eitaa logo
👑بـا خـــدا بـاش پـادشـاهے ڪن👑
33.6هزار دنبال‌کننده
16.5هزار عکس
11.7هزار ویدیو
110 فایل
❤️تازمانیکه سلطان دلت خداست 💛کسی نمیتوانددلخوشیهایت را ویران کند. 💙با خـدا باش پادشاهـ👑ـــی ڪن 💚بی خـدا باش هرچہ خواهی ڪن تبلیغات https://eitaa.com/joinchat/1898250367C031c8faa73
مشاهده در ایتا
دانلود
7.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام و درود، روزتون بخیر مهربونا😍 🌸برایت یک بغل مریم 🌼که مستش میشوی هر دم 🌸برایت سفره ای ساده 🌼حلال و پاک و اماده 🌸برایت یک غزل احساس 🌼دو بیتی های عطر یاس 🌸برایت هر چه خوبی هست 🌼صمیمانه دعا کردم 🌸روزتون پر خیر و برکت
🔞 شاید این اتفاق برای هرکسی بیوفته 🚶 تو یک مسافرت کاری بودم و کارم یک روز زودتر تموم شدو اومدم سمت خونه به زنم هم نگفتم ه سورپرایز شه حدود ساعت 10 شب بود که رسیدم دیدم تو پارکینگ یک ماشین جدید پارکه خلاصه رفتم اروم اروم رسیدم دمه درب ورودی دیدم صدای خنده و ... میاد بعد اروم درو باز کردم چراغ ها خاموش بود دیدم صدا از اتاقه نزدیک شدم درب بسته بود دیدم صدای تکون خوردن تخت میاد 😭 وای داشتم سکته میکردم یکهو درو باز کردم و دیدم همسرم با بچه ام رو تخت دارن بالا بلندی بازی میکنند. دخترم فیلم ترسناک دیده بود ترسیده بودو خوابش نبرده بود اومده بوده پیش همسرم. وای اون لحظه داشتم سکته میکردم هزار تا فکر تو سرم بود بغضم گرفته بود دیگه دلو زدم به دریا درروباز کردمو خیالم راحت شد. این اتفاق شاید برای هرکسی بیووفته که به همسرش شک کنه .ولی از همتون خواهش میکنم تا از چیزی مطمن نشدید زندگیتونو خراب نکنید. ارزش زندگیتون بیشتر از هرچیزیه👌🏻 ┏━━✨✨✨━━┓ ❤️ @ba_khodabash1 ❤️ ┗━━✨✨✨━━┛
*✅باز نشسته را اذیت نکنید* بعد از اینکه *نورالله* بازنشسته شد،حضور او در خانه دائمی شد و انتقادات وی از *همسرش به ویژه در مورد خانه و آشپزخانه* ، و بحث و گفتگو و فریاد مکرر او برای چیزهای بی اهمیت و غیره زیاد بود. *همه فاميل روزی را که نورالله بازنشسته شد، نفرین می کردند*. با این حال، آقا نورالله متوجه شد که همه از او ناراحت هستند. بنابراین تصمیم گرفت راهی پیدا کند تا حضور خود را در خانه کاهش دهد. او با قدم زدن در پارک و مراکز خرید برنامه ای برای زندگی خود تنظیم کرد. او به طور هم زمان *با یک خانم همکار 38 ساله* ملاقات کرد که در گذشته با او کار می کرد. او از وضعیت جدیدش برای خانم تعریف کرد. خانم همکار به او گفت: گوش کن، *من در خانه تنها هستم و شوهرم مدتها پیش درگذشته است و من بچه ندارم .. بیا باهم ازدواج کنیم !*‼️ نورالله از این حرف خوشش امد وبا خانم رفت و طبق شرع با او ازدواج کرد. صبح روز بعد، او به خانه بازگشت وهمسرش از او پرسید: *دیروز کجا بودی؟* او پاسخ داد: "کار پیدا کردم ...!" همسرش خوشحال شد، زیرا می خواست *از شر او خلاص* شود ، و گفت: خیلی خوبه، شما هنوز جوانی، خوب کاری کردی، اینطوری هم خودتان را مشغول میکنی و هم برای ما خوبه. اما شغل جدید شما چیست؟ *نور الله پاسخ داد: نگهبان شب هستم!* زنش بهش گفت: عالیه، شغل پر برکتیه ...! القصه، فعلا نورالله هر روز صبح خسته از شغل جدید و شبانه خود از خانه همسر دومش برمی گردد .. *وهمسر اولش برایش صبحانه آماده می کرد* ... و بعد از صبحانه به او می گوید : پیداست که شما خسته هستید ، برو بخواب واستراحت کن شوهر عزیزم، بعد از ظهر ناهار رو آماده میکنم و بیدارت میکنم *تا دوباره به سر کار جدید خود با نشاط و پرانرژی بروی* . اینطوری نورالله، اعتبار و احترام خودش را پس گرفت *و وقت خود را با چیزی مفید پر کرد.* و به خانواده اش نیز آرامش بازگشت. امیدواریم اگربازنشستگان عزیز دچار مشکلی شبیه ایشان شدند، *از تجربه نورالله بهره مند شود ...* الهی که همه آرزومندان، زودتر از موعد بازنشست شوند!😂😂😂 با احترام *اداره اموربازنشستگان* ┏━━✨✨✨━━┓ 🌸 🌸 ┗━━✨✨✨━━┛ ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
💫 محبت مثل آب بازی کودکانـه سـت مهم نیست کی اول شروع میکنه مهم اینه که آخرش همه ... خیس میشن... 💦🍂🍂💦 ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
هیچ " مدرسه ای " و " دانشگاهی " بالاتر از نیست! افسوس که... " شهریه " آن به گرانی است... 💦🍂🍂💦 ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
🔴عاشق شدن جن زیبا وجوانی به نام عباس یکی از بچه ها به نام عباس مرد متدین ودقیق در انجام تکالیف شرعی است که با مادر وهمسر خود زندگی می کند.روزی از محل کار خود خارج شده به سوی منزل میرود در بین راه صدای دختری به گوش میرسد که ایشان را با نام صدا میزند.وقتی که بر میگردد دختری زیبا با قیافه بسیار دلفریبی را مشاهده میکند آن دختر اظهار می کند عباس من عاشق تو شدم و در خواست ازدواج با تو را دارم .عباس با شنیدن این کلام در حالی که از اتهام مردم هراسان است که در کوچه با چنین دختری مشغول صحبت گردیده گفت : من همسر و مادری در تحت تکلف خود دارم و هیچ گونه توانایی اراده دو همسر ومادرم را ندارم .دختر اظهار میکند که من از شما توقع مخارج وغیره را ندارم بلکه نیازهای مادی شما را هم هرچه باشد برطرف خواهم کرد . عباس می گوید چون نمی خواستم در جایی که مردم متوجه بودند با او صحبت کنم تا مبادا آبرویم خدشه دار شود لذا بی اعتنایی کرده و به سوی منزل روانه شدم . وقتی به منزل رسیدم دیدم جلوتر از من آمده و در منزل نشسته است .گفتم: من تا به امروز اصلا تو را ندیده ام تو چطور ندیده عاشق من شده ای؟ گفت : من از طایفه جن هستم انسان نیستم ولی چکنم عاشق و دلباخته تو شده ام از تو تقاضای ازدواج دارم و تمام زندگی ترا تضمین میکنم که با خوشبختی زندگی کنی .عباس میگوید او هرچه اصرار می کرد من مخالفت میکردم تا اینکه گفت : عباس من میروم تو تا فردا با مادر و همسرت مشورت کن. در همین حال مادر وهمسرم نشسته بودند گفتند : گویا تو با کسی صحبت میکنی ما که غیر از تو کسی را نمی بینیم من جریان را شرح دادم مادرم گفت : عباس جن زده نشده باشی؟ آن روز گذشت فردا من طبق معمول به دکان رفته مشغول کار شدم ودر وقت همیشگی به خانه بر گشتم وقتی که وارد شدم دیدم باز آن دختر نشسته و منتظر است . بعد از سلام و جواب گفت : عباس! با مادر وهمسرت مشورت کردی؟ گفتم: دیروز من به تو گفتم من نیازی به ازدواج دوم ندارم و خواهش میکنم که دست از من بردار. او گفت : من در عشق تو بیقرارم و می سوزم استدعا میکنم با من ازدواج کنی و همین طور اصرار میکرد .گفتم : خلاصم کن من ابدا به ازدواج دوم تن نخواهم داد باز دیدم رهایم نمی کند ناچار برای خلاصی خود سیلی محکمی به صورتش زدم . نگاه به من کرد وگفت: اگر من چنین سیلی به تو بزنم زنده نخواهی ماند .در همین حال وقتی از من مایوس شد یک سیلی به من زد .دیگر نفهمیدم جریان چه شد وقتی مادر وهمسرم می بینند من نقش زمین شدم مرا به پزشک می رسانند . ولی چون کاملا لال شده بودم از معالجه من نا امید می شوند. عباس بعد از مدت مدیدی با همین حال که قادر به سخن نبود زندگی میکند تا اینکه روزی آرزو میکند که به زیارت امام رضا (ع) نائل آید و این آرزو را با اشاره به نزدیکان خود میفهماند . مادر وهمسر و برادری که در تهران زندگی میکرد به همراه عباس به مشهد مقدس عازم میشوند . یک هفته در مشهد میمانند و هر روز به زیارت مشرف میشوند تا اینکه روزی در منزل عباس امام رضا(ع را در خواب میبیند و شفای کامل پیدا میکند. 💦🍂🍂💦 ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر کاری را در دنیا میتوانی انجام دهی فقط "ناشکر" نباش همواره شکرگزار باش گویی که از قبل رویاهای خود را جذب کرده ای برای آنچه که در زندگی ات داری، قدردان و سپاسگزار باش و نیز برای هرچه که میخواهی، شکرگزاری کن گویی آنها را دریافت کرده ای اینگونه بر اساس قانون جذب، به زندگی ات راه می یابند افکار قدرتمند خود را به کار بگیر تا فراوانی و نعمت ها را به زندگی ات جذب نمایی ... خدایا شکرت 🙏🏻 ┏━━✨✨✨━━┓ 🌸 🌸 ┗━━✨✨✨━━┛ ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لذت دنیا رو کسی برد که هم بخشید و هم پوشید و هم خورد هر آنکس کیسه اش محکم گره خورد خودش مرد و ثروتش را دیگری برد ممنون از حضور گرمتون ❤🌹 لطفا با درج منبع کپی شود ┏━━✨✨✨━━┓ 🌸 🌸 ┗━━✨✨✨━━┛ ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
کلمات تو، سرنوشت تو را بوجود می آورند اندیشه های تو، زندگیت رو می سازند و آنچه که به خود میگویی از زندگی ات میشنوی از کلامت بر تو حکم میشود، تو همانی که می اندیشی. ┏━━✨✨✨━━┓ 🌸 🌸 ┗━━✨✨✨━━┛ ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
از اتاق خارج شدم کمی حالم بهتر شده بود باید خودم رو سرگرم میکردم تا به بابام فکر نکنم به سمت پایین حرکت کردم داخل سالن کسی نبود روی مبل نشستم و تلویزیون رو روشن کردم ک صدای یکی از خدمه ها ک اسمش نیلا بود بلند شد: _تو چرا اینجا نشستی راحت پاشو خونه رو تمیز کن. با چشمهای گرد شده بهش خیره شدم ک گفت: _زود باش وگرنه ارباب بد تنبیهت میکنه. بعد تموم شدن حرفش رفت، من که همسر ارباب شده بودم یعنی هنوز هم باید مثل خدمه ها کار میکردم! از حرف های نیلا مشخص بود کلافه بلند شدم هیچ دلم نمیخواست با سر پیچی از حرف های ارباب کتک بخورم..... https://eitaa.com/joinchat/318963779C640a5f2297
👑بـا خـــدا بـاش پـادشـاهے ڪن👑
از اتاق خارج شدم کمی حالم بهتر شده بود باید خودم رو سرگرم میکردم تا به بابام فکر نکنم به سمت پایین ح
داشتم زمین رو طی میکشیدم ک صدای کیان از پشت سرم اومد: _ترمه؟! با شنیدن صدای کیان بلند شدم به سمتش برگشتم و گفتم: _جانم؟! _داری چیکار میکنی؟! متعجب گفتم: _کاری ک گفتید رو دارم انجام میدم ارباب. اخماش رو تو هم کشید و گفت: _من بهت گفتم سالن رو تمیز کن؟! _نیلا گفت اگه تمیز نکنم شما تنبیهم میکنید منم... وسط حرفم پرید و با خشم غرید: _نیلا گوه خورد همچین حرفی رو زد. بعدش صداش رو بلند تر کرد و داد زد: _نیلا ، نیلا....
کلمات تو، سرنوشت تو را بوجود می آورند اندیشه های تو، زندگیت رو می سازند و آنچه که به خود میگویی از زندگی ات میشنوی از کلامت بر تو حکم میشود، تو همانی که می اندیشی. ┏━━✨✨✨━━┓ 🌸 🌸 ┗━━✨✨✨━━┛ ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨