eitaa logo
رفاقت با شهدا
3.7هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
662 ویدیو
15 فایل
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده🕊 تأسیس1399/2/25
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 سخنرانی شهید مهدی زین‌الدین برای اولین بار منتشر شد؛ ما نصرت الهی را مشاهده کردیم.. 🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊 @baShoohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 گزیده ای وصیت نامه شهید ؛ خدایا تو را به زینب(س) قسم می‌دهم که ما را از فیض شهادت محروم نفرما. پدر و مادرم از شما می‌خواهم که بعد از شهادت من برای من گریه نکنید بلکه به مظلومیت سالار شهیدان آقا اباعبدالله الحسین(ع) فکر کنید و گریه کنید. دوستان و آشنایان یک لحظه از فرهنگ جهاد و شهادت و امر به معروف و نهی از منکر غافل نباشید که اگر خون شهدای کربلا و پیام زینب(س) نبود، امروز اسلام و قرآن در عالم پیشرفت نمی‌کرد. عزیزان من باور کنید که شهادت از عسل شیرین تر است اگر در بطن کلمه شهادت بروید متوجه خواهید شد که چقدر کشته شدن در راه خدا شیرین است. انشاالله به زودی به جمع دوستانم شهیدان سیدمصطفی موسوی و مرتضی حیدری و همچنین بقیه شهدای مدافع حرم می‌پیوندم. در پایان از همه اعم از خانواده، دوستان، فامیل، آشنایان، اساتید و هرکس که به گردن ما حقی دارد حلالیت می‌طلبم، لذا حلالم کنید. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته ۹۶/۱/۱۵ 🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊 @baShoohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️این فیلم‌خط مقدم کربلای ۵ در شلمچه را به تصویر کشیده است. ▫️این عزیز آرپیجی زن که لباس سبز پوشیده، شهید سعید شاه حسینی، برادر شهیدان محمدحسن وحسین شاه حسینی است.این سه برادر شهید اصالتا نیاورانی بودند. ▫️پدر شهید ۲ سال پیش و مادر شهید مدتی قبل آسمانی شد.وقتی سعید شهید شد بچه ها رفتند تا خبر را به خانواده اش بدهند.حاج عبدالوهاب پدر شهید آمد و گفت شلوغ نکنید، مادر سعید قبلا دو فرزند دیگرش را هم تقدیم کرده، بگذارید من خودم این خبر رامی دهم. ▫️وقتی به منزل می روند می بینند مادر پای تلویزیون نشسته و همین فیلم در حال پخش شدن است. مادر با یک ذوق عجیبی می گوید سعید، سعید خودمونه. ▫️سعید آرپی جی می زند و یا حسین می گوید و به پشت تیربار می رود تا بعثی ها را نابود کند. پدر به مادر می گوید؛ دیدی شیر بچه ات را؟ مادر با خوشحالی می گوید بله پدر می گوید: اگر لیاقت داشته باشد، باید مانند برادرانش شهید شود و بعد می گوید: این پسرمان هم لایق بود و این تکبیر آخرش است و به شهادت رسیده و قطرات اشک مادر جلوی تلویزیون جاری می شود خانه این خانواده در نزدیکی بيمارستان فرهنگیان و اردوگاه منظریه اکنون تبدیل به حسینیه شده است. 🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊 @baShoohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ سلام دوستان مهمون امروزمون داداش احسان هست🥰✋ *پدرے که شیرینی پدر شدن را لمس نکرد*🥀 *شهید سید احسان حاجی حتم لو*🌹 تاریخ تولد: ۱ / ۱/ ۱۳۶۳ تاریخ شهادت: ۱۳ / ۱۱ / ۱۳۹۳ محل تولد: گلستان / گرگان محل شهادت: سوریه *🌹همسرش← مراسم عقدمان را در جوار مزار شهدای گمنام برگزار کردیم🎊و نام فرزندمان را احسان قبل از تولد فرزندش انتخاب کرد✨ اگر چه چشمان پدر نتوانست تولد پسرش سید محمد طاها را نظاره‎گر باشد🥀و شیرینی پدر شدن را لمس کند🥀او با پرتاب خمپاره💥و اصابت ترکش در سوریه موجب شهادتش شد🕊️ بزرگ‌ترین آرزوی همسرم شهادت بود🌷که این آرزو بعد از پنج سال و دو ماه از زندگی مشترک به اجابت رسید🕊️مداومت به خواندن زیارت عاشورا🍃 و خواندن دو رکعت نماز حضرت فاطمه زهرا (س)🌷 بعد از هر نماز صبح از ویژگی‎های منحصر به فرد همسرم بود📿همرزم← پایین روستای حندورات به طرف حلب مزرعه ای بود به نام عرندس🌿داخل مزرعه یک خانه دو طبقه به فاصله حدود سیصد متر از بقیه تک افتاده بود🏚️ این خانه نزدیکترین مکان به دشمن در خط حندورات بود🍂 سید و بچه های سوری قرار بود خودشان را به داخل این خانه برسانند🍂 و شب کار شناسایی را انجام دهند🍂وقتی آنها برای شناسایی به آنجا رفته بودند خانه شناسایی می شود🥀و با خمپاره آن را مورد هدف قرار می دهند💥 و سید به شهادت میرسد*🕊️🕋 *شهید سید احسان حاجی حتم لو* *شادی روحش صلوات*💙🌹 *zeynab_roos_313*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. مانده‌بودند‌خبر‌شهادت‌را‌ . چگونہ‌بہ‌اطلاع مادرش‌برسانند،🥺 . قرار‌شد‌برخےفرماندهان‌عالےرتبہ . حامل‌این‌خبر‌باشند، . اما‌وقتےبہ‌در‌منزل‌رسیدند، . پارچہ‌هاےعزا‌برافراشتہ‌بود،‌ . آن‌ها‌بسیار‌تعجب‌ڪردندڪہ‌خبر . چگونہ‌منتشر‌شده‌است!😳 . جواب‌سؤال‌هاے‌فرماندهان‌حزب‌اللہ‌ . زیاد‌طول‌نڪشید،‌چراڪہ‌مادر‌حمزه . وقتےنگاه‌هاےمتعجب‌مهمانانش‌را‌دید، . گفت:🗣 . دیشب‌در‌رویاےصادقہ‌اےدیدم‌ڪہ . وجود‌نازنین‌پنج‌تن‌آل‌عبا‌وارد‌منزلم‌شدند✨ . و‌درست‌همین‌جایـےڪہ‌شما‌نشسته‌اید، . نشستند. 🌱 . بعد‌بہ‌من‌بشارت‌دادند‌و‌گفتند: . فرزندت‌در‌راه‌ما‌اهل‌بیت‌(ع)‌بہ‌شهادت‌رسیده . و‌امروز‌خبرش‌خواهد‌رسید!🥺 ♥ 🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊 @baShoohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایت شنیدنی از توجه رزمندگان دفاع‌مقدس به بیت‌المال 💚شادی ارواح مطهر شهداء اسلام صلوات💚 🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊 @baShoohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شبا وقتی ڪارامون تموم میشه یه دفتر برداریم و گزارش ڪار بنویسیم و حرف بزنیم با مثلا مثل جنگ‌وجبهه، اول هرگزارش بنویسیم : از ..... به‌فرمانده‌ی‌ڪل‌{ } گزارش شماره‌ی ... یه حس قدرت به آدم میده ! یه حس نزدیكی ، يه جوردلخوشی این ڪه بابت ڪارهاۍ روزمون به امام زمانمون توضیح میدیم... مون میڪنه!!! اگر حوصله‌‌ۍ نوشتن هم ندارید توی ذهنتون با خدا و امام زمانتون حرف بزنید .... یه حساب ڪتاب بذارید پاۍڪارهای طول روزتون این خیلیی مهمه ... [ ازهمین‌امشب‌شروع‌ڪن ] 🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊 @baShoohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تو اوج درگیری وعملیات بودیم .شرایط خیلی سخت وروحیه نیروهای ما خراب بود . از همه طرف به سمت ما شلیک میشد .دشمن حلقه محاصره را کامل کرد . در این شرایط ابراهیم بر روی بلندی رفتو با صدای بلند فریاد زد: الله اکبر...اشهد ان لا اله الا الله وقتی اذان ونام خدا به گوش ما خورد چنان آرامش پیدا کردیم که گویی هیچ خبری نیست؛ دشمن هم با نوای ملکوتی ابراهیم عقب نشینی کرد . وقتی ابراهیم پایین آمد،یکی از رفقا بهش گفت:خیلی عالی بود . با صدای شما آرامش پیدا کردیم .ابراهیم یاد آور شد که:من نبودم این یاد خدا بود که آرامش ایجاد کرد: ألا بذکر الله تطمئن القلوب آگاه باشید که تنها با یاد خدا دلها آرام ومطمئن میگردد . رعد/۲۸ ابراهیم هادی یاد شهدا با صلوات 🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊 @baShoohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ سلام دوستان مهمون امروزمون داداش علی هست🥰✋ *خواب خاکستری*🕊️ *شهید علی شاه آبادی*🌹 تاریخ تولد: ۱۰ / ۱/ ۱۳۴۶ تاریخ شهادت: ۲۱ / ۱۰ / ۱۳۶۵ محل تولد: تهران.اصالتا بوئین زهرا محل شهادت: شلمچه *🌹همرزم← علی برای آوردن دوربینش تردید داشت که من گفتم بیار📸 تا صبح عملیات باهاش عکس بگیریم📸 نیمه شب به پشت جاده‌ی شلمچه - بصره رسیده بودیم🍂 پشت خاکریز شب را گذراندیم🌙صبح که شد باران گلوله بود که میخورد توی گونیهای سنگر💥 تکون میخوردی با سیمونوف دوربین دار مغزت می ریخت بیرون🥀 و جنازه‌ات میماند روی دست بقیه بچه‌ها🥀خلاصه قسمت نشد که با آن دوربین عکس دست جمعی بگیریم🥀من همان شب مجروح شدم و علی را دیگر ندیدم🥀صبح عملیات یکی از بچه‌ها که از خط برمی گشت🍂گفت پیکر علی و عباس را دیده🥀عباس چمباتمه زده بود توی گودال سنگر🥀و علی افتاده بود روش🥀تیر تک تیرانداز خورده بود توی سر علی🥀از اون طرف سر دراومده بود خورده بود به سر عباس🥀 عباس هنوز زنده بود و خس خس میکرد🥀بچه ها سرش را پانسمان کردند🍂 ولی چند لحظه بعد توی آغوش آنها تمام کرد🥀عکسی که از آنها با دوربین خودش(علی) گرفته شد یکی از معروف ترین عکسهاست📸 فیلم "خواب خاکستری" به زندگی علی میپردازد و ساخته شده است🎥 این عکس تنها دلخوشی مادر علی بود*🕊️🕋 *شهید علی شاه آبادی* *شادی روحش صلوات*💙🌹 *zeynab_roos_313*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سیلی «سرباز» به گوش بروجردی، تا سیلی نماینده به گوش «سرباز» ‌‌خودش را برای رفتن به ماموریت آماده می‌کرد که یک «سرباز» وارد اتاق شد و به مسئول دفتر فرمانده گفت که مرخصی لازم دارد و وقتی با جواب منفیح روبرو شد، با ناراحتی پرسید: بروجردی کجاست؟ می خواهم با خودش صحبت کنم. ‌‌محمد رو کرد به سرباز و گفت: فرض کن که الان داری با بروجردی صحبت می‌کنی و او هم به تو می‌گوید که نمی‌شود به مرخصی بروی. شما سرباز اسلام هستید و به خاطر عدم موافقت با یک مرخصی که نباید اینطور عصبانی بشوید. این حرف انگار بنزینی بود که بر آتش درون سرباز ریخته شد و او را شعله ورتر کرد و ناگهان سیلی محکمی به گوش محمد زد و گفت: اصلا به شما چه ربطی دارد که دخالت می‌کنی و با همان عصبانیت هر چه از دهانش در آمد نثار محمد کرد. محمد به او نزدیک شد و خواست بغلش کند، سرباز گمان کرد می‌خواهد او را کتک بزند؛ مقاومت کرد و خواست از خودش دفاع کند، محمد بوسه‌ای بر پیشانی سرباز زد و گفت بیا داخل دفتر بنشینیم و با هم صحبت کنیم. ‌‌اما سرباز که هنوز نمی‌دانست با چه کسی طرف است، با همان عصبانیت گفت اصلا تو چه کاره‌ای که دخالت می‌کنی؟! من با بروجردی کار دارم. ‌محمد لبخندی زد و گفت خب بابا جان بروجردی خودم هستم. ‌سرباز جا خورد و زد زیر گریه. گفت هر کاری کنی حق با توست و اگر می‌خواهی تبعیدم کن یا برایم قرار زندان بنویس. ‌‌اما بروجردی نه تبعیدش کرد و نه برایش زندان برید و به سرباز گفت: حالا برو مرخصی، وقتی برگشتی بیا تا بیشتر با هم صحبت کنیم تا ببینیم می‌شود این عصبانیتت را فرو نشاند. از آن روز به بعد سرباز عصبانی شد مرید محمد. وقتی که از مرخصی برگشت، به خط مقدم رفت و عاقبتش ختم به شهادت شد. 🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊 @baShoohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
tanha_masir_6.mp3
13.88M
مسیر ششم استاد پناهیان ویژه دنبال کردن جلسات 👌👇 💦⛈💦⛈💦⛈ https://eitaa.com/joinchat/848625697C920431b97d