eitaa logo
یڪ روز با فرشتہ‌ها
1.1هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
487 ویدیو
9 فایل
《﷽》 ‌ ‌ ‌ هرچیزی که مربوط به فرزندآوری هست + روزمرگی‌هایی طنز با حضور شش فرشته😊 ‌ ‌ ‌ ☘گوشم با شماست : @Sed311 ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ☘به رسم امانت و حفظ اثر،مطالب با لینک پخش بشن ‌ ‌ ‌ ‌ ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
یه سلام به خوشمزگی چایی هیئت☕️💫 (سور و سات بچه ها بعداز روضه)😁 @ba_fereshteha
وقتی از صراط مستقیم خارج میشه و مقاومت میکنه نخوابه، قنداق پیچش میکنیم . نه به سبک قدیم که مومیایی میکردن💀، به سبک احرام بستن🤪 خیلی نرم و لطیف بمحض اینکه دستاش منهدم شد و نتونست ورجه، وورجه کنه خمیازه میکشه، البته اینجا پاشو نجات داده🤣 فقط اون یه لنگه جورابو🥰 خوب مشخصه بچم شلخته است یا نه😁 @ba_fereshteha
قنداق کردن یکی از سنت های اهلبیت علیهم السلام است. تمام معصومین نوزادان خود را قنداق می کردند و این سنت خوب تا قبل از هجوم تمدن جاهلانه غربی و زندگی احمقانه اروپایی، در بین مردم وجود داشته قنداق از بروز بیماری های متعدد جلوگیری میکند. با توجه به اینکه نوزادان دارای اندام و مفاصل بسیار ظریف هستند، قنداق، نوزادان را از ضربات احتمالی حفظ می‌کند. و در هنگام بغل گرفتن و حمل نیز او را محافظت می‌کند، دمای بدن نوزاد را ثابت نگه می‌دارد و به رشد طبیعی اعضاء و اندام کودک کمک می‌کند. ضمن اینکه نوزاد هنگام دست و پا زدن وقتی اطراف خود را محکم می بیند به دلیل مشابهت با وضعیت رحم احساس آرامش می کند. رخی گریه های بی دلیل و ترس های نوزاد بخاطر قنداق نکردن بوجود می آید. @ba_fereshteha
قسمت اول
از اول شهریور بچه‌ها،لحظه شماری نمایشگاه نوشت افزار رو میکردند. انصافاً هم که مدرسه رفتند فقط خرید نوشت افزارش خیلی جذابه🥰😁 (مادر که انقدر عاشق مدرسه باشه، بچه ها چی میشند😉) مگه دروغ میگم!☺️ بقیه اش همش حرص و جوش و وای دیرشد و وای کاردستی، وای دیکته وای امتحانه دیگه خودمونیم🙆🏻‍♀ با کلی شوق و ذوقی که از کودک درونم میجوشید تصمیم گرفتیم وسط هفته بریم که هم باترافیک و نق بچه ها مخمون تلیت نشه هم میون انبوه جمعیت حداقل جای نفس کشیدن باشه و با آرامش بتونیم داخل نمایشگاه بچرخیم و محصولات رو ببینیم. به بچه ها گفتم ناهارتون بخورید تا من کلاس قرآنم رو میگذرونم شماهم لباس هاتون آماده کنید، شلوار و بلوز و پیراهن رو بپوشید ، جوراب و روسری و چادر و بزارید موقع حرکت که رفتید دستشویی. پسر بزرگه هم بره کالاسکه ی فرشته ی دوستم رو که باهاشون هماهنگ کرده بودم از خونه شون بیاره. نی نی به بغل تند تند غذامو خوردم و توصیه های ایمنی رو مثل همیشه کردم که تا زمانیکه سرکلاسم نیاید داخل اتاق، دعوا نکنید، بلندصحبت نکنید، آماده بشید که زودبریم، نمایشگاه و به ترافیک نخوریم. سریع رفتم آماده شدم و گوشی روشن کردم و تو ایتا با استادمون تماس گرفتم . طبق معمول ،تو لحظه ی اول نی نی استارت نق رو زد، حالا یه آپشن جدید هم به خودش اضافه کرده که میخواد گوشی رو برداره. دیگه به جقجقه و اسباب بازی نگاه هم نمیکنه، فقط عزمشو جزم میکنه تا گوشی رو به دست بیاره. خدا میدونه با کارهایی که این وروجک ها میکنند یک کلمه از محفوظاتم رو به یاد نمیارم که هیچ ، حمد و قل هو الله رو هم از یادم میبرم، انگار همین الآن قرآن نازل شده و من اولین حافظ تاریخ اسلامم☺️🙇🏻‍♀ به هرشگردی باشه با دختربزرگه نی نی رو آروم کنیم، اون چهارتا آدم فضایی از پشت صحنه بیخیال ما و این کلاس مجازی نمیشند. از سلام اول تا لحظه خداحافظی که استاد بنده خدا بعدش میره زیر سرم🤣🤕 هر سه ثانیه یک نفر مشغول پارازیت انداختنه. یه مسئله ی دائمی هم ، کلیه هایی که فقط سرکلاس به کار می‌افتند و دستشویی شون میگیره🥴 دیروز که به مسائل و مشکلات جامعه ی بشریشون، آماده شدن برای رفتن به نمایشگاه هم اضافه شده بود🤦🏻‍♀ خداییش هرکی جای استاد ما بود بجز تعطیل کردن کلاسی که دوسال تو جز۱مونده ، بلاکمون هم میکرد.🙃 _مامان کدوم پیراهن و بپوشم؟ _مامان، میشه کیفمو بیارم! _مامان بطری آبمو از فریزر دربیارم! _مامان پهلوانان شروع شد، میشه ببینیم بعد بریم؟ مامان مامان مامان @ba_fereshteha
قسمت دوم با هر شیرینی بود😵‍💫 نیم ساعت ازکلاس گذشت ، اماهنوز ایشون 👧(نزدیک ۶سالشه) آماده نشده بود، خیلی موقع بیرون رفتن لفت میده. البته وقتی رو رفتارش دقیق میشم ،میبینم ۲۰درصد اقتضای سنشه، ۱۰درصد طبیعیه، ۷۰درصد به‌خاطر طبعشه. سه سال پیش که رفت حجامت کلی بهترشد، یمدت هم زبر و زرنگ شده بود😊🏃🏻‍♂ باوجود اون همه سفارش که ، قبل از همه آماده بشه تا بلکه بعداز همه بلاخره آماده باشه🤣هنوز هیچکار نکرده بود. کلی براش چشم و ابرو رفتم ، بجای اینکه بامن حرف بزنی جلو استاد برو آماده شو، برو موهاتو شونه کن، گلسر بزن (تعجب نکنیدبچه تو این سن ۸۰درصداز کارهاشو باید بتونه بدون کمک انجام بده) تا بلاخره رفت . البته بعداً داخل ماشین کلا تیپش و ریختیم پایین از اول ساختیم رفتیم بالا😉 یاد آخرین بار که مشرف شدیم مشهد افتادم. بهمن ماه سال گذشته... وقتی رسیدیم به ارض اقدس ، نزدیک های اذان مغرب بود. گفتیم اول بریم حرم ، نماز بخونیم دلمون آروم بشه بعد بریم اسکان پیدا کنیم. با کلی دنگ و فنگ و چرخیدن توی پارکینگ زیرگذر حرم و نبود جای پارک، یک جا زیر تابلو توقف ممنوع پارک کردیم☺️ چاره ای نبود . از قبل از توقف ماشین به بچه‌ها گفتیم سریع آماده بشند تا زود پیاده بشیم. ماشین پلیس راهنمایی و رانندگی هم دائم در حال دور زدن بود تا ماشین ها توقف نکنند. تا بره دوباره دور بزنه و برسه به ما پیاده شدیم😎 بدو بدو بچه‌ها رو پیاده کردیم تا هم قبل از رسیدن ماشین خدوم پلیس رفته باشیم، هم به نماز برسیم. از همون لحظه اول پیاده شدن ، دیدم طبق معمول، چادر و روسری و موهاش منفجر شده . ترکیب اعضای صورت و لباس هاش کاملاً جابه جا بود اینطوری🤪 گفتیم رد بشیم چندقدم جلوتر ، جلوبندیشو منظم کنیم🤣 باکلی عجله و فراراز قانون چندقدم که رفتیم دیدیم بله خانوم، خانوم ها علاوه بر جلوبندی کفش هاشم نپوشیده. پابرهنه داره میاد😳 کف پاش و از آسفالت خیابان نمی‌شد تشخیص داد😖 🧕🏻کفش هات کو؟!!! 👧تو راه درآورده بودم، گفتید پیاده بشیم نشد بپوشم،پیداشون نکردم 🧕🏻ماکه خیلی وقته گفتیم آماده بشید😡 شدیم مثل فیلم ها، این وسط اگه نارنجک هم میزدن خون منزل جان 🧔🏻‍♂در نمیومد😂 نمیدونستم بخندم یا 😡یا😖یا😭 پسربزرگه و منزل و 👧برگشتن کفش هاشو پیدا کردن ، پا کرد و رفتیم سمت سرویس بهداشتی 🤦🏻‍♀ @ba_fereshteha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۴ . امام عسكرى عليه السلام : إنَّ الوُصولَ إلَي اللّه عز وجل سَفَرٌ لا يُدرَكُ إلاّ بامتِطاءِ اللَّيلِ . رسيدن به خداوند عز وجل ، سفري است كه جز با نشستن بر مركب شب ، پيموده نشود . @ba_fereshteha
یڪ روز با فرشتہ‌ها
۲۴ . امام عسكرى عليه السلام : إنَّ الوُصولَ إلَي اللّه عز وجل سَفَرٌ لا يُدرَكُ إلاّ بامتِطاءِ اللّ
در این حدیث نورانی تأمل کنید... بعدش همونجور که مشغول کارها هستید این صوت رو👇🏻 بلندبلند پخش کنید تا با کسانیکه کنارتون هستند گوش کنید...
قسمت سوم داشتم میگفتم براتون مادرجونها، خلاصه نیم ساعت،چهل دقیقه از کلاس باهر شیرینکاری که میتونستند گذشت... که یدفعه انگار در معبد شائولین باز شد و اژدها وارد شد. 👨🏻‍🎓مامان 🗣، باباگفت بیاید بیرون بریم😾 من همچنان با حرکات چشم وابرو که فقط مختص مادرهاست😏 داشتم توجیهش میکردم باشه عیزم شما برو بیرون چند دقیقه دیگه کلاس تموم میشه میایم🥷🏻🙂 اوشون هم بقول پدربزرگم، مثل کنیز حاج باقر یکسره داشت غر میزد. 👨🏻‍🎓دیر شد ، الان ترافیک میشه. بابا دیگه نمیبره. من کلاس نرفتم باشما بیام، حالا هم نمایشگاه نمیریم ، هم کلاس نرفتم. خانم اصلا قطع کنید مامانم پاشه، دیرمون شده. این از اون جاها بود که احساس کردم میخوام بجای اینکه زمین دهان باز کنه من از خجالت رفتار این شازده برم توش ، خودم دهان بازکنم مثل تمساح ببلعمش بلکه ساکت بشه🐊 استاد بنده خدا سرو ته تفسیر آیه رو هم آورد و مارو سپرد به خدا😊 منم با یک خشم مادرانه که فقط به خاطر بوی نمایشگاه نوشت افزار😍 داشتم جلوشو میگرفتم تقبل الله، رفتم آماده بشم https://eitaa.com/ba_fereshteha/3647
فکر نمیکردم انقدر خوشتون بیاد و بازخورد بدید از قصه نمایشگاه نوشت افزار رفتن و سرکلاس قرآن بودن ما بخشی از پیامهاتون