eitaa logo
به دنبال ستاره ها...
5.6هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
391 ویدیو
16 فایل
🌿 اینجا رمان های واقعی رو نه تنها بخونید که زندگی کنید #اعترافات_یک_زن_از_جهاد_نکاح... #ناخواسته_بود... #مثل_یک_مرد #چهارشنبه_ها... #رابطه #مزد_خون #پازل #سم_مهلک انتشار رمان ها بدون دستکاری متن بلامانع🌹🌹🌹 آیدی_ نویسنده🔻 @sadat_bahador
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام عزیزان همراه😊 وقتی حس خوبتون را با ما به اشتراک می گذارید حس خوبیه برای سرعت بیشتر در ادامه ی مسیر🌹🌹 با هم همراه باشیم👌 و هدفمند زندگی کنیم👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام عزیزان همراه😊 با یه سری از دوستان قرار گذاشتیم آدم های متعهدی باشیم👌 چیییییی آغااااااااااااا متعهد!🙃 بله عزیزم متعهد! خوب تهههههش چی میشه! اصلا که چی بشه!!!🙄🙄🙄 عزیزم آخه بدون تعهد که نمیشه زندگی کرد! تعهد یعنی من برای زندگیم و زمانش ارزش قائلم و همینجور الکی تنها سرمایه ام که عمره از دست ندم😊😊 خوب حالا چکار می کردین متعهد بشید🙃😎 تمرین نظم داشتن خددددایشم خیلی سخته😉 ولی شدنیه می دونی خدا براش نظم و زمان خیلی مهمه بخاطر همین نماز سر یک ساعت خاصه خمس سر یک زمان خاصه و.... آغااااااا من آدم شلخته ایم چکار کنم😢😢😢😢 تمرین نظم تمرین نظم تمرین نظم👌 از کم شروع کن نم نم برو جلو بعد از یه مدت می بینی که شدی ساعت بقیه😊 مثل حضرت امام خمینی👌 نگو امام کجا ما کجا..‌. میشه فقط تمرین می خواد تمرین... هدفمند زندگی کنیم👌 https://eitaa.com/joinchat/1802108966Ce26d79d286
 امام على علیه السلام ـ در وصیت به امام حسن و امام حسین علیهما السلام : شما و همه فرزندان و کسانم و هر که را نوشته ام به او رسد، به تقواى خدا و نظم داشتن در  کارتان سفارش مى کنم. میزان الحکمه جلد دوازدهم محمّد محمّدی ری شهری صفحه ۲۶۸ https://eitaa.com/joinchat/1802108966Ce26d79d286
آمدم جلوی در و رو به امیر رضا خیلی کشیده گفتم: امیییییر رضا مواظب خودت باش!(دقیقا با همین تاکید وکشش حروف) با خودم فکر میکردم که اگر بدانیم فرصت زندگی کردنمان چقدر کم است حتما همیشه با عشق زندگی می کردیم دیدن جنازه های پیر و جوان به من این را خوب فهمانده بود که زمان رفتن هیچ کس مشخص نیست پس تا فرصتی هست باید زندگی کرد... کارهای سجاد و ساجده را با عشق بیشتری انجام دادم... و حواسم بیشتر جمع شده بود دلی را نشکنم با دخترم بیشتر بازی کنم به پسرم بیشتر اقتدار ببخشم هوای همسرم را بیشتر داشته باشم و خلاصه ریز ریز زندگی ام را بکاوم تا اگر روزی مسافر شدم بارم پر باشد از خوبی... تصمیم گرفتم دفترچه یادداشتی برای خودم بردارم و هرروز حساب و کتابم دستم باشد میان همین فکر های خوب بودم که گوشیم زنگ خورد... مهناز بود یکی از دوستان و همکلاسی دوران دانشگاهم خیلی گرم با هم احوالپرسی کردیم خیلی نگران بود می گفت: با این کرونا چکار باید بکنیم؟ آخرش چه می شود؟ گفتم: توکل بر خدا همراه با رعایت بهداشت و شستشوی مداوم دستها و هرچه که می گویند دیگر! در تکمیل صحبت های من ادامه داد: از من می شنوی حتما مواد غذایی برای یکسال خرید کن! معلوم نیست که چه خبر شود آدم باید محتاط باشد! کشورهای خارجی را نگاه کن آنجا که همه چیز هست و فرهنگشان بالاتر است چه به جان هم افتاده اند خدا بخیر کند برای ما با این مردم! گفتم: البته اینطوری هم که می گویی نیست! خدارا شکر اینجا همه چیز فروان است... بدون توجه به حرفهایم یکدفعه گفت: راستی سمیه الان کجا هستی؟ گفتم: خانه چرا؟ نفس عمیقی کشید و گفت: خوب خدارا شکر با خودم گفتم تو دختر عاقلی هستی! بعضی از بچه ها می گفتند رفتی داخل غسالخانه کار می کنی؟! خیلی جدی گفتم: تنها کاری که در این موقعیت از دستم بر می آمد همین بود البته من تازه به جمع بچه ها اضافه شدم راستی تو نمی خواهی... نگذاشت حرفم تمام شود و شروع کرد به نصیحت کردن... این چه کاری هست می کنی؟! مگر از جان خودت سیر شدی! تو بچه ی کوچک داری! آخر آدم هم اینقدر بی فکر! به فکر خودت نیستی به فکر شوهر و بچه هایت باش! پای جان که می رسد شما بیچاره ها به صف می شوید، حقوقش را یکی دیگر می گیرد آن وقت تو می خواهی نه تنها جان خودت که خانواده ات را هم به خطر بیندازی! این چه منطقی هست شما دارید! گفتم مهناز جان بحث اعتقاد است دوباره وسط صحبتم پرید و باز شروع کرد: خدا در کنار اعتقاد به انسان عقل داده است! اصلا به خطر انداختن جان حرام هست و... همینجور پشت سر هم بدون وقفه و لحظه ایی تنفس فقط می گفت! همان لحظات یادم افتاد چند هفته قبل مادر بزرگش بخاطر این بیماری فوت کرده بود و من تلفنی تسلیت گفتم و خوب یادم هست مدام خدا را شکر می کرد بخاطر طلبه هایی که جهادی کار کفن و دفن را با احترام برایشان انجام دادند در حالی که هیچ کدامشان جلو نرفته بودند! چقدر انسانها زود فراموش کار می شوند! جبهه گرفتن در مقابلش بی فایده بود بعد از اتمام نصایحش که متوجه بی رغبتی من شد خداحافظی کرد! ولی دیگر حال خوب مرا بهم ریخته بود لحظاتی از شدت فشار روحی چشمانم را بستم! وااای کاش مردم می فهمیدند با هر کلامی چقدر می توانند حال یک نفر را خوب یا بد کنند! و چقدر باید مواظب حرف زدنمان باشیم حداقل اگر کاری نمی کنیم با زبانمان کار خوب را که می توانیم تحسین و ترغیب کنیم! اما بعضی ها انگار با خودشان عهد بسته اند که کار خیری نکنند! سعی کردم برای شنیدن حرفهای ناامید کننده یک گوشم در باشد و یک گوشم دروازه... نویسنده: وقف فرهنگی و اشتراک گذاری با لینک کانال بلامانع است. ادامه‌ی داستان در کانال به دنبال ستاره ها👇 https://eitaa.com/joinchat/1802108966Ce26d79d286
سلام و عرض ادب بزرگوار😊 اینکه چطوری زیر قرارمون نمی زنیم چون جمع هستیم اگر یک وقت کسی کم کاری کرد یک نفر دیگر یاد آوری می کنه و این باعث میشه پیش بریم👌 اما کلا توی زندگی چه جوری آدم متعهدی باشیم کلی راجع بش حرف داریم که مهم ترینش قدرت تمرکز که حتما راجع بش صحبت می کنیم ان شاالله👌 و نکته ی آخر اینکه با اعضای خوب کانالمون چنین قراری بذاریم خیلی خوبه هدف ماهم با گذاشتن این مطالب همینه😊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا