eitaa logo
به دنبال ستاره ها...
6.3هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
352 ویدیو
16 فایل
🌿 اینجا رمان های واقعی رو نه تنها بخونید که زندگی کنید #اعترافات_یک_زن_از_جهاد_نکاح... #ناخواسته_بود... #مثل_یک_مرد #چهارشنبه_ها... #رابطه #مزد_خون #پازل #سم_مهلک انتشار رمان ها بدون دستکاری متن بلامانع🌹🌹🌹 آیدی_ نویسنده🔻 @sadat_bahador
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام علیکم🌱 دوستان بریم سراغ ادامه ی بحث نفوذ و دشمن شناسی؟!🤚 و اوج کلاس مکه ابوجهل بود و ابوسفیان!! ابوجهل سال دوم هجری تو جنگ بدر فاتحه اش خونده شد کشته شد اون صحبتی که این شخص با عبدالله مسعود(کسی که به درک واصلش کرد) داره نشون میده که چقدر کلاس کارش پایین بوده (ابوجهل تو جنگ بدر اومده بود، زخمی شد افتاد... عبدالله مسعود هم تو سپاه اسلام بود این عبدالله مسعود خیلی ضعیف بود، جونِ جنگیدن نداشت... ابزار جنگم نداشت وقتی می خواستن از مدینه بیان شمشیر نداشت هیچی نداشت توان چوب زدنم نداشت... به همسرش گفت: ما داریم میریم چیکار کنیم؟! گفت: این چاقویی که باهاش مثلاً نون خُرد میکنیم اینو ببر لااقل اون جا میخوای غنیمت بگیری بتونی طنابی رو پاره کنی... این با چاقوی آشپزخونه شون اومده بود...🙄
وقتی رسید خب این دید یل ها و فلان... گفت خدایا ما ضعیفیم جون نداریم ولی می‌خوایم در راه تو یه کاری بکنیم تو قدرت داری، خبیث ترین اینا رو نصیب من کن من بکشمش تو که میتونی...!! جنگ مغلوبه شد... زخمی ها افتادن زمین این بین زخمی ها راه میرفت یهو چشمش افتاد به ابوجهل که زخمی افتاده رو زمین... این دو تا از مکه همدیگه رو می شناختن دیگه عبدالله مسعود برده ی سیاه بود اومد صاف نشست روی سینه ی ابوجهل... ابوجهل یهو چشماشو باز کرد دید اوه عبدالله مسعود😣 گفت: هوی سیاه زاده خجالت نمیکشی رو سینه ی من نشستی؟! 😡 این خندید گفت: دیگه وقت این هارت و پورتها گذشته میبینی که چه وضعیتی داری😏 دید راست میگه گفت: عبدالله مسعود تو منو نکش!! گفت: چرا؟! گفت: آخه این خیلی واسه من کسر شأنه که بعداً بگن ابوجهل توسط عبدالله مسعود کشته شد...😐
گفت: آقا چی کار کنم؟! گفت: منو ول کن بذار یه علی ای، پیغمبری بیان منو بکشن که اقلاً واسه ما تو تاریخ یه شأنی باشه (کلاس فکرو ببینین کجاست) گفت: خودم باید بکشمت... گفت: خب حالا تو منو میخوای بکشی لااقل این کله ی منو یه جوری ببر که وقتی کله ها رو میچینن این کله ی من بالاتر از همشون قرار بگیره!!!! این اوج کار مکه است اوج کلاسشون اینه... عبدالله مسعود گفت: یه کله ای برات ببرم صداش در تاریخ بمونه... این ابوجهل قبل از اسلام اسمش ابوالحِکَم بود مشاور فرهنگی مکه بود... پیغمبر اکرم اسم ابوجهل رو بهش داد فرمودن این با این همه فهمی که داره منو قبول نمیکنه معلومه داره تجاهل میکنه... این یکیشون بود...
دومی هم ابوسفیان بود... این ابوسفیان در فتح مکه دیگه دید چاره ای نداره اومد مسلمان شد کلاس کار مکه اینا بودن ابوبکر تونسته در اسلام خودشو نفر دوم بعد از پیغمبر معرفی کنه و تا الان هم باقی مونده این کلاس کار به مکه نمیخوره این باید از یک آبشخور قوی پشتیبانی بشه مال جای دیگه باشه... اینو کی ساپورتش میکرد؟! این نیروی کی بود؟! از کجا اومده بود؟! به چه هدفی اومده بود؟!🤔 تمام نقطه بحث اینجاست که ایشون مال کلاس مکه نبود...
‏هُوَ الَّذِی أَنزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ ... و خدا ... فقط و فقط، من می‌توانم آرامش را در دل‌هایتان بریزم آنوقت شما  کجاها که دنبال نمی‌گردید ...
هیچ فرقی بین ابوبکر و ابوجهل نبوده!! یعنی چی هیچ فرقی نبوده؟! ابوجهل ویژگیش چی بود؟! این که پیغمبرو قبول نکرد ایمان نیاورد ابوبکرم عین ابوجهل یه ثانیه ام ایمان نیاورد به پیغمبر... به امام صادق علیه السلام گفتن آقا نظرتون راجع به ابوبکر چیه؟! فرمود برای یه لحظه هم به پیغمبر ایمان نیاورد... عجبا این عین ابوجهل برای یه لحظه هم به پیغمبر ایمان نیاورده ولی این نفر دوم اسلامه...🤔 اون ابوجهل اونجوری گور به گور شد... چرا؟! معلوم میشه بابا کلاس کار این با اینا فرق داشته کجا خونده؟! از کجا یاد گرفته بود؟!
این آقای ابوبکر نفوذی یهودی‌ها بود اینو اونا فرستاده بودن این تو مکتب اونا درس خونده بود یهودیا کیا هستن؟! یهودیا همونایی هستن که امروز دنیا رو میچرخونن این یهودیا از ظهور اسلام می ترسیدن خلاصه براتون میگم از ۴۰۰ سال قبل از اینکه پیغمبر ما به دنیا بیاد در برابر حرکت پیغمبر طراحی کردن... چی طراحی کردن؟! سه تا برنامه طراحی کردن یکی یکی یکی اینا رو براتون توضیح بدم تا متوجه بشید این ابوبکر کی بوده؟! و تاریخ چرا اینجوری شد؟! اوضاع دنیا چرا امروز اینجوریه؟! ترور چیه؟!
گفتن آقا با اطلاعاتی که داریم میگردیم پیدا میکنیم میکشیمش نمیزاریم به پیغمبری برسه خودش رو نه ها جَدِش رو... ببینید پیغمبر فرزند عبداللهِ، عبدالله فرزند عبدالمطلب، عبدالمطلب فرزند هاشم از این هاشم ما اطلاعات داریم قبر هاشم کجاست؟! هاشم اهل مکه بود تو مکه زندگی می کرد قبر ایشون کجاست؟! قبر این توی غزه ی فلسطینه این غزه رو امروز بهش میگن غزة الهاشم!! چرا میگن غزة الهاشم؟! چون قبر حضرت هاشم اونجاست اینجا رو به نام او می شناسن قبرش اونجا چیکار میکنه؟!🤔
ایشون رئیس التجار مکه بود برای تجارت حرکت کرد به شام مسیر حرکتی اینا از مدینه میگذره یثرب اون موقع اونجا بار پیاده می‌کنن، جنس خرید و فروش میشه... آقای هاشم رئیس این کاروانه رئیس قبیله ی خزرج از ایشون دعوت میکنه مهمون قبیله خزرج میشه اون آقای رئیس طبق علائم و اطلاعاتی که گرفته متوجه میشه این با پیغمبر آخر الزمان ارتباط داره... میگه آقا ما مایلیم شما داماد ما بشین بیا دختر منو برا خودت بگیر... دختر خودش سلما رو میده به این هاشم اونجا ازدواج می کنن وقتی میخواد بره به سلما میگه: سلما تو از این ازدواج یه پسر به دنیا میاری من از این سفر احتمال قوی جان سالم به در نمی برم این پسر به دنیا اومد از یهود مخفی نگهش دار یهود بفهمن میکشنش...
بچه به دنیا میاد ۹ سال بچه رو پنهان نگه می دارن عموی این بچه نامش مُطلبِ برای تجارت می‌رفته مهمان همین خانه میشه تو مدینه... میبینه یه بچه توی این حیاط با بچه های دیگه کُشتی میگیره اونا رو میزنه، وقتی میزنه زمین میگه انا ابن هاشمی من بچه هاشمم... این براش سوال میشه!! میگه این بچه کیه؟! نمیگن... اصرار میکنه میگه بابا این چرا میگه هاشم؟!🤔 میگن این برادرزاده ی توئه!! برادر من یه بچه داره!! آره!! این ۹ سالشه؟!😳 بله قضیه رو میگن... میگه خب چرا به ما خبر ندادین؟! میگن وصیت خودشه این بچه رو هیشکی نمیدونه گفت: اگه یهودیا بفهمن میکشنش گفت: ما تو مکه میتونیم حفاظتش کنیم، ما اونجا قبیله داریم... بچه رو برداشت همراه خودش آورد مکه...
دیدن مُطلب یه بچه ۹ ساله آورده... مُطلب این کیه؟! گفت: برده اس تو مسیر شام از بازار برده فروشان خریدمش... معروف شد به برده ی مُطلب عبدالمُطلب به هیشکی هیچی نمیگه... این بچه بزرگ شد به حدود سن ۲۵ سالگی که رسید دیگه می تونست از خودش دفاع کنه گفت: آقا این برده من نیستا این برادر زاده منه!! یعنی چی؟! داستان رو گفت چون اسم دیگه ای نداشت این اسم روش موند عبدالمطلب رو نتونستن بِکُشن هاشم رو زدن ولی عبدالمطلب را نتونستن دیگه نمیشد بزنن... اومدن سراغ بچه ی عبدالمطلب عبدالله... این عبدالله پدر پیغمبر قبرش کجاست؟! تو مدینه اس این اهل مکه اس قبرش تو مدینه چیکار میکنه؟!🤔 ...
سلام و نور🌱 نگاهتون متبرک به نگاه‌های آسمانی🤚 . .
یهودیا دیگه فهمیده بودن ایشون بابای همون پیغمبر آخر الزمانه... یه زن زیبای یهودی رو فرستاده بودن مکه گفتن تو برو تلاش کن با این ازدواج کنی اون پیغمبر به ما منتقل بشه... این میومد سر راه عبدالله تو مکه که بیا با من ازدواج کن ایشون می‌گفت نه!! تا اینکه عبدالله با وهب و چند نفر دیگه از اشراف قریش رفته بودن برای شکار، وهب میبینه از پشت یه کوهی چند نفر حمله کردن عبدالله رو بکشن... میگه من رفتم ازش دفاع کنم دیدم اینا از یه چیزی ترسیدن فرار کردن فهمیدم این با این حادثه ای که میخواد تو مکه بیفته ارتباط داره... میره خونه عبدالمطلب میگه نمیخوای واسه این پسرت زن بگیری؟! میگه چرا!! میگه بیا دختر منو بگیر (این از اشراف بوده اشراف که دختر خودشون رو به کسی پیشنهاد نمی کنن) عبدالمطلب میگه باشه!! عبدالله با آمنه ازدواج میکنه...😇 قانون اینه ازدواج که کردن برای تجارت باید برن عبدالله مال التجاره از پدر میگیره میره راهی تجارت میشه... میرسه به مدینه بهش سم میدن از دنیا میره... اما تیرشون دیر به هدف میخوره، نطفه ی بچه در مکه بسته شده...
رو علائم متوجه میشن میان سراغ خودش کی؟! امشب پیغمبر متولد میشه صبح یه بزرگی از بزرگای مکه میاد تو دارالندوه، دارالندوه محل اجتماع سران قریش هستش... میاد میگه که دیشب کدومتون پسردار شدین؟!🤔 هیچ کدوم!!! عبدالمطلب هنوز نیومده بود... میگه عه پس اون در شام به دنیا اومده؟! دیشب باید به دنیا اومده باشه!!🤔 میگن صبر کن عبدالمطلب نیومده میرن میبینن بله عبدالمطلب دارای فرزند(نوه) شده میگه بریم بچه رو ببینیم میان بچه رو نگاه میکنن میگه این پارچه رو از روش بردارین پارچه را برمیدارن شروع میکنه به لرزیدن رنگش پرید بیهوش شد افتاد... چرا اینجوری شدی؟!😳 به هوشش میارن میگن چی شدی؟! میگه این همون کسی هست که میخواد بساط ما رو از رو زمین جمع کنه... تو خونه پیغمبر رو پیدا کردن عبدالمطلب اینا رو بیرون میکنه... عبدالمطلب هم فرزند شهیده، هم بابای شهیده یعنی اونا هم هاشم باباش رو زدن هم عبدالله پسرش رو...
عبدالمطلب میدونه همه اینا برای اینه که بچه رو بزنن... اومد چیکار کرد؟! مکه شهر توریستیه شهر تجاریه، ورود و خروج غریبه عادیه میتونه تیم ترور و ربایش بیاد بچه رو ببره... اون وقت عبدالمطلب چی کار کرد؟! یک هفته نگذشت پیغمبرو گمش کرد... یهو دیدن این بچه نیست... عه عبدالمطلب بچه کو؟! گفت: دادیمش به دایه!! دایه دادی؟! برا چی؟! گفت: مادرش شیرش کم بود!!! خب دایه کجا هست؟! دادم از مکه ببرن بیرون هوا یه خورده خوب نبود... کجا دادی؟! به شما چه ربطی داره!! (اینکه میگن عادت عرب این بود که بچه ها رو میدادن میبردن بیرون همه الکیه چی چی بچه ها رو عادت بود میدادن می رفت بیرون به غیر از پیامبر ما یه دونه دیگه رو پیدا کنین که اینو داده باشن و رفته باشه علی بن ابی طالب را دادن به دایه؟! حمزه عموی پیغمبر یک ماه از پیغمبر بزرگتر بود حمزه رو دادن به دایه؟! این حرف ها کدومه...) نه!! پیغمبر در مکه امنیت نداشت حلیمه توجیه بود ایشون رو برد پنج سال گذشت بچه رو آورد... گفت آقا دیگه نمیتونیم حفاظتش کنیم!! چرا؟! پیدامون کردن
گفت: چی شده؟! (چادرنشین بودن اینا دیگه) گفت: دیدیم چند تا غریبه دارن میان و فقط بچه هایی رو که بین خیمه ها بازی می کنن رو نگاه می کنن چشمشون افتاد به این صاف اومدن سراغش ریختیم جلوشونو گرفتیم... گفتن ما کاریش نداریم فقط می خوایم ببینیمش... دنبالشون آرام آرام رفتم دیدم دارن میگن خودشه پیداش کردیم آقا جامونو پیدا کردن دیگه نمیتونیم حفاظت کنیم... عبدالمطلب بچه رو تحویل گرفت خودش شد محافظ بچه سه سال محافظ پیغمبر بود عزرائیل اومد جناب عبدالمطلب باید بری اون دنیا... عه این بچه چی؟! گفت اینو بسپرش به عموش... ابوطالب رو خواست، ابوطالب حفاظت این بچه به عهده تو... گفت: چشم!!! تحویل گرفت تا ۲۵ سالگی حفاظت کرد... ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام و عرض ادب عزیزان دل🌱 صوت را پلی کنید و بریم سراغ ادامه ی مطلب ...
و یه مطلبی براتون بگم تو قرآن این آیه را داریم خدای متعال به پیغمبرش میگه اَلَم یَجِدکَ یَتیماً فَاوَا ضحی/۶ تو یتیم نبودی، من تو رو پناه دادم؟! این همه یتیم ما تو دنیا داریم خدا به یه دونه شون منت گذاشته، که بیاد به پیغمبر منت بذاره...؟! اصلاً این داستان، داستان منت گذاریه؟! نه!! میدونی داستان چیه؟! هجوم مشرکین قوی... بعداً هجوم یهودیا قوی... پیغمبر مبعوث شده دیگه، مسلمونا بریدن خدای متعال می خواد به مسلمونا بگه بابا بریدن نداره شما پیروز هستین... چی میگه!! میگه پیغمبر تو یتیم بودی یا نه؟! بله این یهودی که انقدر باهاش درگیری اون موقع دشمن بود؟! آره اون موقع تو کی رو داشتی؟! هیشکی حتی باباتم نبود که از تو حمایت کنه؟! بله اون دشمن با همه ی قوا دنبال این بود تو رو از بین ببره، تونست؟! نه چی نگهت داشت؟! خدا بابا الان که تو دیگه نیرو داری الان جای اینه که بترسن؟! اگه این دشمن قرار بود از بین ببره اون موقع می برد نترس!!👌
پیغمبر ۲۵ سالش شد گفت عمو جان دیگه محافظ نمیخوام... ترورشون جواب نداد نتونستن پیغمبرو ترور کنن پس پیغمبر اکرم ماند... بیاید دوباره عقب اقدام دومشون استحکامات ایجاد کردن فقط اینارو خوب دقت کنید تا بدونید یه مسلمون چقدر باید زیرک باشه چقدر باید بدونه... این آقایون یهودیا، اینا کل دنیا رو میخوان... میگن کل دنیا مال ماست... همه ی مردم دنیا مهمون ما هستن، یا مهمون قدر صاحبخونه رو میدونه سفره رو میندازیم میگیم غذا بخور ولی کار کن... اگه احیاناً قدر صاحبخونه رو ندونست گردنشو می زنیم... یعنی میگن همه ی مردم دنیا باید به ما خدمت کنن سر سفره ما دارن غذا میخورن اگر به ما خدمت کردن زندگیشونو میکنن خدمت نکردن گردنشون رو میزنیم...😐
این دستورالعملشونه میگن خدا دنیا رو به ما بخشیده دیگه ام نمیتونه پس بگیره منتظره ما بریم دنیا رو بگیریم... دنیا رو ما تو سه مرحله باید بگیریم ۱- بیت المقدس رو‌بگیریم... ۲-نیل تا فرات رو آزاد کنیم... ۳-بقیه دنیا رو... (این ستاره داوود آرم پرچم اسرائیل رو دقت کنید این ستاره دو خط آبی اون بالاست معنای این چیه؟! این ستاره باید در بیت المقدس طلوع کنه اینجا رو بگیرن اون دوتا خط آبی بره سر جاش واقع بشه نیل و فرات... بعد نوک این ستاره ها شروع کنه به پیشرفت بره اونور کره زمین برسه به همدیگه میشه کل دنیا... ولی اول باید بیت المقدس رو بگیره تا اونجا رو نگیرن حرکت جهانی شون معنا نداره...)
حالا یه ویژگی از پیغمبر ما در تورات شون هست تو همین توراتی که الان هستا میگن او هر کجا را فتح کند دین خود را وارد آنجا کند دیگر آن نقطه از دست او بیرون نمی رود این تو تورات شونه یعنی پیغمبر ما اگه بیاد بیت المقدس رو بگیره دیگه محاله بیت المقدس رو از دست اسلام گرفت... یهودیا جهانی شدنشون از بیت المقدسه، این پیغمبرم اگه بیاد بیت المقدس رو فتح کنه دیگه نمیشه از دستش گرفت... اگه نشه دیگه الی الابد یهودی ها از گرفتن دنیا مایوس میشن... پس باید چیکار کنن؟!🤔 باید یه کاری کنن این پیغمبر اگر آمد به قدرتم رسید به بیت المقدس نرسه... اومدن چی کار کردن بر اساس اطلاعاتی که داشتن نقطه حکومتشو که احتمالی بود شناسایی کردن از اونجا تا خود بیت‌المقدس جلوی پیغمبر خاکریز زدن... ...
. . سلام و رحمت🌱 ممنون از ابراز لطف هاتون بخاطر مبحث دشمن شناسی😊 ان شاءالله که مفید و موثر باشه بریم ادامه ی بحث 🤚 اوصیکم به مطالعه دقیق . .
اومدن شناسایی کردن این مدینه ی امروز (یثرب) اصل اصلش سه قبیله یهودیا اومدن بنی قریظه بنی قینقاع بنی نظیر اینجا مستقر شدن بعد اوس و خزرجی ها اومدن ۲۰۰ کیلومتر رو به شمال در ارتفاعات خیبر استحکامات زدن ۷۰۰ کیلومتر از مدینه به سمت قدس تو تبوک یهود تیماع رو مستقر کردن از مدینه ۱۰۰۰ کیلومتر بری جلو به سمت قدس در موته استحکامات زدن از موته رد بشی (موته ی امروز در شمال اردنِ) مرز اسرائیل با اردن میشه موته از موته که رد بشی میشه بیت المقدس از خیبر یه راهی هست میره از جنوب سوریه میره بالا احتمال داره از این جا بیاد، اومدن اینجا کشت و صنعت فدک رو زدن بنابراین بنی قینقاع، بنی نظیر، بنی قریظه، خیبر، فدک، تبوک، موته شد چند تا؟! هفت تا...
آقای فردوسی این هفت تا رو به هفت خان رستم به تصویر کشید این نبرد یهود با پیامبر رو فردوسی در رستم و طرف مقابل تو این هفت خوان میگه پیغمبر اگه از این هفت خوان رد بشه دنیا اصلاح شده... پیغمبر اکرم ۱۳ سال تو مکه بود کاری نمی تونستن بکنن اومد مدینه موتور شون رو روشن کردن سال دوم بنی قینقاع حضرت رو متوقف کرد... سال چهارم بنی نظیر... سال پنجم بنی‌قریظه... پایان سال ششم خیبر... پایان سال هفتم تبوک... سال هشتم پیغمبر مجبور شد بره مکه رو فتح کنه... سال نهم موته عملیاتی شد درموته سپاه اسلام شکست خورد سه تا فرمانده عالی رتبه ی پیغمبر شهید شدن جعفر بن ابیطالب، زید بن حارث، عبدالله بن رئوف، مسلمونا برگشتن سال دهم حضرت تو بازسازی نیرو بود جبرئیل اومد یا رسول الله برو حج رو یاد مردم بده آخر عمرته حضرت حجة الوداع رو انجام داد اومد مدینه... نیرو داشت مهیا می کرد برن بیت‌المقدس موته رو بگیرن پیغمبر از دنیا رفت...