eitaa logo
👑بـا خـــدا بـاش پـادشـاهے ڪن👑
32.4هزار دنبال‌کننده
16.8هزار عکس
12هزار ویدیو
113 فایل
❤️تازمانیکه سلطان دلت خداست 💛کسی نمیتوانددلخوشیهایت را ویران کند. 💙با خـدا باش پادشاهـ👑ـــی ڪن 💚بی خـدا باش هرچہ خواهی ڪن تبلیغات https://eitaa.com/joinchat/1898250367C031c8faa73
مشاهده در ایتا
دانلود
6.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍀پیامبر اکرم( ص) فرمودند:🍀 هر صدقه ای که برای میّت داده می شود، فرشته ای آن را به مانند طبقی از نور می گیرد و به کنار قبر می آورد و می گوید:«اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَهْلَ الْقُبُورِ» این هدیه را خانواده شما برای شما فرستاده اند. آنگاه آن میّت این هدیه را تحویل می گیرد و وارد قبرش می کند که همین سبب فراخی قبرش (و آسایش و آسودگی او) می گردد. 📚(مستدرک الوسائل، ج 2، ص 114، حدیث 11) ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
مناظره، امام رضا(ع) سه استدلال در خصوص وجود خدا مطرح کرده است: یکی در آغاز بحث و دو تای دیگر، در میان پرسش‌ها و پاسخ‌هایی که بین او و شخص منکر وجود خدا مطرح می‌شود. این سه استدلال به‌شرح زیر است: اگر خدایی وجود نداشته باشد، پس از مرگ، وضعیت کافران و مؤمنان یکسان خواهد بود؛ اما اگر خدایی باشد، کافران به جهنم خواهند رفت و مؤمنان به بهشت.١ با توجه به جسم خودمان، می‌بینیم نمی‌توانیم چیزی از آن بکاهیم یا به آن بیفزاییم. همچنین خوشی‌ها و ناخوشی‌هایی بر ما عارض می‌شود که خود توان دورکردن یا به دست آوردنشان را نداریم. از این مسئله پی می‌بریم که ساختمان بدن سازنده‌ای دارد.[٢] گردش آسمان‌ها، پیدایش ابر و باد و حرکت خورشید و ماه و ستارگان و دیگر نشانه‌های عجیب و محکم، نشان‌دهنده این است که کسی هست که این‌ها را آفریده است.[٣] ١ کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۷۸ .کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۷۸ .شیخ صدوق، توحید، ۱۳۹۸ق، ص۲۵۱ ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹فقط خداست 💎 که میشود با دهان بسته صدایش کرد. 💎میشودبا پای شکسته هم به سراغش رفت. 💎تنها خریداریست که اجناس شکسته را بهتر برمیدارد. 💎تنها کسی هست که وقتی همه رفتند میماند. 💎وقتی هم پشت کردند آغوش میگشایدو..... ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
﷽ این آیه از امید بخش‌ترین آیات قرآن مجید است که تلاوت آن دل را صفا و جان را نور و ضیا می‌بخشد، پرده‌های یأس و نومید را می‌درد، و به تمام افراد پرهیزکار با تقوا وعده نجات و حل مشکلات می‌دهد. در حدیثی از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله نقل شده که در تفسیر این آیه فرمود: «خداوند پرهیزکاران را از دنیا و حالات سخت مرگ و شدائد روز قیامت رهائی می‌بخشد». 🔹️ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ؛ 🔸️و هر که بر خدا توکل کند خدا برایش کافی است. 💠 سوره / آیه ۳ ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💎چطور می‌شود که حضرتِ داوود علیه‌السّلام چنین می‌کند یا چنان می‌کند و خدا او را می‌بخشد؟ 💎 چطور می‌شود حضرتِ یونس علیه‌السلام می‌گریزد و خدا او را می‌بخشد؟ 💎چطور می‌شود که حضرتِ آدم از درختِ ممنوعه می‌خورَد و خدا او را می‌بخشد؟ 💫جوابش در این عبارت است: "... وَ اِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلفَی وَ حُسنَ مَآب" (ص/۲۵) "داوود پیشِ ما منزلت داشت" ، یعنی دارای آبرو بود . " "زلف" یعنی نزدیکی و منزلت کلمهٔ زلف [گیسو] هم همین معنا را می‌دهد . متن کلیپ مربوط به آیه زیر : وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ و یونس را یادآور باش در آن هنگام که خشمناک از میان قوم خویش رفت و می پنداشت که ما بر او مسلّط نخواهیم شد [و می تواند از حوزه ی تقدیر الهی فرار کند] از تاریکی درون شکم نهنگ که او را بلعیده بود به استغاثه عرض کرد: «بارخدایا جز تو معبودی نیست، ذات اقدست پاکی مطلق است و من از بخود ستمگران بودم.» 📚آيه 87، سوره انبيا ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
دلا یاران سه قسمند گر بدانی زبانی اند و نانی اند و جانی به نانی نان بده از در برانش محبت کن به یاران زبانی ولیکن یار جانی را نگه دار به پایش جان بده تا میتوانی مولانا ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ۚ ذَٰلِكَ أَزْكَىٰ لَهُمْ ۗ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ. ✨به مردان مؤمن بگو: چشمان خود را [از آنچه حرام است مانند دیدن زنان نامحرم و عورت دیگران] فرو بندند، و شرمگاه خود را حفظ کنند، این برای آنان پاکیزه تر است، قطعاً خدا به کارهایی که انجام می دهند، آگاه است. ( نور. ۳۰) ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 موسی داشت میرفت تو دل کو عبادت کنه؛ یه بنده بد رسید؛ گفت: ای موسی تو داری میری پیش خدا عبادت کنی؟ گفت آره: گفت: پیغام برای این خدا دارم به خدا پیغام منو میرسونی گفت چی میگی: گفت من تو رو نمیخوام...... ❤عجب خدای مهربانی داریم 🤲بگووو خدایا شکرت ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
💥تلنگر ✨«هر انسانی طعم مرگ را می‌چشد! و شما را با بدیها و خوبیها آزمایش می‌کنیم؛ و سرانجام بسوی ما بازگردانده می‌شوید!» ✨ (انبیا آیه 35) ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
💠♥️💠 ♥️💠 💠 ✎✐✎ یک בاستان یک پنـב ✎✐✎ از روز اولی که با نعیم آشنا شدم متوجه چشم چرونی ها و نگاه هاش به این و اون ور بودم.. اما بگم واقعا دوسش داشتم، جوری که چشممو روی همه چیز بسته بودم و ابلهانه فکر می کردم ازدواج کنیم درست میشه!شش ماه دوست بودیم که به اصرار های من اومدن خواستگاری. پسر بزرگ خانواده بود، دو خواهر و یه برادر کوچیک تر از خودش داشت که هر سه مجرد بودند. پدرش مرد خوبی بود، بازنشسته ی آموزش و پرورش که به گفته ی خودش تازگی ها توی آژانس محله اشون هم مشغول بود. نعیم خودش یه مغازه ی شریکی لوازم خانگی با دوستش داشت.همه چیز خوب بود، دوماه گذشت تا تمام کار جور شد و عقد و عروسی با هم برگزار شد. زندگی عاشقانه ای خوبی که ته دلمو قرص می کرد داشتم.. حال خوب و دلِ غافل! یک سال گذشت، به خوبی و خوشی. اول فرودین بود‌، داشتیم حاضر میشدیم بریم عید دیدنی که بی هوا دردی زیر دلم احساس کردم، جوری که داد زدم و تا نصفه خم شدم! نعیم بغلم کرد و با ماشین رفتیم بیمارستان.. بعد از آزمایش و سونوگرافی اورژانسی مشخص شد که باردار بودم اما بچه تو شکمم مرده!حالم افتضاح بد بود. کمر درد و حالت تهوع امانم رو بریده بود. سه روز بیمارستان بستری بودم بعد برگشتم خونه.خواهر و مادرم یک هفته پیشم موندن.. حالم که بهتر شد رفتند. شب که نعیم برای شام اومد گفت تا یک هفته ی دیگه باید خونه رو خالی کنیم، یه جای دیگه اجاره کرده.حالم گرفته شد.. من با اون کمر درد و وضعیتم همین فقط اسباب کشی رو کم داشتم.مادر و خواهرای نعیم و مامان و خواهر خودم اومده بودن کمک.. چهار روز تمام طول کشید تا کاملا جاب‌جا بشیم و خونه رو بچینیم.خونه ی دلباز و قشنگی بود، خیلی بهتر از قبلی. یک روز بعد از ناهار که نعیم تازه رفته بود مغازه، داشتم ظرف هارو می شستم که زنگ در به صدا در اومد. از چشمی نگاه کردم، یک خانم جوان. باز کردم و گفتم بفرمایید؟ لبخند زد و گفت سلام من همسایه ی روبروییتون هستم، دیروز از سفر برگشتم و فهمیدم شما تازه اومدین اینجا، خوش حال میشم باهم بیشتر آشنا بشیم، من همسرم اکثرا روزا خونه نیست و حوصله ام سر میره، اگر مایل باشید با هم در ارتباط باشیم. لبخندی کوتاه زدم و دعوتش کردم داخل. به نظر خانم خوب و متشخصی میومد. اصالتا اهل کرمان بود و بعد از ازدواج اومده بود تهران.گاهی اون میومد خونه ی ما و گاهی من میرفتم پیشش. یه مدت همان طوری گذشت.. فردای سیزده بدر عقد دختر خالم بود و من شب خونه ی خالم موندم.. ساعت حدود دو شب بود که کمر دردم شروع شد. حالم واقعا بد بود و قرص هامو فراموش کرده بودم.برادرم با ماشین بردم خونه.. داخل که شدم چراغ پذیرایی روشن بود، انقدر کمر درد داشتم که اهمیت ندادم رفتم تو آشپزخونه قرص خوردم و کمی همونجا روی صندلی نشستم. با صدای باز و بسته شدن در حمام و صدای آشنای زنی متعجب در حالی که کمر دردم رو فراموش کرده بودم از آشپزخونه خارج شده و با دیدن نعیم و مهرنوش زن همسایه چشم هام از تعجب گرد شدن! لعنت به هر چی اعتماده و خوبیه. لعنت به من که نفهمیدم نعیم با زن شوهر دار ارتباط داره و بخاطر اون اومده تو این خونه! لعنت به هر دوتاشون و زندگی گند من! بدون لحظه ای تردید با پلیس تماس گرفتم.. شوهر اون زن اون شب خونه نبود، بیچاره از عصبانیت سرخ شده بود و رگ گردنش بیرون بود. نعیم یک کلمه هم حرف نمیزد.. از اول اول نعیم اون کاره بود و به قولی ترک عادت موجبه مرضه.. خدا می دونست چقدر دیگه گند بالا آورده بود و منِ ساده بیخبر بودم. سر سختانه دنبال طلاقم بودم و نجات دادن جوانی خودم از این زندگی وارونه ی لعنتی! 💤 ┏━━━🍃💐🍃━━━┓ 🅰 ┗━━━🍃💐🍃━━━┛ ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨ .