فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر کاری را در دنیا میتوانی انجام دهی
فقط "ناشکر" نباش
همواره شکرگزار باش گویی که از قبل
رویاهای خود را جذب کرده ای
برای آنچه که در زندگی ات داری،
قدردان و سپاسگزار باش و نیز
برای هرچه که میخواهی، شکرگزاری کن
گویی آنها را دریافت کرده ای
اینگونه بر اساس قانون جذب،
به زندگی ات راه می یابند
افکار قدرتمند خود را به کار بگیر
تا فراوانی و نعمت ها را
به زندگی ات جذب نمایی ...
خدایا شکرت 🙏🏻
┏━━✨✨✨━━┓
🌸 🌸
┗━━✨✨✨━━┛
✨✨✨
🌸 @ba_khodabash1 🌸
✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لذت دنیا رو کسی برد
که هم بخشید و هم پوشید و هم خورد
هر آنکس کیسه اش محکم گره خورد
خودش مرد و ثروتش را دیگری برد
ممنون از حضور گرمتون ❤🌹
لطفا با درج منبع کپی شود
┏━━✨✨✨━━┓
🌸 🌸
┗━━✨✨✨━━┛
✨✨✨
🌸 @ba_khodabash1 🌸
✨✨✨
کلمات تو، سرنوشت تو را بوجود می آورند
اندیشه های تو، زندگیت رو می سازند
و آنچه که به خود میگویی از زندگی ات میشنوی
از کلامت بر تو حکم میشود، تو همانی که می اندیشی.
┏━━✨✨✨━━┓
🌸 🌸
┗━━✨✨✨━━┛
✨✨✨
🌸 @ba_khodabash1 🌸
✨✨✨
هدایت شده از 🌝 مــ🌙ــاه تـابـانمــ باش 🌝
از اتاق خارج شدم کمی حالم بهتر شده بود باید خودم رو سرگرم میکردم تا به بابام فکر نکنم به سمت پایین حرکت کردم داخل سالن کسی نبود روی مبل نشستم و تلویزیون رو روشن کردم ک صدای یکی از خدمه ها ک اسمش نیلا بود بلند شد:
_تو چرا اینجا نشستی راحت پاشو خونه رو تمیز کن.
با چشمهای گرد شده بهش خیره شدم ک گفت:
_زود باش وگرنه ارباب بد تنبیهت میکنه.
بعد تموم شدن حرفش رفت، من که همسر ارباب شده بودم یعنی هنوز هم باید مثل خدمه ها کار میکردم! از حرف های نیلا مشخص بود کلافه بلند شدم هیچ دلم نمیخواست با سر پیچی از حرف های ارباب کتک بخورم.....
https://eitaa.com/joinchat/318963779C640a5f2297
👑بـا خـــدا بـاش پـادشـاهے ڪن👑
از اتاق خارج شدم کمی حالم بهتر شده بود باید خودم رو سرگرم میکردم تا به بابام فکر نکنم به سمت پایین ح
داشتم زمین رو طی میکشیدم ک صدای کیان از پشت سرم اومد:
_ترمه؟!
با شنیدن صدای کیان بلند شدم به سمتش برگشتم و گفتم:
_جانم؟!
_داری چیکار میکنی؟!
متعجب گفتم:
_کاری ک گفتید رو دارم انجام میدم ارباب.
اخماش رو تو هم کشید و گفت:
_من بهت گفتم سالن رو تمیز کن؟!
_نیلا گفت اگه تمیز نکنم شما تنبیهم میکنید منم...
وسط حرفم پرید و با خشم غرید:
_نیلا گوه خورد همچین حرفی رو زد.
بعدش صداش رو بلند تر کرد و داد زد:
_نیلا ، نیلا....
کلمات تو، سرنوشت تو را بوجود می آورند
اندیشه های تو، زندگیت رو می سازند
و آنچه که به خود میگویی از زندگی ات میشنوی
از کلامت بر تو حکم میشود، تو همانی که می اندیشی.
┏━━✨✨✨━━┓
🌸 🌸
┗━━✨✨✨━━┛
✨✨✨
🌸 @ba_khodabash1 🌸
✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا
تقدیردوستانم را زیبابنویس
به امیدلبخند روی «لب»
شادے توی «دل»
استجابت در «دعا»
آرامش در «قلب»
الهی آمین
#شبتون_خوش و سراسر آرامش
✅به جملات زیبا بپیوندید👇
🆔:
❤️ @roman222 ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خداهر روز صبح
زنگ بیدارباش رامیزند!
خورشید میتابد و
شهر،خمیازه میکشد
گلها رو به
سوی تومیکنندو
شاداب میشوند..
سلام ✋صبح زیباتون بخیر♥
💦🍂🍂💦
✨✨✨
🌸 @ba_khodabash1 🌸
✨✨✨
📚 #هزارویکحکایتعبرتآموز
داستان زیبا و واقعی از علامه جعفری در دانمارک
✍علامه محمدتقی جعفری میگفتند: عدهای از جامعهشناسان دنیا در دانمارک جمع شده بودند تا در بارهی موضوع مهمی به بحث و تبادل نظر بپردازند. موضع این بود: ارزش واقعی انسان به چیست؟ معیار ارزش انسانها چیست. هر کدام از جامعهشناسان، صحبتهایی داشتند و معیارهای خاصی را ارائه کردند. بعد، وقتی نوبت به بنده رسید، گفتم: اگر میخواهید بدانید یک انسان چهقدر ارزش دارد، ببینید به چه چیزی علاقه دارد و به چه چیزی عشق میورزد. کسی که عشقاش یک آپارتمان دوطبقه است، در واقع، ارزشاش به مقدار همان آپارتمان است. کسی که عشقاش ماشیناش است، ارزشاش به همان میزان است. اما کسی که عشقاش خدای متعال است ارزشاش به اندازه ی خداست. علامه فرمودند: من این مطلب را گفتم و پایین آمدم. وقتی جامعهشناسان صحبتهای مرا شنیدند، برای چند دقیقه روی پای خود ایستادند و کف زدند. وقتی تشویق آنها تمام شد، من دوباره بلند شدم و گفتم: عزیزان! این کلام از من نبود، بلکه از شخصی به نام علی (ع) است. آن حضرت در نهجالبلاغه میفرمایند:
«قِیمَةُ کُلِّ أمْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ» / «ارزش هر انسانی به اندازهی چیزی است که دوست میدارد».
وقتی این کلام را گفتم، دوباره به نشانهی احترام به وجود مقدس امیرالمؤمنین علی (ع) از جا بلند شدند و چند بار نام آن حضرت را بر زبان جاری کردند.
┏━━✨✨✨━━┓
❤️ @ba_khodabash1❤️
┗━━✨✨✨━━┛
#داور_خداست
هرگز از حرفهايي كه مردم درباره تو مي گويند نگران نشو.
هيچگاه كوچكترين توجهي به آن نشان نده.
هميشه فقط به يك چيز فكر كن:
« داور خداست. آيا من در برابر او روسفيدم؟ »
بگذار اين معيار قضاوت زندگي تو باشد
تا بي راهه نروي ...
تو بايد روي پاي خودت بايستي و تنها ملاحظه ات اين باشد كه :
«هر كاري انجام مي دهم بايد مطابق شعور خودم باشد. تصميم گيرنده بايد آگاهي و شعور خودم باشد. »
آنگاه خدا داور تو خواهد بود.
#اﺷﻮ
✨✨✨
🌸 @ba_khodabash1 🌸
✨✨✨
🔴داستان دختر زیبا و مرد حیله گر عیاش
روزگاری یک دهقان در قریه زندگی می کرد که باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد.
دهقان دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند. وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد دهقان نمی تواند پول او را پس بدهد، پیشهاد یک معامله کرد و گفت اگر با دختر دهقان ازدواج کند قرض او را می بخشد، و دخترش از شنیدن این حرف به وحشت افتاد و پیرمرد کلاه بردار برای اینکه حسن نیت خود را نشان بدهد گفت:...
اصلا یک کاری می کنیم، من یک سنگریزه سفید و یک سنگریزه سیاه در کیسه ای خالی می اندازم، دختر تو باید با چشمان بسته یکی از این دو را بیرون بیاورد. اگر سنگریزه سیاه را بیرون آورد باید همسر من بشود و بدهی بخشیده می شود و اگر سنگریزه سفید را بیرون آورد لازم نیست که با من ازدواج کند و بدهی نیز بخشیده می شود، اما اگر او حاضر به انجام این کار نشود باید پدر به زندان برود.
این گفت و گو در جلوی خانه کشاورز انجام شد و زمین آنجا پر از سنگریزه بود. در همین حین پیرمرد خم شد و دو سنگریزه برداشت. دختر که چشمان تیزبینی داشت متوجه شد او دو سنگریزه سیاه از زمین برداشت و داخل کیسه انداخت. ولی چیزی نگفت!
سپس پیرمرد از دخترک خواست که یکی از آنها را از کیسه بیرون بیاورد.
دخترک دست خود را به داخل کیسه برد و یکی از آن دو سنگریزه را برداشت و به سرعت و با ناشی بازی، بدون اینکه سنگریزه دیده بشود، وانمود کرد که از دستش لغزیده و به زمین افتاده. پیدا کردن آن سنگریزه در بین انبوه سنگریزه های دیگر غیر ممکن بود.
در همین لحظه دخترک گفت:آه چقدر من دست و پا چلفتی هستم! اما مهم نیست. اگر سنگریزه ای را که داخل کیسه است دربیاوریم معلوم می شود سنگریزه ای که از دست من افتاد چه رنگی بوده است....
و چون سنگریزه ای که در کیسه بود سیاه بود، پس باید طبق قرار، آن سنگریزه سفید باشد. آن پیرمرد هم نتوانست به حیله گری خود اعتراف کند و شرطی را که گذاشته بود به اجبار پذیرفت و دختر نیز تظاهر کرد که از این نتیجه حیرت کرده است.
📚هزارویک حکایت
┏━━✨✨✨━━┓
❤️ @ba_khodabash1 ❤️
┗━━✨✨✨━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حکایت خر مقدس و مقدسین خر....
حتمأ ببینید و برای دوستان تون ارسال کنید👌
┏━━✨✨✨━━┓
❤️ ❤️
┗━━✨✨✨━━┛
💥👩🍳 @ashpazi22👩🍳💥