردم. وقتى ديدم كه يكى از بچهها سرش را بدون حركت در آب قرار داده است، بيشتر نگران شدم. شانه ايشان را گرفتم و تكان دادم، سرش را بلند كرد و با نگرانى و تعجب پرسيدم: چى شده؟ چرا تكان نمىخورى؟
🌷خيلى خونسرد و بدون نگرانى گفت: مشغول نماز شب بودم و ضمناً با طناب متصل به ستون، بقيه را همراهى مىكردم. اطمينان و آرامش خاطر بسيجى «شهيد غلامرضا(اكبر) تنها» زبانم را بند آورده بود گفتم: اشكالى نداره، ادامه بده! التماس دعا. صبح روز بعد، روى سكوى الاميه اولين شهيدى بود كه به ديدار معشوق نايل آمد.
🌹خاطره اى به ياد شهيد غلامرضا تنها
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش اسماعیل هست🥰✋
*فرمانده لشکر ۹ بدر...*🕊️
*شهید اسماعیل دقایقی*🌹
تاریخ تولد: ۹ / ۱۱ / ۱۳۳۳
تاریخ شهادت: ۲۸ / ۱۰ / ۱۳۶۵
محل تولد: بهبهان / خوزستان
محل شهادت: شلمچه
🌹همرزم← صبح يکشنبه 28 دی سال 1365 گفت: *يک دستگاه موتورسيكلت آماده کنيد تا به خط برويم🏍️ بلافاصله آماده شديم و با موتورسيكلت به طرف خط حرکت کرديم، تا او خط را شناسايي کند*🏍️ درمسير راه تا خط مقدم متوجه شديم که *هواپيمای دشمن در نزديكی ما درحال پرواز هستند*🚁 به ناچار موتور را پارک کرده و پياده شديم🏍️ *و به طرف کانالی به راه افتاديم*🍂 شهید دقايقی چند قدم جلوتر از من حركت می كرد *كه ناگهان بمب های دشمن به زمين اصابت كرد*💥 و ما هر دو زخمی شديم🥀 *اسماعيل از ناحيه پا جراحت برداشت🥀به هر زحمتی بود وارد کانال شديم*🍃 چند متر جلوتر سنگری را مشاهده کرديم و به سمت آن حرکت کرديم💫 *که ناگهان صدای سوت راکتی ما را به خود متوجه کرد*🚁 به سرعت به حالت خيز درآمديم🍂 *با انفجار راکت💥 کانال به شدت تکان خورد💥 و هر کدام از ما به سويی پرتاب شديم*💥🥀احساس کردم سقفی بر سر ما فرو ريخت. *اسماعيل را صدا کردم ولی جوابی نشنيدم..🥀گردو خاک کمتر شد..🍂 دقت کردم ديدم اسماعيل آرام گرفته است*🥀 در نهایت او *بر اثر بمباران هوایی رژیم بعثی💥 به شهادت رسید*🕊️🕋
*سردار شهید اسماعیل دقایقی*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
Zeynab:Roos..🖤💔
پدر شهیدغلام رضا زمانیان نقل می کرد که :قبل از عملیات بدر غلامرضا جلو من ومادرش بدنش رابرهنه کرد وگفت :نگاه کنید!دیگر این جسم را نخواهید دید. همان طور شد ودر عملیات بدرمفقود گردید. پدر شهید اضافه کرد:دوازده سال در انتظار بودم وباهر زنگ درب منزل می دویدم
تااگر اوبرگشته باشد اولین کسی باشم که اورا می بینم . تااینکه یک روزخبر بازگشت اورادادند.
فقط یک جمجمه از شهید برگشته بودکه مادرش از طریق دندان فرزند را شناخت .
در نزد ما رسم است بعد ازدفن، سه روز قبر به صورت خاکی باشد مردم در تشیع جنازه او باشکوه شرکت کردند.
شبی در خواب دیدم که چند اسب سوار آمدند و شروع به حفر قبر کردند گفتم:چه کار می کنید؟
گفتند:مامور هستیم اور ا به کربلا ببریم.
گفتم: من دوازده سال منتظر بودم چرا اور ا آوردید؟
گفتند:ماموریت داریم ویک فرد نورانی رانشان من دادند. عرض کردم: آقا! این فرزند من است.
فرمود:باید به کربلا برود. اورا آوردیم تا تو آرام بگیری و بعد او را ببریم.
پدر شهید از خواب بیدار می شود باهماهنگی واجازه نبش قبر صورت می گیرد می بینند :
خبری ازجمجمه شهید نیست وشهید به کربلا منتقل شده است!!!
راوی:پدر شهید غلام رضا زمانیان
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
خاطرات
🔴 حاج صادق آهنگران
🔶 شب به یادماندنی
عملیات مسلم 1⃣
🔸🔹 عملیات مسلم بن عقیل علیه السلام برای من یادآور چندین صحنهی معنوی و امداد غیبی میباشد.
این عملیات به تاریخ 9/7/1361 در منطقهی غرب سومار که تقریباً کوهستانی بود و تپههای زیادی داشت، انجام شد. قبل از اعلام رمز عملیات، گردانها هر کدام دسته دسته در گودی یکی از این تپهها و یا کنار تپهها و شیارها مستقر شده بودند.
🔸🔹 آن شب به همراه آیت الله «حائری شیرازی» امام جمعه شیراز، به تک تک این مقرها رفتیم و برنامه اجرا کردیم. ایشان سخنرانی می کرد و من نوحه میخواندم.
شب دل پذیری بود. رزمندگان همگی آماده عملیات بوده و از شور و نشاط خاصی برخوردار بودند.
🔸🔹 آن شب، آسمان بسیار مهتابی و صاف و همه منطقه روشن بود، که این مسأله نگرانیهایی را در سطح فرماندهان به وجود آورد. قبل از آغاز عملیات، در قرارگاه ذکر توسلی پیدا کردیم. ]شهید[ آیت الله اشرفی اصفهانی نیز در قرارگاه حضور داشت.
🔸🔹 ایشان با آن کهولت سن، خود را به منطقه رسانده و در جمع رزمندگان و فرماندهان حاضر شده بود.
ادامه دارد ⏪
.
🔴 خاطرات
حاج صادق آهنگران
🔶 شب به یادماندنی
عملیات مسلم بن عقیل 2⃣
🔸🔹قبل از اجرای دعای کمیل، در ذکر توسل، ماجرایی را که از سعید درفشان شنیده بودم، برای مستمعین خواندم. مضمون واقعه این بود که راوی می گوید:
🔸🔹 «یک بار از تپههای شوش بالا میآمدم، صدای نالهای توجهام را جلب کرد. دنبال صدا را گرفتم، به یک بسیجی رسیدم که غرق در خون پشت تپه افتاده است. با اولین نگاه فهمیدم که ماندنی نیست و لحظات آخر عمرش را سپری میکند. بسیجی در خون خود غوطه ور بود و رنگ به صورت نداشت. رفتم کنارش نشستم. با اشارهای از من درخواست آب کرد. قمقمهام را نگاه کردم، خالی بود و آب نداشت. از نگاههای بسیجی شرمنده شده بودم[4]. سرش را روی زانویم گذاشتم، در این هنگام بسیجی گفت: اگه میشه زبونت رو روی زبونم بذار، زبونم خشک شده و عطش دارم. و بالاخره آن بسیجی با لبان تشنه به شهادت رسید.»
🔸🔹 روضه که تمام شد، خواستم دعا را ادامه دهم، یک دفعه آیت الله اشرفی اصفهانی مجلس را به دست گرفت و روضه را این طور ادامه داد:
#ادامه دارد ⏪
.
🔴 خاطرات
حاج صادق آهنگران
🔶 شب به یادماندنی
عملیات مسلم بن عقیل 3⃣
🔸🔹 «ایشون که این جریان رو تعریف کردن، من یاد حضرت علیاکبر افتادم که وقتی از میدان جنگ برگشت، به پدرش امام حسین صلوات الله علیه فرمود: «ابتا، العطش قد قتلنی، بابا تشنگی داره منو از پا در میاره.» امام حسین صلوات الله علیه زبان مبارک را بر روی زبان علی اکبر گذاشتن، علی اکبر شرمنده شد، که زبان پدرش از زبان خودش خشکیدهتره.
شهیدان ما، همه راه علی اکبر رو ادامه میدهند و جنگ ما جنگ کربلاست.»
🔸🔹وقتی آیت الله اشرفی اصفهانی این روضه را می خواند، فضای معنوی خاصی در قرارگاه حاکم شده بود و تمام فرماندهان اشک میریختند. بعد از این ذکر توسل، دعای کمیل را شروع کردم.
🔸🔹اواسط دعا، یکی از برادران که مسئول مراسم بود، اطلاع داد که آیت الله اشرفی میخواهد به کمک شما بیاید و در قرائت دعا مشارکت کند. ایشان آمد و میکروفن را تقدیمشان کردم.
ادامه دارد ⏪
.
🔴 خاطرات
حاج صادق آهنگران
🔶 شب به یادماندنی
عملیات مسلم بن عقیل 4⃣
🔸🔹چند فرازی از دعای کمیل را خواند و گفت: «من همین طور که نشسته بودم و دعا رو در محضر شما عزیزان گوش می کردم، شمیم بوی عطری به مشامم رسید. این بوی عطر، عادی نیست و من احساس کردم وجود مبارک حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه در بین ماست و ما در محضر مبارک حضرتش هستیم.
🔸🔹بوی خوشی که فضا رو پر کرده، از عنایت وجود پربرکت امام زمان است و به طور قطع و مسلم امام عصر به ما نظر دارند. این بود که دیگر نتوانستم طاقت بیاورم و خودم را رساندم بین شما قدر این فضا و زمان را بدانید
🔸🔹 بالاخره دعا تمام شد. حدود نیم ساعت مانده به آغاز عملیات. ابرهای زیادی تمام منطقه را فرا گرفت و کل منطقه در تاریکی فرو رفت. فرماندهان از خوشحالی در پوست خود نمیگنجیدند، چون اگر آسمان و منطقه، مهتابی و روشن بود، باعث میشد دید دشمن بهتر شود و ما تلفات زیادی میدادیم که به لطف خدا و عنایت حضرت صاحبالزمان ابرهایی ظاهر شدند و منطقه در تاریکی محض فرو رفت و عملیات آغاز شد.[5]
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
هدایت شده از آرامش دلم تنها خداست
شادی - 15_mixdown.mp3
8.08M
#سبک_زندگی_شاد ۱۵
آدمای صبور، عموماً شادترند!
چــرا؟
🔮صبر، یه کیمیاست برای افزایشِ وسعت و ظرفیتِ روح!
هر چی روح بزرگتر میشه؛
سطح غمهاش کمتر، و شادی هاش بیشتر میشه.
#استاد شجاعی 🎤
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
~🕊
#شهیدانه
از منطقه #عملیاتی که برمی گشتیم،
یک نفر نظرمان را جلب کرد.
او #فشنگهایی را که روی زمین ریخته شده بود جمع می کرد و در داخل سطلی که در دست داشت می ریخت.
تعجب کردیم چون در اوضاعی که بچه ها حتی یک #تانک_عراقی را نادیده می گرفتند و #اسلحه_های زیادی را که در اطراف ریخته شده بود رها می کردند ، این فرد چرا #فشنگ ها را جمع می کند؟
جلوتر رفتیم، #شهید_حسن_باقری بود. وقتی متوجه نگاههای متعجب ما شد رو به ما کرده و گفت: #حیف است اینها روی زمین بماند، باید #علیه صاحبانش بکار گرفته شود .
#شهید_حسن_باقری
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
﷽
📜 #خاطره
✍🏼دیدم اینطور نمیشه راپید را گذاشتم زمین و گفتم : « حاجی من اینجور نمیتونم کار کنم!.» داشتم کالک عملیات می کشیدم. حاج قاسم مدام میگفت : «پس چی شد؟» اطلاعات دیر به دستمان رسیده بود! حالا باید فوری میکشیدم و میدادم دستش! در جوابم گفت : «ناراحت نشو خودم الان میام کمکت » رفتیم توی اتاق خودش، یک راپید گرفت دستش. نشست آن طرف کالک. گفت: «من اینطرف رو میکشم تو اونطرف رو» یک نفر دیگه هم امد کمکمان. با همان دست مجروحش تند تند کالک میکشید و میآمد جلو!
خیلی کم روی اطلاعات نگاه میکرد. برعکس ما که هی باید سراغ اطلاعات میرفتیم و بعد پیاده میکردیم روی کالک. بیست و سه دقیقه بعد کالک کامل عملیاتی جلویمان بود . حاج قاسم نگاهی به من انداخت و گفت :«خسته نباشی» نگاه کردم و دیدم مثلا قرار بود من بکشم! اما بیشتر زحمتش را حاجی کشیده بود. از بس شناسایی رفته بود و همه را به چشم دیده بود!
📚منبع: کتاب سلیمانی عزیز
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
هدایت شده از نایت کویین
4_5897822797077416237.mp3
50.3M
◼️مراسم دعا ندبه ۸ اسفند ماه ۱۳۹۹
◼️استاد مافی نژاد/سخنرانی
◼️مجتمع فرهنگی مکتب الزهرا
#پیشنهاد دانلود 👌
💫💫💫💫💫
https://eitaa.com/joinchat/1758068790Cb493204a3a
💠 شهیدی که حضرت زهرا(س) به او گفت: ما تو را دوست داریم: 💠
✅پاییز سال 1361 بود. بار دیگر با ابراهیم عازم منطقه شدیم. اینبار نقل همه مجالس،توسل های ابراهیم به حضرت زهرا(س) بود.هرجا میرفتیم حرف از او بود.به هر سنگری سر میزدیم از ابراهیم میخواستند مداحی کند و از حضرت زهرا بخواند.
🌙 شب بود. ابراهیم در جمع بچه شروع به مداحی کرد. صدای ابراهیم بخاطر خستگی و طولانی شدن مجالس گرفته بود. بعد از تمام شدن مراسم، دونفر از رفقا با ابراهیم شوخی کردند و صدایش را تقلید کردند که باعث ناراحتی ابراهیم شد.
✳️آن شب ابراهیم عصبانی بود و گفت: من مهم نیستم، اینها مجلس حضرت زهرا(س) را به شوخی گرفتند. برای همین دیگر مداحی نمیکنم. هرچه میگفتیم به دل نگیر اما فایده ای نداشت.
💯ساعت یک نیمه شب بود خسته و کوفته خوابیدیم. قبل از اذان بچه ها را بیدار کرد، اذان گفت و نماز جماعت به پا کردند و بعد از تسبیحات ابراهیم شروع به دعا خواندن و روضه خوانی حضرت زهرا(ع) کرد. اشعار زیبای ابراهیم اشک همه را جاری کرده بود.
🔘 بعد از خوردن صبحانه برگشتیم. گفتم: دیشب قسم خوردی دیگه مداحی نمیکنی ولی بعد نماز صبح...؟!
گفت:دیشب توی خواب دیدم وجود حضرت صدیقه طاهره(س) تشریف آوردند و گفتند:
« نگو نمیخوانم،
ما تو را دوست داریم.
هرکس گفت بخوان تو هم بخوان »
#شهید_ابراهیم_هادی🌸
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊