eitaa logo
👑بـا خـــدا بـاش پـادشـاهے ڪن👑
25.7هزار دنبال‌کننده
15.5هزار عکس
10.7هزار ویدیو
103 فایل
❤️تازمانیکه سلطان دلت خداست 💛کسی نمیتوانددلخوشیهایت را ویران کند. 💙با خـدا باش پادشاهـ👑ـــی ڪن 💚بی خـدا باش هرچہ خواهی ڪن تبلیغات https://eitaa.com/joinchat/1898250367C031c8faa73
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 درود بر شما عزیزان ، صبح بخیر 🗓 به شنبه خوش آمدید ☀️ ۱۱ تیرماه ۱۴۰۱ خورشيدی 🎄 ۲ ژوئیه ۲۰۲۲ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌙 ۲ ذی‌الحجه ۱۴۴۳ قمری امروز میخوام خود را با عشق مورد توجه قرار بدم از خودم میپرسم همين الان چه کاری میتونی انجام دهی که تورو خوشحال کند؟ چه کاری امید رو در تو تقویت میکنه؟ و ته ته همه چی به خودم میگم اگه به فرض محال هیچ کاری هم نتونی بکنی ، یک لبخند بزن و همون کارهای روزمره رو با عشق انجام بده و مطمئن باش كه كائنات عشق به زندگى رو به بهترين شكل پاسخ میده ─━━━━⊱🎁⊰━━━━─ 🎈
❣حتما بخون خیلی قشنگه پسر فقیری که از راه فروش خرت و پرت در محله های شهر، خرج تحصیل خود را بدست میآورد یک روز به شدت دچار تنگدستی شد. او فقط یک سکه ناقابل در جیب داشت. در حالی که گرسنگی سخت به او فشار میاورد، تصمیم گرفت از خانه ای تقاضای غذا کند. با این حال وقتی دختر جوانی در را به رویش گشود، دستپاچه شد و به جای غذا یک لیوان آب خواست. دختر جوان احساس کرد که او بسیار گرسنه است. برایش یک لیوان شیر بسیار بزرگ آورد. پسرک شیر را سر کشیده و آهسته گفت: چقدر باید به شما بپردازم؟ دختر جوان گفت: هیچ. مادرمان به ما یاد داده در قبال کار نیکی که برای دیگران انجام می دهیم چیزی دریافت نکنیم. پسرک در مقابل گفت: از صمیم قلب از شما تشکر می کنم. پسرک که هاروارد کلی نام داشت، پس از ترک خانه نه تنها از نظر جسمی خود را قویتر حس می کرد، بلکه ایمانش به خداوند و انسانهای نیکوکار نیز بیشتر شد. تا پیش از این او آماده شده بود دست از تحصیل بکشد. سالها بعد... زن جوانی به بیماری مهلکی گرفتار شد. پزشکان از درمان وی عاجز شدند. او به شهر بزرگتری منتقل شد. دکتر هاروارد کلی برای مشاوره در مورد وضعیت این زن فراخوانده شد. وقتی او نام شهری که زن جوان از آنجا آمده بود شنید، برق عجیبی در چشمانش نمایان شد. او بلافاصله بیمار را شناخت. مصمم به اتاقش بازگش ت و با خود عهد کرد هر چه در توان دارد، برای نجات زندگی وی بکار گیرد. مبارزه آنها بعد از کشمکش طولانی با بیماری به پیروزی رسید. روز ترخیص بیمار فرا رسید. زن با ترس و لرز صورتحساب را گشود. او اطمینان داشت تا پایان عمر باید برای پرداخت صورتحساب کار کند. نگاهی به صورتحساب انداخت. جمله ای به چشمش خورد: همه مخارج با یک لیوان شیر پرداخته شده است. امضا دکتر هاروارد کلی زن مات و مبهوت مانده بود. به یاد آنروز افتاد. پسرکی برای یک لیوان آب در خانه را به صدا در آورده بود و او در عوض برایش یک لیوان شیر آورد. اشک از چشمان زن سرازیر شد. فقط توانست بگوید: خدایا شکر... خدایا شکر که عشق تو در قلبها و دستهای انسانها جریان دارد. آرزوتوازخدابخواه،بعدآیه زیروبخون: بسم الله الرحمن والرحیم لاحول ولاقوه الابالله العلی العظیم❣ ‌ ‎‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادر تو سایه سر منی مادر امید اخر منی.... ‌ ‎‌‌‌‌ ✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐ ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از رویایی ترین جاده های ایران 😍 که حال و هواش خریدنیه ، جنگل دالیخانی ‌ ‎‌‌‌‌ ✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐ ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیبایی آفرینش 😍😍 اشکورات ، رودسر ، برداشت چای الهی شکرت ... ‌ ‎‌‌‌‌ ✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐ ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
👑بـا خـــدا بـاش پـادشـاهے ڪن👑
💖🌿💖🌿💖🌿💖🌿💖 🌿💖🌿💖 💖🌿 🌿💖 💖 📬داستان ارسالی 📕بنام〰 #مادر_سنگدل #قسمت_هشتم پدر شوهرم مرد خیلی خوبی ب
💖🌿💖🌿💖🌿💖🌿💖 🌿💖🌿💖 💖🌿 🌿💖 💖 📬داستان ارسالی از اعضای کانال 📕بنام〰 بعد برگشتن دیگه نگران نبودم که پسره کوچکم کجا میخوابه ،چی میخوره ،چی میپوشه، از کی کتک میخوره ،شب جای خواب جای گرم داره یا نه ،کسی هستش نوازشش کنه یا نه،دیگه نگران این چیزا نبودم او از دست همه ی ما راحت شده بود. تو این دنیای بزرگ جایی برای پسر من نبود امیدوارم اون دنیا منو ببخشه و روحش در ارامش باشه ....... خلاصه بعد یک سال صاحب پسری شدم تنها تو خونه زایمان کردم هیچی برای خوردن نداشتیم که من شیر داشته باشم، به بچم شیر بدم تنها وبی کس بودم تو سرمای زمستون نه بخاری نه چراغی هیچی تو خونه نداشتیم.بچمو بغل میکردم واز سرما دندونام بهم میخورد. یه روز خبر اوردن خواهرم مریضی سختی گرفته، شوهرم منو به دیدن خواهرم برد مادرم بهمون خیلی خیلی بی محلی کرد.خواهرم تو رختخواب بود گفت میخواد باهام تنها حرف بزنه خیلی لاغر ورنگ پریده شده بود. وقتی تنها شدیم دیدم چند تا النگو پیش رختخوابشه گفتم اینا چیه گف مادرم بعد رفتن تو خیلی اذیتم کرد، گفت برای پسر منم خیلی غصه خورده.لباسش و زد کنار بدنشو بهم نشون داد جای سالم تو بدن لاغر وظریفش نبود همش کبود. گفت مادرم بعد مریضی رفته براش النگو خریده ولی خواهرم اصلا تو دسش نکرده بود، میگفت دیگه به این دستهای زخمی واستخونی النگو نمیاد که بندازه. خیلی گریه کرد گف میدونم که دارم میمیرم دوست ندارم دم اخری مادرمو ببینم . خیلی اشک ریخت دستای کوچکش تو دستام بود ودردل های اون بی نهایت که چشای نازش وبرای همیشه بست انقدر مادرم اذیتش کرده بود که برای اولین بار ما بچه ها اشک هاشو یواشکی میدیدم خودش عذاب وجدان گرفته بود. که فک نمیکنم وجدانی داشته باشه... بعد خاکسپاری ما برگشتیم خونمون....یکسال بعد من صاحب دختر شدم بعد به دنیا اومدنش شوهرم اخلاقش فرق کرده بود.خدای من متوجه شدم شوهرمم زیاد دختر دوست نداره پسرم با مداد رو دیوار خونه خط کشیده بود شوهرم اونا بهونه کرد که چرا مراقب نبودی. منی که دوروز بود زایمان کرده بودم گرفت زیر کتک. انقد با کفش توسرم زد که بیهوش شدم بعد منو به بیمارستان رسونده بود. منو یک هفته بیمارستان نگه داشتن شوهرم زیاد مرد بدی نبود فقط دهن بین بود مادرشوهرم یادش میدادن اون موقع مثل الان رسم بود برای زایمان دخترا مادر دختر ده روز برای کمک پیش دختر میرفت، ولی مادرمن اولین مادری بود که هیچ وقت نیومد. اینم همیشه بهونه وعقده بود برای مادر شوهرم و ازم سوء استفاده میکرد... .. 💖‌ 🌿💖 💖🌿💖 🌿💖🌿💖 💖🌿💖🌿💖🌿💖🌿💖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعضی وقتها باید دست برداریم از غصه خوردن و خراب کردنِ روزهایمان. باید بدانیم اگر تلاشمان را کردیم و راهمان را درست انتخاب کردیم پس بقیه‌اش دیگر دستِ ما نیست. ما وظیفه‌مان را انجام می‌دهیم بقیه‌اش دیگر دست خداست و خواست خودش. بسپاریم به خدا و آرام باشیم ، با وجود همه ی مشکلات و سختیها به زندگیمان ادامه دهیم چون چشم بینایی و دست توانایی در تمام لحظات کنارمان هست . برای خوب شدن حالمان دست به کار شویم. با توکل بر خدا ،امید، تلاش و کمک خواستن از خودش پس لطفا غصه ممنوع...! جهاندار عالم خداست خودش میدونه کی و چجوری! ‌ ‎‌‌‌‌ ✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐ ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
مهم نیست که چقدر در جاده اشتباه پیش رفته ای ....ّ همین الان دور بزن ... ‌ ‎‌‌‌‌ ✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐ ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
••• تا حالا شده تو ماشین باشید یه دفعه چشتون به ویترین یه مغازه بخوره که خوشتون بیاد؟ به زور جای پارک پیدا می کنی میری سمتش... اما انگار فقط از دور قشنگ به نظر میرسیده! برمی گردی سمت ماشین میبینی جریمه هم شدی. خیلی از آدما تو زندگی، مثل اون مغازه ها ميمونن حواسمونو‌ بدیم ‌ ‎‌‌‌‌ ✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐ ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
نوستالژی از این زیباتر و خوشبوترم مگه داریم؟؟😍♥️ بویِ هل و چایِ نبات زعفرانیِ اعلا مادربزرگ ڪه دوای تمام دردای بچگیمون بود .. ‌ ‎‌‌‌‌ ✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐ ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
God will never leave you alone. trust him with all your might. خدا هیچوقت تنهات نمیزاره، با تمام وجودت بهش اعتماد کن ‌ ‎‌‌‌‌ ✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐ ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
به خودت برس هیچ کس تو این دنیا تو رو اندازه خودت دوست نداره تو تنها کسی هستی كه به خودت دروغ نمیگی به خودت خیانت نمیکنی خودتو هیچوقت تنها نميذاري.. "تو" تنها کسی هستی كه دل خودتو نميشكونی ... ‌ ‎‌‌‌‌ ✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐ ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ﺑﺎﺯﻫﻢ ﺻﺪﺍی ﮔﺮﻡ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎی ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺑﺎﺯﻫﻢ ﺗﺮﺍﻧﻪ ﻫﺎی ﺩﻟﻨﻮﺍﺯ ﺑﺎﺯﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻫﺎی ﻛﻮﭼﻪ ﻭﻧﺴﻴﻢ ﻭﭘﻨﺠﺮﻩ ﻳﻚ روز ﺗﺎﺯﻩ,ﻳﻚ ﺳﻼﻡ ﻓﺮصتی ﺑﺮﺍی ﺯﻧﺪگی زند گــــــــــی ســــــــــلام😍😍 ✅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یاد بگیر خودت مرهم زخمهایت باشی... هیچکس مثل خودت از شدت و عمق زخمهایت خبر ندارد.. دست هرکسِ دیگری باعث عفونت زخمهایت خواهد شد...! ‌ ‎‌‌‌‌ ✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐ ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یاد بگیرین عاشقی و پای هم موندناتون اینطوری باشه💞 ‌ ‎‌‌‌‌ ✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐ ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
👈نه ثروت تا کنون زاییده مردی 👈نه قصرو کاخ درمان کرده دردی 👌برو انسانیت را مشتری باش. قضاوت میشوی با آنچه کردی... ‌ ‎‌‌‌‌ ✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐ ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
صبور باش چیزهای خوب زمان میبرند امپراطوریها یک روزه ساخته نمی شوند👌👌 ‌ ‎‌‌‌‌ ✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐ ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
ارتفاعات 😍💚 - ‌ ‎‌‌‌‌ ✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐ ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
همیشه آنچه ڪه درباره "من" میدانی باورڪن نه آنچه ڪه پشت سر"من" شنیده ای. "من"همانم ڪه دیده اے نه آنڪه شنیده ای... ‌ ‎‌‌‌‌ ✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐ ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
✨﷽✨ 🍃به خدا اعتماد کن☺️ 🌺با خدا زندگی کن😇 🌹به دنبال رضایت خودش باش نه بنده هاش😊 خودش میشه بهترین دوستُ رفیقی ❤️ که با بودَنِش پُر از آرامــــش میشی🌷 یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ❤️ ‌ ‎‌‌‌‌ ✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐ ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 این ۱۱۰ ثانیه آموزنده ترین و تاثیرگذارترین کلیپی است که هر انسان در زندگی شانس دیدنش را دارد! درسی که یک پروانه به ما می آموزد و در هیچ مدرسه و دانشگاه دیگری آموزش داده نمی شود! تا انتها تماشا کنید و قدردان مشکلات و موانع زندگی تان باشید! ‌ ‎‌‌‌‌ ✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐ ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
❌ این عکس را وارونه کنید تا متوجه شوید گاهی باید طور دیگری به همه چیز نگاه کرد ‌ ‎‌‌‌‌ ✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐ ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
💕سخاوتمندی دنیا به اندازه باور شما وسعت میگیرد … 🌸دنیا نه از خود ثروتی دارد نه فقری 💕این ذهن شماست که انتخاب گر است... 🌸همیشه دست روی بهترین ها بگذار کلید انتخاب در باور شماست … ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌ ‌ ‎‌‌‌‌ ✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐ ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
دعا کنیم خوشی ببارد و صلح باشد و عشق که زمین جای قشنگتری شود برای زندگی..... الاهی که این روزهای پر از استرس تموم بشه و همه ی مردم دنیا با آرامش زندگی کنن....❤ ‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌ ‎‌‌‌‌ ✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐ ‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌ ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
👑بـا خـــدا بـاش پـادشـاهے ڪن👑
💖🌿💖🌿💖🌿💖🌿💖 🌿💖🌿💖 💖🌿 🌿💖 💖 📬داستان ارسالی از اعضای کانال 📕بنام〰 #مادر_سنگدل #قسمت_نهم بعد برگشتن
💖🌿💖🌿💖🌿💖🌿💖 🌿💖🌿💖 💖🌿 🌿💖 💖 📬داستان ارسالی از اعضای کانال 📕بنام〰 هم منوسرزنش میکرد، هم شوهرم ویاد میداد که بهتون اهمیت نمیدن با نیومدنشون... خلاصه سر زایمان پسر سومی شوهرم نبود، مادر شوهرم نزاشت کسی برای کمک بیاد گفت تنها باید زایمان کنی ایندفعه با همه ی زایمانها فرق داشت یه همسایه که خیلی مهربون بود اومد پیشم دید خیلی حالم بده رفت سر مادر شوهرم داد کشید گفت اگه عروست بمیره از دستت شکایت میکنم، مگه تو رحم نداری داره جون میده ،ولی مادر شوهرم کوتاه بیا نبود گفت تو دخالت نکن.. خلاصه بیچاره زن همسایه تا به دنیا اومدن بچه پیشم موند منواز مرگ حتمی با کمک هاش نجان داد بعد انقدر حالش بد شد که رفت یک هفته نیومد پیشم. خیلی به دادم میرسد تو تنهایام و سختی ها. یه روز مادر شوهرم یواشکی طلاهای منو ورداشته بود و توی صندوق قایم کرده بودتا بی عرضگی منو به شوهرم ثابت کنه تا کتکم بزنه. که پدر شوهرم متوجه میشه وبه شوهرم خبر میده اونجا بود که شوهرم متوجه میشه که این مدت حرفهای مادرش راجب من همش تهمت ونقشه بوده با مادرش حسابی سر طلاها دعواش شد وبا منم خیلی رفتارش بهتر شد... بعددخترم خدا بهم دوتاپسر دیگه بهم داد حالا من یکی دختر و چهارتا پسر داشتم...وضع مالیمون بهتر شده بود شوهرمم اخلاقش نسبت به قبل خیلی بهتر شده بود.. بعد یک سال ما دوباره صاحب پسری شدیم که مادر شوهرم خیلی عصبانی شد شروع کرد غر زدن که بیچاره پسرم چطوری خرج اینا روبده خیلی ناله ونفرین میکرد ولی حرفاش دیگه زیاد رو شوهرم تاثیر نداشت پسرم یک ماهش بود که شروع کردیک نفس گریه کردن به شوهرم گفتم حال پسرمون خوب نیس باید ببریم دکتر گفت پول از مادرم طلب دارم برم بگیرم بگردم ببریمش دکتر. پسرم گریه هاش هی بیشتر میشد ولی از شوهرم خبری نبود منم پا به پای پسرم گریه میکردم خدارو صدا میکردم ساعت ها طول کشید ولی خبری از شوهرم نشد اینقدر بچم گریه کرد تا از نفس افتاد شروع کرد اروم به ناله کردن تا چشاش و بست وتموم کرد... هیچ کاری از دست من بر نمیومد فقط گریه میکردم وتو سروصورتم میزدم. بعد یک ساعت دیدم شوهرم با صورت خونی ودست شکسته که با دستمال به گردنش انداخته اومد گف بچه رو بردار بریم، گفتم کجا؟گورستون؟ گفت منظورت چیه رفت و بچه رو دید.... خیلی گریه کرد.. .. 💖‌ 🌿💖 💖🌿💖 🌿💖🌿💖 💖🌿💖🌿💖🌿💖🌿💖