eitaa logo
رفاقت با شهدا
3.8هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
676 ویدیو
15 فایل
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده🕊 تأسیس1399/2/25
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
! ... 🌷در عملیات کربلای ۵، سه بار وارد عملیات شدیم. در قسمت کانال ماهی پشت دریاچه ماهی، یک پل دوقلو بود که عراقی ها آن را کار گذاشته بودند. شهید عرب زاده اولین نفر به عراقی ها بود. خاک شلمچه سفت و محکم بود. شهید عرب زاده با بیل و کلنگ کوچک، سنگری کنده بود و درازکش خوابیده بود توی سنگرش. 🌷عراقی ها پاتک کردند، دفعه سوم برای فریب آمدند. تعدادی دستشان را بالا گرفته بودند و جلو می‌آمدند. شهید عرب زاده گفت: ایرانمنش فکر کنم عراقی ها دارند می‌آیند تسلیم شوند. گفتم: فکر کنم کلک می‌زنند. رفتم سراغ رشیدی و حاج یونس زنگی‌آبادی. آن‌ها گفتند مواظب باشید. با حاج قاسم هم صحبت کردند، ایشان هم گفت: مواظب باشید و آتش نکنید تا خوب جلو بیایند. و نگذارید یک نفرشان هم زنده بمانند. 🌷به ۵۰ متری ما که رسیدند، شهید ماشاءالله رشیدی گفت: آتش. شهید عرب زاده بلند شد و با تیربار هجومی و بچه ها هم با کلاش و آر.پی.جی شروع کردند به زدن عراقی ها. نفرات اول که افتادند دیدیم نفرات بعدی با تجهیزات کامل دارند ما را می‌زنند. درگیری که تمام شد عراقی هایی که کشته شده بودند، افتاده بودند توی کانال. شهید عرب زاده گفت: من می‌روم توی کانال تا وضعیت مجروحان را ببینم. کانال محاصره بود و در روز نمی‌شد به آنجا رفت. 🌷ایشان به داخل کانال رفته بود و شهید محسن رشیدی را در حالیکه تیر خورده بود و به شدت مجروح بود، آنجا دیده بود و چون محاصره بود نمی‌شد شهید رشیدی را به عقب منتقل کند. شهید عرب زاده می‌گفت: احساس کردم حال رشیدی خوب نیست و لب هایش تکان می‌خورد. نمی‌توانستم صدایش را بشنوم. گوش‌هایم را به دهنش چسباندم. دیدم دارد شعر می خواند: میان عاشق و معشوق رمزی است چه داند آنکه اشتر می چراند راوی: رزمنده دلاور عباس ایرانمنش 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂شهر اگر سقوط کرد آن را پس می گیریم مواظب باشید ! ایمان تان سقوط نکند‼️ 🌷🕊شهید محمد جهان آرا فرمانده سپاه خرمشهر 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید جهان آرا در مورد یکی از صحنه های این حماسه عاشورایی می گوید: «امیدی به زنده ماندن نداشتیم. مرگ را می دیدیم. بچه ها توسط بی سیم شهادتنامه خود را می گفتند. صحنه خیلی دردناکی بود. بچه ها می خواستند شلیک کنند، گفتم: ما که رفتنی هستیم، حداقل بگذارید چند تا از آنها را بزنیم، بعد بمیریم. تانک ها همه طرف را می زدند و پیش می آمدند. با رسیدن آنها به فاصله ۱۵۰ متری دستور آتش دادم. چهار آرپی جی داشتیم، با بلند شدن از گودال، اولین تانک را بچه ها زدند. دومی در حال عقب نشینی بود که به دیوار یکی از منازل بندر برخورد کرد. جیپ فرماندهی پشت سر، به طرف بلوار دنده عقب گرفت با مشاهده عقب نشینی تانک، بلند شدم و داد زدم: الله اکبر، الله اکبر، … حمله کنید؛ که دشمن پا به فرار گذاشته بود…» 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
jameyekabireh_aali_12.mp3
13.29M
زیارت جامعه کبیره استاد عالی🎤 دوازدهم 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
revayatgari_6.mp3
6.89M
حسین یکتا 🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.... 🌷عملیاتی که از حدود بیست روز پیش شروع شده به جای سخت و نفس گیر خودش رسیده، اکثر تیپ ها خود را به دروازه های خرمشهر نزدیک می‌کنند. یکی دو روز مانده بود به فتح خرمشهر. در آن گیرو باگیر چشمم افتاد به رزمنده ای که آر.پی.جی به دوش می‌رفت. از هیبت و راه رفتنش خوشم آمد. بلند  فریاد زدم خدا قوت برادر.... 🌷چرخید به سمتم. صورتش پوشیده از گرد و غبار بود. لباس سبزش از عرق و خاک به سیاهی می‌زد!! تا مرا دید خندید و گفت سلام برادر اسدی. لبخند زیبایش، دندان های سفیدش که تنها جایی بود که از خستگی در امان مانده بود. شناختمش، سید محمد کدخدا بود. 🌷ساعتی بعد که حاج نبی را دیدم غر زدم، پیر شده، مگه سید محمد فرمانده نیست؟! چرا آر.پی.جی دستشه! حاج نبی، دستش را به قنداق ژ.س‌اش زد و گفت: ای برادر، تو این گیرو واگیر کی سرِ جاشه که سید محمد سر جاش باشه.... 🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید سید محمد کدخدا 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊